«در یک شب سرد زمستانی به یک مجلس جشن دعوت شدیم. مرد جوانی بین میهمانان نشسته بود. به اصرار یکی از دوستان همراه با آهنگ تار شروع به خواندن آواز کرد. ناگهان مجلس آرام گرفت. نفسها در سینهها حبس شد. صدای مرد جوان به زمزمهٔ آرام جویباری میماند که در قلب کوهستانها آدم را به یک خواب شیرین بهاری دعوت میکند. هنگام خواندن، چهرهاش آرام و نگاهش ثابت و معمولی بود. تحریر و کشش خاصی در آن صدا وجود داشت که یک چیز دیگر بود. چیزی سوای آنچه تا به امروز شنیده بودم. پیش خود گفتم: کیست صاحب این صدا؟
مجلس که تمام شد، سعی کردم صاحب صدا را پیدا کنم؛ اما معلوم شد او زودتر از دیگران رفته. نزد یکی از دوستان رفتم و نام خواننده جوان را پرسیدم. او را اینطور معرفی کرد: «غلامحسین بنان».(از خاطرات زندهیاد پرویز خطیبی روزنامهنگار، شاعر و فیلمساز).
«بعضی تحریرها را هیچکس به جز بنان نمیتواند درست بخواند».(ابوالحسن صبا)
«صوت بنان لطیفترین صدایی است که من در عمر خود شنیدهام».(روحالله خالقی)
به دنبال چیستیِ هنر
هنر چیست؟ هنرمند کیست؟ هستند انسانیهایی که این پرسش را در ضمیر ما به جوشش میآورند. چندان که به کنکاش پیرامونشان میپردازیم، پاسخ را از چگونگیِ پیوندشان با «هنر عشق ورزیدن» درمییابیم.
رسیدن به جوهر هنر و ترجمانی از آن را در وجود خویش تربیت کردن، آن وجه سخت کار هنری است که نمودها و مثالهایش در حیات ملتها کمتر یافت میشود. هنر را در وجود خویش صیقل زدن و در گهوارهٔ آن تربیت شدن، نشستن در پای عمر گرانمایه است. و این سفری است در تالارهای موسیقی ایران همراه با غلامحسین بنان.
«بنان» در وهله نخست یک «صدا» است. در پرده اول سخن گفتن از او به همین صدا میرسیم. با این صدا که عجین و مأنوس میشویم، کمکم به دهلیز یا تالار هنر و هنرمند پای میگذاریم. در ادامه و در پردههای بعد، این هنر است که صید خود را میشناسد و از او، آنی را میپرورد که با جوهر و اصالت آن پیوند حقیقی دارد. رسیدن به این «اصالت» و ریشه در آن دواندن، همان تمایز آشکاری است که بازتابش را در «اثر هنری» و کاری که با مردم و جامعه خویش میکند، خواهیم دید. اینگونه است که برخی هنرمندان از تخصص هنریشان جلوتر هستند و هنرشان از پیشان میآید. اینان در زمره تضمینیافتههای بیزوال زمانههایند.
غلامحسین بنان در چنین پروردگاهی به خواننده بیزوال زمانهها بدل گشت. صدای زیبای او در پی سیرت ستودنی انسانیاش میدود، از شاخسار آن میوه میچیند و بر سماط عشق، خاطره و مهر و سلام و ستایش مردمش را گلچین مینماید.
«توشه عمر»
غلامحسین بنان در ۱۵اردیبهشت ۱۲۹۰ در تهران، در خانهیی پر از موسیقی بهدنیا آمد و در حریرباف رؤیاپرورد موسیقی رشد کرد. ۶ساله بود که مادرش گفت: «بشین پشت پیانو». از همان موقع هم مشق خوانندگی کرد. معلمش مادرش بود؛ زنی با فرهنگی شکافنده دیوار فرهنگ رایج.
