سؤال: در برنامههای گذشته ضمن بحث در مورد ایدئولوژی سازمان مجاهدین، نکاتی هم در مورد شیوههای آموزش در سازمان کردید، سؤال اینه که در آن سالها، در شبهای احیا اعضای سازمان در آن زمان هم مثل الآن مراسم احیا میگرفتند؟ مراسمها چگونه بود؟
عباس داوری: ابتدا توضیح بدهم که منظور از مراسم بهخاطر مناسبتهای مذهبی یا ملی یا هر مناسبت دیگری، باید بازتاب یک اعلام موضع یا یک مرزبندی یا تجدید عهدی در آن مراسم وجود داشته باشد. زیرا مراسمها، بهویژه مراسمی مانند شبهای احیاء یادآور اصالتها، سرفرازیها، کمال یافتنهاست. اگر غیر از این باشد بیفایده است. مثلاً زندانیان ما در عید نوروز، حتی با یک حبه قند هم جشن نوروزی میگیرند تا مرز خود را با رژیمی که به مردم ایران، جز بلا و غم و اندوه نیآورده، ترسیم کنند. به این دلیل حکومتهای ضدمردمی مانند شیخ و شاه از اینگونه مراسم بسیار وحشت دارند. ضدیتهای هم شاه و هم شیخ با مراسم عاشورای مردمی را همه شاهد بوده و هستند. چرا که اینگونه مراسم یادآور یک تعهد در مقابل ستمگر و یک تجدید عهد با سمبلها و پیشتازان جبههٔ انسانیت است و ستمگران از این تعهد و تجدید عهد یعنی یادآوری اصالتها، ریشهها، تواناییها و ظرفیتهایی که برای واژگون کردن حاکمیتهای مستبد در انسانها وجود دارد، وحشت میکنند.
سؤال: ما هر ساله شاهد هستیم که همین رژیم با عتاب و خطاب و اطلاعیه میخواهد در محرم همه مراسمها در کنترل خودش قرار بگیرد تا مردم نتوانند آنطور که میخواهند از آن مراسم توشه بیگیرند.
عباس داوری: بله همین رژیمی که با دجالیت خود را رژیم اسلامی مینامد، مردم میبینند که چگونه از برگزاری مراسم و بزرگداشتهای دینی مانند عاشورا و یا شبهای احیا وحشت دارد و تلاش میکند که آنها را در کنترل خودش بیگیرد.
در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که در زمان شاه، در شبهای احیاء با توجه به مراسمی که در محلهای مختلف برگزار میشد، اعضای سازمان در آن مراسمی که بازتابی از همان عهد و پیمانها بود شرکت میکردند و یا خودشان در آن مراسم کاری میکردند. یکی از محلهایی که در تهران، مراسم احیا برگزار میشد، مسجد هدایت بود. پدر طالقانی بهرغم اینکه بهشدت تحت نظر ساواک بود، اما در شبهای احیاء با خطبهها و کلمات حضرت علی مردم را نسبت به وظیفهشان آگاه میکرد. فکر میکنم در شبهای احیای سال ۱۳۴۹بود که پدر، خطبه جهاد حضرت علی را در بیست و یکم ماه رمضان، خواند و نوار آن را بچههای تهران برای ما که در تبریز بودیم، فرستادند. این مراسم احیاء یک صفبندی بین مردم و شاه بود. وقتی آقای طالقانی با آن صدای رسا و قدرتمندش جهاد را از کلام امیر المؤمنین تعریف میکرد که:
هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ
جهاد، لباس تقواست. زره نفوذ ناپذیر خدا و سپر قابل تکیهٔ اوست.
فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَدُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ وَضُرِبَ عَلَی قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَسِیمَ الْخَسْفَ وَمُنِعَ النَّصَفَ
پس هر کس آگاهانه جهاد را ترک کند خداوند بر او لباس ذلت و خواری میپوشاند و بلا و مصیبت او را میپوشاند. دچار خواری و پستی میشود و بهدلیل ترک جهاد از عدل و انصاف محروم میشود...
