بیستوهشتم صفر، رحلت پیامبر عظیمالشأن اسلام
اوایل سال یازدهم هجری بود و ۲سالی میشد که مکه، بهدست پیامبر فتح شده بود. خبر رأفتهای باورنکردنی حضرت محمد در رابطه با دشمنان دیرینهاش در مکه، چون موجی عظیم، سراسر منطقه را درنوردیده بود.
درباره آخرین روزهای حیات پیامبر بزرگ خدا نوشتهاند که:
«چون پیامبر صلیالله علیه و آله به بستر بیماری افتاد اصحاب بر گرد او جمع شدند. پس به بلال فرمود مردم را فرابخوان تا در مسجد جمع شوند و چون جمع شدند، فرمود:
نوشتههای تاریخنگاران در مورد آخرین روزها و آخرین ساعتهای زندگی پیامبر، از حزن و اندوه بینهایت مردم و نزدیکان و اصحاب پیامبر و از عشق شدید آنان به پیامبر خبر میدهد. پیامبر نیز که بیش از مردم بر هدایت و راهیافتگی آنان مشتاق و مصر بود، هر گاه اندک بهبودی در حال خویش احساس میکرد، از بستر بیماری برمیخاست و به میان مردم میشتافت تا با آنان سخن بگوید. نوشتهاند که:
آنگاه که درد جانکاه پیامبر، رنجوریاش را افزون ساخت، از هوش رفت. فاطمه علیهاسلام که همواره در کنار بالین او بود، با چشمانی مالامال از اشک و حسرت و هراس بر سیمای خاموش پیامبر چشم دوخته و شعری را که عمویش ابوطالب در توصیف حضرت محمد سروده بود چنین میخواند:
و اَبیض یستسقی الغَمام بوجهه ثمال الیَتاما، عصمه للاَرامل (چهره روشنی که مردم به برکت روی او طلب باران میکنند و فریادرس یتیمان و پناه بیوهزنان است)
پیامبر چشمانش را میگشاید و میگوید دخترم! این سخن عمویت ابوطالب است. بهجای آن قرآن بخوان. و او، این آیه قرآن را میخواند:
«ومامحمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؟ و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا» (آلعمران آیه ۱۴۴).
محمد نبود، مگر پیامآوری، که پیش از او پیامآورانی بودند. آیا اگر او درگذشت و یا کشته شد به گذشتههای خویش برمیگردید؟».
محمد، که درود خدا بر او باد، در تاریکترین شبهای تاریخ در ظلمت بیپایانی که همه امیدها را به یأس و همه راهها را به بنبست کشانده بود سرود رهایی و رستگاری انسان را عاشقانه خواند و آنگاه شتابان و بیقرار برخاست تا نوید پیروزی و رهایی را در گوش محرومان و ستمکشان تاریخ سردهد، برخاست تا نابودی دنیای کهن و ارزشهای ارتجاعی و استثماری را فریاد کند و تولد دنیایی نوین را بشارت دهد. برخاست تا آتش انقلابی کبیر و خاموشناشدنی را در بستر تاریخ برافروزد و تمام مناسبات فاسد و استثمارگرانه طبقاتی را ریشهکن کند، و بدینسان در راستای نفی استثمار، آرمان تاریخی بشریت، جامعه بیطبقه توحیدی را محقق سازد.
هم بر این منوال بود که مسعود رجوی در سخنرانی خود در میتینگ معروف امجدیه تهران در سال ۱۳۵۹ میخروشید که:
«ستارگان ما برآنند تا در فلک اجتماعی و سیاسی این میهن، طرحی نو دراندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهرهکشی، عاری از جهل و نادانی و اختناق و زنجیر، و به راستی مگر بعثت انبیاء جز بهخاطر این چیزها بود؟ اگر کسی قبول ندارد گوش کند، از قول پدر طالقانی مستقیماً میخوانم: «همان پیامبری که آمد تا مردم را به معروف وادارد و از منکر بازدارد، همان پیامبری که آمد همه آنچه را ادیان گذشته تحریم کرده بودند، از طیبات به مردم حلال کند، قیدها را بردارد، و آنچه خبیث است، حرام کند، و یضع عنهم اصرهم، بارهای سنگینی که به دوش بشر بوده را بردارد. و غلهایی که فکر و اندیشه مردم را و زندگی و حیات مردم را بسته بود، بگشاید. این هدف پیامبر بود، یعنی آزاد کردن مردم، آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی، آزاد کردن از اندیشههای شرکی که تحمیل شده بود. آزاد کردن از احکام و قوانینی که به سود یک طبقه بر دیگران تحمیل شده بود، این رسالت پیامبر شما بود. ما هم باید دنبال همین رسالت باشیم، این شهدا هم دنبال همین رسالت بودند، در مقابل فرهنگ تحمیلی، اقتصاد تحمیلی، قوانین تحمیلی. در برابر محدودیتهای پلیسی، که گاهی به اسم دین، بر مردم تحمیل میشد، که از همه خطرناکتر بود، یعنی آنچه را که احبار و رهبان و همکاری آنها با طبقات ممتازه بر مردم تحمیل کرده بودند و به نام دین. این خطرناکترین تحمیلات است، یعنی آنچه که از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند. این غلهایی است که پیامبر مبعوث شد، تا بشر دچار این غلها را نجات بدهد. و ما هم بایستی دنبال همین پیامبر باشیم، تا دیگران را نجات بدهیم، دعوت اسلام، دعوت به رحمت و آزادی است».