ورود بنان را به فضای روحانگیز و خیالپرور موسیقی و جرگه موسیقیدانان بهتر است از کلام خودش بخوانیم: «من قصدم خواننده شدن نبود. روی علاقه خودم و سفارش استادانم ـ چون ناصر سیف ـ گاهی میخواندم. تا ۳۰سالگی شروع نکردم. وقتی که با خانواده کلنل وزیری وصلت کردم، او مرا به موسیقی کشاند و من پیشرفت خود را در موسیقی مرهون صبا و خالقی میدانم».
غلامحسین بنان در زمره نخستین خوانندگانی بود که با خط نت آشنا شد و آن را آموخت. کاری که لااقل در آن زمان که وی ۳۲ساله بود، خاص نوازندگان بود و نه خوانندگان. در شهریور ۱۳۲۱ با راهنمایی روحالله خالقی وارد رادیو شد و مردم تهران صدایی با زیر و بمها و تحریرهای ویژهٔ بنان را از رادیو شنیدند و کمکم شیفتهاش شدند.
حکایت یک تحریر
تحریرهای بنان مثل جوشش آرام آب و گسترش آن بر سطوح مواج است. حسی که به «صدای حریر بنان» معروف گشت.
داستان این «حریر» که صفت ماندگار صدای بنان شد، در خاطره روزگاران مانده است. ۳توصیف از این حریر صدا را میخوانیم:
- «روزی بنان برای امتحان به رادیو میرود. آنجا در دفتر روحالله خالقی، ابوالحسن صبا هم نشسته بود. خالقی از بنان میخواهد قطعهای را بخواند. او با «درآمد سهگاه» شروع میکند. صبا با ویلن او را همراهی میکند. هنوز «درآمد» تمام نشده بود که خالقی به صبا میگوید: شما نواختن ویلن را قطع کنید! و به بنان اشاره میکند که «گوشه حصار» را بخواند. بنان بدون مکث و با مهارت و استادی «درآمد حصار» را میخواند و به «سهگاه» فرود میآید. خالقی از سر شوق بلند میشود و بنان را در آغوش میگیرد و میبوسد. عمارت هنر بنان همانجا پی و قوام میگیرد و خالقی آینده درخشان وی را پیشبینی میکند».
ـ «بعضی تحریرها را هیچکس به جز بنان نمیتواند درست بخواند».(ابوالحسن صبا)
ـ «صوت بنان لطیفترین صدایی است که من در عمر خود شنیدهام».(روحالله خالقی)
روحالله خالقی که یکی از کاشفان صدا و استعداد بنان بود، او را به ارکستر انجمن موسیقی دعوت کرد. بنان همزمان به برنامهٔ «گلهای رنگارنگ» دعوت شد. در این برنامهها با استادان بهنام موسیقی چون روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، احمد عبادی، حسین تهرانی و علی تجویدی همکاری و برنامه داشت.
استعداد ویژه
در همین رفت و آمدها بود که بنان استعداد ویژهیی از خود بروز داد و به مرکبخوانی و تلفیق شعر و موسیقی مسلط گشت. در سال ۱۳۳۴ رئیس شورای موسیقی رادیو شد. در سال ۱۳۳۶ استاد آواز هنرستان موسیقی تهران بود و بنیانگذار انجمن موسیقی ایران گشت؛ انجمنی که در دامن خود بسیاری را پرورد تا بر دامنه فلات زیبای ایران نواها خلق کنند و فرهنگ اصیل تاریخ و میهنشان را بر ترمه نسلهایش بگسترند.
تداعیسازیهای عاشقانه
از دهه ۴۰بود که دیگر صدای بنان، تداعیساز بسا رؤیاها در افقهای لطیف اندیشندگیهای عاشقانه گشت. قدرت تداعیسازی یک هنرمند برای مردمان، کاریست که هنر واقعی با هنرمند میکند. یکی از بهترین زمینهها برای این تداعیسازی، گستره فراخ موسیقی است که مرز اندیشندگی را از حیطه کلمه و زبان خاص آن فراتر میبرد. بنان هم به اصالت انسانی در جوهر موسیقی و هنر رسیده بود. آنچه که تداعی مردمان را در صدای بنان متبلور میکرد و هنوز هم ادامه دارد، تلاقی وجوه مشترک عشق و رنج و آرزوهای انسانی با هنر ریشهدار و اصیل است.
راز عینک بنان
یک حادثه تلخ در زندگی بنان روی داد که نمود بعد از آن را در عینک دودی مادامالعمر بنان شاهد بودیم. در آذر یا دی ۱۳۳۶ وقتی بنان ۴۶ساله بود، با ماشینش از کرج به تهران میآمد. شب بود و چراغ راهنمای کامیون جلویی در زیر گل و لای دیده نمیشد. بنان ناگهان کامیون را در دو سه متریاش میبیند و دچار تصادفی ناگزیر میشود. در آن تصادف صورت و چشمان بنان آسیب میبینند. فردا صبح خبر از طریق روزنامهها در تهران میپیچد. خویشان و یاران و هوادارانش به بیمارستان هجوم میآورند. برایش هزاران تومان پول جمع میکنند و بنان برای معالجه راهی خارج میشود. حاصل آنکه بنان چشم راستش را از دست میدهد و از آن پس یک عینک دودی درشت، بخشی از چهره او میگردد. پس از آن واقعه، یکی از دوستان بنان زندهیاد ابوالحسن ورزی قصیدهای در وصف او سرود که بیت پایانیاش این است:
«افسوس که تاریک شد آن دیده که میدید
با برق نگاهی همه اسرار نهان را».
بازنگری هنر
بنان در سفر معالجهای به اروپا دچار یک تحول در نگرش به موسیقی و خوانندگیاش میشود. در بازگشت به ایران و در نخستین بازتاب آن سفر میگوید: «من از این پس کوشش میکنم آثاری اجرا کنم که واجد وزنی شاد و شعری امیدوارکننده است. من جداً از ادامه شیوه قدیم که شباهت به مرثیهخوانی دارد خسته شدهام. البته در این زمینه سازندگان آهنگ باید با من یاری و همکاری کنند».
ویژهگیهای خاص بنان
از ویژهگیهای صدای بنان باید بر تلفظ دقیق واژهها حین خواندن و رساندن معنا به گوش شنونده یاد کرد. این ویژهگی را از همان اوان آواز خوانی در کودکی کسب کرده بود. معروف است که بنان گوش دادن دقیق به ساز و آواز را همیشه تمرین میکرد.
ویژهگی دیگر صدای بنان، نرم و لطیف و حریرگونه ادا کردن آوا و کلمات است. تحریرهای نه پایین و نه بالا بلکه همواره متوسط و عجین روح آرامشطلب شنونده حین شنیدن آوای موسیقی، از تمایزهای خاص بنان نسبت به دیگران است.
از همین روی هم هست که در نتیجهگیری از ویژهگیهای خاص بنان باید بر تسلط او بر هدفش از کار هنری پی برد. چنین هنرمندانی بهطور عام دارای آرمان و ایده و هدفی در کار هنری هستند. بالغ کردن اصالت و جوهر هنر را در تخصص خویش دنبال میکنند تا آن مقصود و هدف نهفته در ذات اثر هنری را شکوفا نمایند. بدین سبب است که آرمان و هدف اینان همیشه پیشقدمتر از زمان حالشان میباشد. از این روی همواره در تکاپو برای رسیدن به هستیِ مطلوب خویشاند. در این هدفمندی، شخصیت هنریشان را نیز تربیت میکنند. در این خصوص بهجاست از زبان استاد بنان، شخصیت مطلوب هنریاش را بشناسیم:
«من با سختی زندگی کردهام. الآن هم دارم با حقوق رادیو و تلویزیون امرار معاش میکنم. قسم میخورم با وجود امکانات زیاد، هرگز نخواستم هنرم را بفروشم. بروید از قدمای خود بپرسید؛ از کسانی که سن بیشتری دارند و با من و زندگیام آشنایی دارند. چه کسی دیده است من حتی یکبار در کاباره اجرا کنم یا در مقابل پول، کنسرت بدهم؟».
