عبدالرحیم طالبوف:
«آنان که آزادیشان از دست رفت، اگر منتظر بشوند که غاصبان با طیب خاطر به ایشان برگردانند، عمر آنها کفایت نِیل به مقصود را نمیکند. پس در سرِ حفظ حریّت باید مرد و زحمت انتظار را نکشید».
میرزا فتحعلی آخوندزاده:
«به هر چه که دست میزنی ایجاب میکند که از آن انتقاد شود».
نامهٔ آخوندزاده به روزنامهٔ ملتی: «باید امورات پولیتیکیه خارجه را بیان بکنی! تدابیر اولیای دولت ایران را در خصوص نظم ولایت، منافع مُلک و ملت بنویسی! مثلاً باید ذکر بکنی که در تبریز شدت وبا، به چه درجه رسیده بود. باید سرزنش بنویسی به آن امراء و ارباب مناصب که در وقوع این نوع ناخوشی پیشتر از همه کس، فرار کردهاند».
ملک الشعرای بهار:
«ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده برباد ای خدا ای فلک ای طبیعت»
میرزا آقاخان کرمانی:
«ترقی همیشه در سایهٔ رد و اعتراض است نه عفو و اغماض».
زینالعابدین مراغهای(در سیاحتنامهٔ ابراهیم بیگ):
«در ایران یکنفر ندیدم بدین خیال که عیوب دولت و ملت را به قلم آرد. آن که شعرایند... تمام حواس و خیال آنها منحصر بر این است که یک نفر فرعون صفتِ نِمرودروِش را تعریف نموده، یک رأس یابوی لَنگ بگیرند... آن چه علما میباشند از مسألهٔ تطهیر فراغت حاصل نکردهاند. در آن خاک وسیع یک روزنامه انتشار نمییابد».
ادبیات مشروطه
در نوشتههای گذشته، شرح وقایع انقلاب مشروطه را به پایان بردیم. انقلابی که اگر چه با توطئهٔ استعمار و فرصتطلبی میوهچینان به شکست کشانده شد، اما تحولی عظیم در جامعه ما ایجاد کرد. یک جنبه از این تحول، گشوده شدن راه ترقی علمی و فرهنگی جامعه ما بود. بهخاطر دارید که در خلال شرح جنبش مشروطه جابهجا از پیدایش روزنامهها و ترویج علوم و انتشار کتابهای روشنگر و از نویسندگان و شاعران مبارز مشروطه در دورهٔ اول مشروطیت، تا روی کار آمدن محمدعلیشاه و شروع سرکوبگریهای او سخن گفتهایم. اما از آنجا که در شرح رویدادهای جنبش، بر ضد بازگشت استبداد، بیشتر به شرح نبردها و رخدادهای سیاسی پرداختیم، در این شماره ابتدا به ذکر ویژگی عام ادبیات مشروطه میپردازیم و سپس فشردهای از ادبیات دورهٔ استبداد صغیر و سپس دورهٔ دوم مشروطه را شرح میدهیم.
ایران در آستانهٔ ادبیات مشروطه، باقر مؤمنی ص ۱۱۹: «ادبیات مشروطه در جریان جدال با ادبیات کهنه، شکل و جان میگیرد و به همین جهت، چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا، نو و سنتشکن است... و از آنجا که به تودههای «تعلیم نیافته» تعلق دارد زبانش ساده است... برای اینکه انتقادش به دل بنشیند و بگیرد غالباً با طنز و نیشخند همراه است... از آنجا که در مقابل عقبماندگی قرار گرفته، ترقیخواه است و چون نظام کهنه، نظام استبدادی است، این ادبیات دموکراتیک است. و از آنجا که… با عناصر خارجی برخورد میکند، ناسیونالیست است. و چون باید مناسبات جامعه را تغییر بدهد انقلابی یا حداقل اصلاحطلب است».
ادبیات دورهٔ اول مشروطه
نسیم شمال نشریهٔ فکاهی ـ سیاسی
از اواسط سال ۱۲۸۴، دقیقاً از ۹ماه پیش از بمباران مجلس هفتهنامهٔ ادبی و فکاهی کوچکی به نام نسیم شمال در شهر رشت انتشار یافت. مدیر آن سید اشرفالدین قزوینی معروف به گیلانی فرزند سید احمد قزوینی بود.
