چه کسی در هرکجای این کشور و این میهن از تهران تا اقصی نقاط کردستان
وقتی حقی از کسی تضییع میشد پرچم حق طلبی برمی افراشت؟
از زنهایی که میخواستند آنها را به زور وادار به حجاب اجباری بکنند تاآلونک نشینها و اقلیتهای مذهبی
وقتی خمینی علیه مطبوعات تاخت و تازش را شروع کرد
چه کسی سینه سپرکرد؟ که بود که به دفاع از حقوق زنان برخاست؟
گفتم که آزادیخواه و استقلال طلب واقعی در نوع تنظیم رابطهاش با اضداد آزادی و استقلال با نیروهای ضد دموکراتیک و وابسته یا وابستگی گرا شناخته خواهد شد
البته که این سفریست خطیر، فوق العاده خطیر و سرنوشت ساز، پر از خطر، خطرهای مختلف
برای ما هم آسان بود که در خارجه بنشینیم و مثل خمینی ریاکارانه به همه لبخند بزنیم
با همه خودمان را همراه نشان بدهیم با هر دستهای و نیرویی از برنامه دادن طفره برویم، مرزهایمان را با دیگران روشن نکنیم وفقط بر وحدتهای صوری انگشت بگذاریم ولی مگر هدف کسب سریع قدرت به هر قیمت و به هر وسیله بود؟
نه ما چنین هدفی نداشتیم
تا ساعت ۳.۵ بعدازظهر روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵، جز مسئولین ذیربط در مبدأ و مقصد و جز شمار اندکی از مجاهدین و برادران مسعود، کسی از این پرواز مطلع نبود. اما در آستانه پرواز دیگر چیزی مخفی نماند و خبرنگاران هجوم آوردند.
از آن روز تا امروز، با گذر از بیش از ۴دهه مسیر پرفراز و نشیب، اکنون کشتی سیاست استمالت از رژیم ولایتفقیه، به گل نشسته است.
مقاومت ایران در تمام این سالیان از این سیاست بهعنوان راهبندی برای آزادی و رهایی مردم ایران صحبت کرده است و از دنیا خواسته است که دست از حمایت فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران که تهدید بزرگ جهانی است، بردارند و به خواستهای آن تن ندهند. متقابلا رژیم آخوندی نیز با زبان خاص خودش، پشتیبانیهای خارجی از خودش را «امدادهای غیبی» نامیده است. با همینگونه «امدادهای غیبی» بوده است که مجاهدین وارد لیستهای تروریستی شدند و کودتای ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ در فرانسه شکل گرفت.
اسم این سیاست «امداد غیبی» را هر چه بگذاریم، ۲چیز مسلم است:
یکی اینکه هیچچیز، ناهویدا و ناآشکار باقی نمیماند و بازیگران آن، امثال آقای شیراک و امثال جکاسترا، وزیر خارجه پیشین انگلیس، که در مماشات و معاملهگری با دیکتاتوری تروریستی حاکم بر ایران، تن به بمباران مجاهدین و حتی خواسته رژیم مبنی بر استرداد و حلقآویز ۶۵ یا لااقل ۲۰تن از رهبران مجاهدین هم داده بود، بهروشنی میدانند که چه میکنند، چه میگیرند و چه میدهند...
حقیقت مسلم دوم این است که بهای سیاست امداد غیبی و استمالت از دیکتاتوری وحشی حاکم بر ایران را مردم و مقاومت ایران و بهویژه مجاهدین، با رنج و خون و گوشت و پوست خود میپردازند. اینسیاست البته با تاراج سرمایههای ملی مردم ایران بر سر میزهای معامله با مماشاتگران همراه بوده است.
اکنون اما، بهنظر میرسد که در اطراف و اکناف جهان، پاسخ متقابل ملت ایران و صدای مقاومت و مجاهدانش که در طول این سالیان با فدیه و فدا و پاکبازی حداکثر، جسارت و ریسکپذیری هر چه بیشتر و رسم پایداری تا به آخر همراه بود، گوشهای شنوای بسیاری پیدا کرده است.
به روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵، روز عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه به عراق بازمیگردیم. عزیمتی که زمینهساز تأسیس ارتش آزادیبخش و «زهرخوردن» خمینی در جنگ ضدمیهنی و درهمشکستن طلسم جنگطلبی او شد. جنگی با یک میلیون کشته و ۲میلیون معلول و مجروح و ۵۰شهر سوخته با چندمیلیون آواره که رفسنجانی در ۱۸مرداد ۱۳۷۰ در نمازجمعه درباره آن گفت: «جنگ، بدون هیچ اغراق حدود ۱۰۰۰میلیارددلار خسارت داشت و حدود یک قرن درآمد نفت را در آن مایه گذاشتیم» .
آن زمان تنها این مقاومت ایران بود که بهتنهایی در برابر جنگطلبی جنونآمیز خمینی سینه سپر میکرد...
مسعود رجوی: به هزار طریق با هزار اعمال فشار از روز اول تا روز آخر به طرق مختلف میخواستند نیروهای وابسته را به ما قالب کنند اگر میپذیرفتیم حمله و هجوم خیلی کم میشد
باورکنید خیلی کم میشد اما هیهات هیهات
مروری کوتاه به رویدادهای پرواز
روز هفدهم خرداد ۱۳۶۵، هواپیمای حامل مسعود رجوی که چند سرنشین بیشتر نداشت، فرودگاه اورو(EVRO) پاریس را بهمقصد عراق ترک کرد. یک پرواز غیرمنتظره که رسانههای بینالمللی، مهمترین خبرهای خود را به آناختصاص دادند.
