هم او بود که در مقابل راهاندازی کانون نویسندگان مطلوب رژیم آخوندی، قاطعانه ایستادگی کرد تا دامن فرهنگ و ادبیات ایران آلوده نشود. اما فراتر از همهٔ چیرهدستیها و نبوغ شعری و ادبی، بهراستی آنگاه که شاملو با عاطفه و احساس شگفت خود در توصیف ”روزگار غریب” و توصیف شهیدان و قهرمانان میسرود، آتش به جان میزد؛
نگاهی به زندگی و فعالیتهای شاعر و نویسندهٔ بزرگ میهن
احمد شاملو روز ٢١آذر ١۳۰۴ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. مادرش کوکب عراقی شاملو بود و پدرش حیدر.
احمد شاملو دورهٔ کودکی را بهخاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. تخلص شاعر در آغاز شاعری ”ا. صبح“ و نام شعری او ”ا. بامداد“ بود.
احمد شاملو خورشید بیبدیل شعر عصر ما بود که در ۷۵سال عمر پربار خویش با درخشش در آسمان ادب فارسی راهی را که نیما یوشیج آغاز کرده بود، بهحق به سرمنزل مقصود رساند و در این مسیر قدم فراتر نهاد و در ادبیات و شعر فارسی طرحی نو درانداخت.
دریافت جایزه ادبی
احمد شاملو در سال ۱۳۷۸ منتخب دریافت جایزه ادبی «استیگ داگر مالم» در سوئد شد. اما بهدلیل مشکلات جسمی قادر به شرکت در مراسمی که برای اهدای این جایزه برای ایشان برپا شده بود، نشد. در این مراسم یکی از دوستان شاملو بهجای وی حضور یافت و بهنمایندگی از طرف او این جایزه را دریافت نمود. احمد شاملو در سالهای پایانی عمر خویش از بیماری دیابت بهشدت رنج میبرد و بههمین علت یک پای خود را نیز از دست داد.
احمد شاملو در حیات خویش به شاه و شیخ تن نداد
احمد شاملو بهرغم تمامی ضعفها و مشکلات جسمی، تا ماههای آخر زندگیش لحظهای از کار و نوشتن فروگذار نکرد و با همراهی و یاری همسر بزرگوارش به تکمیل آثار خود پرداخت. او در طول عمر پربار خویش نه به شاه تن داد و نه به شیخ و همواره از سوی این ۲دیکتاتور مورد سانسور و آزار قرار گرفت. چندان که بخشی از آثار و کتابهای شاملو هنوز بهچاپ نرسیده است. وی در هر فرصتی نسبت به سانسور مطالب و شعرهای خود و ممنوعیت چاپ بسیاری از آنها در حاکمیت آخوندی اعتراض میکرد.
شاملو همواره و با صدای بلند علیه سیاست و دستگاه سانسور رژیم آزادیکش ولایت فقیه مخالفت و اعتراض میکرد، او طی نامهای (بهتاریخ ۲۴شهریور ۱۳۷۲) خطاب به گردانندگان وزارت سانسور رژیم(وزارت ارشاد) به سانسور قسمتهایی از کتاب ”همچون کوچهای بیانتها“ نوشته شده، به دستور این وزارتخانه، بهشدت اعتراض کرد و این دستگاه و تمامیت رژیم آخوندی را به چالش طلبید. شایان ذکر است که کتاب ”همچون کوچهای بیانتها“ منتخبی است از شعر شاعران جهان با ترجمه و بازسرایی احمد شاملو.
اشعار شاملو در ستایش انقلابیون میهن
بسیاری از اشعار شاملو در ستایش و بزرگداشت انقلابیون میهنمان است. از جمله ”شکاف“ برای خسرو گلسرخی، ”عشق اول“ به یادبود اعدام گروه اول سازمان نظامی، ”ابراهیم در آتش“ در شهادت مهدی رضایی گل سرخ انقلاب ضدسلطنتی و شعر ”از عموهایت“ در شهادت مرتضی کیوان. همچنین شاملو ”شبانه“ را در شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، محمد حنیفنژاد، اصغر بدیعزادگان و سعید محسن سرود. شاملو شعر ”خطابه تدفین“ را نیز در شهادت خسرو روزبه سروده است.