ترانه:
غلغلی انداختی در شهر تهران ای قلم گشت از برق تو ظاهر نور ایمان ای قلم
مشکلات خلق گردد از تو آسان ای قلم نیستی آزاد در ایران ویران ای قلم
سید اشرفالدین گیلانی معروف به نسیم شمال، بهدلیل افشاگری و اعتراض علیه استبداد محمدعلیشاهی بهسرعت به یکی از شاعران محبوب و ملی تبدیل شد.
از صبا تا نیما جلد ۲: «یحیی آرینپور، ص ۶۳: روزی که موقع انتشار آن(نسیم شمال) میرسید، دستهدسته کودکان ده دوازده ساله که مُوزّعان او بودند، در همان چاپخانه گرد میآمدند و هر کدام دستهای بزرگ از او میگرفتند و زیر بغل میگذاشتند. این کودکان راستی مغرور بودند که فروشندهٔ نسیم شمال هستند.
وقتی روزنامهفروشهای دورهگرد فریاد اعلان نسیم شمال را سرمیدادند، مردم از زن و مرد، و پیرو جوان، و با سواد و بیسواد، هجوم میآوردند و هفتهنامه را دستبهدست میگرداندند.
در قهوهخانهها، در سر گذرها و در جاهایی که مردم گرد میآمدند، باسوادها برای بیسوادها میخواندند. مردم حلقه میزدند و روی خاک مینشستند و گوش میدادند.
اغنیا مرغ مسما میخورند با غذا کنیاک و شامپا میخورند
منزل ما جمله سرما میخورند خانهٔ ما بدتر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب آی ننه
اندرین سرمای سخت شهر ری اغنیا زیر بخاری مست می
ای خداوند کریم فرد و حی داد ما گیر از فُلان السلطنه
آخ عجب سرماست امشب آی ننه»
سید اشرفالدین گیلانی
سید اشرفالدین به سال ۱۲۸۷ هجری قمری در قزوین به دنیا آمد و ۶ماهه بود که یتیم ماند. در یتیمی دچار فقر و تنگدستی شد. در جوانی به عتبات رفت و بعد شور میهنپرستی او را به ایران کشید. در ۲۲سالگی به تبریز رفت و با پیری روشنضمیر آشنا شد. او در تبریز هیأت و جغرافیا و صرف و نحو و منطق و هندسه را آموخت و چندی بعد به گیلان آمد و در رشت اقامت گزید. او از رشتیان نوازشها دید و نخستین شعرهای خود را همانجا سرود.
از صبا تا نیما جلد ۲ ص ۶۳: «در آن گیرودار اختلاف مشروطهخواهان و مستبدّان (نسیم شمال،) اشعار معروفی در نکوهش زشتکاریهای محمدعلیشاه و امیربهادر و اعوان و انصار ایشان گفته بود که دهانبهدهان میگشت. در این حوادث هیچکس مؤثرتر از نسیم شمال نبود… حتی این مرد شریف بزرگوار در قزوین تفنگ برداشته و با مجاهدان دستهٔ…سپهدار… جنگ کرده و در فتح تهران جانبازی کرده بود».
یاران چه کنم که کس ندارم بلبل شدهام قفس ندارم
بازار وطن شده پر از دزد یک شحنه و یک عسس ندارم
عید است برای پختن آش پول نخود و عدس ندارم
در فصل بهار چون کنم چون؟ دل در غم یار خون کنم خون
در سال ۱۲۸۷ که مجلس بمباران شد، هفتهنامهٔ نسیم شمال نیز توقیف شد. سید اشرف پس از فتح تهران دوباره هفتهنامهٔ خود را در تهران دایر کرد.
سید اشرفالدین درباره کارهای دینفروشانه شیخ فضلالله نوری هم شعرهایی سرود. شعر معروف او علیه شیخ فضلالله نوری در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸ شمسی در هفتهنامهٔ نسیم شمال بهچاپ رسید:
حاجی، بازار رواج است رواج کو خریدار؟ حراج است حراج
میفروشم همه ایران را عرض و ناموس مسلمانان را
رشت و قزوین و قم و کاشان را بخرید این وطن ارزان را!