دینفروشانی که دین و آیین رهاییبخش اسلام را تحریف کرده و آن را وسیله دجالگریهای خود و وسیله توجیه استبداد زیر پرده دین و ستم و سرکوب و استثمار قرار دادهاند، خصم آشتیناپذیر اسلام پیامبر و تعالیم رهاییبخش او هستند. اندیشه و عمل و رفتارشان در همه پهنهها سراسر متضاد با پیامبر و دین اوست. از جمله در مورد مسأله زن که دجالگران دینفروش، اندیشهها و عملکردهای ضدانسانی، تبعیضآمیز و بهغایت استثماری خود علیه زنان را بهنام اسلام قلمداد میکنند و رودرروی تعالیم پیامبر و رفتار او با زنان است، دیدگاه و تعالیم رهاییبخش پیامبر در مورد زنان و آنهم در جامعه و در دورهیی از تاریخ که دختران را زندهبهگور میکردند، و در شرایطی که فلاسفه یونان باستان، زن را موجودی میان انسان و حیوان محسوب میکردند، در آن جامعه بدوی، بسیار بامعناست که اولین گرونده به دین محمد، یک زن است ـ خدیجه همسر والاقدر پیامبر ـ و اولین فدیه و شهید دین او نیز یک زن است؛ سمیه.
محمد(ص) از همان اوان بعثتش نه تنها زندهبهگور کردن دختران و نیز هر گونه تجارتپیشگی یا سوءاستفاده از زنان را قاطعانه تحریم کرد، بلکه برخلاف رسم رایج زمانه، در امور سیاسی با زنان مشورت میکرد و پیمان میبست. در مهمترین و جدیترین امور، نظیر مبارزه و نبرد، زنان را شرکت میداد بهطوریکه برای نمونه، در جنگ خیبر ۲۰زن رزمنده در رکاب پیامبر بودند. در غزوه احد نیز که کار جنگ بالا گرفته و بسیاری از سپاهیان محمد صلیالله علیه و آله، یا به شهادت رسیده و یا مجروح شده بودند، در شمار کسانی که بیباکانه، دفاع از پیامبر را بهعهده گرفته بودند یک زن بزرگوار بهنام نسیبه بنت کعب نیز به چشم میخورد. به گواهی تاریخ، شمار زنانی که با پیامبر بیعت کرده بودند و نامشان به ثبت رسیده به حدود ۶۵۰تن میرسید، آن هم در زمانی که شاید رقم کل یاران محمد به ۵۰۰۰تن نمیرسید. آری؛ نخستین بار که در تاریخ جهان، حقوق زنان بهرسمیت شناخته شد و در همه پهنههای سیاسی، اقتصادی، قضایی و خانوادگی تعریف گردید، از سوی پیامبر و آئین رهاییبخش او بود و این خود، انقلابی بس بزرگ در آن دنیای جهل و بردگی بود.
۲۸صفر، شهادت امام حسن مجتبی، بذرافشان عاشورای حسینی
مسعود رجوی - نشست مجاهدین پانزدهم رمضان - ۱۲دی ۱۳۷۷
در بیستویکم رمضان سال ۴۰ امام حسن که آن موقع ۳۷ساله بود، به خلافت نشست. از این تاریخ یعنی از بیستویک رمضان تا ربیعالاول, حدود ۶ماه، ۶ماه قدری کمتر، دورهٔ بسیار پرفتنهای است، چون حضرت حسن به شدت تلاش میکند که یک سامان جنگی پدید بیاورد، یک دستگاه جنگی و کار حضرت علی را تمام کند با معاویه، در این ۶ماه فراز و نشیب خیلی زیاد هست. درگیریها خیلی زیاد است، حوادث خیلی زیاد است. چند تلاش هست برای ترور خود امام حسن به تحریک معاویه.