روزنامههای آن روز اروپا و آمریکا و خاورمیانه همگی بر روی درد اصلی رژیم انگشت گذاشتند و اعمال فشارهای رژیم خمینی علیه اقامت و فعالیت رهبر مقاومت در فرانسه را که حاکی از هراس شدید رژیم از دشمن اصلی و نیروی تهدیدکننده موجودیتش بود، منعکس کردند.
رژیمخمینی بزرگترین دشمن و تهدید سرنگونی خود را در وجود این مقاومت و رهبرش میدید. بههمیندلیل از هزارها کیلومتر دور از مرزهای ایران نیز نمیتوانست وجود او را تحمل کند.
در آنزمان رژیم جنگافروز خمینی تا فرق سر در منجلاب جنگ ضدمیهنی فرو رفته بود و سیاستهای پیروزمند صلح شورا و مقاومت قهرآمیز مجاهدین، طناب دار را بر گلویش هر روز تنگتر میکرد. رژیم که تنها چاره را در خاموش و خنثیکردن قلب جنبش مییافت، فشار سیاسی و تروریستیاش را برای استرداد رهبر مقاومت و حداقل محدودکردن کامل و جلوگیری از فعالیتهای بدونوقفه او، متمرکز کرده بود.
این در شرایطی بود که در صحنه بینالمللی تلاشهای عظیم مقاومت ایران علیه جنگطلبی خمینی بهبار مینشیند. همزمان با سومین سالگرد انتشار بیانیه صلح و طرح صلح شورای ملی مقاومت، بیش از ۵۰۰۰تن از نمایندگان پارلمان و شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی همراه با ۲۲۱حزب، سازمان، جمعیت، جنبش و گروه سیاسی، اتحادیه و سندیکای کارگری، انجمن و کمیته صلحخواه و بشردوست بینالمللی از ۵۷کشور جهان، با امضای یک بیانیه جهانی، ضمن محکومکردن «سیاستهای جنگطلبانه رژیم قرونوسطایی خمینی» حمایت خود را از «طرح صلح ۲۲اسفند ۶۱ که بهوسیله آقای مسعود رجوی، رهبرمقاومت ایران، اعلام گردید و تاکنون علاوه بر استقبال شدید مردم ایران، از حمایت بینالمللی وسیعی از جمله تأیید مجمع پارلمانی شورای اروپا، پارلمان اروپا و بیش از ۳۰۰۰حزب و سازمان و شخصیت سیاسی برخوردار گردیده است» اعلام نمودند. ۶۰درصد امضاکنندگان این بیانیه جهانی را نمایندگان پارلمانها تشکیل میدادند که دستکم ۵۰۰میلیون تن از مردم جهان را در کشورهای مختلف نمایندگی میکردند. اتحادیههای کارگری امضاکننده بیانیه، انزجار دههامیلیون کارگر در کشورهای مختلف جهان را از رژیمخمینی که جنگ را «بهمنظور سرکوب مقاومت سراسری و روبهگسترش مردم ایران» ادامه میداد، ابراز نمودند. در میان امضاکنندگان بیانیه، ۶۰وزیر و معاون وزیر، ۱۱تن از رؤسا و رهبران و نایبرئیسان بینالملل احزاب دموکراتمسیحی، لیبرال و سوسیالیست در سراسر جهان، دهها تن از رئیسان پارلمانهای کشورهای مختلف و صدها تن از رهبران فراکسیونهای پارلمانی همراه با ۲۱۰نماینده پارلمان اروپا و ۴۸عضو شورای اروپا بهچشم میخورد. اسامی امضاکنندگان بیانیه جهانی در همان زمان در کتابی که از سوی شورای ملی مقاومت منتشر شد، درج گردیده است.
از سوی دیگر، تظاهرات و فعالیتهای مقاومت ایران علیه جنگطلبی و سرکوبگری خمینی در داخل کشور و گامهای بلندی که مقاومت ایران در عرصه بینالمللی، در این ۲زمینه، علیه دیکتاتوری مذهبی برداشت، بهراستی طاقت و تحمل خمینی را بهپایان رساند و رژیم او بیش از این، تاب تحمل اقامت و فعالیت رهبر مقاومت را در فرانسه نداشت. از اینرو تصمیم گرفت که با گروگانگیری، شانتاژ و راهانداختن موج انفجارات در پاریس و بالاخره با معامله و امتیازدادن، هر طور شده، مانع فعالیتهای مسعود رجوی در فرانسه گردد. این اقدامات بهخصوص وقتی جدیتر شد که رژیم پس از ۲۶بار توطئه برای ترور رهبر مقاومت به این نتیجه رسید که اینکار امکانپذیر نیست و فقط از طریق فشارگذاشتن بر روی دولت دستراستی، میتواند این خواسته خود را عملی سازد.
در ۲۵بهمن ۶۴ کاردار رژیمخمینی در پاریس، بهدنبال سوءقصدهایی که در آن شهر صورت گرفته بود، اعلام کرد:
«ما همواره مقامهای فرانسوی را از حضور عدهیی تروریست فراری در خاک فرانسه مطلع نمودهایم» و «لازم است مقامهای فرانسوی به این امر توجه داشته و برای تأمین امنیت داخلی، لانه فساد را از بین ببرند».