یزد و خوانسار حراج است حراج کو خریدار؟ حراج است حراج
دشمن فرقه احرار منم قاتل زُمره ابرار منم
شیخفضلالله سمسار منم دینْفروشنده به بازار منم
اشرفالدین و رضاخان
اشرفالدین گیلانی، در سراسر زندگی مجرّد زیست تا سرانجام در ۱۳۰۹ شمسی در حکومت رضاخان، به او تهمت جنون زدند.
مجلهٔ سپید و سیاه شهریور ۱۳۴۴، سعید نفیسی:
«او را به تیمارستانی بردند… من نفهمیدم چه نشانهٔ جنون در این مردم بزرگ بود!؟ همان بود که همیشه بود. این یکی از بزرگترین معماهای حوادث این دوران ماست. خبر مرگ او را هم به کسی ندادند. آیا راستی مرد؟ نه هنوز زنده است و من زندهتر از او نمیشناسم».
میخواند خروسی به شبستان قوقولی قو میگفت کهای فرقه مستان قوقولی قو
کو بهمن و کو رستم دستان قوقولی قو آوخ که خزان زد به گلستان قوقولی قو
روزنامهٔ دیگری که در تاریخ مشروطیت ایران اهمیت بسیار دارد نامهٔ هفتگی صوراسرافیل بود که ۹ماه پس از آن که کشور ایران در شمار دولتهای مشروطه قرار گرفت در تهران منتشر شد.
از صبا تا نیما ص ۷۷: «شمارهٔ یکم آن به تاریخ ۱۷ربیعالاول ۱۳۲۵ هجری قمری(۹اردیبهشت۱۲۸۶ شمسی) و شمارهٔ ۳۲ که آخرین شمارهٔ دورهٔ اول آن بود ۳روز پیش از بمباران مجلس و ۴روز قبل از اعدام میرزا جهانگیرخان مظلوم، منتشر شد. این روزنامه با سرمایهٔ میرزا قاسمخان تبریزی و کوشش میرزا جهانگیرخان شیرازی و همکاری میرزا علیاکبرخان دهخدا اداره میشد.
میرزا جهانگیرخان شیرازی
میرزا جهانگیرخان شیرازی یکی از ۱۶عضو مخفی کمیته سری انقلاب بود که رهبری انقلاب را بهعهده داشت. میرزا علیاکبرخان دهخدا هم از همان سالهای ابتدای جنبش مشروطه عضو این کمیته بود. این ۲یار در اولین شماره نشریه صوراسرافیل بر پایبندی تا به آخر در راه آرمان آزادی تأکید کرده بودند:
(از اولین شمارهٔ روزنامه صور اسرافیل): «آمدهایم «در تکمیل معنی مشروطیت» و «حمایت مجلس شورای ملی» با «معاونت روستائیان، ضعفا و فقرا» کوشش کنیم، پس «امیدواریم تا آخرین نفس ثابتقدم باشیم».
اقبال گسترده مردمی از روزنامه صوراسرافیل و سَرِ نترس میرزا جهانگیرخان شیرازی در دفاع از مشروطه، دشمنی محمدعلیشاه را برانگیخته بود. درست ۳روز پیش از کودتای محمدعلیشاه و به توپ بستن مجلس، میرزا جهانگیرخان با شوری بیحد از آزادیخواهی نوشت:
«ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچوقت نمیگوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و… شدیم زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عنقریب خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود زیر سم اسبهای آنان نرم و مفروش کرده و زمین تهران را برای تشریفات مقدم این مهمانهای تازهرسیده از خون گلوی خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیشصفهای شهدای راه آزادی».
از صبا تا نیما ص ۷۷: «(میرزا جهانگیرخان) بارها بهعلت شدت حملات خود تحت تعقیب قرار گرفت تا سرانجام در کودتای جمادیالاولی ۱۳۲۶ هجری قمری(خرداد ۱۲۸۷) به دستور محمدعلیمیرزا در باغ شاه کشته شد».