شرکت دهها هزار تن در مراسم تشییع احمد شاملو
احمد شاملو ادیب و پدر شعر معاصر پس از سالها درد و مشقات جسمی یکشنبهشب ۲مرداد ۱۳۷۹ در بیمارستان ایرانمهر چشم از جهان فروبست. مراسم تشییع جنازه احمد شاملو صبح روز پنجشنبه ۶مرداد ۱۳۷۹ در تهران برگزار شد. مردم از ساعت ۶ بامداد، گروهگروه خود را به پشت در بیمارستان ایرانمهر میرساندند، بهطوریکه در ساعت ۸ صبح، حضور جمعیت انبوه باعث ایجاد راهبندان سنگین در خیابان شریعتی شده بود. مجریان برنامه میگفتند که انتظار چنین جمعیتی را نداشتند و راهبندان ایجاد شده، مانع حرکت بهموقع آمبولانس بوده است. شمار جمعیت را نمیشد تخمین زد، اما حداقل ۷۰هزار نفر میشدند. چنین مراسمی طی سالهای حکومت آخوندی بیسابقه بود. طیف جمعیت عمدتاً جوانان بهخصوص دختران جوان و تحصیلکرده بودند و با شروع حرکت، سرود «ای ایران» را سردادند.
خبرگزاری رویتر در اینباره نوشت: «هزاران نفر سوگوار برای خاکسپاری احمد شاملو سراینده عالیترین اشعار فارسی که با شاه درافتاد و از رژیم آخوندی هم ناراضی بود شرکت کردند… جمعیت در مخالفت با نظام دینی حاکم سرودها و آوازهای ملی میخواندند. پیکر شاملو در قبرستان کرج دفن شد. همسر احمد شاملو، آیدا سرکیسیان گفت قرار است برای او آرامگاه درست شود».
جمعیت بهویژه این جمله را که حاوی اعتراض علیه اختناق حاکم بود، بیشتر تکرار میکردند: «هرگز از مرگ نهراسیدم». هنگام حرکت متن تکثیر شدهای بهچشم میخورد که در محدودهای دستبهدست میچرخید. یکی از کسانی که متن را دیده بود، گفت که این پیام مسعود رجوی رهبر مقاومت بود که حتماً توسط هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پخش شده است.
روزنامه ایندیپندنت چاپ انگلستان نیز روز ۶مرداد، یادوارهای درباره احمد شاملو چاپ کرد و او را بزرگترین شاعر دورهٔ معاصر ایران دانست.
ناکامی رژیم آخوندی در سیاسی نشدن تشییع احمد شاملو
اگر چه وزیر ارشاد خاتمی، خانوادهٔ احمد شاملو را تهدید کرده و گفته بود که از سیاسی کردن مراسم بپرهیزند، اما آنچه که بیش از هر چیزی بهچشم میخورد و بهگوش شنیده میشد، فضای ضدارتجاعی مراسم بود. از طیف شرکتکنندگان گرفته تا شعرها و سرودهایی که توسط مردم و بهخصوص نسل جوان خوانده میشد، تماماً ضدارتجاعی بود. البته که شایسته چنین شاعری همین بود. هم او بود که در اولین سال حکومت آخوندی علیه سرکوب آزادیها و نیروهای انقلابی در شعر زیبای «در این بنبست» در وصف دیکتاتوری مذهبی ارتجاع گفت که «دهانت را میبویند»، «مبادا گفته باشی دوستت میدارم» و «تبسم را بر لبها جراحی میکنند». همچنین شاملو خمینی را «ابلیس پیروز مست» توصیف کرد که «سور عزای ما را بر سفره نشسته است».
جوانان بهپاس احترام به او و مواضع ضدارتجاعی و تسلیمناپذیریش، بهصورت ابتکاری، سیاسیترین و عاطفیترین شعرهایش نظیر «وارطان»، «ابراهیم در آتش» که بهمناسبت شهادت مجاهد شهید مهدی رضایی سروده بود و… را بر روی پلاکاردها نوشته بودند و همراه با حمل تصویری از شاعر زمزمه میکردند:
«هرگز از مرگ نهراسیدم
اگر چه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود
هراس من
باری،
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد»
اطلاعیهٔ دبیرخانهٔ شورای ملی مقاومت
دهها هزار نفر از مردم تهران با احمد شاملو شاعر بزرگ ایران، وداع میکنند.
صبح امروز، دهها هزار نفر از مردم تهران با شرکت در مراسم تشییع احمد شاملو، شاعر بزرگ ایران که بهرغم فشارهای شدید آخوندهای حاکم، در برابر این دیکتاتوری مذهبی و تروریستی تسلیم نشد، شرکت کردند و با او وداع نمودند.
