در ماه مبارک رمضان هستیم، ماه خدا، ماه نزول قرآن، همچنین ماه شهادت مولا و مقتدای مجاهدین، امیر المؤمنین علی علیهالسلام هستیم. بیش از نیم قرن است، در تاریخ مبارزات مردم ایران، یک سازمان انقلابی بهنام سازمان مجاهدین خلق ایران بنیانگذاری شد. این سازمان از همان روز بنیانگذاری ایدئولوژی اسلام را برای خود انتخاب کرد. با این ایدئولوژی این سازمان با دو دیکتاتوری شاه و شیخ، چنگ در چنگ بودهاست. میخواهیم ببینیم که مجاهدین چگونه به این ایدئولوژی دست یافتند؟ تفاوت برداشت مجاهدین از اسلام با دیگر جریانات، در چیست؟ برای پاسخگویی به این سئولات و سؤالات دیگر که امروزه در ذهن بسیاری از جوانان وجود دارد، در سلسله گفتگوهایی با عباس داوری این سؤالات را مطرح خواهیم کرد.
سؤال: موضوع اول این است که بدون تردید بنیانگذاران سازمان، افراد انقلابی بودند. تا آنجا که تاریخ معاصر نشان میدهد، در آن برههٔ زمانی، انقلابیون کشورهای مختلف، ایدئولوژی مارکسیسم را برای خود انتخاب کرده بودند. در آن سالها همه جا شکوفایی انقلابهای مارکسیستی بود، روشنفکران و حتی مردم عادی نیز به انقلابها و انقلابیون سمپاتی داشتند، حال سؤال ما این است که چرا و چگونه بنیانگذاران سازمان، ایدئولوژی اسلام را انتخاب کردند؟
عباس داوری: قبل از پاسخ به سؤال شما وظیفهٔ خودم میدانم که هزاران درود بفرستم به روانهای پاک و مطهر بنیانگذاران سازمان، بهویژه در مقابل بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد سر تعظیم فرود میآورم بهدلیل ترسیم مرزبندیهای نوین اسلام محمدی و انقلابی با تمامی جریانهای حامی استثمار، تحت هر نامی میخواهدباشد
در این تردیدی نیست که پس از انقلاب شوروی در ۱۹۱۷، بهویژه پس از پیروزی انقلاب کشور بزرگ چین بعد از جنگ جهانی دوم که با ایدئولوژی مارکسیستی انجام شد، چند انقلاب در کشورهای مختلف یکی پس از دیگری با اندیشه مارکسیسم به پیروزی رسیدند. انقلاب کوبا و آزاد شدن ویتنامشمالی و ادامه نبرد برای آزادسازی ویتنامجنوبی در همین عداد است. جنبشهای زیادی هم در کشورهای مختلف، با ایدئولوژی مارکسیستی، در حال رشد بودند. بنابراین، برای هر انقلابی، رفتن به سراغ مارکسیسم که از قضا این انقلابها توسط کشورهای بزرگی مانند شوروی و چین پشتیبانی هم میشد، برای دستیابی به تئوری انقلابی برای انقلاب در جامعهٔ ایران، امری در دسترس بود.
اما بنیانگذاران سازمان، در اسلام یک جوهر و یک پویایی بسیار شکوهمند و بنبست شکنانهای یافتهبودند که مارکسیسم فاقد آن جوهر بود. در ایدئولوژی اسلام که بنیانگذاران سازمان ما آن را از زیر ۱۴قرن تجاوز به اصول و قانونمندیهای آن توسط حاکمان جبار و مرتجعین شقاوت پیشه، بیرون کشیدهبودند، اصول و مطالب بسیار پویایی یافتند از جمله:
- جهان هدفدار و پیوسته کمال یابنده است.
- اصول حاکم بر تکامل، در همهٔ پهنهها، خدشهناپذیر است
- در نبرد سهمگینی که در طول تاریخ بین استثمارگران و استثمارشدگان وجود داشته، در نهایت برندهٔ آن انسان رها شده از تمامی قید و بندهای استثماری است که وارث زمین خواهد بود و همه چیز را در جهان مسخر خواهد کرد...
- با مرگ انسان، همه چیز برای او تمام نمیشود بلکه هر کار و عملی که انجام داده، دائماً به آن اضافه میشود و به خودش باز خواهدگشت.
