میرزا کوچکخان در دوران جوانی
میرزا یونس معروف به میرزا کوچکخان، فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ خورشیدی، در محله استادسرا در شهر رشت چشم به جهان گشود. کوچکخان در سالهای آغازین زندگی به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی پرداخت و به سلک روحانیان درآمد؛ اما رخدادها و شور آزادیخواهی در ایران و کشورهای همسایه، مسیر افکار میرزا را تغییر داد. بنا به گفته اطرافیان، کوچکخان مردی قویبنیه و دارای سیمایی متبسم بود و از نظر اجتماعی فروتن، خوشبرخورد، مؤمن به اصول اخلاقی، صریحاللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود.
میرزا کوچکخان در صفوف مجاهدان مشروطه
میرزا کوچکخان در جوانی از مجاهدان مشروطه و عضوی از کمیته ستارخان بود که در فتح تهران و فرماندهی دستههای مجاهدان برای جنگ با قوای استبداد شرکت داشت. در همان دوران بود که نیروهای روسی که سر دشمنی با انقلاب مشروطه ایران داشتند، مدتی میرزا را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ کوچکخان که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود، برای جلوگیری از محو دستاوردهای انقلاب مشروطه، سلاح بهدست گرفت و راهی جنگلهای گیلان شد تا آتش آزادی را، این بار از دل جنگلهای گیلان شعلهور سازد.
میرزا کوچکخان بهشدت تحت تاثیر ظلم و ستمی قرار گرفت که نیروهای روس و استبداد حاکم، بر مردم گیلان اعمال میکردند. او مصمم شد تا به کمک دوستان مشروطهخواه خود، دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبه آرمانهای آزادیخواهانه مشروطه که آن را بربادرفته میدید، در پی نجات ایران از اشغال نیروهای نظامی نیز بود. افکار میرزا کوچکخان توانست در دل اقشار و طبقات گوناکون مردم گیلان نفوذ کند.
قیام جنگل به رهبری میرزا کوچکخان
تاریخنگاران عمدتاً قیام جنگل را به ۲دوره تقسیم میکنند؛ دوره اول بهمدت ۲سال و به مرکزیت فرماندهی در کسما است. این دوره با تسخیر رشت آغاز شده و بهمدت ۴سال بهصورت یک حکومت جمهوری مستقل، در کل ایالت گیلان بوده است.
قیام جنگل به رهبری میرزا کوچکخان - دوره اول
این دوره زمانی است که بعد از پیروزی انقلاب کبیر شوروی، نیروهای روس از ایران خارج شدند؛ در این خروج قوای جنگل راه را برای آنها باز کردند. اما وضعیت آخرین دسته روسها، یعنی قوای ژنرال «بیچراخوف» که دارای افکار تزاری بود، متفاوت بود. او با انگلیسیها به فرماندهی ژنرال «دنسترویل» متحد شده بود که به قفقاز رفته و در آنجا با بلشویکها بجنگند. قوای روس و انگلیس از میرزا خواستند که تعدادی پاسگاه در اختیار آنها قرار بدهد؛ میرزا کوچکخان این درخواست را رد کرد. از اینرو کنار پل منجیل جنگ سختی در میگیرد که به شکست نیروهای جنگل میانجامد.
با شکست نیروهای جنگل، رشت بهدست نیروهای انگلیسی میافتد. البته بعد از آن جنگلیها رشت را آزاد میکنند، اما دوباره انگلیسیها رشت را تصرف کرده و نهایتاً دو طرف به صلح میرسند. بعد از آن دولت مرکزی ۲۰هزار قزاق را برای سرکوب جنگل به گیلان فرستاد. در این کشاکشها و فشارهای دولت مرکزی و انگلیس حاج احمد کسمایی تاجر بازار و از سران جنگل، تاب تحمل این فشارها را نیاورده، خائنانه و زبونانه تسلیم میشود. از طرف دیگر میرزا نیز که نمیخواست با هموطنانش بجنگد، به شرق گیلان عقبنشینی میکند. در این راهپیمایی طولانی، عدهیی از مجاهدین جنگل از پای درآمدند. در این میان، عناصر سستعنصر نیز یا خود را به دشمن تسلیم کرده، یا از اردوی کوچکخان فرار کردند.
پس از مدتی میرزا کوچکخان به فومنات -یعنی همان پایگاه اولیهاش- برمیگردد. این پایان دوره اول قیام جنگل است.
قیام جنگل به رهبری میرزا کوچکخان - دوره دوم
دوره دوم جنبش جنگل از ۱۲۹۸ آغاز شد. با اینکه در پایان دوره اول، جنبش جنگل ضربات سختی خورد بود، اما از آنجا که میرزا کوچکخان ایستادگی کرد، جنبش جنگل به بقای خود ادامه داد. رفتهرفته مجاهدین جنگل یکدیگر را یافته و دیگربار نیرو گرفتند.