یکماه قبل از این تاریخ، در ۲۶دی، هفتهنامه فرانسوی VSD در مقالهیی تحتعنوان «تهران خواستههایش را افزایش میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشته بود:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط ۲اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اورسوراواز حفاظت شده است، این خطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدون دفاع میماند».
در ۱۳فروردین، شبهنگام، بمبی در چندصدمتری اقامتگاه اورسورواز، منفجر گردید. فردای آن روز خبرگزاری فرانسه در گزارش خود، درباره انفجار بمب «در چندصدمتری اقامتگاه تحتمراقبت مسعود رجوی، رئیس شورای ملی مقاومت ایران، نیروی اصلی اپوزیسیون رژیم خمینی»، خبر داد.
واضح بود که این انفجار، دیگر یک اخطار تلقی میشد و خبر از توطئههای بعدی میداد.
در ۲۶فروردین، رژیمخمینی از طریق ارگان رسمی خود، روزنامه اطلاعات، خطاب به دولت فرانسه تصریح نمود:
«اگر فرانسویها میخواهند در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای منافقین را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟ شما منافقین را از کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش میداند آنها را کجا ببرد، بختیار و بنیصدر مال شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که فرانسه یک کشور دوست است».
بهموازات انفجار بمب در نزدیکی محل اقامت و دست باز پیداکردن ایادی رژیم، تحریکات و مراجعات افراد یک گروه مارکسیستی بهنام اقلیت، در اطراف اقامتگاه جریان داشت که در اتحادعمل آشکار با یک سرویس فرانسوی، فعالان راست افراطی و سفارت رژیم، به حادثهسازی و جنجالآفرینی روزمره علیه رهبر مقاومت در اطراف اقامتگاهش مبادرت میکردند.
درست مشابه اقدام شکستخوردهیی که در دهه ۸۰ خورشیدی، وزارت اطلاعات رژیم انجام داد و مزدورانش را به اطراف مقر رئیسجمهور برگزیده مقاومت فرستاد تا سروصدا بهپا کنند، در آنزمان هم آنها در یک توطئه مشترک رژیم و فرانسه به آنجا گسیل شده بودند تا علیه حضور رهبر مقاومت عربده بکشند.
بهموازات فعالیتهای سیاسی رژیم آخوندی برای استرداد رهبر مقاومت ایران، رژیم یک رشته طرحهای تروریستی علیه جان رهبر مقاومت ایران را هم پیگیری میکرد. اینطرحها که تعداد آنها به ۲۶مورد میرسید، در تاریخ ۲۳اسفند ۱۳۶۴ توسط مقاومت ایران افشا شدند. در سال ۲۰۰۰ هم یک کتاب پرفروش بهنام «جاسوس خدا» در فرانسه که توسط «پاتریک راپیه»، نویسنده و سردبیر هفتهنامه فرانسوی ژورنالدودیمانش، با همکاری ۲مأمور سرویس ضدجاسوسی فرانسه(DST) نوشته شده بود، ماجرای دستداشتن رژیم آخوندی و بهطور مشخص، سفارت رژیم در پاریس را در چند عملیات تروریستی که در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ در پاریس باعث مرگ و جراحت شمار زیادی از شهروندان فرانسوی شده و همچنین توطئه تروریستی گستردهیی را که برای ترور رهبر مقاومت ایران طراحی شده بود، در ۴۲۰صفحه و با ذکر جزئیات بازگو کرد.
همچنین رولان ژاکار، نویسنده فرانسوی، در کتابش بهنام «قاتلان بدون مرز» (چاپ ۱۹۸۵ در پاریس) از دیگر طرحهای تروریستی رژیم برای از میان برداشتن مسعود رجوی خبر داد.
در چنین شرایط خطیری بود که شورای ملی مقاومت در اجلاس فوقالعاده روز ۲۳اردیبهشت ۱۳۶۵، یکهفته پس از آخرین باری که عوامل رژیم با حمایت سرویسهای فرانسوی برای حادثهسازی به اطراف اقامتگاه آمدند، بهاتفاق آرا تصمیم گرفت که مسئول شورا بهمنظور خنثیکردن توطئههای رژیمخمینی و برای سازماندادن نیروهای نظامی مقاومت، به جوار خاک میهن در کشور عراق عزیمت کند.
۳هفته بعد از عزیمت به عراق، کپی یک احضاریه از سوی دادسرای پاریس که دیرهنگام به اورسورواز رسید و شاکیان آن، همان آلتدستهای ایرانی بودند، قسمتهای ناتمام سناریو را روشن کرد. بهنظر میرسد برنامهریزان فکر مراحل بعدی را هم کرده بودند اما پیشدستی مقاومت، کارشان را ناکام گذاشت.
در بیانیه اجلاس فوقالعاده ۲۳اردیبهشت سال ۱۳۶۵، شورای ملی مقاومت با اشاره به «توطئههای پنهان و آشکار رژیم خمینی و حامیان بینالمللیاش که با استفاده از آلتدستهای ”ایرانی“ خود، علیه مقاومت حقطلبانه و خونین مردم ایران» انجام میشود و با اشاره به شیوههای رایج رژیم خمینی «از جمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلجکردن جنبش» مقاومت، آمده است: «در واقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابل تحمل میکند، وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از این آرمان والاست.
نظر به همه این ملاحظات، برای خنثیکردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سویدیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی، مسئول شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود». شورای ملی مقاومت در بیانیه خود تأکید کرده بود که شورا این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروی نظامی مقاومت لازم میداند.
اما تا روز عزیمت هنوز راه بسیار پرپیچوخم و پرخطری در پیش بود.