پیش از این مهاجرانی، وزیر ارشاد رژیم آخوندی، به خانواده شاملو هشدار داده بود که مراسم تشییعجنازه وی نباید رنگ سیاسی بهخود بگیرد. از بامداد امروز گروههای بزرگ مردم که اغلب آنان را دانشجویان و جوانان تشکیل میدادند، در مقابل بیمارستان ایرانمهر در شمال تهران گردآمدند و با خواندن سرود «ایران مرز پرگهر» و شعارهایی علیه سرکوب آزادی بیان، بار دیگر مخالفت خود را با دیکتاتوری آخوندی بهنمایش گذاشتند.
آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، روز دوشنبه در پیامی بهمناسبت درگذشت احمد شاملو، با تجلیل از این «شاعر بزرگ ملی» از عموم مردم تهران و بهخصوص جوانان خواست تا «بهرغم ترفندها و تضییقات رژیم فرهنگکش آخوندی»، در تشییع پیکر وی حضور بههم رسانند.
دبیرخانهٔ شورای ملی مقاومت ایران ـ ۶مرداد ۱۳۷۹
سابقه رابطه شاملو با مجاهدین و مقاومت ایران
۲پیام ماندگار
در آستانه ۴خرداد ۱۳۶۰ بهمناسبت سالروز شهادت بنیانگذاران و اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران پیام مشترکی از سوی شاملو، شادروان دکتر غلامحسین ساعدی و دکتر منوچهر هزارخانی و شماری دیگر از نویسندگان و شعرا خطاب به برادر مجاهد مسعود رجوی فرستاده شد. در آن پیام چنین آمده بود:
«مجاهد خلق! مسعود رجوی! چهارم خرداد روز شهادت محمد حنیفنژاد، سعید محسن، اصغر بدیعزادگان، عبدالرسول مشکینفام و محمود عسگریزاده، بنیانگذاران سازمان انقلابی مجاهدین خلق ایران است. یادآوری این روز برای مردم ما و همه مشتاقان آزادی و استقلال ایران فرصتی است در بزرگداشت خاطره همه شهدای انقلابی خلق و برای شما و همرزمانتان که فعالانه راه آن مجاهدین شهید را میپویید. بهویژه تجدید عهدی است با آرمانهای مردان و زنان از خود گذشتهای که برای رهایی ایران بهپاخاستند و با ایثار جان خویش، سنگ بنای جنبشی انقلابی را بر زمین میهن ما استوار کردند. برای ما فرصتی مغتنم است که در بزرگداشت این روز تاریخی و این تجدیدعهد با شما و همه همرزمان مجاهدتان، سهیم و شریک باشیم».
در پاسخ این پیام برادر مجاهد مسعود رجوی چنین نوشت:
پیام مسعود رجوی به شاملو
«بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران. شاعر شاعران! خورشید درخشان آسمان ادب ایران! احمد شاملو! با سلامهای انقلابی، پیام شورانگیز شما و ۱۲تن دیگر از نامدارترین درخشندگان منظومه «ادب و هنر» میهن ستمزدهمان، بهمناسبت سالروز شهادت بنیانگذاران مجاهدین خلق ایران را دریافت کردم. برای مجاهدین خلق و میلیشیای مردمی و برای همه انقلابیون ایران بهطور اعم، جای سرفرازی است که اکنون بیشازپیش از حمایت شما و سایر دوستانتان برخوردار شدهاند. اگر چه این مطلب هرگز چیز جدیدی نبوده و از قدیمالایام هر «ابراهیمی» که قصد گذر کردن از «آتش» داشت، شما و سایر رزمندگان میدان «هنر» را در کنار خود مییافت. و چه خوب گفته بودید که:
«امروز شعر حربه خلق است
زیرا که شاعران، خود شاخهای ز جنگل خلقند
نه یاسمین و سنبل گلخانه فلان
بیگانه نیست شاعر امروز، با دردهای مشترک خلق
او با لبان مردم لبخند میزند
درد و امید را با استخوان خویش، پیوند میزند»
پس ما و هر آن کس که «مژده شکستن زمستان» را در دل میپروراند، حق داریم که مضافاً بر سلاحهای مادی، از تسلیح به دیگر حربههای معنوی خلق بر خود ببالیم و بار دیگر بر بالین شهیدان والامقام خلق ـتمامی خلقـ سوگند یاد کنیم که همچنان تا قله «رهایی»، سنگر مبارزات عادلانه ضداستبدادی، ضداستعماری و ضداستثماری را ترک نگوییم. مبارزهای که لاجرم در برابر ارتجاع و اپورتونیسم نیز قد برافراشته و خواهان حمایت فزاینده شماست.