کمی بعد از آغاز دوره دوم، رخدادی دیگر نیز پیش آمد. روز ۲۸اردیبهشت ۱۲۹۹ نیروهای ارتش سرخ شوروی به بندر انزلی وارد شدند. چندی بعد، یعنی روز ۱۴خرداد میرزا کوچکخان در رأس مجاهدان جنگل که سراسر گیلان را آزاد کرده بودند، وارد رشت شد. سپس میرزا به انزلی رفته با نماینده شوروی در انزلی ملاقات کرد. آنگاه میرزا به عوت مردم و در میان استقبال شورانگیز آنان، با صدور اعلامیهیی، حکومت جمهوری را در گیلان اعلام نمود.
در رشت عدهیی برخلاف توصیههای میرزا، خودسرانه متعرض مردم میشدند؛ از اینرو روز جمعه ۱۸تیر ۱۲۹۹ میرزا کوچکخان بهعنوان اعتراض از رشت به صومعهسرا رفت. در خلأ نبودن میرزا، طرفداران شوروی بر ضد کوچکخان کودتا کرده، دولت جدیدی را معرفی کردند که بهدلیل عدم استقبال مردم به بنبست کشیده شد. کودتاگران بهناچار مجبور شدند دولت جدیدی به رهبری میرزا کوچکخان تشکیل دهند؛ اما این دولت نیز دوامی نیاورد و با قتل حیدرخان عمو اوغلی، از هم پاشید. اختلافات درونی چه در دوره اول و چه در دوره دوم قیام جنگل، از عوامل مهم تضعیف این نهضت محسوب میشود.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و اوجگیری نبرد نیروهای استبداد با مجاهدان جنگل به رهبری میرزا کوچکخان
بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان، استبداد حاکم در تهران شایعه کرد که دولت میرزا کوچکخان در گیلان، دستنشانده و عامل شوروی است و قصد دارد تسلط نظامی و ایدئولوژیک خود را بر کل ایران حاکم کند. سپس به فرمان احمدشاه قاجار رضاخان برای سرکوب جنبش جنگل وارد رشت شد. در این دوران سخت نیز عدهیی به میرزا خیانت کرده و از اردوی او فرار کردند. نیروهای قزاق طی شبیخونهای متعدد نیروهای جنگل را وادار به عقبنشینی کردند. در نهایت طی این نبردها، میرزا کوچکخان همراه با یار وفادارش «گائوک آلمانی» که خود را هوشنگ نامیده بود، بهسمت خلخال و کوههای طالش حرکت کرد؛ هدف این بود که در آنجا بار دیگر تجدید قوا کرده، آماده نبردهای بعدی با نیروهای استبداد شوند. اما در میانه راه، گرفتار بوران و توفان شده و روز ۱۱آذر سال ۱۳۰۰ در میانه برفها جان سپرده، بهشهادت رسیدند.
وحشیگری نیروها و مزدوران استبداد در برابر پیکر میرزا کوچکخان
محمدخان سالار شجاع، برادر امیر طالش که از بدخواهان میرزا بود، دستور داد فردی بهنام رضا اشکستانی سر یخزده میرزا را از بدنش جدا کند. سپس سر کوچکخان را نزد برادرش در ماسال فرستاد و در نهایت در رشت تسلیم نیروهای دولتی کردند. آنها نیز سر میرزا کوچکخان را در مجاورت سربازخانه رشت، تا مدتها در برابر دیدگان مردم قرار دادند. سپس خالو قربان که از خائنین و عناصر سستعنصر صفوف میرزا، که از مزدوران رضاخان شده بود، سر کوچکخان را به تهران برد و تسلیم رضاخان کرد.
به دستور رضاخان سر میرزا را در گورستان حسنآباد دفن کردند. اما کمی بعد، یکی از یاران قدیمی میرزا کوچکخان بهنام «کاسآقا حسام»، مخفیانه سر میرزا را از گورکن تحویل گرفت و به رشت برد. آنگاه سر را در محلّی موسوم به سلیمان داراب بهخاک سپردند.
در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام برکناری رضاخان، آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفاتی شایسته، از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه جسد را بهطور عادی به رشت حمل کرده و در کنار سر میرزا دفن کردند.
آخرین نامه میرزا کوچکخان
میرزا کوچکخان در آخرین نامهاش در تاریخ ۵آبان سال ۱۳۰۰ نوشت:
«...با رویهای که دشمنانمان در پیش گرفتهاند شاید بتوانند بهطور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند؛ ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از مهالک حفظم نموده است... امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب میکنند و حال آن که هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علیالاطلاق واگذار میکنیم...».
برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید