۲۸دیماه سال ۱۳۵۸، هنوز یکسال از سرنگونی رژیم شاه نگذشته بود که اولین هوادار مجاهدین خلق توسط چماقداران خمینی بهشهادت رسید.
کارگر مجاهد عباس عمانی در یکی از خیابانهای جنوب تهران در حال پخش و نصب تراکتهای مربوط به کاندیداتوری مسعود رجوی برای اولین دوره ریاستجمهوری بود که مورد حمله و ضرب و جرح شدید چماقداران خمینی قرار گرفت و در اثر خونریزی مغزی بهشهادت رسید.
پیک حقیقت
«حقیقت را همیشه باید ترویج کرد... حقیقت را همیشه باید ترویج کرد».
این جملهٔ گزیده و موجز را جوانی نوشته است که تازه دیپلم دبیرستانش را گرفته بود و با شور و شوق فصلی جدید، در جستجوی افقهای نو آینده بود.
جوانی از سلالههای زیباسرشت که تمنای جوانی را به شوق وصال به حقیقت میآمیخت.
جوانی که هنوز آینده از دریچههای شورانگیزیها و پنجرههای شوقآمیزیهای بازآمده از هوای تازه سال ۱۳۵۸به رویش گشوده میشد.
جوانی که به تحقق ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک یقین داشت و برای ترویج این معانی متعالی، وجود خود را در پرتو این ارزشها تربیت مینمود و بارقههای آنها از وجودش به کناردستیها، دوستان، اقوام و همکارانش ساطع میشد.
کارگر جوانی که طعم زندگی را در کارگاه پروانهسازی در نعمتآباد تهران میچشید و از طبقهٔ زحمتکشان استثمار شده بود:
«من عباس عمانی یکی از طرفداران سازمان شما میباشم. دیپلم چهارم نظری را گرفتهام و فعلاً در پروانهسازی در نعمتآباد کار میکنم. برادران کارگرم را راهنمایی کردهام تا هوادار سازمان شما باشند و همچنین در محل زندگیمان ـ شیر و خورشید، چهارراه عباسی ـ نیز دوستانم را بیشترشان را هوادار سازمان کردهام و بعضی از بچههای فامیلهایمان را هم همینطور. از گفتن این مطالب نه پاداش میخواهم و نه برای خودستایی؛ چون حقیقت را همیشه باید ترویج کرد... حقیقت را همیشه باید ترویج کرد».(نامه عباس عمانی به سازمان مجاهدین خلق ایران، دی ۱۳۵۸)
در سایهٔ امیدهای بیکران
عباس عمانی از نسل نوخواه برآمده از ارزشها و آرزوهای قیام سال ۱۳۵۷ بود. قیامی که افقهای تازهای پیش روی نسل تحولخواه ایران گشوده بود. عباس خود را در بطن ایرانی دید که متمنی آزادی و عدالت است. شوقی شورانگیز در ضمیر چنان نسلی دمیده بود که مگر حس عطشناکش را دریاها و اقیانوسها پاسخ دهند و سیراب کنند.
عباس عمانی بهدلیل تعلقش به طبقهٔ کارگر، این حس عطشناک را بهطور مضاعف در وجود خویش و شرایط پیرامونش حس میکرد. از اینرو هم بود که در مدت کوتاهی توانسته بود ارزشهای ستودنیِ انسانی را آنچنان در وجودش متبلور کند که پیرامونش را به جانب مغناطیس آزادی و عدالت جذب نماید.
عباس عمانی پس از فارغالتحصیل شدن، باید مخارج خانوادهاش را تأمین میکرد. در کارگاه پروانهسازی در نعمتآباد تهران مشغول به کار شد. فضای جامعهاش هنوز متأثر از آثار قیام سال ۵۷ بود. هنوز همای امیدهای بیکران بر آسمان میهنش بال میزد و سایهٔ سعادت اجتماعی میگسترد. عباس هم کوشندهای پرتمنا در سایهٔ آن بالگستریهای آزادی و عدالت بود. آن امیدها به او انگیزه و کشش به جانب سپیدهدمانی را میداد که پیمودن و رسیدن و پیوستن و دیدارش شیفتهاش مینمود. این حس مشترک نسل جوان سراسر میهنش بود.
در تکاپوی پاسخ و وصال
عباس عمانی با این حس پرتمنای پیرایش شده با عشق زلال انسانی که در واژه واژهٔ نامهاش متبلور گشته، به جستجوی مأمن و خانهای برای پاسخ دادن به شوق وصال خاطر و ضمیرش پرداخت. او باید به کجا میرفت تا آن تمناهای برآمده از نیازهای قیام سال ۵۷ را متجلی کند و پاسخ بگیرد؟
عباس عمانی بههمراه نسل نوخواه زمانهٔ خود، نخست از انحصارطلبی، سلطهجویی، مبانی قرونوسطایی و مواضع ارتجاعی حاکمیت آخوندی که در ولایت فقیه نمایندگی میشد، عبور کرده بود. در وجه اثباتی آنچه باید به آن تأسی میجست، پرتوهای توأمان آزادی و عدالت اجتماعی را در برنامهها، مواضع، فعالیتها، سوابق مبارزاتی و پیشینهٔ درخشان مجاهدین خلق یافت. عباس عمانی به این جریان نو و بالنده پیوست که در مدت کوتاه ۸ـ ۹ماه بدل به قطبی انگیزاننده در مقابل ارتجاع حاکم گشت.