نشریهٔ صوراسرافیل
نشریهٔ صوراسرافیل مقالات طنزی با عنوان چرند و پرند و با امضاهای مستعار دیگر مثل دخو علی، خرمگس، اسیرالجوال، برهنهٔ خوشحال و نخود همهآش درج میکرد که به قلم میرزا علیاکبرخان قزوینی معروف به دهخدا نوشته میشد.
از صبا تا نیما ص ۷۸: «دهخدا در حدود سال ۱۲۹۷ هجری قمری(۱۲۵۹ شمسی) در تهران متولد شد. چون مدرسهٔ سیاسی در تهران گشایش یافت چندی در آن مدرسه به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۲۱ هجری(۱۲۸۳ شمسی) به اروپا رفت و پس از دو سال و نیم به ایران بازگشت و در انقلاب مشروطه شرکت کرد».
نثر ویژهای که دهخدا در نوشتن مقالات انتقادی صوراسرافیل به کار برد بنیانگذار نثر انتقادی فارسی شناخته شد.
از صبا تا نیما ص ۷۹: «لبهٔ تیز مقالات دخو متوجه رژیم استبدادی و ملوکالطوایفی است... بر فساد دستگاه سلطنت، بیشرمی و خیانت رجال دولت، ظلم و ستم اغنیا و مالکین، ریاکاری روحانینمایان و آخوندهای دروغین میتازد».
عناوینی از نشریات ادبی مشروطه
شمارهٔ ۴ صوراسرافیل مورخ هشتم جمادیالاولی ۱۳۲۸ هجری قمری(۲۷اردیبهشت ۱۲۸۹ شمسی):
«با عالمنمایان مفسد و غافل از حقایق اسلام که میخواهند چند صباحی قاضیالقضات تهران باشند».
«“ ظهور جدید“ از علیاکبر خان دهخدا: «امروز در تمام وسعت عالَم اسلامی ایران، یک طلبه، یک عالِم و یک فقیه نیست که بتواند اقلا یک ساعت بدون برداشتن چماق تکفیر، که آخرین و سیلهٔ غلبه بر خصم است، با یک کشیش عیسوی، با یک خاخام یهودی و با یک حشیشی مدعی قطبیت، اقلا یک ساعت منظم و موافق اصول منطق صحبت کند».
بعد از کودتای محمدعلیشاه دهخدا با چند تن دیگر از آزادیخواهان به اروپا تبعید شد. و در شهر ایوردون(yverdon)، روزنامهٔ صوراسرافیل را در سوم بهمن ۱۲۸۸ شمسی دوباره به همان سبک دایر کرد. ولی بیش از ۳شماره از آن انتشار نیافت.
شعر دهخدا در سوگ میرزا جهانگیرخان شیرازی:
در همان شمارههای صوراسرافیل بود که دهخدا شعر بسیار سوزناکی به یاد شهید راه آزادی، میرزا جهانگیرخان سرود.
میرزا جهانگیرخان:
ای مرغ سحر چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نَفخهٔ روحبخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبهٔ نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری
یاد آر ز شمع مرده یاد آر!
مطبوعات دورهٔ دوم مشروطیت
اکنون بپردازیم به جراید و مطبوعات دورهٔ دوم مشروطیت، یعنی دورهٔ پس از فتح تهران.
پس از بمباران مجلس روزنامهها همه بسته شد. و در تهران تنها روزنامهٔ دولتی ایران و ورقی به نام اقیانوس گاهی چاپ میشد. ولی در تبریز در خلال پایداری مجاهدان و ستارخان، همین که انجمن دوباره برپا شد، روزنامهٔ «نالهٔ ملت» که قبلاً به قلم میرزا آقاخان نوشته میشد و دیگری روزنامهٔ «انجمن» از نو به دست غنیزادهٔ سلماسی آغاز انتشار کرد. که از آن بهعلت نبردهای خونینی که در تبریز جریان داشت، آثاری در دست نیست. اما پس از پیروزی مجاهدان بر استبداد و فتح تهران، آزادیخواهان و مدیران جراید که در خارج کشور میزیستند به ایران بازگشتند و با تشکیل احزاب دوباره بازار جراید رونق گرفت.
از صبا تا نیما جلد ۲ ص ۱۰۸: «در تهران و شهرستانها روزنامههای جدیدی از جمله در تهران روزنامهٔ حبلالمتین انتشار یافت. اینبار روزنامهها با قطع بزرگتر و مطالب مفیدتری به کار پرداختند».
