نظام ننگین سلطنتی در تاریخ معاصر از انقلاب مشروطه تاکنون پیوسته با دو مشخصة «استبداد» و «وابستگی» در مقابل مقاوت تاریخی و نهضتهای ملی و مردمی ایران ایستاده و به آزادی و استقلال ایران مستمراً خیانت کرده است
این نظام ضدمردمی در چهرهٔ استبداد دینی خمینی که پیامد طبیعی و تاریخی دیکتاتوری منفور پهلوی است به صورتی درندهتر و ضدمردمیتر به نابودی اساس استقلال و آزادی ایران برخاست (مسعود رجوی ـ ۱۴مرداد ۱۳۶۲).
سالگرد انقلاب مشروطه و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران بر رهروان و پیشتازان راه آزادی، بر مجاهدان و بر مردم قهرمان ایران مبارکباد
مجموعه کشاکشها، نشیب و فرازها و درگیریهای سیاسی و نظامی آن انقلاب عظیم که امواجش سراسر ایران و بخش بزرگی از آسیا و شمال آفریقا را دربرگرفت، گنجینهیی سرشار از تجربهها و سنن مبارزاتی و آتشفشانی از انگیزشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه بهبار آورد که پشتوانهیی برای همه جنبشهای پیشرو و رهاییبخش میهنمان گردید.
جنبشی ضداستبدادی و ضدارتجاعی که طی آن ملت ایران بر حاکمیت ۲۵۰۰ساله استبداد و ارتجاع غلبه کرد و در رخدادهای بعدی، اصالت و ریشهداری خود را بهاثبات رساند. جنبشی که طی آن، پیشگامان مشروطه با استواری در برابر مرتجعان ایستادند و با پایداری ترقیخواهانه خود اصل حاکمیت ملت را بهکرسی نشاندند.
اما متأسفانه آن انقلاب بزرگ، اندکی پساز پیروزی اولیهاش، با کشتار و خلعسلاح مجاهدان آزادیستان، فرجام اسفانگیزی یافت. و در پایان، استعمارگران و بقایای مستبدین، با بهخدمت گرفتن سازشکاران و مرتجعان، سررشته امور را از دست دلسوزان راستین آزادی ربودند. از آن فرجام، تا امروز، صحنه میهن ما، همواره صحنه رویارویی ۲نیرو بوده است. در یکسو، دنبالچههای محمدعلیشاه، شیخ فضلالله نوری، میرهاشم دوهچی، اتابک و عینالدوله، همراه با حامیان استعماریشان و در سوی دیگر، نوادگان ستارخان، باقرخان، میرزا جهانگیرخان شیرازی، ملکالمتکلمین و همه راهگشایان بزرگ آزادی.
خونخواری محمدعلیشاهی و دجّالگری شیخ فضلاللهی
تحریف تاریخ، یکی از بیشمارجنایتهای دیکتاتورها در حق فرهنگ ملتهاست. ولی دارودسته آخوندهای دینفروش، نهتنها در جنایت بلکه در ذبحکردن فرهنگ مبارزاتی ملت ایران هم، گوی سبقت از همه دیکتاتورها ربودهاند. بهنحوی که خیانتکارترین عنصر ضدآزادی، عامل استبداد و استعمار، یعنی شیخ فضلالله نوری را که توسط انقلابیون بهمجازات رسیده، غسل تعمید میدهند.
بنابراین، امروز پیش از قرائت تاریخ آن انقلاب، پیش از هر سخنی درباره مشعل فروزان آزادیخواهی مشروطه، باید بر این نکته تأکید کرد که سخن از آزادی و آزادیخواهی و عدالت و سردارانش، وظیفه کسانیست که امروز امانتداران راستین آن انقلاباند و پرچم آزادیخواهی همان سرداران را درست رودرروی اخلاف همان مستبدان و مشروعهخواهان برافراشتهاند و به آن افتخار میکنند.
آن روز کل داستان، داستان ترقیخواهی و آرزوی پیشرفت در دلهای مردمی بود که زیر بار یک استبداد و ارتجاع مذهبی همپیمانش، زندگیشان به تباهی کشیده شده بود.
«تفاوت صحنه امروز ایران با اوضاع ایران در زمان انقلاب مشروطه، در این است که رژیم فعلی، حکومت خمینی و دنبالههایش، خونخواری محمدعلیشاه و دجّالگری شیخفضلالله را، با هم، یکجا دارد».
