دو سه سال پس از پایان یافتن اولین جنگ جهانی، انگلیس و حکومت نو پای شوروی در رابطه با ایران با هم به توافق رسیدند و روتشتین سفیر کبیر اتحاد شوروی در تهران، نامهیی به میرزا کوچک خان رهبر جنبش جنگل نوشت و گفت: «این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق رضا خان سردار سپه چندین بار از من اجازه خواست که این مسأله را... بهزور اسلحه پایان دهد، هر بار من از او جلوگیری کردم بهشرطی که...
پاسخ نهایی میرزا البته همان بود که پیشتر به رئیس قزاقها در ۲۲ذیحجه ۱۳۳۷قمری داده بود:
«دیر آمدی ای نگار سرمست!... از این پیشتر نمایندگان دولت انگلیس با وعدههایی که به سایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند... تسلیم نشدم. مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت.
بنده و همراهانم، شما و پیروانت، در این دو خط مخالف میرویم. باید دید عقلای عالم به جسد کشته ما میخندند و یا به فاتحیت شما تحسین میکنند؟».
۵۸سال بعد مسعود رجوی در میتینگ بزرگ مردم در رشت گفت: «چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟ نه، او همین جاست! توی دل تکتک ما و همالآن دارد میتپد. آخر، ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف، و دزدان حاصل کار مردم».
جنبش جنگل
جنبش جنگل، آخرین و بزرگترین جنبش آزادی مردم ایران در امتداد انقلاب مشروطه بود که تا سال ۱۳۰۰ خورشیدی دوام یافت و در آن سال توسط رضاخان و نیروهای انگلیسی سرکوب شد.
بنیانگذار و رهبر نامدار آن جنبش میرزا کوچک خان بود.
میرزا کوچک خان جنگلی
کوچک جنگلی معروف به میرزا کوچک خان، بنیانگذار و رهبر جنش جنگل، از مجاهدان صدر مشروطه بود که در آزادسازی تهران و سقوط محمدعلیشاه پادشاه مستبد قاجار شرکت داشت و دستهای از مجاهدان گیلان را فرماندهی میکرد.
میرزا در همان عملیات بزرگ فتح تهران، متوجه کاستیهای انقلاب و میدان یافتن میوهچینان انقلاب شده و از نیمه راه، قصد بازگشت به گیلان را داشت، تنها ضرورت انقلاب باعث شد وی تا آزادسازی تهران بماند، پس از آن با دیدن وضعیت سیاسی آشفته و اسفناک تهران و پس از مدتی همفکری با چهرههای پاکدست مرکز، به این نتیجه رسید که باید کمر به کاری سترگ برای نجات انقلاب از آفت میوهچینان و منحرفین و فرصتطلبان بست. از همینرو برای ایجاد یک کانون انقلابی اصیل و پایدار به گیلان بازگشت.
میرزا کوچک خان از زبان یکی از همراهانش
ابراهیم فخرایی تاریخ نگار جنبش جنگل نوشته: میرزا کوچکخان رهبر جنبش جنگل، یکی از مجاهدینی بود که در فتح تهران و سقوط محمدعلیشاه شرکت داشت. او پس از مشاهده نابسامانی در تهران و افتادن کار انقلاب به دست میوهچینان و خلعسلاح ستارخان، سردار بزرگ انقلاب مشروطه، به رایزنی با رهبران جنبش در تهران پرداخت تا راهی برای نجات انقلاب بیابند.
بر اساس همین رایزنیها وی یک کانون ثابت مبارزاتی در جنگلهای گیلان ایجاد کرد. او در مصاف با نیروهای اشغالگر روس و قزاقهای رضاخان، پیروزیهایی به دستآورد که باعث سرازیر شدن جوانان پرشور گیلانی به سوی نیروهای جنگل شد.
تشکیل نیروی جنگل پیش از انقلاب اکتبر روسیه
بهنوشته فخرایی، جوانان کانونهای گرم خانوادگی را ترک کرده و برای فرا گرفتن تعلیمات نظامی و آماده شدن به خدمت میهن، راه مرکز تجمع جنگلیها را در پیش گرفتند. شهر لاهیجان به هیجان آمده و به تأسیس نظام ملی پرداخت. شورایی به نام «کمیسیون جنگ» در «کسما» رسیدگی به امور جنگی را آغاز کرد. «جنبش» چند بیمارستان در نقاط مختلف دایر کرد. و برای اداره امور انقلاب، چندین کمیسیون تشکیل داد.