برخی روزنامههای دورهٔ دوم مشروطه
- ایران نو، به مدیریت محمدامین رسولزاده یکی از اعضای سابق فرقه سوسیالدموکرات باکو
- روزنامهٔ پلیس ایران در سال ۱۲۸۸ شمسی تأسیس شد و وابسته به حزب اعتدالیون بود
- روزنامههای شرق و برق و رعد در همان سال در تهران انتشار یافت
- استقلال ایران ارگان مطبوعاتی حزب اتحاد و ترقی بود
- چنتهٔ پابرهنه: از روزنامههای مدافع دموکراتها با مقالات فکاهی و حکایت به زبان عامیانه در فواید مشروطیت
- بهلول: روزنامهٔ انتقادی و کاریکاتوری در سال ۱۲۹۰ در تهران انتشار یافت
از صبا تا نیما ص ۱۰۹: «ایران نو مدافع جدی اصول دموکراسی بود و نظریات سیاسی که در آن درج میشد ارزش و اهمیت زیادی به مقالات روزنامه میبخشید.
شعری از روزنامهٔ بهلول را بخوانید، با زیر نویس از شمارهٔ ۱۶ سال اول بهلول:
گویند که دستهای ز جُهّال خواهند حکومت نظامی
تا مثل زمان شاه مخلوع این ملت بینوا تمامی،
برگردنشان نهد حکومت بیواهمه رشتهٔ غلامی
مشروطهطلب کنند توقیف هر جا بینند مرد نامی
جراید شهرستانها
اما از جراید شهرستانها، یکی جریدهٔ شفق بود که در تبریز انتشار یافت. و نویسندهٔ آن میرزا حاجیآقا رضازاده بود که بهعلت روش تند خود مورد خشم و غضب روسهای تزاری بود و بعد از تجاوز آنان به ایران در آذر ۱۲۹۰ شمسی توقیف شد.
در خراسان نیز روزنامهٔ خراسان و تازه بهار، در رشت صدای رشت، در اصفهان، زاینده رود، منتشر میشد که همهٔ این روزنامهها طرفدار دموکراتها بودند.
یک نشریهٔ معتبر دیگر که در بهار سال ۱۲۸۹ منتشر شد، «بهار» نام داشت که توسط اعتصامالملک، پدر شاعر بهنام ایران پروین اعتصامی در تبریز منتشر شد.
اعتصامالملک
اعتصامالملک از شخصیتهای دانشمند تبریز بود. او چاپخانهای به تبریز آورد و کار چاپ کتب و مجلات را که تا آن زمان با چاپ سنگی انجام میشد آسان کرد. کتاب تربیت نسوان نوشتهٔ اعتصامالملک که ترجمهای بود از تحریرالمرأة قاسم امین مصری، در آن روزگارِ تعصب عمومی، در شهری مثل تبریز، ارزش خاصی داشت.
اعتصامالملک مترجم قابل و زبردستی بود و ترجمههای زیادی داشت. از جمله ترجمه کتابی از شیلر، ترجمه رمان بینوایان اثر ویکتور هوگو، ترجمه کتابی از ژول ورن با نام سفینهٔ غواصه، ترجمه حال تولستوی، هانری چهارم، سقوط ناپلئون سوم و ترجمه آثاری از ژان ژاک روسو.
تاریخنویسی در مشروطه
اما اگر بخواهیم از تاریخنویسی دوران مشروطه هم یاد کنیم باید از مهمترین اثر تاریخی آن دوران یعنی تاریخ بیداری ایرانیان نام ببریم.
از صبا تا نیما جلد۲ ص ۱۱۹: «یگانه تاریخ معتبری که در دوران انقلاب مشروطه نوشته شده تاریخ ناتمام بیداری ایرانیان، تألیف ناظمالاسلام کرمانی است که به نوشتهٔ ادوارد براون، مقامش بالاتر از تمام تواریخ فارسی است که در شش یا هفت قرن اخیر تحریر یافته است».