در طرف مقابل هم دقیقاً همینطور است. مقاومت ایران، هم آرمان سرداران مشروطه یعنی آزادیخواهی، و هم ارزشهایشان یعنی فدای حداکثر در این راه را در خود جمع کرده و اکنون همه نیروهای متنوع آزادیخواه و ترقیخواه و مجاهدان و مبارزان و مردم ستمدیده و زنان و جوانان سرکوبشده را با هم نمایندگی میکند».
یک تفاوت مهم دیگر هم بین دیروز و امروز وجود دارد که البته مهمترین تفاوت است. اینکه اگر سر آن جنبش و تداومش را تا نهضت ملی و انقلاب ضدسلطنتی توانستند زیر آب بکنند و باز مملکت را بهدست دیکتاتوری و استعمار بسپارند، امروز دیگر مقاومت ایران بهیمن رهبری پاکبازش راه چنین خیانتی را بسته است.
در سالروز پیروزی جنبش مشروطه، برای بزرگداشت خاطره مجاهدان و جانفشانان آن انقلاب و پرچمداران جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، مروری بسیار کوتاه به سرفصلها و رخدادهای مهم انقلاب مشروطه میکنیم.
مروری کوتاه بر رخدادهای انقلاب مشروطه
یک سلطان مطلقالعنان از سلسله قاجاریان، حاکم سرزمینی ملوکالطوایفی است که در اقطاع گوناگون، شاهزادگان و عوامل دربار شاه بر تمامی مردم حکم میرانند. دربار حکومتی و مشتی اطرافیان حکومت، دست غارت و چپاول به اموال مردم گشودهاند و هیچ عدالتخانهیی جز خواست حاکم خودکامه که بهنفع غارتگران و زیان مردم، حکم قتل و بریدن دست و زبان میدهد وجود ندارد.
اما در بیرون از مرزهای این سرزمین بهبند کشیده، انقلاب علیه استبداد فئودالی و حکومتهای خودکامه مدتهاست که جریان دارد و حقوق بسیاری برای زحمتکشان کشورهای مختلف بهرسمیت شناخته و زنان و مردان آن سرزمینها از کرامت و شأن انسانی بالاتری برخوردار شدهاند. و اخبار این تحولات و پیشرفتها همهجا بهگوش میرسد.
پیش از انقلاب مشروطه، مردان روشنبین و باارادهیی از ملت دربند ما، برای ترقی جامعه بهپاخاسته بودند. بزرگمردانی مثل قائممقام فراهانی و میرزاتقیخان امیرکبیر. اما آن ۲بزرگمرد، یکی بهدستور محمدشاه و دیگری توسط ناصرالدینشاه قاجار و البته بهتحریک آخوندهای مرتجع و با طرح و نقشه استعمار بهقتل رسیدند.
جنبش مشروطه در شرایطی روی داد که روابط فئودالی بر ایران حاکم بود. اما طبقه نوظهور بورژوازی عمدتاً در بخش تجاری شروع به رشد کرده بود. و عملکرد تضادهای آن با مناسبات فئودالی حاکم بود که مبانی اقتصادی-اجتماعی لازم را برای شکلگیری این جنبش فراهم کرد. حاکمیت روابط فئودالی علاوه بر وابستگی استبداد سلطنتی قاجار به روسیه تزاری و انگلیس که در دوران حاکمیت قاجار بر ثروتها و مقدرات میهنمان حکمفرما شده بودند، تودههای مردم را هم بهشدت تحت فشار و فقر و محرومیت قرار داده بود و مانع هرگونه پیشرفت و ترقی جامعه ایران میشد. در واقع، جان مردم از ستم و غارت اشراف درباری بهلب آمده بود. بورژوازی نوپا که از امنیت و تضمین قانونی و حقوقی برخوردار نبود و سلطه استعمار هم راه رشد و گسترش آن را بسته بود خواستار ایجاد تغییراتی در مناسبات حاکم بود.
