سلام بر لالهزار شهیدان دانشجو و دانشآموز ۵مهر ۱۳۶۰
آنان که بت خمینی را درهمشکستند و شعار مرگ بر خمینی را به میان تودههای مردم بردند
«بت خمینی باید تمامعیار شکسته میشد و همه میدانند که شکستن بتی که خود عنوان بتشکن داشته بهمراتب از شکستن بت شاه مشکلتر است»
در روز ۵مهر ۱۳۶۰ پایههای نظام ولایت فقیه خمینی در تهران بهلرزه افتاد. در این روز برای اولین بار میلیشیای قهرمان مجاهدین بهصورت دستهجمعی در نقاط مختلف تهران و چند شهر دیگر به خیابانها ریختند و با شعار «مرگ بر خمینی» بت و هیبت خمینی دجال را شکستند.
اینگونه هیبت خمینی که روزگاری عکس خود را در ماه نشان میداد، توسط میلیشیای مجاهد خلق درهمشکست.
وقت آن رسیده بود که نقاب فریبکاری از چهره خمینی برداشته شود و مرگ و سرنگونی خمینی به شعار تودههای مردم تبدیل شود.
در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ شعار مردم «مرگ بر بهشتی» بود. تا قبل از مرگ بهشتی، خمینی خود را پشت او مخفی میکرد. بهشتی در نزد مردم بسیار منفور بود ولی میباید این حقیقت بیان میشد که مسبب اصلی محو آزادیها و دیکتاتوری مذهبی شخص خمینی است. از اواسط شهریور ۶۰، مجاهدین چندین تظاهرات مسلحانه با شعار «مرگ بر خمینی» را در تهران بهراه انداختند. این تظاهرات که با فداکاری بینظیر رزمندگان مجاهد و میلیشیای قهرمان صورت میگرفت در حقیقت عملیات «فدایی» بود. اوج تظاهرات مرگ بر خمینی حماسه بزرگ تظاهرات مسلحانه ۵مهر ۱۳۶۰ بود. صدها رزمنده و میلیشیای مجاهد خلق با جسارتی بسیار، در خیابانهای تهران شعار «مرگ بر خمینی» را فریاد کردند. آن روز شعار «مرگ بر خمینی» با استقبال چشمگیری از سوی مردم روبهرو شد. و بدینترتیب آثار آن، کل جنبش مقاومت را ارتقا داد و راه پیشروی آن را هموار نمود.
۵مهر از زبان مسعود رجوی
مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی با اشاره به قیام مجاهدین در ۵مهر ۱۳۶۰ میگوید:
همه کسانی که سال ۱۳۶۰ را بهخاطر دارند، میدانند که مجاهدین از نیمه شهریور سال ۱۳۶۰ تا اوایل مهر و سپس در اوج خودش در روز ۵مهر در تهران و برخی دیگر از شهرستانها، به آزمایش یک قیام جانانه و راهگشای شهری روی آوردند. سنگینترین بهای خونین را هم پرداختند تا هر چند الگوی سقوط رژیم شاه را قابل تکرار نمیدانستند اما میخواستند به میدان آوردن عنصر اجتماعی را یک بار دیگر بیازمایند.
- نخستین هدف مطرح کردن شعار ”مرگ بر خمینی“ و بردن آن به میان مردم بود. این شعار را تا آنموقع هیچکس در عرصه اجتماعی نداده بود و جرأت و جسارت فوقالعادهیی میخواست. خمینی در آن زمان پشت افراد دیگری مانند بهشتی سنگر میگرفت که برای او نقش فیلتر و عایق داشتند و انزجار اجتماعی مردم بر روی آنها متمرکز و کانالیزه میشد. مثل همین حالا که خامنهای تا مجبور نشده بود، احمدینژاد را جلو صحنه میفرستاد تا ضربهگیر او باشد. در آن زمان ”کاریسما“ یا هیبت و جاذبه خمینی بر دوش جامعه و بهخصوص اقشار عقبمانده بسیار سنگینی میکرد. مجاهدین باید پا پیش میگذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگینترین بها درهممیشکستند.