ناظمالاسلام کرمانی
میرزامحمد ناظمالاسلام، در سال ۱۲۴۲ شمسی در کرمان متولد شد. از طرف سید محمد طباطبایی به مدیریت مدرسهای پرداخت اما با بلند شدن زمزمهٔ آزادی، به سیاست و روزنامهنویسی و تألیف تاریخ پرداخت.
شعر دورهٔ مشروطه
اکنون به شعر دورهٔ مشروطه بهویژه در دوران دوم مشروطه بپردازیم و ببینیم که شعر در انقلاب مشروطه دچار چه تحولی شد.
هر انقلاب اجتماعی، لزوما فرهنگ جامعه را هم تغییر میدهد. تأثیر انقلاب مشروطه بر فرهنگ ما هم در نثر این بود که با رواج روزنامه و کتاب و ترجمه آثار سایر ملتها، زبان نوشتار به زبان گفتار نزدیک شد و نوشتهها از آن تکلّف پیشین خارج شد. این تغییر از ۵۰سال پیش از انقلاب از زمان قائممقام فراهانی شروع شد و بعد از مشروطه، اوج و سرعت بیشتری پیدا کرد. در زمینهٔ شعر هم انقلاب باعث شد که مسایل سیاسی و اجتماعی و دردهای جامعه به شعر راه باز کند. ضرورتی که در ابتدا تنها تغییر در محتوای اشعار بود ولی قالبها دستنخورده باقی میماند. بعداً بتدریج، خود شکل و قالبهای شعر هم تغییر کرد چرا که قالبهای قدیمی پاسخگوی محتوای اجتماعی روز نبود. این تغییر به پیدایش شعر نو در ایران منجر شد.
معروفترین شاعران مشروطه
معروفترین شاعران وزین دورهٔ مشروطه، عبارتند از ملکالشعرای بهار خراسانی، ادیبالممالک فراهانی، عارف قزوینی، ابوالقاسم لاهوتی و میرزادهٔ عشقی که غزلها و قطعات پرشوری را در دفاع از آزادی مردم سرودند.
قسمتی از مرغ سحر: مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازهتر کن...
محمدتقیخان بهار ملکالشعرا
محمدتقی بهار در ۱۶آبان ۱۲۶۵ شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش، صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی بود. بهار، در سن ۱۹سالگی به جای پدرش ملکالشعرای آستان قدس شد. در جنبش مشروطه به آزادیخواهان پیوست. پس از کودتای محمدعلیشاه، بهار و چند تن از مشروطهخواهان روزنامهٔ خراسان را بهطور پنهانی منتشر کردند و در آن زبان به انتقاد از خودکامگی محمدعلیشاه گشودند.
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست کار ایران با خداست
مذهب شاهنشـه ایـران ز مذهبهـا جــداست کار ایران با خداست
هــردم از دریـای استبـداد آیـد بـرفــراز موجهای جانگذار
زین تلاطم کشتی ملت به گرداب بلاست کار ایران با خداست
بهار عضو کمیتهٔ ایالتی حزب دموکرات مشهد بود. او در سال ۱۲۸۹ شمسی روزنامهٔ نوبهار را که ناشر افکار و سیاست حزب بود دایر کرد. بهار در ذیحجّ سال ۱۲۹۰ که دولت تزاری روس به ایران اتمامحجت داد، این مسمط را ساخت و در روزنامهٔ نوبهار انتشار داد.
هـــان، ای ایرانیان ایران اندر بلاست مملکت داریوش دستخوش نیکلاست
مرکز مُلک کیان در دهن اژدهاست غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست؟
میرزا محمدصادق فراهانی ملقب به ادیبالممالک
یکی دیگر از شاعران عهد مشروطه میرزا محمدصادق فراهانی ملقب به ادیب الممالک بود. که در ۱۱مرداد ۱۲۳۹ شمسی هجری قمری در دهکده کازران نزدیک سلطانآباد(اراک) بدنیا آمد. حیات سیاسی و ادبی فراهانی پس از جنبش مشروطه آغاز شد. او به باکو مسافرت کرد و با روزنامهٔ ترکی ارشاد، همکاری نموده و ورقه ضمیمه آن روزنامه را به فارسی انتشار داد. پس از گشایش اولین دورهٔ مجلس شورای ملی سردبیری روزنامهٔ مجلس را عهدهدار شد.