زمینههای انقلاب مشروطه
نزدیک به ۲دهه قبل از مشروطه، اولین جنبش بزرگ اجتماعی که در ایران بهوقوع پیوست، جنبش تنباکو بود که با پیروزی مردم بر شاه مستبد قاجار بهاتمام رسید. ما در این مرور کوتاه به بررسی این جنبش که بهسهم خود یکی از زمینهسازهای جنبش مشروطه بوده نمیپردازیم و مستقیما وارد زمینههای عینی جنبش مشروطه میشویم.
در جنبش مشروطه اولین جرقههای اعتراض وقتی زده شد که یک پیمان گمرکی در اواخر سال ۱۲۸۲ شمسی با روسیه تزاری بسته شد. در آن زمان یکی از سرسپردگان روسیه بهنام ”نوز“ (یا مسیو نوز) که اهل بلژیک بود وزارت گمرکات ایران را بهعهده داشت.
این پیمان، از یکطرف بهضرر تجار بود، چون از کالاهایی که از روسیه وارد میشد عوارض کمتری گرفته میشد و طبیعی بود تجاری که با کشورهای دیگر مراوده داشتند ضرر میکردند، از طرف دیگر هم باعث از رونق افتادن کارگاهها و معدود کارخانههایی بود که در ایران وجود داشت.
عناصر مترقی و روشنفکران، با تأثیرپذیرفتن از پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشورهای اروپایی که خود، مناسبات فئودالی را پشت سر گذاشته بودند نقش مؤثری در گسترش آگاهیهای سیاسی در ایران ایفا نمودند.
همچنین فرهنگ و سنن ملی و سمبلهای ملهم از اسلام انقلابی زمینههای ذهنی مناسبی برای رشد انگیزههای مبارزاتی در میان مردم بهوجود میآورد.
عامل خارجی دیگری هم که امکان رشد جنبش را فراهم کرد، تضاد بین سیاست دولت انگلیس و دولت روسیه تزاری بود. هواخواهان سیاست روسیه، خواهان سرکوبی عریان خواستهای مردم بودند. و طرفداران انگلیس برای تضعیف حاکمیت، که تحت نفوذ روسیه بود، مکارانه از جنبشهای مردمی حمایت میکرد. عملکرد این تضاد، وحدت سیاسی سردمداران و کارگزاران حکومتی را نقض میکرد و امکان مناسبی برای گسترش جنبش آزادیخواهی بهوجود میآورد.
در سالهای ۱۲۸۲ و ۱۲۸۳ قحطی وحشتناکی در ایران حکمفرما شد. این قحطی تقریبا در تمام شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان و مشهد، باعث شورشهای مردمی گردید. مردم به انبارهای غله که به اربابان زمین و روحانیان ثروتمند و بازرگانان محتکر تعلق داشت حمله میکردند.
در تهران و سایر شهرها اعلامیههایی علیه اتابک، نخستوزیر وقت منتشر میشد. تحت فشار این جنبش، مظفرالدینشاه، اتابک را عزل و فرد مرتجع دیگری بهنام عینالدوله را به نخستوزیری گمارد. اما این اقدامات در اوضاع، تغییری ایجاد نکرد و خشم و نارضایتی مردم بیشتر شد.
جنبش آغاز میشود
در اوایل ۱۲۸۴ با حرکتهای اعتراضی و خودجوش مردم در تهران و تبریز، جنبش شکل متشکلی بهخود گرفت.
مردم تهران و تبریز از آنجا که یکی پایتخت و دیگری ولیعهدنشین بود از خودکامگی و تجاوزات مأموران و نیروهای حکومت استبدادی درک عینیتری داشتند. در چنین موقعیت سیاسی-اجتماعی، علاءالدوله فرماندار تهران بهدستور عینالدوله نخستوزیر وقت، برای اینکه روی ناتوانی حکومت در حل مسائل مردم سرپوش بگذارد، روز بیستم آذر ۱۲۸۴ یکی از تجار خوشنام تهران را بهبهانه افزایش بهای قند شلاق زد.
این عمل، بهانهیی شد برای طغیان خشم مردم. دکانها و بازارها و کارگاهها بسته شد. مردم در اعتراض به این عمل، در مسجد شاه گردآمدند. این تجمع با تهاجم چماقداران و مواجببگیران حکومت قاجار به صحنه درگیری مردم و عوامل حکومتی تبدیل شد و باعث شد که گروه انبوهی از مردم و بازاریان، بههمراه ۲تن از روحانیان، یعنی سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی که از خواست مردم حمایت میکردند بهاعتراض در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شوند. در این تحصن، اصلیترین خواستههای مردم عبارت بود از: تأسیس عدالتخانه یا دادگستری، برکناری ”نوز“ بلژیکی از وزارت گمرک و برکناری علاءالدوله از حکمرانی تهران.
