خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی
(همه چیز را بهخاطر تو آفریدم و تو را برای خودم)
هفدهم ربیعالاول، میلاد سرچشمه خروشان عشق و معرفت، حبیب خدا، محمد مصطفی(ص)
مسعود رجوی – اشرف، فروردین ۱۳۶۹
«در سلسله مراتب انبیا هم، یکی عشق خداست عشق است چون که پیامبر خاتم است، کلمه آخر است، چون بعد از آن دیگر دوران عوض میشود روزگار معجزات و وحی و اینها بهسر آمده، کلمه خاتم یعنی کلمه سرآمد، یعنی آخرین محصول کارگاه تکامل، یعنی که کلمه اول و کلمه آخر، کلمه آخر میباید که عشق باشد.
کلمه ختمکننده و خاتم است، کلمه خاتم، پیامبر خاتم و سرآمد. چیزی جز عشق در متعالیترین مفهومش نمیتواند باشد که والا به چه درد میخورد والا باید جزء داستانهای کهنهشده بایگانیاش کرد.
با چنان عشقی است که میتوان امروز هم از بنیاد به ارتجاع زد، بتشکنی کرد و ریشهاش را زد و هر کس که شناحت، یا پرتوی از او را دریافت و یا ذرهایش را گرفت طبعا که مدهوش شد و چرا که نشود و وای بر سنگیندلان یعنی خمینیگرایان که میدانند این آن نیستند که او بود ولی نانش را میخورند نام او را میآورند اما کام خود را میجویند. کلمه خاتم کلمه عشق و رحمت است بنابراین، و این آن چیزیست که ارتجاع بویی از آن نبرده اصلا بویی نبرده. در ارتجاع هر چه هست قساوت است و سنگدلی...».
مولودی که عشق خداست
تقريبا ۹۰سال قبل از تولد حضرت محمد، رئيس كعبه در مكه، فردی بهنام عبدمناف بود. عبدمناف ۲پسر دوقلو داشت يكی بهنام هاشم و ديگری بهنام عبدالشمس. هاشم به دليل كَرم و سخاوتی كه داشت، بسيار بين مردم مكه و ساير آبادیهای اطراف، خوشنام و قابل احترام بود. او رياست مكه را نيز برعهده داشت. اما پسر عبدالشمس بهنام اميّه، يك فرد تجارتپيشه بود و مال بسياری در اين زمينه اندوخت و چون سرسازگاری با عموی خود، هاشم، نداشت، قبيله خود را از عمويش جدا كرد و به نام بنی اميه معروف شد.
خانواده نسبی حضرت محمد
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم، مادرش آمنه دختر وهب بود.
در مكه به كسانی كه بتپرست نبودند و به شكلی به خدای يگانه ايمان داشتند، حْنَفاء كه جمع حنيف(يكتاپرست) هست، ميگفتند. عبدالمطلب جزء حنفاء و نگاهبان مكه بود و زائرين را با آب زمزم سيراب ميكرد. عبدالمطلب نذر كرده بود كه اگر صاحب ۱۰پسر شد، يكی از آنان را در كعبه قربانی كند. وقتی عبدالمطلب صاحب ۱۰پسر شد، او برای انجام نذر بين فرزندانش قرعه كشيد تا آن فرزندش را در پای كعبه قربانی كند. قرعه به نام عبدالله(كوچكترين فرزند وی) درآمد. عبدالمطلب ۳بار قرعه را تكرار كرد و هر ۳بار به نام عبدالله در آمد. او دست عبدالله را گرفت و بهسمت كعبه حركت كرد. مردم مكه جمع شدند تا او را از اين كارش منع كنند. عبدالمطلب قبول نكرد و میگفت من نذر کردهام و بايد انجام دهم. بالاخره مردم مکه او را با اين استدلال كه بهجای پسرش ۱۰شتر(مابهازاء نفر كه رسم زمانه بود) قربانی كند. عبدالمطلب بهشرط قرعه بين عبدالله و تعداد شتر قبول كرد اما وقتی از عبدالله برداشته شد كه تعداد به 100شتر رسيد. عبدالمطلب ۱۰۰شتر قربانی كرد. اينچنين محبت عبدالله در دلهای مردم جاگرفت.
