۹ژوئن۱۸۷۰ – ۱۹خرداد۱۲۴۹:
روز نهم ژوئن سال ۱۸۷۰ چارلزدیکنز نویسنده مشهور انگلیسی و صاحب کتاب ”الیورتوییست“ درگذشت.
چارلز دیکنز در هفتم فوریه سال ۱۸۱۲ در پورتسی (PORTSEA) انگلستان متولد شد. او کودکیش را در فقر و محرومیت سپری کرد.
چارلز، کودکی خیالپرور و رنجور بود و قصههای فراوان و وحشتانگیزی که دایه برایش نقل میکرد بهذهن او حوادث گوناگونی را القا میکرد که زمینه عناصر هراسناک داستانهای آیندهاش میشد. خانوادهاش در منطقه فقیرنشینی از لندن زندگی میکردند. چارلز کوچک، یک روز در انبار خانه کتابهایی برای خواندن یافت و با آثار سروانتس و فیلدینگ و کتاب هزار و یک شب آشنا شد. او نهتنها این آثار را میخواند بلکه در تصور خود، همه قهرمانان کتاب را بهنمایش در میآورد و آنان را درگوشهوکنار چشماندازهای اطراف خود جای میداد.
نتیجه، آن شد که بسیار زود در وجود دیکنز، رمان نویس و هنرمندی بالفطره نمایان گشت. در آن سالها «فانی» خواهر دیکنز برایش پناهگاهی عاطفی بشمار می آمد. و در دل این هنرمند جوان تصویرهایی از انسانیت کامل را نقش می زد. وقتی دیکنز ۱۲ساله بود پدرش به خاطر قرض فراوان، زندانی شد. حادثه یی که دیکنز آنرا بدترین تجربیات زندگی اش توصیف کرد. چارلز مجبور شد مدرسه را ترک کند و به کار در یک کارگاه تعمیر کفش مشغول شود. این دوران و تجربیات زندگی در این دوران مایه بسیاری از داستانهای آینده او شد. مادر، چارلز را در دوازده سالگی به کارخانه یی فرستاد. کوچه های لندن پس از کانون خانواده، برای چارلز به مدرسه یی تبدیل شد که مایه هایی برای رمان بزرگش، الیورتویست، فراهم آورد. پس ا ز رهایی پدر از زندان، خانواده گرد هم آمد و دیکنز ازنو به تحصیل پرداخت و دوستان و محیط تازه یی یافت و برای رفقایش نمایشهایی ترتیب داد.
دیکنز در ۱۵سالگی در یک شرکت به کارحقوقی پرداخت و پس از مدتی به گزارشگری مشغول شد و سپس به تدریج به نویسندگی روی آورد.
اولیناثرش با نام طرحهای بازbaz که مقالههای مصور انتقادی از زندگی روزانه مردم انگلستان بود موجب شد که از طرف ناشر، سفارش یکسلسله نوشته بهاو داده شود. اینمجموعه جدید، یادداشتهای بازمانده باشگاه پیکویکpik wik نام گرفت که در سال ۱۸۳۷ منتشر گشت. دیکنز در ایناثر، سرگذشت آقای پیکویک، رئیس یکباشگاه و همچنین قصههایی از افراد مختلف و عجیب دیگر را با خصوصیتها و آداب و رسومشان بیان کرد و با قدرت تخیل خویش شخصیتهای بدیع آفرید. اینکتاب که بهسرگذشت آقای پیکویکهم معروف شد، بهخاطر دنیای پرتحرک و رنگین خود، ناگهان دیکنز را بهشهرت رساند.
ازآنپس، دیکنز رمانهای موفق بسیاری را بهمردم انگلستان عرضه کرد. که همه آنها بیانی اننقادآمیز و تند از نظام اجتماعی داشتند.
درحقیقت، رنجی که دیکنز در کودکی از زندگی کشید، مایه انگیزش او برای بیان دردهای تمامی جامعه شد. معروفترین اینآثار، رمان مشهور الیورتویست است که درآن، با شرح سرگذشت کودک محرومی بهنام الیور، شرایط و دردهای زندگی مردمان محلههای فقیرنشین را تشریح کردهاست. دیکنز در ایناثر نشان میدهد که جنایت چگونه بهوجود میآید و زندگی آدمی چگونه در معرض خطر قرارمیگیرد. دیکنز تصور غلطی را که تا آن روز در ذهن رماننویسها و خوانندگان از علل جنایت وجود داشت تغییر داد.