من خیلی فشرده این جوهر و پویایی را که بنیانگذاران ما از ایدئولوژی اسلام یافته بودند، اشاره کردم. خوب معلوم است با این دید، ایدئولوژی توحیدی مانند یک منبع لایزال، تمامی مجاهدتهای یک مسلمان انقلابی را، در راستای یگانه شدن با خودش، یگانه شدن با جامعهٔ خودش و در نهایت یگانه شدن با هستی، پیش میراند و پیوسته انگیزههای او را صیقل میدهد و به جلو پرتاب میکند. وقتی شما چنین برداشتی از اسلام دارید، انتخاب مارکسیسم، برای چنین افرادی دیگر، راست روانه است.
البته باید تأکید کنم که کار بنیانگذار کبیر محمدآقا و گروه ایدئولوژی، برای تدوین ایدئولوژی سازمان، بسیار سخت و طاقتفرسا بود. زیرا از یک طرف درگیر شدن با یک تاریخ ارتجاع و انحراف و کنار زندن آن و از طرف دیگر بیرون کشیدن اصول یگانهساز و جهان بینی توحیدی از زیر آن همه تحریف، کار سادهای نبود. مایهگذاری و کار طاقتفرسایی میطلبید تا بتوان آن بنای عظیم و پویای ایدئولوژی مجاهدین را پس از پاسخ به انبوهی سؤالات اجتماعی – اقتصادی و طبقاتی، تاریخ و انسانشناسانه و فلسفی، پی افکند.
سؤال: درست است که سازمان ایدئولوژی اسلام را انتخاب کرد، اما مجاهدین چه چیز نو و جدیدی در اسلام یافتند که مبارزه را با آن ایدئولوژی شروع کردند؟
عباس داوری: شرایط آن روزگار را در نظر بگیرید که دیکتاتوری شاه با ارگان سرکوب خود یعنی ساواک، یک دیکتاتوری عنان گسیختهای را راه انداخته بود. برای هر مسلمان انقلابی در طول تاریخ، یک الگوی بسیار برجستهیی وجود داشته و دارد. این الگو، عاشورای پیامبر جاودان آزادی امام و متقدای مجاهدان، سرور شهیدان، امام حسین علیهالسلام است. امام حسین بهطور کلی همه چیز را در مقابل ظلم و تجاوز به حقوق مردم، تعیینتکلیف کرده و وظیفهٔ هر انسان آگاه و آزاده، و نه فقط مسلمان را ترسیم نموده و با صدای رسا میگوید هر زندهای راه مرا میپیماید «کل حی سالک سبیلی».
خوب، دادههای شرایط اجتماعی و وضعیت جامعه، بهویژه از سال ۴۲، به ضرورت یک مبارزه سخت با رژیم دیکتاتوری شاه و دگرگونیهای اساسی در جامعه ایران، تأکید داشت. بنیانگذاران به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه و انقلاب و دگرگونی، نیاز به تئوری و ایدئولوژی انقلابی دارد. بدون مسلح شدن به ایدئولوژی انقلابی، مبارزه با دیکتاتوری شاه امکان ندارد و با شکست مواجه میشود.
این در حالی بود که آخوندهایی که خود را بهعنوان سخنگویان اسلام در لباس روحانیت جا زده بودند، باستثنای روحانیانی مانند پدر طالقانی، مجیزگوی سلطنت و شاه بودند و حتی در تأیید سلطنت مانند کاشانی، یقه درانی میکردند و در کودتا علیه عالیترین منافع ملی ما شرکت میکردند و از قضا از اسلام هم مثال میآورند. در گذشته نیز آخوندهایی مانند شیخ فضلالله نوری، در مقابل انقلابیون مشروطه بساط «مشروعه» خواهی راه انداخته و تحت نام اسلام، اوباش و چماقدار و قمه و قداره کشها را بسیج نمودند و از استبداد مطلق سلطنتی دفاع کردند و بر اخبار و احادیثی از پیامبر و ائمه که تماماً مبهم و منشأ آنها مشخص نبود، استناد نموده و هرکس که غیر از این میگفت با چماق تکفیر مواجه میشد. در گذشتهها نیز همینطوری بود.
پس ما که مسلمان هستیم و الگویی مانند امام حسین داریم، از کجا حقیقت و جوهر ایدئولوژی اسلام را به دست بیاوریم؟ چهارده قرن است هر حاکمیت و هر مرتجعی، متناسب با منافع خود و طبقات خود، نه تنها این ایدئولوژی اسلام را از محتوا تهی کرده، بلکه آن را از اساس و پایه، منحرف نموده است.