سؤال: با این تعریفی که حضرت علی از جهاد یاد میکند، منظورش جهاد علیه معاویه که خودشو امیرالمؤمنین میخوند بود، پس چرا آخوندهای حاکم جهاد را طور دیگری تعریف میکنند؟
عباس داوری: جهاد علیه کسی است که حقوق مردم را غصب کرده و مردم را به طرق مختلف چپاول میکند و آنها را به خاک سیاه مینشاند و با هیچ حرفی هم دست از اعمال ضدانسانی خودش برنمیدارد و سد راه پیشرفت و تکامل جامعه و مردم است. جهاد در راه خدا، یعنی یگانهشدن و یگانه کردن انسانها در راستای خداگونه شدن انسان که بدون کمترین تردیدی در مبارزه علیه ستمگری بارز میشود. در زیارت عاشورا هم میخوانیم و اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده حتی اتاک الیقین. شهادت میدهیم که تو در راه خدا جهاد کردی تا شمع وجودت خاموش شد. وقتی صحبت از جهاد در راه خدا میکنیم یعنی علیه کسانی که مردم را از حقوقشان محروم کردهاند جامعه را به قهقرا میبرند و سد راه کمال انسانی میشوند. به این دلیل این آخوندها که تماماً علیه سنت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام هستند البته که تعریفی ضد تعریف حضرت علی از جهاد دارند.
برگردیم به بحث قبلی، بله اعضای سازمان وقتی در میان مردم خود هستند، با مردم خودشان در مراسم مختلف از جمله شبهای احیا شرکت میکنند. حتماً دیدهاید که در فاز سیاسی، سازمان در مناسبتهای مختلف، سیاسی و تاریخی مانند ۱۴اسفند در مراسم بزرگداشت مصدق فقید همچنین مناسبتهای تشکیلاتی مانند ۴خرداد مراسم برگزار میکرد یا در آن شرکت میکرد. در مناسبتهای مذهبی مثل شبهای قدر، سازمان مراسمهای باشکوه و پرمحتوا برگزار میکرد. مثلاً حتماً شبهای احیا در سال ۱۳۵۸را شنیدهاید که مجاهدین مراسم شبهای احیاء را در دانشگاه تهران گرفتند و برادر مسعود سخنران آن جلسات بود.
سؤال: بعدها ما کتاب آن را که حاوی سخنرانی برادر مسعود بود را دیدیم این کتاب تحت نام «دیدگاههای مجاهدین دربارهٔ قانون اساسی حکومت علی(ع)» است. سؤال این است که در شبهای احیاء، حکومت علی(ع) چرا با قانون اساسی گره میخورد؟
عباس داوری: در مقدمه توضیح دادم که منظور از برگزاری مراسم، حتماً باید موضعگیری یا مرزبندی و یا ارائه راهحلی برای مشکلات مردم، در آن باشد و در غیراینصورت بیفایده است.
خمینی مدعی اسلام بود و اسلام را چماق کرده بود و بر سر مخالفان قانون اساسی رژیم میکوبید. باید کسی میبود که در مقابل خمینی که به دروغ دم از اسلام میزد، میگفت اسلامی که ما میشناسیم و شاخص آن حضرت علی است، در مورد حقوق مردم این مطالب را گفته است. برادر مسعود در آن سخنرانیهایش در شبهای قدر آنقدر از حضرت علی و اسلام و قرآن مثال و نمونه در مورد ضرورت توجه به حقوق مردم آورده که به نظر م خودش بهمثابه یک دائرهٔالمعارف روشهای قرآنی و محمدی و علوی در جامعهٔ بشری است.