دولت فرانسه وقتی که در اوایل خرداد از قصد مسعود رجوی برای ترک این کشور و رفتن به عراق بهطور رسمی مطلع گردید، در کمال شگفتی آن را نپذیرفت.
گفتگوها در اینباره چندین روز بهطول انجامید. دست آخر هم، فرانسه کشور ثالثی را پیشنهاد کرد که مورد موافقت مجاهدین نبود. یک شب هم در حوالی نیمهشب، فرستاده ویژه حسن دوم، پادشاه مراکش، از فرودگاه مستقیماً به محل اقامت رهبر مقاومت ایران آمد تا از جانب ملکحسن دوم، او را بهعنوان میهمان ویژه، به مراکش دعوت کند که طبعاً مورد قبول قرار نگرفت.
سرانجام مسعود رجوی به دولت فرانسه اعلام کرد که با استفاده از حقوق قانونی خود قصد دارد به سوئیس و به خانه برادر خود دکتر کاظم رجوی برود. حزب سوسیالیست سوئیس نیز از این پیشتر، او را برای دیدار و گفتگوی سیاسی دعوت کرده بود.
دولت فرانسه که دیگر این پیشنهاد را نمیتوانست رد کند، آن را قبول کرد و هماهنگیهای لازم با حضور سفیر سوئیس در فرانسه در دفتر کار وزیر امنیت فرانسه انجام شد. آقای سفیر بههنگام خداحافظی، پیشاپیش، ورود رهبر مقاومت به سوئیس را خوشآمد گفت. حالا دیگر همهچیز حلوفصل شده بود...
اما ۴۸ساعت قبل از حرکت، ساعتی قبل از غروب آفتاب و زمان افطار در ماه رمضان، استاندار استان والدواز فرانسه با چند ماشین اسکورت و اسکورت موتوری به محل اقامت مسعود رجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هماکنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور بههم برساند. وی مسعود رجوی را از توطئه دستگیری وی در سوئیس توسط اینترپل مطلع نموده و به این ترتیب مجدداً اجازه خروج لغو شد. همان روز آقای مهدی ابریشمچی طی مصاحبهیی از توطئه رژیم برای ترور و یا دستگیـری و استرداد آقای رجوی در سوئیس پرده برداشت.
و سرانجام در جریان یک دور مذاکره پرتنش دیگر، دولت فرانسه با عزیمت رهبر مقاومت به جوار خاک ایران موافقت کرد و روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵ مسعود رجوی با یک پرواز اختصاصی، پاریس را ترک کرد.
مسعود رجوی: نسل ما پیام آور استقلال است دردنیای تقسیم شدهیی
که استقلال به معنای واقعی یک حماسه بزرگ است
قسمتهایی از پیام تودیع رهبر مقاومت بههنگام ترک فرانسه
«من فردا از اینجا، از فرانسه، خواهم رفت. البته این سفری است فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷-۸-۱۰روز پیش بروم. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چند روزی خودم را بهمثابه گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت.
اگر بپرسید برای چه میروی، در یککلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها
و اگر بپرسید که فکرش را کردی که آنجا چه بر سرت خواهد آمد، خواهم گفت که ما چه مجاهدین و چه شورا، تا جایی که میفهمیدیم و میتوانستیم بفهمیم، فکرش را کردیم. ولی مگر میشه همیشه فکر همه چیز را کرد. مگر شرایط ما و انقلابیون، شرایط عادی است. تا آنجاییکه من بهیاد دارم، در نقاط عطف در سر بزنگاههای خطیر و تاریخی همیشه اینطور بود، شب ۳۰خرداد اینطور بود، شب پرواز به پاریس همینطور بود و خیلی شبها و روزهای دیگر. ما در کشاکشیم با مهیبترین نیروی ارتجاعی افسارگسیخته تاریخ ایران، با خمینی. این از نظر داخلی. از نظر بینالمللی هم وقتی که ما شروع کردیم، در شرق و غرب عالم هیچکس با ما نبود و هیچکس انقلاب و قیام جدیدی را بر مردم ایران روا نمیدید. هیچکس خواستار دگرگونی بنیادی در میهن بهخون تپیده ما نبود و این خواست خلق و اراده شهدا و اسرا و رزمندگان مجاهد خلق بود که سرانجام برشورید. بله هیچکس نبود و چه بسا که حالا هم نباشد پس، از ما چی برمیآید. اینکه کار فردا را به پسفردا محول نکنیم. اینکه دیگر نباید اعدام و تیرباران و درد و رنج اسیران را بیشتر از این، تا کجا و تا چقدر میشود هر روز شاهد خونریزیهای جدیدی از جانب دژخیم بود. و شما شاهد هستید که این کتاب، هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سال قطورتر میشود.
بله هر کجا شمع بلا افروختند صدهزاران جان عاشق سوختند
عاشقانی کز درون خانهاند شمع روی یار را پروانهاند
شمع روی ایران و ایرانی و شمع پرفروغ رهایی و استقلال ملی و حاکمیت مردمی را. از اول هم به پاریس نیامده بودیم برای وقتگذرانی و برای بازیهای سیاسی و نه برای استراحت و نه برای جان بهدربردن. اگر اینطور بود، این روزها دشمن ضدبشری اینقدر با عناد و پیگیری، دنبال مسأله استرداد و اخراج من نبود. از طرف دیگر من هم بهعنوان نخستین مسئول مقاومت پرخون یک خلق درزنجیر، نه میتوانم و نه باید در اینجا چنانکه مطلوب دشمن است و برایش اعمال فشار میکنه، سکوت و یا بیطرفی پیشه کنم...