اما هنوز فرزند عبدالله به دنيا نيامده عبدالله در يك سفر درگذشت و همه محبتها نثار فرزند بهدنیا نيامده او شد.
مولود عامالفیل
حضرت محمد، حوالی سال ۵۷۰ ميلادی متولد شد. آن سال معروف به عامالفيل يعنی سال فيل است. به اين دليل آن را سال فيل نامیدهاند كه در آن سال، پادشاه حبشه، بهنام «ابرهه» به مكه لشگر كشيد. ابرهه يك معبد در محل حكومتش ساخته بود. اما چون در مقابل مكه، بیرونق بود، تصميم گرفت مكه را ويران كند تا افراد زيادی به معبد او بيايند. ابرهه با لشگری كه در آن فيلهای زيادی بود، بهسوی مكه به حركت درآمد. آن موقع رئيس مكه، عبدالمطلب جد محمد بود. ابرهه به حوالی مكه رسيد، ولی نه لشكری ديد و نه كسی كه برای معامله و گفتگو با وی آمده باشد. ابرهه در پيرامون مكه دست به چپاول زد از جمله شترهای عبدالمطلب را هم به سرقت برد. عبدالمطلب پيش وی رفت. ابرهه فکر کرد كه عبدالمطلب برای معامله آمده است و با توجه به سپاه بزرگ او عبدالمطلب با ديدن آنها كوتاه میآيد و ابرهه، بدون درگيری به هدفش میرسد. ابرهه به عبدالمطلب گفت چه ميیخواهی؟ او پاسخ داد شترهايم را میخواهم. ابرهه دستور داد كه شترهای او را به وی برگردانند. ابرهه در كمال تعجب ديد كه او حرف ديگری نزد و همراه شترهای خود، برگشت. يك نفر به عبدالمطلب گفت فقط برای همين آمده بودی؟ مكه چه ميشود؟ عبدالمطلب گفت من صاحب شترها بودم كه گرفتم مكه هم صاحب دارد خودش حفظ میكند...
وقتی ابرهه شروع به حمله كرد، ناگهان امواجی انبوه از پرندگان کوچک که گفته میشود پرستوهای نازک بال بودند که موج موج چون ابرهای سیاه، پدیدار میشدند. در اندک زمان آسمان بالای سر ابرهه و لشکریانش با چتری از بالهای پرستوهای ابابیل تیره شد. حیرتانگیز بود و نفسها را در سینهها حبس کرد. انگاه پرستوها دشمنان کعبه را زیر بارانی حیرانکننده از سنگریزههای ”سجّیل” گرفتند که از نوکهای ظریفشان فرومیریخت. ابرهه با خفت، به سنگریزهیی مرد و نیروهایش کشته و پراکنده و جویده شدند و بدین ترتیب مکه و کعبه نجات یافت.(سوره فيل سوره ۱۰۵ قرآن اين رویداد شگرف را بيان کرده است). شگفتی حادثه آنقدر بزرگ بود که از آن پس، «عامالفیل» در میان عرب، مبدأ تاریخ شد.
حضرت محمد(ص) ۴۰روز پس از شكست ابرهه، در ۱۲ ربيع الاول و يا در 17 ربيع الاول چشم به جهان گشود. و راستی اگر حمله صورت ميگرفت معلوم نبود كه مادر محمد زنده و سالم میماند يانه.
سرپرستی محمد را از همان ابتدا، عبدالمطلب بهعهده گرفت. چرا كه پدرش فوت كرده بود. در آن زمان، رسم بر اين بود كه اشراف و مردم متوسط مكه، فرزندان خود را در شيرخوارگی، به يكی از زنان اعراب باديه نشين(چادرنشين) میسپردند. آنها اعتقاد داشتند كه اين امر بچه را با صلابت میكند و...
عبدالمطلب، محمد را به يكی از زنان قبيله بنی سعد، بهنام حليمه، سپرد. محمد برادر و خواهری نداشت جز پسران و دختر حلیمه بهنام شیماء که خواهر و برادران شیری او شدند. بعدها، هم مادر و هم خواهر شيری رسول خدا و یک برادرش به وی ايمان آوردند.