این روزنامه نخستین نشریهٔ دوران آزادی پس از انقلاب مشروطه بود و شاید بتوان آن را آغازگر روزنامههای مردمی محسوب نمود. پس از کودتای محمدعلیشاه، میرزا محمدصادق به صفوف مجاهدین پیوسته، در فتح تهران شرکت داشت. او چندی بعد به خدمت وزارت عدلیه درآمد».
از ادیبالممالک قصیده بلندی درباره عشق وطن در سال ۱۲۸۳ شمسی در روزنامه ادب بچاپ رسیده که بیانگر قدرت و تبحّر ادبی اوست.
تا زِبَر خاکی ای درخت برومند
مگسل ازین آب و خاک رشته پیوند
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاوُل به خاندان تو افکند
هیچَت اگر دانش است و غیرت و ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند
عارف قزوینی
یکی دیگر از شخصیتهای برجستهٔ ادبی دوران مشروطه عارف قزوینی بود که با شعرها، و تصنیفهایش شور آزادیخواهی را در بین مردم برمیانگیخت.
ابوالقاسم عارف قزوینی، در ۱۲۵۸ و یا به قولی ۱۲۶۰ شمسی در قزوین به دنیا آمد. دوران زندگیش، با سلطنت مظفرالدین شاه و سالهای انقلاب مشروطه و بخشی از دوران سیاه دیکتاتوری رضاخان مصادف شد. در جوانی او با جنبش اجتماعی مردم قفقاز آشنا شد و بهزودی، به حلقهٔ روشنفکران دگرگونیخواه پیوست. جنبش آزادیخواهی ایران از سالهای ۱۲۸۳ تا ۱۲۹۰، با شور اشعار و ترانههای این هنرمند پرذوق میهنپرست که در آن شوق مردم ایران برای آزادی طنین داشت، همراه شد.
عارف در سال ۱۲۸۵ شمسی، صدور فرمان مشروطه را چنین سرود:
پیام دوشم از پیر میفروش آمد بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
هزار پرده از ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد
عارف در سال ۱۲۹۷ شمسی هنگامی که شعلههای جنبش اجتماعی آزادیخواهی در اثر تشتت آرا و پراکندگی انقلابیون، کمفروغ شده بود، سرود:
به غیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند بمانَد عشق و لیکن جهان نخواهد ماند
به رنجبر ببر از من پیام کز اَشراف دگر به دوش تو بار گران نخواهد ماند
عارف هم شعر میسرود و هم تصنیفهای خود را برای مردم اجرا میکرد.
ابوالقاسم لاهوتی
شاعر دیگر دورهٔ بیداری ابوالقاسم لاهوتی بود که در سال ۱۲۶۶ شمسی در کرمانشاه به دنیا آمد. ۱۶ساله بود که اشعارش در روزنامهٔ حبلالمتین کلکته انتشار یافت. او خود در تهران شبنامه و اوراق سیاسی منتشر میکرد و در انقلاب مشروطیت در صف فداییان آزادی قرار داشت.
از صبا تا نیما جلد ۲ ص ۱۶۸: «از یک شعر او به نام نشان برمیآید که در سال ۱۲۸۷ شمسی در رشت با گروه مستبدان جنگیده و نشان ستارخان گرفته است:
سواره روبهروی ما دویدند ز پیش صف به پیش ما رسیدند
به دست هر یکیشان یک نشانی به ما گفتند با صدقهرمانی
که این اسباب فخر این زمان است نشان عالی ستارخان است
شیوهٔ شعر لاهوتی، شعر واقعگرا بود. نخستین اشعار او بعد از فتح تهران در حبلالمتین و ایران نو منتشر میشد. در سال ۱۲۸۸ هنگام محاصرهٔ تبریز از طرف نیروهای استبداد و شکست آنان از مجاهدان، لاهوتی شعری سرود که نمونهٔ جالبی برای شناخت سبک شعر اوست.
اردوی ستم خسته و عاجز شد و برگشت برگشت نه با میل خود، از حملهٔ احرار!