پس ای حربههای معنوی خلق! شاعران و نویسندگان عالیمقام!
اجازه میخواهم از جانب بسیاری از فرزندان خلق قهرمان و محرومی که چه در دوران «زور عریان» و چه در دوران «فریب» یک آن نیز دامان ستمکشان را رها نکردهاند، بار دیگر بر نیاز تمامی خلق و نیاز تمامی فرزندان جانبازش بر ضرورت کار انسانی و انقلابی خلاق شما تأکید کنم…».
در پایان این پاسخ به تاریخ ۵خرداد ۱۳۶۰، مسعود از شاملو خواست صمیمانهترین درودهای مجاهدین را به شعرا و نویسندگان برساند.
احمد شاملو، کتاب جمعه، شماره اول، مرداد ۱۳۵۸
«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری که اگر چه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیره خود را آشکار ساخته است و استقرار خود را بر زمینهای از نفی دموکراسی، نفی ملیت و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر میجوید. پس نخستین گامهای خود را با به آتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی به هستههای فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، هدف، کشتار همه متفکران و آزاداندیشان جامعه است. اکنون ما در آستان توفانی رونده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان بهحرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است».
در این بنبست
دهانت را میبویند
مبادا که گفته باشی دوستت دارم
دلت را میبویند
روزگار غریبی است، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بنبست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان میدارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است، نازنین
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساطوری خونآلود
روزگار غریبی است، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
لیست برخی از آثار شاملو:
شعر:
۱ـ آهنگهای فراموش شده ۱۳۲۶
۲ـ قطعنامه ۱۳۲۹-۱۳۳۰
۳ـ هوای تازه ۱۳۲۶-۱۳۳۵
۴ـ باغ آینه ۱۳۳۶-۱۳۳۸
۵ـ لحظهها و همیشه ۱۳۳۹-۱۳۴۰
۶ـ آیدا در آینه ۱۳۴۱-۱۳۴۳
۷ـ آیدا: درخت و خنجر و خاطره ۱۳۴۳-۱۳۴۴
۸ـ ققنوس در باران ۱۳۴۴-۱۳۴۵
۹ـ مرثیههای خاک ۱۳۴۸
۱۰ـ شکفتن در مه ۱۳۴۹
۱۱ـ ابراهیم در آتش ۱۳۵۲
۱۲ـ دشنه در دیس ۱۳۵۲-۱۳۵۶
۱۳ـ ترانههای کوچک غربت ۱۳۵۶-۱۳۵۹
۱۴ـ مدایح بیصله ۱۳۶۹
۱۵ـ در آستانه ۱۳۶۴-۱۳۷۶
شمهای از فعالیتهای مطبوعاتی و سینمایی:
ـ انتشار هفتهنامه سخن نو در سال ۱۳۷۲
ـ انتشار هفتهنامه روزنه در سال ۱۳۲۹
ـ انتشار مجله آشنا در ۱۳۳۶
ـ آغاز فعالیت سینمایی و کارگردانی فیلمی مستند پیرامون سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۳۸
ـ آغاز همکاری با پروفسور محسن هشترودی و انتشار کتاب هفته در سال ۱۳۴۰
ـ انتشار مجله «بارو» بهاتفاق یدالله رویایی در سال ۱۳۴۵
ـ عهدهدار شدن مسئولیت سرپرستی صفحات شعر و هنر مجله خوشه در سال ۱۳۴۶
ـ انتشار نوارهای کاست حافظ، مولوی، خیام، نیما و برخی از شعرهای خودش در سال ۱۳۵۱
ـ عهدهدار شدن سردبیری نشریه ایرانشهر در انگلستان در سال ۱۳۵۷
شعر(ترجمه):
ـ غزل غزلهای سلیمان
ـ همچون کوچهای بیانتها
ـ هایکو
قصه:
ـ زیر خیمه گرگرفته شب و زن پشت در مفرغی
ـ درها و دیوار بزرگ چین
قصه و رمان(ترجمه):
ـ لئون مورن کشیش، نوشته بئاتریس بک
ـ برزخ، نوشته ژان روورزی
ـ خزه، نوشته هربر لوپوریه
ـ پابرهنه، نوشته زاهاریا استانکو
ـ نایب اول، نوشته روبر مرل
ـ قصههای بابام، نوشته ارسکین کالدول
ـ پسران مردی که قلبش از سنگ بود، نوشته مور یوکایی
ـ افسانههای هفتاد و دو ملت(۲جلد)
ـ ۸۱۹۴۰، نوشته آلبر شمبون