کاروان بهاران همیشه دلنشین
سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» که نماد کلام و موسیقیاش برگ هویت ایرانی است، یکی از قدیمیترین آثار صدای غلامحسین بنان است؛ اثری که جامه جاودانگی به بر کرده و با نام و یاد و صدای بنان همیشه از دماوند تا سبلان و از ارس تا کارون بر لبان مردمان و نسلهای پیاپی ایرانزمین جاری است؛ «تنها صداست که میماند».
بنان از رادیو تهران تا برنامه همیشهزنده «گلها» و تا تکترانههایی که اجرا کرد، زیبایی آفرید، خاطره در خاطره گره زد و با عواطف مردمش پیوند خورد. از بیش از ۳۵۰ترانه و اثری که با بزرگان موسیقی ایران آفرید، میتوان از پرمخاطبترینهایش نام برد که در خانهها و زمزمههای ایرانیان همچون جریان بیمرگ زندگی، به یک فرهنگ بدل گشته و همیشه دوستداشتنیاند: «کاروان»، «آمدی جانم به قربانت»، «الهه ناز»، «بهار دلنشین»، «بوی جوی مولیان - با مرضیه»، «توشه عمر»، «می ناب»، «مرا عاشقی شیدا»، «من از روز ازل»، «نوای نی»، «رؤیای هستی»، «ای ایران» و...
آزمون سربلندی
فصل ویژه زندگی غلامحسین بنان از سال ۱۳۵۸ تا پایان عمر است. سالهایی که حقیقتاً گذران آزمایش مستمر در برابر ایلغار هنرکُش حاکم بوده است. در یک سال نخست پس از قیام ۵۷ چندین بار به بنان مراجعه شد که برای رادیو بخواند. او که ماهیت ضدهنر و ضدآزادی حاکمیت ارتجاع قرونوسطایی را میشناخت، حتی با وجود دولت بازرگان در حاکمیت قانونی، هیچ درخواستی را نپذیرفت. بعد از آن هم زندگیاش در تب و تاب فشارهای حکومت و سرکوبگری دستآموزانش علیه هنر و هنرمند با اصالت بود. بنان اما در خانهیی کوچک در نیاوران ماند و تسلیم جریان مبتذل سیاسی و بهاصطلاح هنری حاکم نگشت. بنان خلوتگزینی عاشقانه را بر هیاهوی ضدهنر ترجیح داد تا مهر و عشقش در دل مردمش و تاریخ افتخار هنریاش لکهدار نگردد.
و هنوز این خمار مستی...
سالهای تنهایی و سکوت بنان را همسرش خانم پریدختآور اینطور وصف میکند: «بنان میگفت «کاروان» را برای بعد از مرگم خواندهام. در این اواخر دلبستگی عجیبی به ترانه «رؤیای هستی» پیدا کرده بود؛ تا آنجا که با این آهنگ میگریست».
استاد غلامحسین بنان این افتخار صدا و نوا و ترانه و موسیقی ایرانزمین در چند سال پایانی عمر دچار بیماری دستگاه گوارش شد که پزشکان نتوانستند بهبودش بخشند و در غروب ۸اسفند ۱۳۶۴ خورشیدی در بیمارستان ایرانمهر تهران به سکوت پرطنین زمانهها پیوست. بنان وصیت کرده بود که در ظهیرالدوله کنار دیگر هنرمندان نامی ایران باشد؛ اما به دلایلی که معلوم نشد، در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد...
«همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی» ـ سعدی