آن ۶ماه، ۶ماهی بود که سراپا امام حسن برای جنگ تلاش میکرد.
اگر که در ما اصالتی هست، لابد که غباری از قدم پیشوایان آرمانی مثل امام حسن و امام حسین را جستهایم و در خود گرفتیم. درس صداقت و فدا، درس ایستادگی درس سر خمنکردن در برابر شرایط بغرنج، درس آزادی، همهٔ درسهایی که امروز همهٔ شما در انقلاب مریم آموختهاید. درست بههمین دلیل، بهدلیل "گوهر بیبدیل که برجسته ترین و بارزترین و مهمترین تفاوت این روزگار با آن روزگار هست، میشود گفت که پساز قرون و اعصار پساز سالیان انگار که در تاریخ میخواهد روی پاشنهای با شما، از طریق شما و خلقتان بچرخد..
خمینی فکر میکرد با کشتار با سرکوب با قتلعام با زجر، با شکنجه از پس شما و نسل شما برخواهد آمد، اینبار لازم نبود که منتظر قرنها بشویم، نه، سالیانی اندک توی یک نسل بسیاری چیزها را روشن و روشنتر کرد...».
بذرافشان عاشورا
دومین پیشوای اسلام انقلابی، افشاگر ارتجاع اموی و در رأس آنها معاویه بود. واقعیت این است که بزرگترین تحریف و تقلب در تاریخ صدر اسلام به زندگی امام حسن مجتبی، برادر و راهبر امام حسین، مربوط میشود. پیشوای انقلابی بزرگی که روزگارش بسیار پرفتنه و پرمصیبت بود، زیرا در برابر معاویه میجنگید. هم او که بذرافشان و راهگشای عاشورا و زمینهساز حماسه جاودان آزادی بود و سیدالشهدا، حسینابن علی(ع)، نیز در تمام سالهای امامت امام حسن تحت رهبری و هدایت او برای قیام جاودان عاشورا آماده میشد. با این همه، هنوز که هنوز است دوران امام حسن برای بسیاری از شیعیان، ناشناخته مانده و تصمیمگیریهای خطیر و تاریخی این رسواگر بزرگ دجالان، در پردهیی از اسرار و ابهام باقی مانده است.
دوستان ناآگاه تلاشهای زیادی کردند تا آنچه را که در تاریخ، مشهور به قرارداد صلح بین امام حسن و معاویه است، بهنوعی، توجیه مصلحتگرایانه کنند؛ بدون آن که بتوانند شرایط و تعادلقوای عینی را همچنانکه بود توضیح بدهند تا همگان چندوچون اوضاع را در آن شرایط بفهمند و به مضمون مواضع و عملکرد امام حسن و نتایج آن پیببرند. آخر اگر اوج هوشیاری انقلابی او که با صبر و متانتی شگفت، عجین است نبود و اگر او در آزمایشی خارقالعاده از حکومت و حاکمیت صرفنظر نمیکرد، در یک کلام، ارتجاع قهار اموی ریشه اسلام انقلابی را بیرون میآورد و دعاوی تاریخی آن را هم لوث میکرد و نهضت حسینی نیز هیچ فرصتی برای شکوفایی و اثربخشی نمییافت.
بههمین خاطر بود که حسنبن علی(ع) در طول تاریخ، هدف رگباری از ناجوانمردانهترین اتهامها و دروغها نهفقط از جانب دشمنانش(که از آنها انتظاری جز این نبوده و نیست) بلکه حتی از جانب دوستان ناآگاه، واقع شده است.
واقعیت این است که حضرت حسن با تمام توانش جنگ با معاویه را آزمود و بدون شک، انتخاب عاشورایی ـآنچنان که ۲دهه بعد در قیام حسینی و در حماسه عاشورا رخ دادـ برایش آسانتر بود. اما شرایط عینی، تعادلقوای واقعی و تیره و تار بودن اوضاع و دجالگری معاویه که خیلی با یزید فرق داشت، نه جایی برای ادامه جنگـ باقی میگذاشت و نه جایی برای تسریع در قیام عاشورا. چرا که در فاز نزول جنبش انقلابی و هجوم سهمگین انحراف و ارتجاع، امام حسن باید آزمایش بسیار خطیر و بغرنجتری را از سر میگذراند که همانا صرفنظر کردن از حاکمیت برای حفظ مرام و مکتب و «حرکت از نو» و از صفر برای ماندگاری تاریخی اسلام انقلابی بود. این پیشوای انقلابی از سویی بایستی با معاویه دست و پنجه نرم میکرد و از سوی دیگر با انحرافاتی که در اذهان تودهها در اثر حکومت معاویه و دوران خلفا ایجاد شده بود مبارزه مینمود و آنها را اصلاح میکرد.