ببینید حرفزدن از استقلال و آزادی خیلی ساده است. اما پرداخت تاوانش خیلی مشکل است. معروف است که اشیاء را به ضدشان میشناسند. این، یکشناخت عمیق است. یعنی اگر شناخت صوری را کنار بزنیم، در یک شناسایی عمیق، اشیاء را به ضدشان میشناسند. پس، آزادیخواه واقعی را از کجا میشود شناخت؟ از نوع رابطهیی که با اضداد آزادی تنظیم میکند.
اما اگر بایستیم، اگر مقاومت کنیم، علاوه بر کشتهها و اسرایی که باید بدهید، آنوقت دهها و صدها مارک از توتالیتر و انحصارطلب تا غیردموکراتیک و وابسته و امثالهم بایستی که نوشجان کنید. شگفتا چه کسی بود که از کاندیداتوری ریاستجمهوری رژیم خمینی بهخاطر بایکوت ولایت فقیه گذشت؟ غیر از مجاهدین؟ چه کسی پرچم مرگ بر خمینی را برافراشت؟ چه کسی فتنه لیبرال-ارتجاع را کور کرد وقتی که سایرین درجا میزدند و به عقب میرفتند؟ چه کسی در هر کجای این کشور و این میهن از تهران تا اقصی نقاط کردستان وقتی که حقی از کسی تضییع میشد، پرچم حقطلبی برمیافراشت، از زنهایی که میخواستند آنها را بهزور وادار به حجاب اجباری بکنند تا آلونکنشین و اقلیتهای مذهبی؟ وقتی خمینی علیه مطبوعات، تاختوتازش را شروع کرد، چهکسی سینه سپر کرد؟ که بود که به دفاع از حقوق زنان برخاست؟
مسعود رجوی: آزادیخواه و استقلال طلب واقعی در نوع تنظیم رابطهاش با اضداد آزادی و استقلال با نیروهای ضد دموکراتیک و وابسته یا وابستگی گرا شناخته خواهد شد
اما همه اینها پرداخت بهای سنگینی را طلب میکرد و ما آن را پرداختیم. بهبهای خون و شکنجه و جنگاعصاب روزمره. و باقیات و صالحاتش را مردم ایران، دیر یا زود درک خواهند کرد.
کافی نبود که بگوییم خمینی را نمیخواهیم. در دوران مبارزات افشاگرانه سیاسی، خمینی را بهقدر کافی افشا کرده بودیم. روز ۳۰سیخرداد نقطهعطف بود، مرزبندی همگان با خمینی بود. کار بسیار لازمی بود اما کافی نبود. علاوه بر اینها این کار عظیم ایدئولوژیکی و تاریخی، سرانجام در سال گذشته در تمامی سال ۶۴ به داخل مجاهدین، سازمان محوری و پیشتاز انقلاب نوین ایران هم راه برد و به یک انقلاب عظیم درونی منجر شد. صفوف ما را بسا پاکیزهتر و تصفیهتر کرد و مطهرتر و پولادینتر، بههیچوجه مبالغه نمیکنم. ما در این مدت، حافظ حرمت کلمات بودیم. کلمات پاکیزه مقاومت و خلق و فدا و انقلاب و شهادت، آن هم در صعبترین شرایط تاریخی ایران. باور کنید از شرایط حمله مغول سختتر بود، چون آن، حمله خارجی بود. در شرایطی که همه چیز زیر علامت سؤال رفته بود، خمینیگزیدگی، بسا فراتر از مارگزیدگی و اژدهاگزیدگی، همه چیز را مسموم کرده بود.
عجب ابتلاء تاریخی و عظیمی بود و خوشا بهحال تکتک کسانی که از زیر این آزمایش عظیم تاریخی و ازیادنرفتنی، سرفراز و پیروز و سربلند بیرون آمدند.
البته بهایش سنگین بود. باید مورد بسا تاختوتازها واقع میشدیم. توضیحات مفصلش بماند برای آینده. یادتان هست چه کسها و چه ناکسها در فرنگ دموکرات شدند و فخر دموکراتیزم و آزادیخواهی به پاکباختگان میدان فدا و آزادی فروختند؟ به مجاهدین پز دموکراسی دادند، مستقیم یا منغیرمستقیم دستدردست دشمن نه، مشغول پرپرکردن پروبال فرشتهٔ خونینبال آزادی بودند...
در اینمرزبندیها البته ما در یک مورد هم حتی شروعکننده نبودیم. هیچ تضاد و اختلافی را قبل از وقت و ناگفته بهش نپرداختیم. من شخصاً بارها و بارها در طول این ۵سال از عکسالعملهای مشروع و برحق مجاهدین حتی جلوگیری کردم که مبادا ما تندروی و افراط بکنیم. اما وقتی که کسی هل من مبارز طلبید، وقتی که حجت تمام شد، وقتی دیگر وظیفه ایجاب کرد، یک لحظه هم درنگ نکردیم، هر که بود، یا از او خداحافظی کردیم یا بیمحابا به افشایش پرداختیم، بهخاطر خلق، والا اگر دنبال مصالح پراگماتیک خودمان بودیم، همان بهتر که با اما و اگر و کجدارومریز طوری و یکطوری کنار میآمدیم و چه کسی نمیخواست با مجاهدین کنار بیاید؟ همه.
...