پیام قشر پیشتاز جوان و دانشجویان و دانشآموزان این بود: ”مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی“، ”شاه سلطان خمینی، مرگت فرا رسیده“، ”شاه سلطان ولایت، مرگت فرا رسیده“، ”خمینی حیا کن، سلطنت را رها کن“، ”ای جلاد ننگت باد“.
- دومین هدف به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و مردمی بود تا اگر از این طریق هم کاری میتوان کرد، آیندگان گواهی بدهند که مجاهدین مضایقه نکردند اما در اثر شدت و حدّت سرکوب، جواب منفی بود.
من در همان زمان نوشتم که «زبان من از توصیف صحنههای سراسر شور و ایمان و سراسر پاکباختگی و فدا در آن ایام قاصر است. چیزهایی را که در اینباره خوانده و شنیدهام، نه میتوانم بگویم و نه میتوانم بنویسم. از من برنمیآید. کار شعراست، کار استادان نقاشی و موسیقی است. کار معلمان سخنوری و کتابت است.
فقط میگویم که خدایا تو گواه باش که در آن روزها و بهخصوص در جنگهای خیابانی و در تظاهرات مسلحانهٔ روز ۵مهر ۱۳۶۰، مجاهدین حق تو و حق خلق تو را به کمال و در حد توان خود ادا کردند. گواه باش که برای تو، برای خلق تو و برای آزادی و برای ایران چه گلهای نازنینی در دستههای ۵۰تایی، ۱۰۰تایی و ۲۰۰تایی با فریاد ”مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی“ توسط دشمن تو و دشمن خلق تو (خمینی) پرپر شدند».
در عینحال دجال خونآشام با قساوت مافوق تصور، بسا فراتر از شاه، در ذهن تودههای مردم به گور سپرده شد.
شتاب رژیم در اعدامهای خیابانی و فتواهای پیاپی خمینی که از جانب نمایندگان و سخنگویانش در رادیو و تلویزیون اعلام میشد، بسیار گویاست. حتی شماری از پاسداران و کمیتهچیهای خودش را هم که در صحنه به مجاهدین تیراندازی میکردند، به اشتباه همراه با مجاهدین دستگیر کرد و شکنجهگران و بازجویانش در اوین، قسم و آیههای آنها را هم که علیه مجاهدین میجنگیدند باور نکردند. فرصت یک تلفن کردن به کمیتهها هم به آنها ندادند و کارت پاسداری آنها را هم جعلی دانستند و میگفتند خیلی از ”منافقین“ از همین کارتها جعل کردهاند! و آنها را هم سرضرب اعدام کردند.
میگفتند که به فرموده امام امت! دادگاه و تحقیقات لازم نیست، هر خیابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش یک قاضی است…
نیمکشتهها را تمامکش کنید… مجروحان را از روی تخت بیمارستان به قتلگاه بفرستید.
– ”باغی“ را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) باید کشت…
بله بت خمینی اینچنین شکست.
«رفسنجانی میگفت: ۴حکم بر اینها [مجاهدین] لازمالاجراست
۱- کشته شوند
۲- بهدار کشیده شوند
۳- دست و پایشان قطع شود
۴- از جامعه جدا شوند
- اگر آنروز (اول انقلاب) ۲۰۰نفر از آنها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد.
آخوند موسوی تبریزی: اسیرش را باید کشت، زخمیاش را باید زخمیتر کرد که کشته شود. هر کس در برابر نظام بایستد، حکمش اعدام است.
لاجوردی: ظرف مدت ۲ساعت که از دستگیری میگذرد، محاکمه پایان مییابد و حکم صادر میشود و اجرا میگردد.
آخوند محمدی گیلانی: اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه میکنند در کنار دیوار همانجا آنها را گلوله بزنید. بدن مجروح اینگونه افراد باغی نباید به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمام کشته شوند… کشتن به شدیدترین وجه، حلقآویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود.