۵ساله که شد بهنزد آمنه بازگشت و با مادر به یثرب، شهری که بعدها بهنام خودش مدینهالنبی(شهر پیامبر) شناخته شد، سفر کردند، سفری بدون بازگشت مادر.
رسول خدا وقتی ۶ساله شد، آمنه مادرش نيز فوت كرد محمد به اين ترتيب از مادر نيز يتيم شد. عبدالمطلب نيز وقتی محمد به ۸سالگی رسيد، فوت كرد. مطابق سفارش عبدالمطلب، عموی محمد، ابوطالب(پدر حضرت علی)، سرپرست محمد شد. ابوطالب بسيار به محمد علاقه و او را دوست داشت.
فوت پدربزرگ او كه سرپرستش بود در حالیكه ۸سال داشت محمد(ص) را بهطور خاص مورد توجه مردم قرار میداد. بهخصوص كه سرپرستی او را عموی او كه پردهدار كعبه بود بهعهده گرفت.
اين پروسهای است بسيار شگفتانگيز كه گويی بايد خبری در راه باشد.
راستی چرا محمد چنین تاریخچهای از پدری که باید قربانی میشد برخوردار بود؟
چرا هنوز بهدنیا نیامده بود که پدرش فوت کرد.
و چرا ۶ساله بود که مادرش را از دست داد(نه پدر و نه مادر در سن ۶سالگی)
سرپرستی او را پدر بزرگش عبدالمطلب بهعهده گرفت که او هم در ۸سالگی محمد فوت کرد.
و چرا کسی باید آموزگار انسانها در طول تاریخ باشد تا ۴۰سالگی معلم و سواد نداشت.
او از آنچه در دنیای تعادل قوا امکانات محسوب میشد، کاملا دستش خالی بود و تنها و تنها سرمایهاش آرمانی بود که از وحی به او میرسید و اگر جهان و تاریخی را دگرگون و به جلو پرتاب کرد تماما نتیجه آرمانی بود که همه وجودش را فراگرفته بود.
محمد از ۲همسفری با ابوطالب و همراه با کاروان سوداگران مکه به شام، از ۱۵سالگی دوباره به صحرای ”قراریط” رفت و شبانی پیشه کرد. هنوز بیش از ۲دهه از عمر این نوجوان نگذشته، مردم او را محمد امین میخواندند. در جامعهیی قبایلی و پدرسالار و غرقه در جهل و فساد، مانند مکه، او، یتیمی از یک خاندان کمثروت، و هر چند آبرومند، هنوز در عنفوان جوانی بود که چنین آبرویی یافت. راستی، ”امین” چگونه میزیست که اینقدر زود، و بهرغم کوتاهی اقامتش در مکه، نزد چنان مردمانی چنین اعتبار بزرگی یافته بود؟ یتیم امین مکه که ”امی” بود و خواندن و نوشتن نمیدانست، بعدها آرزوی منتظران خود را برآورد و پرچم ”محمد رسولالله” برافراشت. او به دعوتی برخاست که بایستی آفتاب فضیلت و شرف را در آسمان تاریخ بشریت درخشان و جاویدان کند».
میلاد امام جعفر صادق
ششمین پیشوای تشیع انقلابی
امام صادق(ع) فرزند امام باقر، محمد ابن علی ابنالحسین(ع) امام پنجم و مادرش «اُمفروه»، از زنان بزرگوار آن دوران بوده است. ولادت امام صادق(ع) در ۱۷ربیعالاول سال ۸۳ هجری (آوریل ۷۰۲ میلادی) در مدینه مصادف با سالروز ولادت نیای بزرگوارش حضرت محمد، پیامبرگرامی اسلام(ص) میباشد.
ولادت امام صادق با سلطنت عبدالملک مروان، فرزند و جانشین خلیفه بدنام اموی مروان حکم همزمان بود. و شهادت آن حضرت در زمان منصور دوانیقی دومین خلیفه از بنیعباس و بهدستور او انجام گرفت. بدینترتیب، امام ششم(ع) با هر دو سلسله جبار اموی و عباسی، یعنی با ۱۲سلطان از این ستمکاران و برخی از گردنکشترین آنان، معاصر و درگیر بوده است.
مزار امام جعقر صادق در مدينه و در قبرستان بقيع در كنار حضرت فاطمه، امام حسن، امام سجاد و امام باقر(ع) است.