الیور، شخصیت اصلی این رمان، یکی از هزاران کودک نفرین شدهیی است که زندگی در نظرشان با هیچ امیدی همراه نیست. پسرکی از خانوادهیی نامعلوم، که بهیکپرورشگاه خیریه سپرده میشود. او که قربانی روش نادرست تعلیم وتربیت است بر اثر شکنجههای مستخدمی که از شلاقزدن بهکودکان لذت میبرد، از پرورشگاه میگریزد و بهدنبال حوادثی، بهگروه راهزنان میپیوندد. او چند بار از طرف مردمی نیکوکار مورد حمایت قرار میگیرد و سرانجام از مخمصه نجات مییابد.
اثر بعدی دیکنز، حوادث زندگی نیکلاس نیکلبای بود. داستانی که سودجویی بازرگانان از موضوع تغذیه شاگردان مدارس شهر «یورکشایر» را نشان میدهد. سودجوییای که بهمرگ عدهیی از کودکان، براثر گرسنگی میانجامد. در اینکتاب توصفیهای بسیار زیبا و گاه حزنانگیز از محلههای لندن را میتوان خواند. و اینتوصیفها، همانراز شهرت و موفقیت دیکنز بود.
اثر دیگر دیکنز، «دکان سمساری» نام دارد. که در ۱۸۴۰ منتشر شد. گویی کودکیهای رنجبار دیکنز او را متعهد کرده بود که بهخوبی، جامعه را از دردهایی که بر کودکان وارد میآید آگاه کند و همه را بهدرد بیاورَد.
دکان سمساری، داستان دخترکی نوجوان است که با پدر بزرگ پیرش در دکان غمانگیز و در میان اشیاء کهنه و در محیط غبارآلود و غمگرفتهیی بهسر میبَرَد. دختر با فداکاری از پدربزرگ مراقبت میکند. سرانجام دخترک برا ثر حوادث و بدبختیهایی که بهورشکستگی پدربزرگ میانجامد، و براثر فشار طلبکاران که مغازه را توقیف میکنند، بههمراه پدربزرگ از آنمحله میگریزد. ایندو، مدتها از ترس گرفتارشدن، بههرسو آواره میشوند. تا سرانجام بهکلبه محقری درکنار کلیسایی پناه میبرند. اما محرومیت و رنج و سرگشتگی، دخترک را بهمرگ میکشاند. چیزی نمیگذرد که پدربزرگ نیز بهاو میپیوندد. خواننده در پایان، با دلی آتشگرفته از اینزندگی تلخ و از ایننظام بیعدالت، برجای میماند. دیکنز با مهارت بسیار نشان میدهد که در جامعه فقرزده، انسانهایی پاک و فداکار و بیگناه، چگونه در دنیایی نفرتانگیز بهرنج و مرگ محکوم میگردند.
رمان دیگر دیکنز، رمان تاریخی بارنابی راجbarnabi raj نام دارد که موضوعش، شورشهای ضد پاپ در ۱۷۸۰ است. اینرمان بهخاطر توصیف شورشهایی که چندینروز، لندن را بهوحشت انداخته بود و بهعلت شرح صحنههایی از پایتخت انگلستان، مانند کوچهها و مهمانسراهای کهنه و ترسیم نیرومند اشخاص داستان، بسیار جلب توجه کرد.