آخوند مشکینی: هر کس در خیابان یا هر جای دیگر علیه حکومت اسلامی قیام کرد، همانجا باید حکم اعدامش صادر شود»(نگاه کنید به نشریه مجاهد شماره ۴۰۷ مورخ ۳۱شهریور ۱۳۷۷).
یک روز یک قهرمان
گزارشی از نبرد قهرمانانه یکواحد عملیاتی مجاهد خلق در روز ۵مهر ۱۳۶۰ به فرماندهی مجاهد شهید طاهره اسکندرنژاد
مجاهد شهید طاهره اسکندرنژاد از جمله فرماندهان واحدهای عملیاتی بود. طاهره دانشجویی بود که در کوران جنبش دانشجویی و نیز در فراز و نشیبهای دوران مبارزه سیاسی آبدیده شده بود. پس از آغاز مبارزه مسلحانه طاهره در شاخه نظامی سازمان به فعالیتهایش ادامه میدهد. طاهره همواره از مسئولانش تقاضا میکرد که در واحدهای عملیاتی سازماندهی شود تا بتواند در صحنه نبرد مستقیما شرکت کند. تا آن زمان هنوز خواهران در واحدهای عملیاتی سازمان داده نشده بودند. اما با پیگیری و تلاشهای بیوقفه طاهره موانع کنار زده شد و به عضویت واحد عملیاتی مجاهد شهید ساسان خوشبویی درآمد.
شهید طاهره بهعنوان یک عضو واحد عملیاتی اولین عملیاتش را در منطقه ونک، با تهاجم انقلابی به یکی از مراکز جاسوسی رژیم انجام داد. روز بعد روزنامههای رژیم خبر تهاجم رزمندگان مجاهد خلق و مورد اصابت قرار گرفتن یکی از جلادان خمینی را در آن مرکز جاسوسی چاپ کردند. پس از آن او در عملیات متعددی شرکت کرد. شهید طاهره بهدلیل شایستگیهای ایدئولوژیک و صلاحیتهای تشکیلاتی و نظامی که از خودش نشان داد بهزودی فرماندهی واحد عملیاتی مجاهد شهید ساسان خوشبویی را بهعهده گرفت.
در ۵مهر ۱۳۶۰ مسئولیت حفاظت مسلحانه بخشی از تظاهرات در محدوده چهارراه طالقانی تا میدان ولیعصر بهعهده واحد عملیاتی او گذاشته شد. فرمانده طاهره در این عملیات حماسی بههمراه سایر قهرمانان واحد عملیاتی خود، دلیر و بیباک جنگید.
تظاهرات قرار بود ساعت ۱۰ صبح انجام شود. برای همین ما قرارمان را برای ساعت نه و نیم صبح در کنار خودرو گذاشته بودیم. یک قرار فوری در همان محل داده بودند که از یکی از تیمهای تدارکاتی سازمان تعدادی نارنجک تحویل بگیریم که این کار نیز در همان محل انجام شد. پس از آمدن کلیه نفرات واحد در سر قرار، خودرو را به خیابان مصدق در محلی که از قبل تعیین شده بود، منتقل کردیم. طوری که ساعت ۹ و ۴۵دقیقه صبح در محل مستقر و آماده بودیم. شرایط خاصی بود، لابهلای جمعیتی که از خیابان مصدق عبور میکردند، چهرههای آشنا بسیار زیاد بود که همه برای شرکت در تظاهرات آمده بودند و بیصبرانه منتظر ساعت ۱۰ بودند. درست ساعت ۱۰ بود که از یک گوشه خیابان مصدق شعار مرگ بر خمینی بلند شد و همزمان یک اتوبوس مربوط به یکی از نهادهای سرکوبگر رژیم که از آن محل میگذشت توسط میلیشیا به آتش کشیده شد و تظاهرات شکل گرفت. قرار بود که بلافاصله پس از شروع تظاهرات نوارهای سفیدرنگی که روی آن نوشته شده بود «فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» را دور سرمان ببندیم که همین کار را کردیم. طاهره نیز دستمالش را بست و ضمن اینکه دستمال را میبست، همین آیه را نیز میخواند. این نوار برای شناسایی واحدها توسط همدیگر بود که بهطور اشتباه با هم درگیر نشوند یا تداخل آتش پیش نیاید. پس از بستن نوار، سریعاً با سلاحهایمان از خودرو پیاده شدیم و حلقه حفاظتی برای حفاظت از تظاهرکنندگان را تشکیل دادیم. درست روبهروی ما در آن دست خیابان نیز یک واحد دیگری مستقر بود. بهنشانه سلام مشتهایمان را گره کردیم و به هم علامت دادیم. طاهره با آن واحد نیز همآهنگیهای کلی را بهعمل آورد.