جنگلیها دستگاههای ریسندگی و بافندگی آماده کرده و لباس نفراتشان را خود تهیه میکردند. لباس و کفش و کلاه یکسان برای مجاهدین جنگل یک بخش کار بود. بخش دیگر، احداث راه و تأمین جادهها بود که سرعت تحرک واحدهای نظامی جنگل را تسریع میکرد.
این در زمانی است که مرحله نهایی انقلاب سوسیالیستی روسیه تازه آغاز شده و نیروهای اشغالگر روس و فرماندهشان ژنرال نیکلای باراتف به روسیه احضار شدهاند. هوشیاری میرزا کوچک خان در استفاده از فرصت پیشآمده و آمادهسازی برای تضمین آینده انقلاب، بینظیر بود.
یاری جنبش جنگل به تهران و مجاهدان تبریز
در همین ایام در تهران قحطی و هرج و مرج حکمفرمایی میکرد و طبقات بیبضاعت از علف بیابان و گوشت مردار تغذیه میکردند و دولت هم هیچ کاری برای مردم نمیکرد. جنگلیها دویست خروار برنج از اعانههایی که مردم به جنبش جنگل اهدا کرده بودند، برای مردم نیازمند و قحطی زده تهران فرستادند و تعهد کردند ماهیانه دههزار تومان به نفع درماندگان و قحطیزدگان بپردازند.
جنگلیها پیش از این و در زمان محاصره تبریز نیز کمکهای قابل توجهی برای مجاهدین تبریز و ستارخان سردار ملی ارسال کرده بودند، یعنی همان زمانی که عینالدوله و مسلسلچی بدنامش رضا ماگزیم تبریز و سردار ملی را محاصره کرده و آتش جنگ داخلی را شعلهور کرده بودند.
آرزوهای میرزا کوچکخان و برنامه انقلاب جنبش جنگل
نکته مهم در معرفی جنبش جنگل، شناخت برنامه انقلابی اعلام شده آنهاست که برخی مواد آن همین امروز هم پس از گذشت نزدیک به ۱۰۰سال کماکان برای مردم ما در حکم آرزوست.
نگاهی به مرامنامه جنگل عمق ترقیخواهی آن جنبش را نشان میدهد. مقدمه سه خطی این مرامنامه معرف تقریباً کامل این مرامنامه است:
«آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت، بواسطه منتخبان ملت.
پیشرفت این مقاصد را فرقه «اجتماعیون» به موارد ذیل تعقیب مینمایند».
این مرامنامه در مواد نه گانه خود شامل ۳۴بند بود.
اگر مرامنامه جنبش جنگل با معیارهای مدرنترین جنبشها یا ارتشهای آزادیبخش جهان در نیمه دوم قرن بیستم مقایسه شود، روشن میشود که آن جنبش و رهبریاش چه اندازه پیشرو، مترقی و میهنپرست بودند.
برخی از مهمترین مواد مرامنامه جنبش جنگل
حاکمیت ملی و مردمی
انتخابات عمومی و آزاد با حق مساوی برای انتخاب کردن و انتخاب شدن
پاسخگو بودن دولت در برابر نمایندگان ملت
تساوی کلیه افراد در حقوق مدنی، بدون فرق نژاد و مذهب
تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی
انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی
ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه
ملی کردن ثروتهای عمومی از قبیل خالصجات، رودها مراتع جنگلها دریاها معادن راهها کارخانجات
مالکیت اراضی با ملاحظه تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق میشود که حاصل آن عاید تولیدکننده شود
محدود کردن ساعت کار به ۸ساعت در شبانه روز به اضافه استراحت عمومی و اجباری یک روز در هفته
ممنوعیت کار برای اطفال زیر ۱۴سال
حقوق بازنشستگی برای کلیه ۶۰سالگان و استفاده از آنان در آموزش جوانان
ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت سلامت کارگران
برانداختن اصول بیکاری
امنیت اجتماعی، آزادی اقامت و مسافرت
آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات،کار، کلام
اجباری و مجانی شدن آموزش ابتدایی برای کلیه اطفال
تأسیس بیمارستانهای عمومی مجانی و دارالعجزه (محل نگهداری ناتوانان)
جنبش جنگل اولین مدافع ایران در برابر ارتش اشغالگر روس
چنین جنبش مترقی و پیشرویی، اولین یکان مدافع مردم ایران در برابر اشغالگران روسی و سپاه ژنرال باراتف بود که از انزلی قصد پیشروی و اشغال تهران را داشت.