بهقسمتی از نثر دیکنز درا ین کتاب توجه کنید:
آنروز در میدان وستمینستر چنددسته وگروه مختلف گردآمده بودند. عدهیی ساکت ایستاده و چشمها را بهبام شکوهمند عمارت مجلس دوخته بودند، و آخرین اشعه خورشید را تماشا میکردند که پرتو کجتاب خود را در شیشههای رنگین اینبنای عظیم منعکس میکرد. گروهی از کارگران نیز که در اینموقع از کارگاه خود بیرون آمده بودند و بهطرف خانه میرفتند با سروصدای فراوان از کوچهها و خیابانهای دوروبر آمده بودند و شتاب داشتند که خود را بهخیابان دیگری برسانند و قصد توقف در میدان رانداشتند. اما چندگروهی هم بودند که درگوشهوکنار، دور هم ایستاده بودند و روی مسائل سیاسی یا خصوصی بحث میکردند و بحثهایشان عموما داغ و پرحرارت بود. عدهیی هم دراطراف بهبحثهای پرشور آنها گوش میدادند و کمتر حرف میزدند. چندنفری هم که جوان و بسیار کمسنوسال بودند بحث و گفتگویشان بهکتککاری کشیده بود و میدان وستمینستر را بهمیدان جنگ تبدیل کرده بودند. بینوا مردی، که سرووضعش بهکارکنان ادارات بیشاز گدایان شباهت داشت آهستهآهسته راه میرفت و گدایی میکرد. خسته و گرسنه بود و خطوط سیمای او ازنومیدی و گرفتاری، داستانها میگفت. کودکی که سبدی دردست داشت و گویی از آنراه بهبازار میرفت تا چیزی بخرد سبدش را دور سرش میچرخاند و چنان جیغوداد میکرد که بیم آنمیرفت فریادهایش چوببستهای سقف کلیسا را بترکاند! شاگرد مدرسهیی هم که توپ کوچک را بهزور درجیب خود تپانده بود، میدوید و بهکودک جیغجیغو نگاه میکرد».
میبینید که دیکنز در همهجای کتابهایش، حتی کتابهایی که موضوع اصلی آن، چیز دیگریست، کودکان را حاضر میکند.
دیکنز در سال ۱۸۴۴ کتاب ماجراهای زندگی مارتین چوزلویت، chuz lewit را انتشار داد که هَجوی تند و نیرومند از ریاکاری و تسلط اهریمنی پول بر عالم انسانیت و خودخواهی بود.
اغلب آثار دیکنز بهسرزنش زندگی اشرافی که باعث فقر جامعه میشود میپردازد. از اینجمله رمان «دامبی dambeyو پسر» است. که دیکنز درآن، مکافات خودپسندی و قساوت و کینهوری را در زندگیاشرافی قدیم نشان میدهد.
اما اثری که شاید همگان از دیکنز میشناسند، دیوید کاپرفیلد است که درحقیقت داستان زندگی خود نویسنده است. ایناثر در ۱۸۴۹ منتشر شد. کمتراثری مانند دیوید کاپرفیلد توانسته است از نزدیک، حوادث واقعی و تکاندهنده کودک بینوایی را تجسم بخشد.
اثر دیگر چارلز دیکنز، خانه غمزده، در ۱۸۵۳ منتشر شد. ایناثر، انتقاد تند و نیرومندی است از اشتباهات قضایی و مخارج گزاف و خانهخرابکن دادگاهها، که بهورشکستگی و مرگ آدمهای داستان منجر میشود. اینکتاب، سرشار از صحنههای جانگذاز است و حتی حالتی غمانگیز از اشیای بیجان را بهخواننده القا میکند. مانند خانههای کهنه که اثری از جنایتهای قدیم را نمودار میسازند، با کوچههای کثیف که محل آمدوشد راهزنان هستند و پنجرهها و درهایی که همه، نمای شوم دارند.
دیکنز پسازنوشتن داستانهای بسیار، مدیریت چندینمجله را بهعهده گرفت.
قدرت عظیم و خلاقه دیکنز، ترسیم پردههای بسیار وسیعی از زندگی مردم در کتابهایش بود. درباره قدرت توصیف او نوشتهاند که هیچ نویسنده انگلیسی نتوانسته است چون دیکنز دنیایی گوناگون با خصوصیتهای متمایز از بیرحمی و رنج و مسخرگی بسازد. یا مانند او چنین قانعکننده، بیعدالتیها و ستمگریهایی را، که از طرف اشخاص بزرگ برکودکان وارد میشود در نظر مجسم کند. برخی دیکنز را محبوبترین و بزرگترین نویسنده انگلستان دانستهاند.
دیگر ازآثار اومیتوان از «قصهیی ازدوشهر»، و «دوست مشترک ما» نام برد.
چارلز دیکنز در نهم ژوئن ۱۸۷۰ درگذشت.