ره باز شد و گندم و آذوقه به خروار هی وارد تبریز شد از هر در و هر دشت
از خوردن اسب و علف و برگ درختان فارغ چو شد آن ملت با عزم و اراده
آزاده زنی بر سر یک قبر سِتاده با دیدهای از اشکْ پُر و دامنی از نان
میرزاده عشقی
دیگر از شاعران پرشوری که انقلاب مشروطه آنان را پرورد و در دورهٔ دوم مشروطه، به سرودن شعر اجتماعی پرداختند میرزاده عشقی بود. عشقی در سال ۱۲۷۳ شمسی در همدان متولد شد، در دوران کودکیش ایام جنگ اول جهانی درگرفت و عشقی جوان همراه سایر مردان سیاسی آن روزگار دست به هجرت زد و به استانبول رفت. در آن جا با مِلّیون ایرانی آشنا شد و نخستین آثار شاعرانهٔ خود به نام نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را بهنوشت. این اپرا که یک نمایشنامهٔ منظوم است پایه موسیقی آن بر آوازهای ملی نهاده شده است. این اثر در نوع خود در ادبیات فارسی بیسابقه بود.
بسیاری از ادبشناسان، عشقی را پیش از نیما راهگشای اشکال جدید در ادب فارسی میدانند. شعر ”برگِ باد برده” که در همان سالها در استانبول سروده بود گواه همین مطلب است.
به گردش برکنار بوسفور، اندر مرغزاری
رهم افتاد دیروز
چه نیکو مرغزاری
طرف دریا در کناری
نگاهش دیده افروز
درختان را حریر سبز بر سر
زمین را از زمرد جامه در بر
به هر سو با گلی، راز
نموده مرغی آغاز.
عشقی بعد از چند سال هجرت سیاسی از وطن به تهران آمد. سال ۱۲۹۶ شمسی در صف طرفداران حزب سوسیالیست و همکاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. تیغ قلم عشقی بیش از هر کس متوجه وثوق الدوله نخستوزیر و قرارداد معروف و منحوس ایران و انگلیس بود:
رفت شاه و رفت ملک و رفت تاج و رفت تخت
باغبان، زحمت مکش کز ریشه کندند این درخت
میهمانان وثوقالدوله خونخوارند سخت
ای خدا، با خون ما این مهمانی میکنند
در ابیاتی از شعر ملکهٔ کفنپوشان که عشقی در مظلومیت زنان ایرانی سروده، میشود تغییرات شعر را که در اثر انقلاب مشروطه ایجاد شده دید. غیر از تغییر قالب و سبک، طرح موضوع اسارتهای زنان، تغییری در محتوای شعر و وارد شدن موضوعات اجتماعی در شعر بود. صدای دیگر با تصاویر مناسب از رنج زنان مشروطه:
مرمرا هیچ گنه نیست بجز آن که زنم زین گناه است که تا زندهام اندر کفنم
من سیه پوشم و تا این سیه از تن نکَنم تو سیه بختی و بدبخت، چو بخت تو منم
محمد فرخی یزدی
محمد فرخی نیز از شاعرانی بود که شعرش مبین تأثیرات مشروطیت است. فرخی در سال ۱۲۶۴ شمسی در یزد به دنیا آمد. در همان شهر به کار در نانوایی و پارچهبافی مشغول شد. در اوایل جنبش مشروطیت، فرخی با وجود دوری از تهران و سایر کانونهای جنبش مشروطه، به دفاع از مشروطه برخاست. در ۲۵سالگی دربارهٔ ظلم حاکم وقت یزد، قطعهای سرود بهخاطر همان سروده، لبهایش را به هم دوختند. اما چندماه بعد، فرخی از زندان یزد گریخت و به تهران رفت. فرخی در تهران بهزودی مورد توجه آزادیخواهان قرار گرفت.
باز گویم این سخن را گرچه گفتم بارها
مینهند این خائنین بر دوش ملت بارها
دفع این کفتارها، گفتار نتواند نمود
از ره کردار باید دفعِ این رفتارها
سخن از ادبیات مشروطه، بهطور شایسته و فراگیر در همهٔ زمینههای ادبیات، در این نوشته نمیگنجد. در این شماره تنها توانستیم از بزرگان شعر آن دوره یاد کنیم. شرح راهگشاییهای مشروطه در ادبیات میهنمان به تحقیق مفصل نیازمند است.