تنها حضور نیروهای جنگل باعث شد باراتف و قزاقهای آدمکشش از ترس روبهرو شدن با قوای میرزا کوچکخان در مسیر جنگلی آن منطقه، تغییر مسیر داده و اجبارا به محور انزلی ـ همدان بروند.
جنبش جنگل در منگنه قوای روس و انگلیس
ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل ص ۱۴۰ تصویری از صحنههای رزم آن روزگار مجاهدان جنگل به دست داده که مایه افتخار هر ایرانی آزادهای است: «روزانه دو هواپیمای انگلیسی از قزوین برمیخاست و در آسمان رشت و نقاط جنگل ظاهر میشد و بمب میریخت و هر جا چند نفر را مجتمع میدید به آتش مسلسل میبست. یکبار هواپیماهای انگلیسی با اطلاعات جاسوس خود عمارت مسکونی زعمای جنگل را در لحظه حضور میرزا بمباران کردند. آن روز بین مرگ و زندگی فاصله زیادی نبود.
میرزا کوچک خان و مردم در یکسو، رضاخان و قوای اشغالگر روس در سوی دیگر!
برخی وقایع خیلی برجسته و نمادیناند و خودشان به تنهایی میتوانند همه واقعیت را در خودشان نشان بدهند و بسیاری گفتهها و ناگفتهها را در یک تابلو با روشنی تمام به نمایش بگذارند، مثل نبرد کلنل محمدتقیخان پسیان و رضا خان در همدان. کلنل فرمانده قوای ملیون بود و رضا خان برای روسهای اشغالگر (باراتف) میجنگید.
یا مانند آنچه که در گیلان اتفاق افتاد: میرزا کوچکخان جنگلی جلوی قوای اشغالگر ژنرال قزاق روس نیکلای باراتف صفآرایی کرده او را ناگزیر از گریز و تغییر مسیر کرد در حالیکه رضا خان قزاق، پس از شکست از کلنل پسیان در همدان، خود را به روسهای اشغالگر معرفی کرد و تحتامر باراتف با مردم خودش جنگید!
دشمنی دیرینه؛ میرزای مشروطه خواه و رضاخان ضد مشروطه!
آن تابلو، پیشتر و در جریان آزادسازی تهران توسط مشروطه خواهان هم یک بار دیگر ترسیم شده بود.
ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل. ص ۴۰ نوشته است: «مقارن تحصن مشروطه خواهان در تهران، میرزا در فتح قزوین شرکت نمود. میرزا سپس در علیشاه عوض به مجاهدین گیلانی پیوست و در جریان فتح تهران و جنگ سه روزه فتح تهران، میرزا کوچک خان مأمور جبهه قزاقخانه بود».
(شاید این اولین نبرد میرزا با رضا خان باشد که آن هنگام در قزاقخانه تهران خدمت میکرد).
میرزا کوچک خان در سه جبهه میجنگید
به هر حال آن انقلابی و وطنپرست بزرگ ایرانی در حالی که بزرگترین و زیباترین آرزوها را برای ایران در سرداشت، باید در آن واحد در سه جبهه میجنگید:
نبرد با استعمار و اشغالگران خارجی
نبرد با استبداد و ارتجاع داخلی
نبرد با خائنان در صفوف خودی
اعتراف ننگین تیمسار سپهبد محمد نخجوان
تیمسار سپهبد نخجوان پایان داستان اولین جمهوری ایرانی و رهبر بزرگش را در اعترافی ننگین که آگاهی از آن برای هر جوان ایرانی ضروری است در مصاحبه با مجله تهران مصور سال ۱۳۴۴اینگونه نقل کرده است: «من از طرف اعلیحضرت فقید(رضاشاه) مأمور سرکوبی میرزا کوچکخان شدم و با پنجهزار سرباز به سمت گیلان حرکت کردم. برای سرکوبی میرزا کوچکخان قبلاً سه بار اردوکشی شده بود ولی هیچیک آنها توفیق نیافته بودند... من ناچاراً با فرمانده قوای روس در بندر پهلوی وارد مذاکره شدم و (با دعوت آنها) واد بندر پهلوی شدم... در همان شب خالو قربان نزد من آمد و اظهار اطاعت کرد من مبلغی پول به او دادم و از روز بعد او را دنبال میرزا کوچکخان فرستادم» (کتاب سردار جنگل چاپ چهارم. انتشارات جاویدان. ص۴۷۹ تا ۴۸۱ بهنقل از مصاحبه مجله تهرانمصور با سپهبد محمد نخجوان شماره ۱۱۶۷ به تاریخ ۲۴دیماه ۱۳۴۴)
لازم به یادآوری است خالو قربان یکی از یاران نیمهراه و از خائنان به میرزا بود که خود را به دشمن فروخت و نهایتاً هم توسط همشهریان غیرتمند و آزاده خود مجازات شد.