گفتم ما علاوه بر مبارزه پربار و خونین در داخل کشور، یک کار عظیم سیاسی را در این ۵سال بهپیش بردیم، یک کار تاریخی. شاخص این کار، شورای ملی مقاومت و تاریخچهاش، بهعنوان یک بدیل و آلترناتیو تثبیت شده. تاریخچه این شورا، تاریخچه مرزبندی بین جنبش و ضدجنبش است. تاریخچه انسجام نیروهای جبهه خلق است. تاریخچه بینظیر وحدت و ارتقاء است. باز هم تاریخ بهیاد خواهد داشت. پس بههنـگام خداحافظی با شما فقط اجازه بدید بهعنوان مسئول مقاومت، مقاومتی با این ابعاد، مقاومتی بینظیر که بهحق، درخشانترین مقاومت مردمی تاریخ معاصر ما است، سوگند بخورم که در این مدت همه چیز را تحمل کردیم. ذرهیی از منافع ملی و میهنیمان نگذشتیم. در مقابل انبوه توطئهها ایستادگی کردیم اما هیچ ساختوپاختی نکردیم. سوگند بخورم که آگاهانه و عالماً و عامداً به وحدت صوری تن ندادیم، از آن نوع که خمینی میخواست، از نوع ”همه با هم“ نه. فایدهاش چی بود؟ اگر منهم اینجا مینشستم و به همه لبخند میزدم، برای تصاحب هر چه سریعتر قدرت. این از مجاه دخلق شایسته نبود. هر چه توانستند به پروپای ما پیچیدند، لگد زدند، مارک زدند. از چه کسی گله میکنه؟ خوب ما خودمان خواسته بودیم. هر کسی طاووس خواهد، هر کسی طاووس آزادی و استقلال میخواهد، رنجش را هم باید تقبل بکند. خودمان خواسته بودیم مگر نه؟ حتی چند بار در پیامهای مختلف، من خواستم بیشتر بتازید، باز هم بیشتر، ببینیم چه میشود، اگر قرار است ما از بین برویم، بگذار همینجا گورمان باشد و اگر نه، بگذار مرزها روشن شود.
یک دستاورد عظیم و تاریخی دیگر، شکستن دگم طلسم جنگطلبی خمینی بود و برافراشتن پرچم صلح عادلانه، چیزی که ما همیشه بر آن افتخار میکنیم. امروز وقتی مردم ایران از خرد و کلان در مقابل نعره جنگ بهتنگ آمدند، وقتی کارد به استخوان رسیده، وقتی جانشان بهلبشان رسیده، وقتی جوانها را خانواده قایم میکنند که خمینی اونها را بهزور نبرد، وقتی دستهدسته از توی خیابانها دستگیر میکنه و مانند گوشت دمتوپ به جبههها میفرسته، صحت موضعگیری ما باز هم بیشتر و بیشتر اثبات میشود. بس نیست؟ بس نیست اینهمه تلفات جانی و مالی و خسارت در هر دو کشور؟ مگر خمینی بهفکر صلح است؟ خمینی بهفکر جان مردم است؟ نه، اون بلای جان مردم است. این وظیفه ما بود و هست که بر اساس طرح صلح شورای ملی مقاومت، طومار جنگ رو درهمبپیچیم. گفتم که اشیاء به ضدشون شناخته میشوند، پس دمزدن از صلح فقط کافی نیست. باید سرچشمه جنگ را کور کرد، یعنی خمینی رو با یک اقدام عملی، این سفر در یک بعد خودش، پاسخی است به این نیاز سیاسی تاریخی. بهقول مجاهدین یک سفر عاشوراگونه و عاشورایی دیگری است، یک سفر عاشورایی دیگر است و ما عزممان جزم است که باز هم مقاومت انقلابی را وارد یک کوره دیگری کنیم.
...
میخواهم تأکید بکنم اگر فعالیتهای بینالمللی گذشته ما نبود، اگر حمایتهای گسترده جهانی نبود، اگر مقاومت ایران اینچنین در سطح داخلی و سراسر جهان شناختهشده نبود، این قضایا ممکن بود خیلی زودتر اتفاق بیافتد، ممکن که نه، قطعاً، ممکن بود که کار به قربانیکردن هم بکشد. اونهایی که مفهوم دیپلوماسی انقلابی ما را نمیفهمیدند و چنین روزهایی را پیشبینی نمیتوانستند بکنند، یکبار دیگر بور شدند. خوشبختانه ما این پیشبینیها را بهموقع کرده بودیم. بنابراین در برابر اینهمه شرایط فوقالعاده بغرنج و پیچیده با انبوهی از فشار و جنگاعصاب مات نشدیم و راه خودمان را پیدا کردیم. شنیدم حتی گفته شده بود که آنقدر زیر منگنه خواهیم گذاشت که خودشان بروند. و من هم در مقابل، چنانکه شاید شنیده باشید گفتم: «اگر هم بسوزانید و خاکستر بکنید... باز هم فریاد خواهیم زد: ”مرگ بر خمینی“» .
...
بهخدا قسم اگر کسی این مرزبندی را تقویت نکند، اگر این مرزبندی را تقویت نکند، اگر این مرزبندی را تعمیق نکند، اگر روشن نکند، اگر بهش مؤمن، اگر به آن وفادار نباشد، هیچ، هیچ از درد و رنج مردم درک نکرده. آخر چرا آقا؟ شما چکارهاید؟ گوشه خیابان قدم میزنید، سوت میزنید، نشستید توی قهوهخانه. بنده نمیدانم سازمان چیچیهای مترقی هستم، بنده کارگران فلان هستم، بنده وطنپرستان فلان هستم. خوب چکار میکنی؟ هیچ، کارم این است که بگویم آنهایی که با خمینی جنگیدهاند، اشتباه کردهاند. شرایط آماده نبود، اون یکی میگوید باید رفت اون مردم را آگاه کرد.