باید دید کتاب آسمانی ما مسلمانان، قرآن درباره مسائل جامعه، مانند ظلم و ستم و حقوق مردم، چه میگوید و چه حرفی دارد؟ آیا قرآن برای پیروان خود، در مقابل حقوق مردم، بهویژه حقوق مردم محروم و ستمدیده، وظایفی مشخص کرده و رهنمودهایی درباره مبارزه با ظلم و ستم و دیکتاتوری دارد یا ندارد؟ آیا از نظر قرآن یک مسلمان آگاه میتواند در مقابل مسائل و مشکلات جامعه و حقوق مردم، مردمی که زیر خط فقر و سرکوب، فریادش بر آسمان بلند است، بیتفاوت باشد؟
مهمتر اینکه شاخص درست یا غلط بودن یک حرکت در جامعه چیست؟ چه اصول و پایههایی مسیر جامعه را مشخص میکند؟ آیا اساساً معیاری برای درستی کار و اقدام و عمل اجتماعی و انسانی برای به دست آوردن حقوق مردم، وجود دارد یا خیر؟
فراتر از همهٔ این سؤالات، سؤال اصلی این بود ما که به ضرورت و حتمیت مبارزه با رژیم دیکتاتوری شاه در جامعهٔ خودمان، پیبردهایم، قرآن در این زمینه، چه میگوید؟ و هزاران سؤال دیگر....
پس در مقابل بنیانگذاران سازمان بهویژه بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد که میخواهد از حقوق مردمش دفاع کند، برای دستیابی به اصول و پایههای ایدئولوژی اسلام، تنها راه، مراجعه به منشأء و منبع اصلی این ایدئولوژی یعنی قرآن و همچنین به نهجالبلاغه بود.
سؤال: در میان این همه تفاسیر مختلف و ترجمههای گوناگونی که از قرآن وجود داشته، این کار یک کار سادهای بود؟
عباس داوری: خیر مطلقاً کار سادهای نبود. زحمت کشیدن و مایهگذاری فوقالعادهای میخواست و مهمتر از آن یک جسارت انقلابی میخواست تا در مقابل اینهمه حرفهای جعلی و انحرافی مرتجعین جا نزند. این کاری بود که بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد، با جدیت تمام، انجام داد. بنیانگذاران سازمان، با دریافتهای جدیدی که از قرآن و نهجالبلاغه داشتند، بدون کمترین تزلزلی و بدون داشتن کمترین وسیله و امکان مادی برای مبارزه با قدرتمندترین حکومت خاورمیانه و به زیر کشیدن آن، قدم در راه گذاشتند.
همچنان که میدانید و در تاریخچهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران ثبت شده، اولین جزوه یا مقاله سازمان بهنام مبارزه چیست بود که با آیهٔ الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (آخرین آیه از سوره عنکبوت). یعنی کسانی که در راه ما، مطابق قانونمندی مشیت ما، مجاهدت کنند به یقین و بهطور حتم آنها را در راه خودمان هدایت و راهنمایی میکنیم. پس میتوان فهمید وقتی انسان در چنین مسیری قرار گرفته و مبارزه میکند، از چه منبع و منشأء قدرتی برخوردار میشود.
سؤال: شما قبلاً صحبت از پایههای اصلی ایدئوژی مجاهدین در پهنههای مختلف کردید، سؤالم اینه که در پهنهٔ اجتماعی، آن پایهٔ اصلی که سازمان را از دیگر جریانهای تحت نام اسلام جدا میکند، کدومه؟
عباس داوری: شما وقتی قرآن را دقیق میخوانید متوجه میشوید که یک مرزبندی عمیقی بین چپاولگران و کسانی که حقوقشان غارت شده وجود دارد. البته تمام قدرتهایی که در طول تاریخ بهنام اسلام حکومت کردهاند، روی این مرزبندی خاک پاشیده و آن را دفن کرده و با فریبکاری از مرزبندی شکلی بهنام مسلمان و غیرمسلمان یا با خدا و بیخدا، نام میبرده و میبرند تا مردم را از حقوشان دور کنند و آنها را به خدمت خودشان بگیرند.
بنیانگذار کبیر سازمان محمد آقا، از بررسی آیات قرآنی و مطالب نهجالبلاغه به نتیجهٔ واقعی و بسیار تعیینکننده در مورد مسائل و مشکلات اجتماعی رسید و گفت «مرز بندی بین استثمار کننده و استثمار شونده است و نه بین با خدا و بیخدا» این مهمترین کشف محمد آقا از قرآن و اسلام محمدی و انقلابی در پهنهٔ مسائل اجتماعی و اقتصادی بود. همین تئوری، مهمترین مرزبندی در پهنهٔ اجتماعی در اندیشه مجاهدین بودهاست.
«برگرفته از سیمای آزادی»
ادامه دارد