پاسخ کمیسر فرهنگ میرزا کوچکخان به تیمسار سپهبد نخجوان
ابراهیم فخرایی کمیسر فرهنگ جنگل در جواب تیمسار نخجوان در همان کتاب سردار جنگل صفحات ۴۷۹ تا ۴۸۱ و مجله تهران مصور توضیحاتی نوشته که بسا عبرتانگیز است: «دیپلماتهای تهران و لندن و مسکو، طرح خاموش ساختن انقلاب گیلان را ریخته بودند... سرلشگر کوپال در یادداشتهای روزانهاش در مجله خواندنیها همه جا از «کلانتراف» نماینده اعزامی سفارت شوروی در تهران نام میبرد که همراه اردو بوده و با آنها همکاری داشته است. نگارش تیمسار کوپال مؤید این مسأله است که اگر موافقت قبلی همسایگان شمال و جنوب حاصل نشده بود سرکوب انقلاب و حذف میرزا کوچک خان میسر نمی شد».
جبهه متحد ارتجاع و استعمار و فرصتطلبان
در نخستین روزهای پس از کودتای سیدضیاء، در دهم اسفند ۱۲۹۹، قراردادی بین ایران و شوروی بسته شد که یکی از مواد آن همکاری با رژیم ایران در خاموش کردن این جنبش، و عدم حمایت شوروی از جنبش جنگل بود. سفیر شوروی در ایران (روتشتین) در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ این موضوع را در نامهیی به میرزا کوچک خان یادآوری کرد. نزدیکی دولتهای ایران و شوروی، اختلافات شدیدی را در درون جنبش جنگل بهوجود آورد. برخی متحدان میرزا سازشکاری و خیانت پیشه کردند. آنها در ادامه مبارزه تردید کردند. قوای تحتامر احساناللهخان و خالوقربان با نیروهای میرزا به مقابله و رویارویی خونین پرداختند. و این اوضاع، زمینه را برای حمله قزاقها به سرکردگی رضاخان به گیلان مساعد کرد.
انقلابی که ناتمام ماند و مسئولیت انجامش به نسل ما رسید
نگاهی به اسناد فوق بهروشنی گویای آن است که تصمیم سرکوب انقلاب مشروطه و آخرین اخگر فروزان آن یعنی نهضت جنگل را بیگانگان گرفتند و اجرای آن را به عهده عامل ایرانی خود رضا خان گذاشتند و هرگاه که لازم شد نیز با کمک مستقیم و دخالت نیروهای نظامی انگلیسی و دستاندازیهای سیاسی روسها، رضا خان را یاری دادند تا آخرین و رزمندهترین نیروی رهاییبخش مردم ایران را نابود کنند. نیرویی که برنامه سیاسی اجتماعی آن پس از گذشت نزدیک به یکصد سال، کماکان برای مردم ایران و بسیاری از دیگر نقاط جهان، یک آرزوست.