آخه یکخورده از این درد و رنج حس بکنید. جنگ است، یکمیلیون نفر کشته و مجروح شدهاند، میفهمی یا نه؟ خانوادهیی نیست که عزادار نباشد، میفهمید یا نه؟ در هیچ مقطع تاریخ ایران فحشا اینقدر گسترش نیافته یا نه.
کسی نخواسته، نه شورای ملی مقاومت نه مجاهدین، که با آنها مخالف نباشید که با آنها ناسازگار نباشید که انتقاد نکنید که دشنام ندهید. نه، ولی بهجای یک سنگ یا در ازای یک سنگ که به سر ما بزنید، لطفا کلوخی هم به پای خمینی بزنید. این برای خودتان هم خوبه، خودتان تازه خواهید فهیمد که کسانی که راههای پرفرازونشیبتر را درنوردیده و بازگشودهاند، چه کشیدهاند و با چه مشکلات و مخاطراتی روبرو بودهاند. هر چه میخواهید به مجاهدین دشنام بدهید، نقد کنید، تحلیل کنید، بزنید، از جمله خود من، هر چه میخواهید. اما یادتان باشد که یکروز تاریخ ایران و مردم ایران وزن خواهند کرد، اون مقدار را که به ما زدید، اون مقدار را که به خمینی نزدید.
باور کنید وقتی که آدم، هر آدم معمولی، فقط چند لحظه بهفکر شهدا میافته، بهفکر اینکه تو زندانهای خمینی چه خبره و بهفکر درد و رنج مردم ایرانه، بهفکر این گرانی وحشتناک، بهفکر این سرکوب، بهفکر میلیون ها آدمی که دنبال روزنه نجات هستند، از خود بیخود میشه و نمیتواند خودش را کنترل کند. فکر میکنم که همه اینطور هستیم.
و سرانجام خطاب به شما، به همه هممیهنان عزیز و آزاده و شریف خارجه، به همه پیشتیبانان شورا و به همه همدردان مجاهدین و به خواهران و برادران مجاهد خودم که در این کشورها میمانند، روشنه که شماها ناگزیر اغلب در اینجا هستید یا خواهید ماند. به خودتان و به نقش خودتان و به کار و به مسئولیتتان کم بها ندهید. مبادا یأس و انفعال و ناامیدی به خودتان راه بدهید. ما این چیزی که طی این ۵سالدر اینجا ساختیم و با خون جگر هم ساختیم، نمیخواهیم خراب کنیم. حرکت رو به جلو، نه رو به عقب، اشتباه نکنید. زمانی روشن خواهد شد که حتی در رابطه با عزیمت من، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. فراموش نکنید که حرکت رو به جلوست. گفتم که در آستانه یک جهش هستیم. نمیخواهیم و نباید به عقب برگردیم.
شما، پشتیبانان شورای ملی مقاومت، باید سنگرهای مقاومت عادلانه مردم را در خارج از کشور خالی نگذارید. باز هم جهان را تکان بدهید، باز هم بلرزانید. حقوق مردم ایران را اعاده کنید. هیچکس زیادی نیست. هیچکس از شما غیرلازم نیست و هیچکدام نیست که بهدردنخور باشید. اگر رضا به قضای خدا بدهید، رضا به مشیت خلق و انقلاب بدهید و صادقانه و در حد توان خودتان کار بکنید. چه کار صدای مقاومت را به گوش جهانیان برسانید و بهگوش بقیه هموطنانمان و فروغ مقاومت رو زنده نگهدارید. نشاط و سرزندگی خودتان را حفظ کنید.
ما نمیخواهیم کار سیاسیمان را در عرصه بینالمللی تعطیل بکنیم. بالعکس قدمبهقدم همزمان با اعتلای مقاومت در داخل کشور میخواهیم بر ابعاد فعالیت خودمان در عرصه بینالمللی بیافزاییم. مقاومت ایران امروز بیش از همیشه به همه قوایش، به ذرهذره نیروهایش، به تکتک افرادش نیازمند است، به شما، به تکتک شما. فکر نکنید کاری ازتون برنمیآید، به کار سیاسیتون، به حمایت خودتون، به جلب حمایت از طریق شما، به یک ریال پول، به یک قدم راهپیمایی، به یک تظاهرات، به یک پخش پیام، به تعمیق مرزبندی، به روشنکردن حق و ناحق، به احقاق حقوق مردم ایران در کشورهای مختلف در مراجع مختلف نزد دولتهای مختلف و سرانجام حتی به یک دعای خیر و یک آرزوی نیک و به یک نجوایی در دل. باور کنید این مهمه، باور کنید بها دارد و در اولین قدم اگر از من میپرسید، همین ۳۰خرداد را بزرگ بدارید. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو. نگذارید خارجیان بگویند که با رفتن یک فرد یا تعدادی افراد از اینجا، هر چه بود، تمام شد. هرگز اینطوری نیست و نباید باشه. این ۳۰خرداد را باید بیایید بیرون، پرچم ایران و ندای مقاومت عادلانه مردم ایران را بهاهتزاز دربیاورید. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو بهیاد تکتک اسیران و تکتک شهیدان گرامی بدارید. نگذارید مقاومت را قربانی کنند. در عرصه بینالمللی، اگر شما بلند بشوید، نخواهند توانست. هیچ چیز، هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در جهان نیست که بتواند اراده برانگیخته خلق قهرمان درزنجیر را بهزانو دربیاورد. همه هموطنان، شهدا، اسرا مثل رزمندگان و مثل همه مردم ایران چشمانتظار شما هستند. نگذارید شب بر شما و روح و روانتان چیره شود. راه البته صعب و خطیره. گفتم که از شب ۳۰خرداد وقتی مجاهدین به زبان ایدئولوژیکی خودشان مسیری عاشورایی پیشه کردند، دیگر اینها، توی آن هست... شهادتها، فراقها، جداییها، تیربارانها، اعدامها، چه میشه کرد، دشمن میخواهد ما را محدود و فلج کند و بعد قهقهه بزند و ما میخواهیم آن را داغان کنیم نابود کنیم و خواهیم کرد. وقتی امواج تاریکی هجوم میآورند، بزن بر سینه شب تیری از نور، گل خورشید را میهمان ما کن.