این خواستها در جهت بهبود شرایط تجارت و تخفیف نفوذ روسیه بود. چونکه سختگیریهای نوز بلژیکی در رأس گمرکات ایران، تجار را تحت فشار شدید قرار داده بود. هم زمان با ادامهیافتن تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم و تعطیلی بازار، موج اعتراضات مردم تهران روزبهروز گستردهتر میشد تا اینکه مظفرالدینشاه ناگزیر شد خواستههای مردم را بپذیرد. البته هدف، خواباندن اعتراضات مردم بود که عملی شد اما مخالفتها کماکان ادامه داشت.
بهرغم اینکه تحت فشار جنبش مردم، عینالدوله نخستوزیر وقت اعلام میکند که بهزودی عدالتخانه افتتاح خواهد شد، اما در اوایل اردیبهشت سال ۱۲۸۵ با تأسیس این عدالتخانه مخالفت میشود. در همین زمان در شهرهای دیگر نیز بر اثر تنگدستی و فقر شدید، شورشهای مردمی گسترش مییافت. اما از سوی حکام مستبد، سرکوب میشد، از جمله، مردم فارس علیه شعاعالسلطنه، حاکم این نواحی شوریدند. مردم مشهد بر اثر گرانی شدید نان و گوشت که توزیع هر دو در انحصار یکی از وابستگان حکومت بود شورش بپاکردند. در این واقعه بهدستور آصفالدوله حکمران خراسان بهروی مردم آتش گشوده شد و حدود ۴۰تن کشته و تعداد زیادی زخمی شدند. در اواسط تیرماه همان سال ۱۲۸۵، حدود ۳هفته بعد از اینکه گروهی از زنان با دستهیی از سربازان و قزاقها، درگیر شده بودند، بیرونآمدن زنان از خانههایشان حتی در طول روز هم ممنوع شد و هر زنی را که در خیابانها میدیدند دستگیر میکردند.
حکومت استبدادی برای سرکوبی مردم، سخنرانان را دستگیر کرده و در سرکوب اعتراضات، قریب به ۷۰تن از مردم تهران را کشتار کرد. اما مردم به تحصن بزرگتری در حرم حضرت معصومه دست زدند و اعلام حکومت مشروطه بهجای برقراری عدالتخانه در صدر خواستههای جنبش قرار گرفت. سرانجام با اوجگیری اعتراضات مردم تهران و اغلب شهرها و حمایت بعضی مراجع نجف از این تحصن، که تعداد آن به هزار تن میرسید، مظفرالدینشاه مجبور به پذیرش مشروطیت گردیده و در ۱۴مرداد سال ۱۲۸۵ خورشیدی رسما فرمان مشروطیت را امضا و آنرا اعلام کرد. اولین فرمان البته نواقصی داشت که مورد قبول مردم قرار نگرفت و اعتراض ادامه یافت. مظفرالدینشاه تسلیم شد و فرمان کامل را متعاقبا صادر و اعلام داشت. ایران صدور فرمان مشروطه را جشن گرفت.
مقدمات تشکیل اولین مجلس شورای ملی
در سال ۱۲۸۵، پساز یکسال جنبش و حرکت و پس از امضای فرمان مشروطه، صحنه سیاسی ایران دگرگون شده بود مقدمات تشکیل نخستین مجلس شورای ملی و انتخابات در تهران و شهرهای بزرگ فراهم میشود. فعالیت تودههای وسیع مردم بهصورت انتشار چشمگیر روزنامهها و رشد انجمنها و جمعیتهای انقلابی تجلی میکرد. بهطوریکه در تهران بیش از ۱۳۰انجمن در ماههای اولیه جنبش تشکیل شده بود و بیش از ۱۵۰روزنامه و مجله در ایران آن روز منتشر میگردید.