معرفینامه کوتاه میرزا کوچک خان جنگلی
میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ اهل رشت ساکن استادسرا. در سال ۱۲۵۹ شمسی در یک خانواده متوسط در رشت به دنیا آمد. سنین اول عمر را در مدرسه حاجیحسن واقع در صالحآباد رشت و مدرسه جامع گذراند. مدتی هم در تهران در مدرسه محمودیه بههمین منظور اقامت گزید ولی تحولات پرفراز و نشیب دوران مشروطه، تعدیات بیپروا و مداوم روس و انگلیس به میهن ما، حاکمیت منحط دولتمردان سرسپرده، فقدان امنیت و تداوم ظلم و ستم بر اقشار مختلف مردم محروم، مسیر افکارش را تغییر داد و کلاس درس و مشق را به تفنگ و فشنگ و نارنجک مبدل ساخت و راه انقلاب و رهایی خلقش را برگزید.
میرزا کوچک در همان ایام، شنید که جنبش مشروطه درگرفته، و شور آزادیخواهی، مردم را فرا گرفته. حدوداً 25ساله بود که عاشق ستارخان شد. لباس مجاهدی پوشید و مدتی به عضویت کمیته ستارخان درآمد و همراه با مجاهدان گیلان در فتح قزوین شرکت کرد. موقع فتح تهران در حالیکه هنوز قزاقهای محمدعلیشاه، مقاومت میکردند، او مأمور تسخیر قزاقخانه شد. نبرد او برای تسخیر قزاقخانه سه روز طول کشید و سرانجام تسخیر شد.
میرزا کوچک خان بهدنبال یک دوره طولانی مبارزه سنگین با قوای دولتهای استعمارگر و قوای دیکتاتوری حاکم بر ایران و خائنان داخلی سرانجام روز ۱۱ آذر سال ۱۳۰خورشیدی همراه با یار وفادارش «گائوک» (هوشنگ) در مسیر رسیدن به خلخال در برف و سرما جان باخت.
سرنوشت دیگر چهرههای آن ماجرا
رضا خان
رضا خان پس از سرکوب آخرین اخگرهای انقلاب مشروطه و کودتای ۱۳۰۴ با تأیید انگلستان به سلطنت رسید و ۱۶ سال بعد، باز هم توسط انگلستان از سلطنت خلع و از ایران اخراج شد و در تبعید مرد.
تئودور روتشتین
اتحاد شوروی که در اولین گام پس از پیروزی انقلاب اکتبر، با لغو امتیازها و دخالتهای استعماری تزارها در ایران، نام نیکی در میان مردم ایران یافته بود، با سیاستی که توسط سفیر کبیرش در تهران (تئودور روتشتین) در مورد انقلاب جنگل اتخاذ کرد، جایگاه تازه یافته خود در ذهن مردم را از دست داده و در حافظه تاریخی ایرانیان بار دیگر در کنار استعمارگران انگلیسی طبقهبندی شد.
احسان الله خان
یار نیمه راه میرزا، احسانالله خان پس از خیانت به میرزا و فرار به شوروی، سالها بعد در همانجا در دوره استالین بهعلت عضویت در سرویسهای جاسوسی بریتانیا و آلمان و چند اتهام دیگر محاکمه و اعدام شد.
خالو قربان
خالوقربان پس از خیانت به میرزا و تسلیم کردن رشت به قزاقهای رضا خان، در حالیکه کمی پیشتر، از رضا خان درجه سرهنگی گرفته بود، به صف قزاقها پیوست و پس از شهادت میرزا، سر بریده وی را بهعنوان هدیه برای رضا خان به تهران برد. مدتی بعد، از رضا خان لقب «سالارظفر» گرفت. وی بعدها توسط یکی از یارانش که از خیانت وی به جنگلیها ناراضی بود، در کردستان کشته شد.
گائوک (هوشنگ)
گائوک یا هوشنگ تا آخرین نفس در کنار میرزا، وفادار به انقلاب مردم ایران باقی ماند و جان باخت.
بهنوشته «محمدعلی گیلک» کمیسر فواید عامه جمهوری گیلان، گائوک یک انقلابی انترناسیونالیست آلمانی یا روسی بود که پاکبازانه تا آخرین لحظه حیاتش در کنار میرزا، رهبر انقلاب باقی ماند و ثابت کرد آرمان آزادی و عدالت، مرز نمیشناسد.
از آخرین یادداشتهای میرزا
میرزا کوچک خان در یکی از آخرین یادداشتهایش نوشت: «افسوس میخورم که مردم ایران هنوز قدر این جمعیت را نشناختهاند البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بودهایم و چه میخواستهایم و چه کردهایم».