پس همچون نخستین روزی که از زندان آزاد شدم، بگذارید یک بار دیگر یادآوری کنم، مگر میشود خورشید رو کشت؟ پاکترین فرزندان این میهن را میتوان دستهدسته تیرباران کرد و به شکنجهگاه فرستاد اما آنها در خورشیدی مضمحل میشوند که هیچ تردیدی در تابشش نیست، خورشید تابان رهایی ایران. مگر میشود دریاها را خشکاند؟ مگر میشود لالهها را از شکوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن و مگر میشود خلق قهرمان ایران را تا بهابد در زنجیر پیرکفتار جماران نگهداشت؟ نه، نه هرگز. مرگ بر خمینی. سلام برخلق. سلام بر صلح و آزادی.
خداحافظ شما
* * *
سحرگاه یکشنبه ۱۸خرداد سال ۶۵ مقارن با عید سعید فطر، بلافاصله پساز ورود رهبری مقاومت به خاک عراق، مسعود و مریم رجوی به زیارت مشاهد متبرکه و مرقدهای پیشوایان عقیدتی و سمبلهای اعلای آزادگی در نجف و کربلا شتافتند.
«عزیمت رهبری مقاومت به جوار خاک میهن، با انعکاسهای گستردهیی در داخل ایران همراه بود و موجی از شور و امید و حمایت برانگیخت. بههمین خاطر، خمینی تاب نیاورد و در کمتر از یک هفته به بمباران مجاهدین در پایگاه منصوری در منطقه مرزی مبادرت کرد. خمینی از اینکه همه توطئههایش نتیجه معکوس داده است، بهشدت غضبناک بود و پشیمانی خود را بلادرنگ با دستور بمباران یک پایگاه شناختهشده مجاهدین بهتماشا گذاشت. در ساعت ۵ و ۴۵دقیقه بامداد روز شنبه ۲۴خرداد، ۶بمبافکن F۵ بمبهای خود را بر پایگاه مجاهد شهید محمد منصوری فروریختند. مجاهد خلق ایرج بهی بهشهادت رسید و ۱۰مجاهد دیگر مجروح شدند. در این تهاجم وحشیانه اهالی بیدفاع روستای کهریزه که در مجاورت اینپایگاه بود، بهشدت خسارت دیدند. شماری از اهالی از جمله خردسال در اثر ترکش بمبها، مجروح شدند و خسارتهای مالی قابلتوجهی هم به آنها وارد شد.
خبرگزاری رویتر در ۳۰خرداد ۶۵ گزارش کرد: «بنا به گزارش رادیوی دولتی ایران، نیروی هوایی این کشور یک مقر فرماندهی مجاهدین خلق را در منطقه شمالی سلیمانیه در عراق بمباران نموده و بیش از ۲۰۰نفر از آنان را بهقتل رسانده است. رهبر آنان مسعود رجوی هفته قبل با ۱۰۰۰تن از یارانش از فرانسه به عراق تغییرمکان داده بود. مجاهدین خلق فقط از یک کشته و ۱۰مجروح سخن گفتند»...
بهنوشته روزنامهٔ اطلاعات آخوندی بهتاریخ ۲تیر ۱۳۶۵ آخوند ریشهری، وزیر اطلاعات، در خرمآباد اعلام کرد: «انهدام مقر منافقین در عراق یکی از کارهای قابلتوجه است که با همکاری وزارت اطلاعات و نیروی هوایی انجام شد. بر اساس آخرین گزارشهای رسیده، حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰نفر از منافقین در این مقر بههلاکت رسیدند».
بهنوشته روزنامه جمهوری اسلامی ۳۱خرداد: «اطلاعات موثق حکایت از آن دارد که بعد از بمباران این مقر ۱۷خودرو نظامی، اجساد را از منطقه بمبارانشده خارج ساختند».
بزرگنماییهای ۲۰۰ الی ۳۰۰باره اطلاعات و رسانههای آخوندی، بهروشنی گواه ترس و وحشت رژیم از تبدیل شر کثیر به خیر عظیم برای مجاهدین و مقاومت ایران بود. وحشتی که ۲سال بعد، در زهر آتشبس تحمیلی از سوی ارتش آزادیبخش ملی، به حلقوم خمینی ریخته شد و رؤیاهای ارتجاعی خلافت اسلامی را باطل کرد.