کمی پس از شروع تظاهرات، صدای رگبار مسلسل پاسداران خمینی از سمت چهارراه طالقانی بلند شد که بهصورت کور بر روی مردم و همچنین تظاهرکنندگان شلیک میکردند و از آن لحظه درگیریهای ۵مهر شروع شد. طاهره در این درگیریها مثل شیر میخروشید و بهسمت دشمن شلیک میکرد و همزمان آرایش صحنه و آتش سلاحهای ما را نیز همآهنگ میکرد. در همان لحظه اول در اثر شلیک های پیدرپی که بهسمت دشمن داشتیم، تعداد زیادی از آنها بههلاکت رسیدند. از آنجا که تظاهرات بهسمت خیابان طالقانی هدایت شده بود، ما باید از طریق فرعی هایی که خیابان مصدق را به طالقانی وصل میکرد، خودمان را به آنجا میرساندیم. به این منظور از طریق فرعیها بهسمت خیابان طالقانی نزدیک شدیم. پاسداران تمام فرعیهای منتهی به خیابان طالقانی را بسته بودند که در اینجا نیز مجدداً با پاسداران درگیر شدیم و شمار دیگری از آنها نیز در این نقطه کشته شدند.
از این لحظه درگیری گسترده خیابانی واحد ما با پاسداران در خیابانهای تهران شروع شد. خوشبختانه ما مهمات مکفی را داشتیم. از آنجا که وجه مشخصه واحدهای عملیاتی مجاهد خلق نواری سفید و آیه فضلالله… بود، مردم ما را تشخیص میدادند و در موارد متعددی برایمان کف میزدند یا هر کجا که در ترافیک گیر میکردیم برایمان راه باز میکردند یا محل تجمع و استقرار پاسداران را در منطقه به ما میگفتند. بهویژه زنها و دخترها وقتی میدیدند که در واحد ما یک خواهر فرماندهی واحد را بهعهده دارد، احساس غرور میکردند و او را تشویق میکردند. خیلی ها برای اینکه به ما در درگیریمان با پاسداران کمک کرده باشند، ما را به خانهشان دعوت میکردند، ولی طاهره از آنها تشکر میکرد و میگفت که ما باید سزای این جانیان را کف دستشان بگذاریم.
واحدهای گشتی دشمن و پاسدارانی که برای سرکوب تظاهرات آمده بودند، در تمام محور خیابان مصدق، طالقانی، مبارزان و کریمخان و شعاع نسبتاً وسیعی از این منطقه پراکنده و متمرکز شده بودند و ما قدمبهقدم با آنها درگیر میشدیم. ضمن یک درگیری گسترده خیابانی وارد خیابان مبارزان شدیم. تا این لحظه نزدیک ۲ساعت از درگیری ما با واحدهای گشتی و پاسدارانی که بهقصد محاصره منطقه، از مراکز مختلف بسیج شده بودند، میگذشت. رژیم نیروی بسیار زیادی را از همهجا بسیج کرده بود. خودروهای پاسداران که آژیر میکشیدند و نیروی کمکی و پاسدار و کمیتهچی در منطقه تخلیه میکردند، پشتسرهم از خیابانها رد میشدند و بهسمت منطقه تظاهرات سرازیر بودند. در خیلی از خیابانها ترافیک شده بود که در مواردی هم خودرو ما در ترافیک گیر میکرد و هم گشتیهای دشمن.