ـ دماغ، نوشته ریو توسو که اکوتا گاوا
ـ افسانههای کوچک چینی
ـ دستبهدست، نوشته ویکتور آلبا
ـ سربازی از یک دوران سپری شده(داستانهای کوتاه)
ـ زهرخند(داستانهای کوتاه)
ـ مرگ کسب و کار من است، نوشته روبر مرل
ـ لبخند تلخ(داستانهای کوتاه)
نمایشنامه(ترجمه):
ـ مفتخورها، نوشته گرکه چیکی
ـ عروسی خون، نوشته فدریوکو گارسیا لورکا
ـ درخت سیزدهم، نوشته آندره ژید
ـ سیزیف و مرگ، نوشته روبر مرل
متنهای کهن فارسی:
ـ حافظ شیراز
ـ افسانههای هفتگنبد(نظامی گنجوی)
ـ ترانهها(ابوسعید ابوالخیر، خیام، باباطاهر)
شعر و قصه برای کودکان:
ـ خروس زری، پیرهنپری
ـ قصه هفتکلاغون
ـ پریا
ـ ملکه سایهها
متفرقه:
ـ از مهتابی به کوچه(مجموعه مقالات)
ـ یادنامه هفته شعر و هنر خوشه(جنگ شعر امروز)
شبانه
بهمناسبت اعدام گروه حنیفنژاد
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرون زمان
ایستادهایم
با دشنه تلخی
در گردههایمان
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است
در مردگان خویش
نظر میبندیم با طرح خندهای
و نوبت خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهای!
«آثارم، خود اتوبیوگرافی کاملی است. من به این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهایی از زندگی نیست، بلکه یکسره خود زندگی است».
شاملو، برگزیده اشعار با حرفهایی در شعر و شاعری
سروده ابراهیم در آتش
اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر
در آوار خونین گرگ و میش
دیگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شایسته زیباترین زنان ـ
که اینش
بهنظر
هدّیتی نهچندان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشاید.
چه مردی! چه مردی!
که میگفت
قلب را شایستهتر آن
که به هفت شمشیر عشق
در خون نشیند
و گلو را بایستهتر آن
که زیباترین نامها را
بگوید.
و شیر آهنکوه مردی از اینگونه
عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل(۱)
در نوشت ـ
رویینهتنی
که راز مرگش
اندوه عشق و
غم تنهایی بود.
***
«ـ آه، اسفندیار مغموم!
تو را آن به که چشم
فرو پوشیده باشی!»
***
«ـ آیا نه
یکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
من تنها فریاد زدم
نه!
من از
فرورفتن
تن زدم.
صدایی بودم من
ـ شکلی میان اشکال ـ،
و معنایی یافتم.
من بودم
و شدم،
نه زان گونه که غنچهای
گلی
یا ریشهای
که جوانهی
یا یکی دانه
که جنگلی ـ
راست بدان گونه
که عامی مردمی
شهیدی؛
تا آسمان بر او نماز برد.
***
من بینوا بندگکی سربهراه
نبودم
و راه بهشت مینوی من
بزرو طوع و خاکساری
نبود:
مرا دیگر گونه خدایی میبایست
شایسته آفرینهای
که نواله ناگزیر را
گردن
کج نمیکند.
و خدایی
دیگرگونه آفریدم».
***
دریغا شیرآهنکوه مردا
که تو بودی،
و کوهوار
پیش از آن که بهخاک افتی
نستوه و استوار
مرده بودی.
اما نه خدا و نه شیطان ـ
سرنوشت تو را
بتی رقم زد
که دیگران
میپرستیدند.
بتی که
دیگرانش
میپرستیدند.
۱ـ پاشنه آشیل، اصطلاحی غربی است که «نقطه ضعف» را افاده میکند. آشیل، قهرمان افسانهای، پسر تهتیس و پهله، پادشاه میر میدون، نامیترین قهرمان هومر ـشاعر یونانیـ و شخصیت اصلی کتاب ایلیاد اوست. مادر آشیل یکپای نوزاد خود را گرفت و او را در چشمهای که آبش باعث رویینتنی میشد فروبرد و لاجرم آب بر آن نقطه از پاشنه که زیر انگشتان مادر بود اثر نکرد و در جنگ ترووا با اصابت تیری که به همین نقطه بدنش زدند بههلاکت رسید. پاشنه آشیل مشابه چشم اسفندیار است در اساطیر ایرانی.
گرامیداشت شاعر بزرگ ملی احمد شاملو