شعر رنجبر از روزنامه نسیم شمال:
ای کسبه مژده بده با نبات رفع شد از رنجبران مالیات
کـــــار تمام کسبه نفع شد مالیه از جمع شما رفع شد
زحمت دولت ز شما رفع شد رفع شد از رنجبران مالیات
شاه و دربار از این پس سعی داشتند از انتشار خبر آن به دیگر شهرها جلوگیری نمایند تا در مرحله بعد بتوانند در تهران نیز دستاوردهای جنبش را پایمال کنند.
جنبش خلق قهرمان تبریز
در تبریز که محمدعلیمیرزا بهعنوان ولیعهد و حاکم آذربایجان در ظلم و غارت و چپاول هیچ حد و مرزی نمیشناخت مردم ۲۰تن از سران جنبش را بهعنوان انجمن نظارت بر انتخابات برگزیدند و هر یک از اصناف نیز برای خود نمایندهیی انتخاب کردند تا با همکاری انجمن به امور انتخابات رسیدگی نمایند و به این ترتیب انجمن محلی تبریز تأسیس گردید.
همزمان، سران مترقی جنبش تبریز از جمله کربلایی علی موسیو، حاجی رسول صدقیانی، حاجی علی دوافروش و تعدادی دیگر به تأسیس یک تشکیلات مخفی بهنام مرکز غیبی همت گماشتند. رهبران مرکز غیبی از همان ابتدای تأسیس این مرکز دست به تشکیل هستههای مسلح زدند که بهنام مجاهد معروف شدند. این مرکز همچنین با دادن رهنمودهای انقلابی به مجاهدان عملاً حرکتهای مردمی را رهبری میکرد.
در روز هجدهم دیماه ۱۲۸۵ مظفرالدینشاه مرد و محمدعلیمیرزا بهجای وی نشست. او از همان آغاز،
ستیزهجویی خود با مشروطه را بهنمایش گذاشت و از همان ابتدا نزد بهبهانی و طباطبایی به بدگویی از انجمن تبریز پرداخت.
در حقیقت طبقه بورژوازی تجاری، تاجران سرمایهدار و روحانیان وابسته به آنها، بهمحض اینکه فرمان مشروطیت صادر شد و در قدرت سهیم شدند دیگر از ادامه جنبش سرد شدند. چرا که خواست آنها از ابتدا هم، یک انقلاب تمامعیار اجتماعی نبود. بلکه رفع موانع و فشار روی تجار و محدودیتها و اخاذیهای گمرکی را میخواستند. اما توده محروم مردم چیز دیگری میخواست. بنابراین آنها هم جذب نمایندگان خودشان یعنی سران سازشناپذیر و مقاوم جنبش شدند.
از این طرف هم فئودالها و زمینداران بزرگ، نمایندگان خودشان را برای جلوگیری از جنبش بهپیش میفرستادند. یکی از این نمایندگان فئودال ها و سر جریان ارتجاعی، آخوند شیخ فضلالله نوری بود که تحتعنوان اسلام و با عنوان مشروعهخواهی بهکمک محمدعلیشاه آمد. آخوند مرتجع شیخ فضلالله نوری و ایادیش که شدیدا از منافع فئودالها و زمینداران بزرگ حمایت میکردند، با تأسیس مدارس جدید، ایجاد کارخانه، با هرگونه آزادی و حتی روزنامهخواندن مخالف بودند.
از روز ۲۹خرداد ۱۲۸۶ شیخ فضلالله نوری بههمراه آخوندهای همسنخ خود بهبهانه عزاداری بهمناسبت وفات حضرت فاطمه در مسجد جمعهٔ تهران تحصن کردند و چادر زدند و به سخنرانی علیه جنبش آزادیخواهانه مردم پرداختند. اما مردم، چادرهای مرتجعین را برچیدند. مخارج این تحصن بهطور مخفیانه توسط اتابک، صدراعظم شاه تامین میشد.
اعدام اتابک و خنثیشدن موقت توطئه دشمنان
در روز ۸شهریور سال ۱۲۸۶ شمسی عباسآقا صراف، یکی از مجاهدان وابسته به انجمن آذربایجانیهای مقیم تهران با شلیک چند گلوله، اتابک را که در حال خروج از مجلس بود بهسزای اعمالش رساند.
اعدام اتابک که قویترین نقطه اتکاء دربار برای ازبینبردن آزادیخواهان بود، دلهای درباریان را پر از ترس کرد، محمدعلیشاه فوراً به مجلس آمده و سوگند دلبستگی به مشروطه خورد.