وقتی واحد ما به خیابان مبارزان رسید دشمن روی ما متمرکز شد و قصد داشت واحد ما را محاصره کند. ۲واحد گشتی پاسداران خودرو ما را تعقیب میکردند. افراد واحد دشمن نصف بدنشان را از ماشین بیرون آورده بودند و با مسلسل یوزی بهسمت ما شلیک میکردند. راننده خودی با مهارت خاصی خودرو را ویراژ میداد که مورد اصابت قرار نگیرد و ما بهسرعت بهسمت خیابان انقلاب در حرکت بودیم. در همینحال طاهره با رگبار ژ۳ از داخل خودرو و از روی شیشه عقب خودرو، ماشین گشتی دشمن را زیر آتش سنگین گرفت. در ابتدا شیشه عقب در اثر شلیک ترک زیادی برداشت و تار شد. ولی طاهره با نوک ژ۳ شیشههای خردشده را ریخت و دیدمان کامل شد. در اثر شلیک مسلسل طاهره، افراد گشتی دشمن مورد اصابت قرار گرفتند. خودرو گشتی دشمن، مقداری به چپ و راست منحرف شد، سپس با همان سرعتی که در حرکت بود چپ کرد و پشتسرهم چند بار غلت زد و وارد پیادهرو شد و محکم به دیوار یک ساختمان خورد و متوقف شد. طاهره هورا کشید و گفت خوردند. گشت دوم نیز که بههراس افتاده بود، نتوانست تعقیب را ادامه بدهد و از منطقه خارج شدیم.
در بازگشت بچهها سرود ایرانزمین را بهصورت جمعی زمزمه میکردند. داشتیم محاسبه میکردیم که واحد ما بهتنهایی چند نفر از پاسداران را در این روز به هلاکت رساند. بچهها صحنههای مختلف را به هم یادآوری میکردند و تلفات دشمن را شمارش میکردند ۱۰، ۲۰ و… قبل از اینکه آمار تکمیل شود، طاهره که بهمنطقه قرارش با فرماندهی بالاتر رسیده بود، برای دادن خبر سلامتی واحد و گزارش مأموریت از ما خداحافظی کرد و رفت و ما نیز به سمت پایگاه رفتیم».
فرازهایی از نامه مجاهد قهرمان مسعود شکیبانژاد، از شهیدان ۵مهر ۱۳۶۰
«سلام، سلامی گرم و آتشین، سلامی غمبار و دردآگین، سلام آخرین،
غرضم از نوشتن این نامه در واپسین ساعات عمرم تشریح انگیزههای حرکتم بود،
وقتی خلق همهٔ درها را بهروی خویش بسته میبیند و هر فریاد اعتراض و مخالفتی با اسلحه سرکوب میشود، پس زندهباد مبارزهٔ مسلحانهٔ رهاییبخش خلق، زندهباد برابری و عدالت. با این تحلیل، دیگر کمترین جایی برای درنگ و تعلل نمیماند. من نیز مانند هزاران رزمندهٔ دلاور دیگر این میهن، به جنبش انقلابی مسلحانه و پیشتاز خلق، بهعنوان آخرین راه نجات و آخرین شیوهٔ اصولی برخورد با خمینی آدمخوار و بهعنوان نبردی کاملاً عادلانه، رودرروی خمینی مسلحانه ایستادهام.