آن روزها بحث قانون اساسی در مجلس خبرگان رژیم بود. برادر مسعود در آن شبهای قدر موضوع شبهای قدر را به درستی به قانون اساسی ربط داده و مطالب بسیار مهمی میگوید من مطالب را از روی همان کتاب میخوانم:
« ما نیاز داریم به یک قانون اساسی جدید که مبشر و مبین نظام جدید و انقلابیای باشد که در آن محضر تودههای فقیر مردم درک شده باشد. پس ما این روزها درصدد برقرار کردن سرنوشت جدیدی هستیم... بهطور اخص سرنوشتساز بودن این شبها همچنان که گفتم بهخصوص در رابطه با این بحث قانون اساسیست...
ما بهدنبال طرح مناسبات و نظمی نوین هستیم، و اگر این طرح، خدایی و خلقی باشد فبها! چه انقلاب پیروزمندی داشتیم! ولی هیهات اگر اینطور نباشد... هیهات اگر در نبرد با نیروهای ارتجاعی، اهریمنی، ستمگر، مستبد و استثمارگر این قانون اساسی یاریکنندهمان نباشد. در اینصورت سرنوشت این خلق چه خواهد شد؟... حال میتوانیم اهمیتی را که مسأله قدر در رابطه با تعیین سرنوشتی که این روزها در پیش داریم، و برایمان مطرح است نتیجه بگیریم. سرنوشتی که مربوط به تدوین یک قانون اساسی مردمی و انقلابی میشود. قانونی متناسب با مقتضیات این مرحله از انقلابمان، و حیات خلقمان،... قانون اساسی در حقیقت سند سرنوشت یک خلق و سند حیات و مماتش است... اینکه سرنوشت ما را کی مینویسد؟ اصولاًًًً کی باید بنویسد؟... در یک کلمه، قانون اساسی، شکل و محتوای نظام را و سیستم را تعیین میکند... ما پیشنهاد میکنیم که این شکل شورایی باشد، یعنی شکل اداره امور، با شورا باشد،... و اما محتوای نظام. محتوای نظام یعنی چه؟ یعنی طبقات و نیروهای حکومت کننده و حکومت شونده، روابطشان با هم، ارتباطشان مسأله مالکیت، مسائل اقتصادی، مسائل سیاسی و الی آخر...
سؤال: در مقابل این موضعگیریهای بسیار روشن کننده و متقن، خمینی چه کار میکرد؟
عباس داوری: من از حرفهای برادر حدود نیم درصد هم نگفتم. آن روزها برای مجاهدین روزهای بسیار تعیینکننده بود. خمینی با چماقداران و پاسدارانش، ستاد مرکزی مجاهدین یعنی بنیاد علوی را محاصره کرده و بسیار فشار میآوردند تلاش خمینی این بود که مجاهدین را وادار به سکوت کند. اما مجاهدین از حقوق خلق خود کوتاه بیا نبودند. تا زمانی که چماقداران رژیم بودند، نتوانستند برای گرفتن بنیاد علوی کاری کنند چون میلیشیا با تمام توان خود از آن دفاع میکرد. بالاخره مجبور شدند با حکم دادستانی خمینی بهطور رسمی بنیاد علوی را از ما بگیرند. فشار علیه مجاهدین آنقدر زیاد بود که از ۲۹مرداد تا ۲۳مهر یعنی نزدیک به دو ماه نشریه مجاهد تعطیل شد فشاره قطع نمیشد. حدود سه هفته بعد هم پدر طالقانی به دیار رفیق اعلا شتافت. بهخصوص بعد از پدر طالقانی واقعاً فشارهای طاقتفرسایی برای به زانو درآوردن مجاهدین وارد میشد. اما مجاهدین با مولا و مقتدای خود عهد کردهبودند که پیرو واقعی و سرباز وفادارش باشند. چنین بود که در کاندیداتوری برادر مسعود، همه جای تهران با شعار حکومت عدل علی با انتخاب رجوی، پر شد.
برگرفته از سیمای آزادی
مقالات مرتبط:
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۱)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۲)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۳)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۴)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۵)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۶)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۷)
- مجاهد غبار از رخ دین زدود (۸)
ادامه دارد...