مهمترین فرازها و حوادث دوران امام حسن
معاویه با بسیج سنگین و اعزام جاسوس به همه جا از سویی درصدد ترور کردن امام برآمد و میخواست وانمود کند که امام توسط یاران خودش ترور شده است تا بدبینیها را هر چه بیشتر کند. و از سوی دیگر با تهدید و تطمیع به خریدن و یا منزوی کردن سرداران سپاه امام حسن پرداخت. در این میان، یاران سستعنصر و عافیتجو هم که بوی رفاه شنیده بودند متزلزل شده و به امام خیانت میکردند. و قشریون مرتجع هم با برداشتهای واژگونه، فریاد کافر شدن امام حسن را همانند پدرش علی سر دادند و آشوبهای زیادی بهراه انداختند که بهرغم دعاوی ابلهانهشان تماماً به نفع معاویه تمام میشد. سپس عوامل نفوذی معاویه بهمنظور ازهمپاشاندن قوای امام حسن، شایعه صلح آن حضرت با معاویه را بر سر زبانها انداختند و همزمان به خیمه امام حسن حمله بردند. چندین طرح حمله و ترور دیگر نیز در این مدت کشف شد. امام حسن ناگزیر با یارانی اندک به مدائن رفته، مردم را به جهاد فراخواند ولی جز اندکی اجابت نکردند. همه چیز در حال تباه شدن و شقه شدن بود. در چنین شرایطی امام حسن ناگزیر از صلحی موقت با معاویه شد.
درایت سیاسی امام حسن و ماجرای صلح
امام حسن در کمال درایت با قرارداد صلح با معاویه میخواست شکستهای نظامی را به پیروزی تبدیل کند و بر صحنه غالب شود.
در صلحنامه، معاویه متعهد شد که پس از خود، ولیعهدی تعیین نکند و حکومت پس از خود را متعلق به امام حسن بداند و همچنین شیعیان آل علی از آزار و دشنام در امان باشند و لعن و دشنام به امام علی که به دستور معاویه انجام میشد، متوقف شود و متقابلاً امام حسن هم، معاویه را امیرالمؤمنین خطاب نکند.
لازم به یادآوری است که معاویه طی دهها سال آنچنان تبلیغات سوء و دجالگرانهیی از تمامی کانالهای تبلیغاتی علیه حضرت علی کرده و او را بهعنوان یک کافر و خارجی معرفی کرده بود. بهطوری که وقتی خبر شهادت علی در محراب نماز در همه جا پخش شد، خیلیها میگفتند مگر علی نماز هم میخواند!
در آن شرایط، امضای این موافقتنامه، پیروزی سیاسی و ایدئولویک بزرگی برای اسلام انقلابی بود. صلح امام حسن بهواقع شاهکاری بیمانند بود که هم دشمن مکار را رسوا کرد و هم راه را برای حماسه جاودان عاشورا باز و هموار نمود.
معاویه پیمان صلح را زیر پا میگذارد
معاویه بعد از امضای پیمان صلح متوجه میشود که چقدر باخته است. لذا حین حرکت به سمت کوفه، در نخیله، مفاد قرارداد را ملغی اعلام کرد و گفت من این قرارداد را زیر پا میگذارم و بدین صورت یکبار دیگر چهرهاش نزد تودهها برملا میشود. با این وجود رفتار و قضاوت دستهیی از یاران نیمهراه با امام حسن و نیز رفتار قشریون خوارج با او، یکی از دردناکترین صفحات تاریخ اسلام و تشیع را تشکیل میدهد.
بههرحال امام حسن قاطعانه در برابر این سمپاشیها میایستد و سرانجام بهرغم همه توطئهها و نیز لجنپراکنیهای ارتجاعی درباره امام حسن، سیمای پاکباز و انقلابی و موحد امام بهعنوان راهبری پاکباز، هوشیار، اصولی و ذیصلاح که توانست شکست نظامی جنبش را به پیروزی بقا و استمرار آن بدل نماید، همواره بر تارک تاریخ تشیع و اسلام انقلابی درخشید و همچنان میدرخشد. بههرحال پس از قرارداد صلح، امام حسن، ۸سال علیه حکومت اموی افشاگری کرد بهطوری که بذرهای افشاندهشده توسط او زمینه را برای قیام سرخ حسینی فراهم کرد. به این ترتیب، زندگانی دومین پیشوای تشیع انقلابی، در دورانی پر از ابتلائات خطیر و طاقتفرسا سپری شد. امام حسن مجتبی سرانجام در سال ۵۰هجری، بهتحریک معاویه توسط همسرش ”جعده“ مسموم شد و به شهادت رسید.