این را همه شاهدند که سازمان چقدر سعی کرد بهقولی حتی از آخرین قطرههای دموکراسی در این میهن استفاده کند تا این خونریزی و کشتارها نشود. همه دیدیم که با وجود بیشاز ۵۰شهید چماقداری و تروریسم کور(رژیم خمینی است که بیشرمانه ما را به تروریسم متهم میکند) باز هم سازمان دست به اسلحه نزد تا اینکه انحصارطلبی وارد مرحلهٔ نوینی گشت و ارتجاع از حاکمیت سیاسی جز خویشتن هیچکس را نخواست. این بود که خمینی و دارودستهاش در مجلس و اینور و آنور مجبور به یککودتای بهخیال خودشان بیسروصدا شدند. فالانژها و چماقکشان حرفهیی را به خیابانها فرستادند تا با عربده و بگیروببند و تفنگکشی و اعدام، محیط رعب و وحشتی ایجاد کنند که هیچکس فکر اعتراض هم به سرش نزند.
اما راهپیمایی شکوهمند و انقلابی ۳۰خرداد چنان ضربهیی بر پیکر پوسیدهاش وارد آورد که مثل تفنگ بادی شروع کرد به هیاهو و گندهگویی. بله ببرکاغذی زخمخورده به هر سو چنگال انداخت، بدون هدف یکی از این چنگالها به زندان اوین افتاد، بیچاره ببرکاغذی نمیدانست گناه را گردن چه کسی بیندازد، ولی ساکت که نمیشد نشست، همهٔ دیکتاتورها وقتی به اینجا میرسند، به همین شیوه متوسل میشوند. حدود ۶۰ـ۵۰نفر را به جوخه سپرد، از جمله سعادتی را که محکومیتش از پیش ۱۰سال تعیین شده بود و از جمله دختران ۱۲ساله و از جمله افرادی که حتی نامشان را نمیدانست و نیز زنان باردار را. این عمل شنیع ضدخلقی کار زشتی بود که حتی شاه خونخوار هم از انجام آن در پیشگاه خلق ابا داشت.
.....
آری اینها همه برای آزادی است، آزادی، آزادی، این خون رگهای هستی، این آوای خونین همیشهٔ تاریخ و چهباک، چهباک. بهخدا اگر صد جان میداشتم راضی بودم که هر کدام را زیر شدیدترین شکنجهها و زنده پوستکندهشدنها بدهم، برای خدا، برای رهایی خلق، برای اینکه نباشند دیگر دعواهای زنها با مردهایشان برای نبودن خرجی خانه و مرگ بچهها روی دست پدران و مادران از گرسنگی و فقر و بیماری... بسیاری از انقلابیون باید جان پاک خویش را در طبق اخلاص نهند... وضعیت کنونی اینچنین است و تنها آدمهای بزدل و بیشرف میتوانند ساکت بنشینند. من خیلی وقت است که ماهیت این رژیم خونخوار پلید برایم روشن گشته و بنابراین با همهٔ وجودم، معتقدم که باید با این حکومت فقط با سلاح درآویخت، چرا که دیگر هیچ جایی و طریق برخورد دیگری را نگذاشتهاند و باز هم بر این تأکید دارم که نبرد ما عادلانه است و بهحکم قرآن این حق ماست و خدا به ما اجازه داده تا با آنها که به ما ظلم روا داشتند، بجنگیم. اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا … الآن ساعت ۱۰ و ۱۰دقیقه روز شنبه ۴مهرماه سال ۱۳۶۰ است. من بهخوبی میدانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری میکنم. زیرا فردا برنامهٔ بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطهٔ عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمیآید و قوام نمییابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا به خلق انگیزهٔ حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی به جامعه بازآید.