شبگیر شیفته
عباس عمانی برای «ترویج حقیقت» به تبلیغ برنامهای دست زد که مترقیترین برنامه برای پاسخ به زخمها و دردهای مشترک و تاریخی ایران بود. برنامهای که کمتر از یک هفته توانست اقلیتهای قومی و مذهبی و اقشار گوناگون جامعه ایران را بر گرد خود متحد و همبسته کند. برنامهای که محورهای انتخاباتی مجاهدین برای اولین دور ریاستجمهوری ایران بود. عباس که کارگری جوان بود، پاسخ به رنج و مرارت طبقهٔ خود را نیز در این برنامه یافت.
عباس عمانی همچون همهٔ پیشتازان و شبگیران شیفتهٔ آزادی، نخست ذهن و ضمیر خود را از حق آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و نیز حق فعالیت مسالمتآمیز هر شهروند و گروهی عبور داده بود و مدافع این حق بیبدیل بود. با این یقین و اعتماد بهنفس و عشق به آرمان آزادی بود که مشتاقانه برای برنامهٔ کاندید مورد نظرش مسعود رجوی دست به فعالیت تبلیغی زد. فعالیت وی هم به تمامی در کادر قوانین انتخابات بود.
شهابی در ظلام خمینی
در همان روزهایی که ایران در معرض انواع برنامههای انتخاباتی و مناظرهها و مصاحبهها و فعالیتهای همگان پیرامون آن بود، عباس عمانی هم در یکی از همین فعالیتهای قانونی، مورد هجوم ایادی جهل و چماقدار و قمهکش قرار میگیرد. دستهجاتی فاشیست که هیچکس مسؤلیتشان را برعهد نمیگرفت؛ ولی سر نخ و پشتیبان و امتدادشان به شخص خمینی ختم میشد.
عباس عمانی روز ۲۸دی ۱۳۵۸ در حین تبلیغ برنامه انتخاباتی مسعود رجوی، هدف ضرب و شتم شدید باندهای لمپن ـ پاسدار قرار گرفت و بر اثر خونریزی مغزی، جان بر سر «ترویج حقیقت» و آزادی محبوبش نهاد. وی نخستین شهید مجاهدین پس از قیام سال ۵۷ بود. شهادت او از سویی بهتآور بود و از دیگر سوی افشاگر ارتجاع حاکم شد. شهادت وی یک هشدار و آمادهباش به جریان آزادیخواه و مترقی آن زمان ایران داد. از اینروی هم بود که جانباختن مظلومانه و بدون پناه وی موجب برانگیختگی و محکومیت از جانب بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مدافع آزادی بیان و تبلیغات و اجتماعات گردید.
گرامیداشت مبارزه و خون عباس عمانی را مجاهدین خلق ایران علاوه بر مطالبی که در نشریه مجاهد انتشار دادند، طی یک میتینگ بزرگ انتخاباتی که در روز ۱۱بهمن ۵۸ در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد، بهجای آوردند. مسعود رجوی با قرائت نامهٔ عباس عمانی، ندا و پیام و معنای خون وی را در مقایسه با اولین شهید سازمان (احمد رضایی) در سال ۱۳۵۰، حقانیت راه و آرمان او و تضمین استمرار مبارزه برای آزادی اعلام نمود.
شهادت عباس عمانی موجب سرازیر شدن موجی از عواطف و حمایت نسبت به مجاهدین خلق شد و برنامهٔ انتخاباتیشان را که عباس در ترویج و تبلیغ آن کوشا بود، بیشتر به میان نسل جوان و مردم ایران برد.
کلیدداران جنایت با پشت و پناه قانون
آنچه آن زمان تعجببرانگیز گشته بود، این بود که چرا از جانب خمینی و دستگاه حکومت و ارگانهای مسئول و وزارت کشور ـ که مسؤل برگزاری انتخابات بود ـ عاملان بهقتل رساندن عباس عمانی مورد پیگرد قانونی قرار نگرفتند؟ خمینی هم هیچ اشارهای به این جنایت نکرد. دستگاه قضاییهٔ وی هم هیچ اقدامی انجام نداد که بهخوبی نشان داد همهٔ باندهای چماقدار و قمهکش، دستور از مراجع رسمیِ سیاسی و مذهبیِ حاکمیت میگیرند و پشت و پناه قانونی دارند!
شکفته بر دامن مام وطن
عباس عمانی در آغاز راه کاروان و راهیان نسل شیفتهٔ رهایی، دستان و قلم و صدا و وجودش به «ترویج حقیقت» پرداخت و خونش مروج حق آزادی و عدالت و پایداری بر سر آنها گشت. آن زمان که او «نهاد سر بهپای آزادی» هنوز چشماندازی برای راهیانش پیدا و هویدا و روشن نبود. ندای عباس عمانی که سلالهای از نسل نوخواه و بالندهٔ ایران بود، در پرتوهای پایداری دوستان و یاران هماندیش و همراهش به نسلهای بعد از وی نیز سرایت کرد و اکنون در قیامهای مردم و مقاومت سازمانیافتهٔ ایران شکوفا شده و بالغ گشته است...