تحکیم مرز بین اسلام راستین با اسلام خلفا
۲۴سال از دوران امامت امام صادق، همزمان بود با ۷سال آخر حکومت هشام بن عبدالملک خلیفه بدنام اموی و قاتل امام محمد باقر و ۱۷سال از حکومت ۴خلیفه آخر امویها که آخرینشان مروان حمار نامیده میشد.
”در این مقطع، امویها به دست عباسیان سرنگون شدند. بنابراین، مدت ۱۰سال از آخر امامت حضرت صادق با حکومت عباسیها همزمان بود. در این دوران یک فضای نسبتاً باز بهوجود آمده بود که امام صادق از آن بیشترین استفاده را برای تبیین و تشریح نظری اسلام انقلابی و ترسیم و تحکیم مرزبندیها و ترویج آن در میان هزاران مشتاقی که پای درس او حاضر میشدند، کرد و از این طریق پایهها و مبانی نظری اسلام انقلابی را شکل داد.
حضرت صادق از این شرایط بالنسبه دمرکراتیک و یا نیمهدموکراتیک دوران گذار اموی به عباسی استفاده کرد. با یک کار عظیم تئوریک به نسبت آن دوره، ۴۰۰۰دانشجو را جمع کرد. اصول اسلام را تدوین کرد. اصول را از دستبرد غاصبها و منحرفین زمان، مصون کرد. و بدین گونه اصول مذهب جعفری، شیعه جعفری که اصول همان اسلام راستین است، پرداخته شد. یعنی عدل مشتق از توحید و امامت مشتق از نبوت.
به این ترتیب دیگر با این تاکیدات برای فتنهجوها جایی برای از کلیت انداختن و از شمول انداختن این قواعد اساسی بهجا نماند. برای چه؟ اینکه خلفا با نبوتی که بر سر حقوق ائمه پافشاری نکند، درگیری نداشتند. پیغمبر هم که آمده و رفته است، بگذار اصل نبوت بهصورت یک اصل بیآزار باشد.
و اینطور بود که اسلام راستین برای مشخص شدن مرزهایش، با اسلام خلفا، اسلام ستمکارها و اسلام یزیدیها و به جهت تخصیص و مشخص شدن، شیعه "جعفری" نام گرفت.
کما اینکه امروز ما در اعلامیههای رسمیمان، وقتی میگوییم بعد از نام خدا نام خلق را میآوریم، این نیست که بخواهیم چیز جدیدی آورده باشیم و خلق را مثلا بهجای خدا بنشانیم. تاکید و تصریح به این خاطر است که نشان بدهیم خدای مورد پرستشمان خدای خلقهاست، خدای آزادی خلقها، خدایی که از قِبل احقاق حقوق خلقها، میشود بهش رسید. نه خدای بیآزار، خدای باسمهای، در آن دوردستها، توی آسمان، که شاهان هم با همه شیطانصفتیشان مدعی پرستشش هستن و بودند”( مسعود رجوی – تبیین جهان سال ۱۳۵۸).
مرزبندی سياسی امام صادق با خلفا
روزی منصور به امام نوشت: «چرا مانند ديگران نزد ما نمیآيی و امام جواب داد: «ما از دنيا چيزی نداريم كه برای آن از تو بيمناك باشيم، و تو نيز از معنويات و آخرت چيزی نداری كه بهخاطر آن به تو اميدوار گرديم، نه تو در نعمتی كه بياييم به تو تبريك بگويیم و نه خود را در بلا و مصيبت میبينی كه بيایيم به تو تسليت دهيم. پس چرا نزد تو بياييم!!! بعد منصور نوشت: بيایيد ما را نصيحت كنيد و امام پاسخ داد: هر كس اهل دنيا باشد تو را نصيحت نمیكند و هر كس اهل آخرت باشد نزد تو نخواهد آمد».
اين بحثها كه گر چه ظاهرا ايدئولوژيك بود. اما در محتوا زيرآب مشروعيت خليفه را میزد و اين برای خليفه عباسی غير قابل تحمل بود.