یاد فرماندهان ۵مهر از زبان فرمانده افشین
۵مهر ۱۳۶۰ قبل از هر چیز روز درخشش یک حماسه بود میلیشیاهای قهرمانی که با شماری از آنها بهویژه فرماندهان قهرمانشون در آخرین لحظات در آخرین لحظات رفتن به صحنه دیدهبوسی کردم چهرههای گشاده چهرههای شادابشون در تمام ۳۸سالی که از آن روز میگذره از جلوی چشمم محو نمیشه قبل از رفتن وصیتنامههاشون وصیتنامههای بسیار پرشورشون نوشته بودند. اینجا جا دارد که یادی بکنم از قهرمانان مجاهد خلق در تظاهرات با شکوه ۵مهر و ایام قبل و بعد از قهرمانهایی که با رشادت و از جان گذشتگی این تظاهرات رو در قلب تهران برپا کردند و شعار مرگ بر خمینی که آنزمان ممنوعترین کلام تو جامعه ایران بود به عیان فریاد زدند در تابلوی زیبای ۵مهر این تابلوی زیبا و باشکوه از یک طرف قهرمانی هستند که در کسوت واحدهای عملیاتی مجاهد خلق در نبردهای مسلحانه با مزدوران دشمن دلیرانه جنگیدند و با مجازات مزدوران خمینی و حماسههایی که آفریدند ستایش و تحسین همه رو، مردمی که تو اون صحنه ناظر بودن میدیدند یا بعدا شنیدند، برانگیختند و از طرف دیگه دانشآموزان جوانهای پرشور که تو صحنه تظاهرات پیوستند به تظاهرات و شعار مرگ بر خمینی سردادند و توسط مزدوران رژیم دستگیر شدند و وحشیانه به جوخههای اعدام سپرده شدند. خوبه که اسم ببرم یادی از آنها میخواهم بکنم جوانان پرشوری که بدون احراز هویت حتی تا لحظه اعدام خروش مرگ بر خمینی سردادند و هرگز تسلیم دشمن نشدند. در شمار مسئولین و فرماندهان و قهرمانان واحدهای عملیاتی ستارگان درخشانی به چشم میخورند که شرح حماسهها و قهرمانیهای هر کدام از آنها خودش یک کتاب است. دوست دارم که اسامی برخی از این قهرمانها که جزو افتخارات من هست که از نزدیک باهاشون آشنا بودم اینجا بیارم و ازشون یک یادی بکنم فرماندهان قهرمان و دلاوری مثل طاهره اسکندرنژاد، خواهر میلیشیای بسیار پرشور باانگیزه و شجاع و جسور، سعید نوید فرمانده سعیده نوید از قهرمانان واحدهای عملیاتی که شرح عملیات و قهرمانیهای زبانزد همه دوستان و همرزمانش بود. مجاهد شهید مجید اقبال از مسئولین واحدهای عملیاتی بود. همچنین مجاهدین شهید رضا هاشملو، زهرا احمدیزاده ، ثریا پرتوی، حسن سرخوش، رضا میرمحمدی، مسعود شکیبانژاد که وصیتنامه پرشورش رو حتما شنیدید، محسنی مهرید آبان، محسن باستان مهر، مصطفی معدنپیشه(فرمانده رحمان) و مجاهدین بیشمار دیگری که در سالیان نخست مقاومت مسلحانه مردمی شجاعانه جنگیدند و حماسهها خلق کردند و تابلو بسیار پرشکوه و باعظمت مقاومت مسلحانه انقلابی را ترسیم کردند.
مکالمات شبکه بیسیم سراسری کمیته و سپاه پاسداران ۵مهر ۱۳۶۰
بین ساعت ۱۰۳۰ صبح تا ۶ بعدازظهر
…شما چون وسیله آمبولانس دارین اگه این کار رو بکنین و به ما اعلام کنین که کدوم بیمارستانها رو پاکسازی میکنین ما ممنون میشیم.
یعنی ما دیگه خیالمون راحته...
شما هر بیمارستانی که پاکسازی میکنین به ما بگین.
خیلی ممنون پس ما منتظر جواب هستیم شما الآن بیمارستان مصطفی خمینی رو پاکسازی کردین؟
به گوش باشین بچهها…
مجروح آوردن تیر خوردن یا نه؟ و اگه آوردن خودشون باید اسم... اونا رو بنویسن اونجا... تحقیقات کنن اسم اون افراد منافقینن یا حزبالهی.