در همین ایام، قراردادی بین روس و انگلیس بهامضاء رسید که به قراداد ۱۹۰۷ معروف است. در این قرارداد روس و انگلیس، بین خودشان، ایران را به ۲منطقه تحت نفوذ تقسیم کردند شمال ایران تحت نفوذ روسیه تزاری و جنوب تحت نفوذ انگلیس قرار میگرفت. محمدعلیشاه که از سیاست استعمار پیروی میکرد بر آن شد تا اینبار با تهاجمی گسترده هر چه زودتر کار مجلس و جنبش آزادیخواهانه مردم را یکسره نماید.
در روز ۲۳آذر دستههای اجیرشده قدارهبند و ولگرد و همچنین سرایهداران و فراشان و قاطرچیان دربار همراه با تعداد زیادی از سربازان و نظامیان وابسته به شاه در میدان توپخانه چادر زدند و کانونی علیه جنبش برپاکردند. آخوند شیخ فضلالله نوری در رأس جمع کثیری از آخوندهای مرتجع نیز بهزودی به این جمع پیوستند.
اما نیروی مسلح مردمی و مشروطهطلبان برای دفاع از آزادی در اطراف مجلس تجمع کردند، مجاهدین تبریز هم به صاحبمنصبان نظامی آذربایجانی در تهران هشدار دادند که اگر متعرض مجلس بشوند خانههایشان در آذربایجان ویران خواهد شد، با این اقدامات و مقاومتها، توطئه دربار و ارتجاع در این مرحله با شکست روبهرو شد.
محمدعلیشاه قاجار برای انجام توطئههایش علیه مشروطه دست بهدامن روسیه تزاری شد. در اواخر فروردین ۱۲۸۷ قوای روسیه تزاری وارد خاک ایران شده و به چندین روستای مرزی آذربایجان حمله کردند.
در روز ۱۸خرداد ۱۲۸۷ محمدعلیشاه که از چند روز قبل در باغشاه مستقر شده بود اعلامیهیی تحتعنوان راه نجات منتشر کرد و در آن آزادیخواهان را بهسبک آخوندهای مرتجع، مفسد خواند.
با انتشار این اعلامیه بار دیگر انجمنها در تهران به جنبوجوش درآمده و از فردای آن روز نزدیک به انجمن در مدرسه سپهسالار و میدان بهارستان تجمع کردند. سخنرانان آزادیخواه و مردمی مثل ملکالمتکلمین و یا سیدجمالالدین واعظ هم با سخنان پرشور خود مردم را به ایستادگی دعوت کردند.
روزنامه نسیم شمال:
«هله ای گروه مجاهدین، بشوید همره و یکدله
بکشید بر سر مستبد ز مداد خون، خط باطله
روز ۲۲خرداد ۱۲۸۷ بهدستور محمدعلیشاه، قزاقها در دروازههای دوشانتپه و شمیران توپهای خود را رو به مجلس شورا مستقر کردند، نمایندگان سازشکار فوراً مجلس را ترک کرده و از شاه خواستار نرمش شدند.
نمایندگان درجه اول تهران (یعنی طباطبایی و بهبهانی) از روز جمعه ۲۹خرداد دوباره انجمنها را به تجمع در مدرسه سپهسالار و اطراف مجلس فراخواندند اما برای آنها شرط گذاشتند که با خودشان سلاح همراه نیاورند! انگار که مردم را به میهمانی دعوت میکردند!
اما سران جنبش تبریز مردم را به خیزش با سلاح خواندند. و این تفاوت ۲قطب جنبش بود.
کسروی در کتاب تاریخ مشروطه در اینباره مینویسد:
«...توده نیرومندی بهشمار میآمدند و در میانشان کسان جنگجو و زبردست بسیار یافت میشد، اینان نه آن بودند که در برابر بریگاد قزاق زبون گردند، چیزی که هست سرانی برای راهبردنشان (رهبریشان) نمیداشتند».
مردم تبریز با آشکارشدن توطئه خائنانه محمدعلیشاه برای انهدام مجلس در تهران و قلع و قمع آزادیخواهان، به جنبوجوش درآمدند. شهر تبریز هم از همان روز شنیدن خبر تهدید توپباران مجلس یکپارچه شور و خروش بود. خیلی از مجاهدین تبریزی خواستار اعزام به تهران برای کمک به مجلس بودند. در همین رابطه زنان آذربایجانی بسیار فعال شده بودند، بهطور خاص زنان تبریزی با کمکهای مالی و فروش زیورآلات و جواهرات خودشان در تأمین هزینه اعزام مجاهدان به تهران فعالانه شرکت داشتند.