برجستهترین وجوه را میتوان در ۲محور زیر خلاصه کرد:
۱- تدوین و تشریح مبانی نظری اسلام انقلابی، همراه با مرزبندیهای دقیق آن
۲- سبک کار مترقیانه و دموکراتیک در مناظره با مخالفان
در مورد بحث آزاد و دموکراتیک با مخالفان و صاحبان اندیشههای مختلف فلسفی، مناظرههای امام صادق با مخالفین، زبانزد خاص و عام بود.
مشی امام صادق ادامه همان مشی امام باقر بود. یعنی چهره راستین اسلام و تشیع انقلابی را در مبارزه علنی ترسیم میکرد و در مبارزه مخفی نیز نسل انقلابیون موحد و ساختار تشکل کارساز و مستحکم آنان را پدید میآورد. این شبکه مخفی در همه جا و تا اعماق دربار خلیفه نیز نفوذ داشت و پیروان جریان انقلابی تشیع را بهلحاظ فکری و ایدئولوژیک تغذیه و بهلحاظ مبارزاتی هدایت میکرد. این خط، خلفای بنی امیه و بنیعباس را تماماً نامشروع میدانست.
طی ۳۴سالی که امام صادق هدایت جنبش را برعهده داشت، میراث آرمانی و فرهنگی بسیار گرانبها و بیبدیلی با مجاهدت و تعالیم آن حضرت فراهم آمد. آثار مکتوب شیعه مربوط به دوران حضرت صادق به ۴۰جلد بالغ میشود.
وصیت امام صادق و حفاظت از جان امام جانشین
بهعلت اختناق و بيم از جان امام جانشين، حضرت صادق(ع) وصی و امام بعد از خويش را بهصورتی عريان معين و اعلام نفرمود و با اين ابتكار، دستگاه خلافت را كه قصد قتل سريع امام جانشين را داشت، خام كرد. بعدها همگان باخبر شدند كه خليفه منصور به والی مدينه دستوری سری و قاطع داده بود كه وصی امام صادق(ع) را هر كه باشد، فوراً گردن بزند. اما پس از وفات امام صادق(ع) معلوم شد كه آن حضرت در يك وصيت علنی، ۵نفر را وصی خود معرفی فرمود و بهترتيب از اين قرار: خليفه منصور دوانيقی، محمدابن سليمان حاكم خليفه در مدينه، بزرگترين پسرش عبدالله بن جعفر، كوچكترين پسر كه موسیابن جعفر(ع) بود و نفر پنجم، مادر اين پسر كوچكتر، يعنی «حميده».
نتيجه :
مهمترين رئوس عملكردهای امام جعفر صادق:
- تنظيم با حاكميت: مرزبندی كامل بدون دادن گزك
- بهرهگيری از شرايط و پیافكندن بنيادهای نظری تشيع انقلابی بهخصوص برای مشخص كردن مرزبندی بين تشيع انقلابی با برداشتهای انحرافی و ارتجاعی از اسلام.
- تدوين ارزشهای اسلام و تشيع انقلابی و قرآن به عاليترين و گستردهترين صورت در همه زمينههاي فلسفی شامل الهيات، انسان، تاريخ و جهان و تفسير قرآن
- احيای خون جاری دوران و تثبيت ارزشهای توحيدی و محقق كردن همان خواست قرآن كه بعد از معرفی علی(ع) گفت: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتی و رضيت لكم الاسلام دينا
- شكافندگی دانش زمان و بازكردن دريچهای نوين بهسوی علم و دانش جديد، با جايگزين كردن قانونمندیهای حاكم بر پديدهها بهجای جادو-جمبل و تربيت شاگردانی چون جابرين حيان پدر شيمی علمی.
برخی از سخنان امام صادق(ع)
- من ارضي سلطانا جائرا بسخط الله خرج من دين الله
كسی كه زمامدار ستمگری را به قيمت خشم خدا خشنود كند از دين خدا خارج است.
- العامل بالظلم و المعين له و الراقي به كلهم شركاء ثلاثه
ظالم، ياریكننده و سكوتكنندگان، شركای ۳گانه هستند.
- «هركس برای خودش باینفس خود بجنگد، به كرامت میرسد اما آنكس كه برای خدا با نفس خود میجنگد به خدا میرسد».
- من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتتا الجاهليه
كسی بميرد در حاليكه امام و رهبر زمانهاش را نشناسد مرگ او مرگ در جاهليت است.