چک کن اگر از اون گروهکها... کسی بود فوراً انتقالش بدین.
بله ۱۴
از کدوم بیمارستان گزارش میدید؟
بیمارستان سجاد، دکتر شریعتی، حضرت فاطمه، شرکت نفت، دادستانی، یه دونه از دادگستری و از میدان فردوسیه.
مهمون هم داره؟ اون مهمون هم تحویل بگیرین ازشون بیارین مقرتون.
آقا کل بیمارستانها رو باید چک بفرمایید اگر در اون رابطه افرادی هستند ترتیب کارشون رو بدن بالا.
ما ۴۰۹ رو در اختیارتون میذاریم، هر بیمارستانی که ۴۰۹ اعلام کردن شما اعزامشون کنین به اون موقعیت.
الآن ۱۵ تا منافق، ۵تا خودی به بیمارستان …. شده
بعد بیمارستان قلب هم اقدام بفرمایید.
به برادر هادی بفرمایید ۳۱۵۰۹۵
...کلانتری ۸… جهت انتقال اون اجسادی که در بیمارستان فیروزگر هست،
از طریق پزشکان اقدام کنید… متشکرم
مسئولان بیمارستان گفتن ما بههیچوجه شب جنازه نمیدیم از بیمارستان بره بیرون باید روز انجام بشه
شما برادر هادی موردی هست بفرمایید تا اقدام کنیم.
صبح آقای هادی غفاری آمده اینجا گفته تا دستور ثانوی به هیچوجه هیچ کسی حق نداره جنازهها رو از بیمارستان تکون بده.
آقا این حرفها رو اعلام نکنین دیگه رو شبکه
همه چیزو ما باید ۱۰مرتبه بگیم؟
ناصر بهگوش باشد! آقا واحد بیاد یا نیاد؟
بیمارستان ما جایی نداره برادر نیم ساعت دیگه خودشون ترتیبشو اونوقت میدن….
خیابون فرهنگ کوچه ۱۱
کسایی که بستری شدن به غیر از برادرای پاسدار هر کسی که مجروح هستش
و احتمال داره که از منافقین باشه اینو ارجاع بدین به مرکز…
جهت انتقال مجروحان به مقر
اگه اطلاع داشته باشید یه بار دیگه اعزام کنیم
آقا ببین تعداد مجروحای منافقین زیاده داخل بیمارستان
مجروحان منافقین که بستری شدن داخل بیمارستان زیاده؟
۱۵- ۱۰نفرن
ولی ۲واحد میتونیم اونارو بیاریم عقب
بیمارستان شرکت نفت...
آقایون کاملا بررسی کنن که چند تا… خیابون انقلاب
اگر … ممکنه برای رد گم کردن باشه…
کاملا بررسی کنین، امکان داره برای رد گم کردن باشه.
بیمارستان رو بهطور کامل باید بررسی کنین. اگر اونجا بستری نبود یعنی بیماری که به وسیله گلوله مجروح نشده باشه اون منطقه رو ترک کنین.
…حالا همآهنگ میکنیم… ساختمون رو محاصره میکنیم… اگه آر.پی.جی هست، آر.پی.جی هم بدین.
میدم.
یاسر ۱۱ شما دقت داشته باشین برادرای پاسدار.. منافقین بیان بیرون اونجا…. داخل بیمارستان شدن… بشناسنش
همونطور که از داخل بیمارستان ظاهراً فراریش دادن، همونطور وارد بیمارستان انقلاب کردن.
پذیرشیهایی رو که از روز - دو سه روز قبل صادر شده پذیرشیهایی رو که از روز - دوسه روز قبل صادر شده... کل پذیرشیها رو شما بررسی کنین، بهاتفاق مریضها.
یعنی هر مریضی که اونجا بستری میشه، پذیرش داره پذیرشش رو با خود مریض مطابقت کنین.
اگر گلوله خورده باشه، از منافقینه...