۲۷خرداد ۱۲۸۷، ۳۰۰تن از مجاهدان و از جمله ستارخان و باقرخان از تبریز روانه تهران شدند، اما هنوز چند فرسخ از تبریز دور نشده بودند که خبر حمله نیروهای محمدعلیشاه بهمرکز غیبی در تبریز میرسد. ستارخان برای مقابله به تبریز برمیگردد.
توپباران مجلس و سرکوب مشروطهخواهان
اول تیرماه ۱۲۸۷، محمدعلیشاه قصد خود را برای محو آزادی و استقرار مجدد دیکتاتوری مطلقه سلطنتی کاملاً علنی کرده، تلگرافی به این مضمون به شهرهای ایران مخابره نمود:
«این مجلس برخلاف مشروطیت است، هر کس منبعد از فرمایشات ما تجاوز کند، مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود».
روز سهشنبه ۲تیرماه ۱۲۸۷، نیروهای قزاق و سربازان دولتی، مجلس را بهمحاصره خود درآوردند. بهدستور لیاخوف، فرمانده روسی بریگاد قزاق، توپها بهغرش درآمدند و مواضع مجاهدان را زیر آتش گرفتند.
در ظهر روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ بعداز مقاومتی کوتاه، اما دلاورانه و خونین، مجلس بهزانو درمیآید، برخی از آزادیخواهان که محمدعلیشاه به خونشان تشنه بود، در بعدازظهر همان روز در اطراف مجلس بهاسارت نیروهای شاه درآمدند. از جمله میرزا جهانگیرخان شیرازی، نویسنده و مدیر روزنامه صوراسرافیل، ملکالمتکلمین، خطیب پرشور تهران که همواره با شوری بسیار در دفاع از آزادی سخنرانی کرده بود، سلطانالعلمای خراسانی، مدیر روزنامه روحالقدس، قاضی ارداقی و بسیاری دیگر. فردای آن روز میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین بهدست دژخیمان محمدعلیشاه و بهدستور مستقیم او بهشهادت میرسند.
مورخین نوشتند:
«مشروطه در سراسر ایران برچیده شد. و در همهجا ایرانیان بار دیگر گردن به یوغ خودکامگی گزارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی میکرد».
آخوندهای مرتجع با اتکاء به جهل و خرافات و تعصبات ارتجاعی در لایههای عقبمانده و با علمکردن شعار مشروعه در مقابل مشروطه و دست در دست سپاهیان محمدعلیشاه دیکتاتور یکباره بر سر مجاهدان و مردم قهرمان تبریز ریختند.
روز دوم تیرماه همزمان با بمباران مجلس، شجاعنظام مرندی با کمک تفنگچیان محله دوهچی، به محلات مشروطهخواه وانجمن تبریز حمله بردند. اما مجاهدان تبریز پایداری کردند.
حوادث آن روزها در آذربایجان بهنقل از گزارش شاهدان و مورخان چنین بود:
- شجاعنظام مرندی کاری از پیش نبرد.
- پسر رحیمخان چلیپانلو هم واماند.
- عینالدوله والی آذربایجان و ۴۰هزار قوای تحت فرمان او کاری از پیش نبردند.
یکی از افراد محله دوهچی مسیر آبی را که به آسیابها میرفت منحرف کرد.
«نان در شهر نایاب گردید و سختی بیشتر شد».
از ورود خواروبار به شهر نیز جلوگیری شد.
«هر روز جمعی از زنان و اطفال و فقرا از گرسنگی جان میدادند».
با شدتگرفتن تهاجمات قوای سرکوبگر در روز ۲۲تیر، مدافعان محلههای «خیابان»، «مارالان» و «نوبر» دست از مقاومت کشیدند و تسلیم شدند. خانه شادروان علی موسیو تاراج شد. و مردم از ترس آنکه خانههایشان غارت بشود، بر سردر خانههای خودشان بیرق سفید زدند. در چنین شرایطی بود که ستارخان بههمراه ۲۰مجاهد جانبرکف، دلاورانه مقاومت میکرد. و اینچنین بود که باز هم تاریخ بهثبت رساند که:
«این مرد عامی از یکسو اندازه دلیری و کاردانی خود را نشان داد و از یکسو مشروطه را به ایران بازگردانید، مشروطه از همه شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز باز میماند، از تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را مینمود».
غیر از قشون ۴۰هزار نفره دولتی، سهامالدوله با فوج ملایر و اقبالالسلطنه از ماکو به تبریز نزدیک میشدند.
ولی ستارخان با دسته کوچکی از پیرامونیان پروایی از این پیشامدها نداشت، وقتی همه کویها دست از جنگ کشیدند و دولتیان به شهر درآمدند مجاهدانی که سرفروآوردن به دولتیان نمیخواستند به امیرخیز پناهیده در نزد او میبودند، اینان با همه اندکی استوار میایستادند. اما هر کس میپنداشت ستارخان یا دستگیر میگردد و یا گریخته، جان بدر میبرد، هیچکس گمان نمیکرد که او در برابر آنهمه دشمنان خواهد ایستاد و فیروز هم خواهد گردید، راستی را باید به جوانمردی آنان آفرین خوانیم.
نقش رضاخان قزاق در جریان انقلاب مشروطه
رضاخان به گفته پسرش (محمدرضاشاه) ابتدا یک قزاق ساده بود که بعدها تا فرماندهی یک تیپ قزاق نیز ارتقاء یافت (شاه. کتاب پاسخ به تاریخ)
نیروی قزاق یک نیروی اساسا روسی مستقر در ایران بود که بهگفته تیمسار عبدالله امیرطهماسبی وزیر جنگ رضاشاه، عامل بدبختی ملت ایران بود! (امیرطهماسبی. تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضاشاه پهلوی ص ۲۵).
این نیرو که تماما تحت هدایت و فرماندهی ستاد قوای قزاق در قفقاز بود به اشاره دولت روسیه تزاری، ندای آزادی مردم ایران در انقلاب مشروطیت را در حلقوم هزاران ایرانی آزادیخواه خفه کرد و چه بسیار مردم شریف و بیدفاع را فقط به جرم میهنپرستی از دم تیغ گذراند(ارتشبد غلامعلی اویسی. کتاب تاریخ ۵۰ساله نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی ایران چاپ ۱۳۳۵ تهران ص ۳۰به بعد).
رضاخان در جریان انقلاب مشروطه و محاصره تبریز در شمار نیروهای عینالدوله با ستارخان و مجاهدین تبریز جنگیده بود(احمد کسروی - تاریخ مشروطه یکجلدی ص ۸۳۵)
رضاخان هنگام آزادسازی تهران توسط مشروطهخواهان با مجاهدان مشروطه جنگیده بود(کتاب رضاشاه از تولد تا سلطنت ص ۱۴۸)
در جریان اشغال ایران توسط نیروهای روسیه تزاری در همدان با نیروهای دولت ملیون ایران به فرماندهی کلنل محمدتقی خان پسیان جنگیده و شکست خورده بود( کتاب رضاشاه از تولد تا سلطنت ص ۲۰۰)
یکی از سیاهترین اوراق زندگینامه رضاخان را باید در دوران جنگ و اشغال ایران بهدست روسیه تزاری جستجو کرد.
در آن جنگ، رضاخان خود و نیروهایش را به ژنرال متجاوز روس (نیکلای باراتف) معرفی کرده و به مزدوری او در آمده بود (کتاب رضاشاه از تولد تا سلطنت ص ۲۰۱) و به این ترتیب در خیانت به میهن و مزدوری اشغالگر و وطنفروشی مطلقا چیزی کم نگذاشت.
و بسیار طبیعی است که یک افسر عالیرتبه انگلیسی یعنی آیرونساید هم که «در به در» بهدنبال چنین شخصی میگشت، او را در نیروهای قزاقی که پس از شکست تزار، بیصاحب شده و گرسنه و بی ساز و برگ بهدنبال ارباب جدیدی می گشتند، بهخدمت خود بگیرد!
پیدا کردن همچنین مهرهای آنهم با چنین ویژگیهای منحصر بهفردی که حتی یک «مویرگ» میهنپرستی هم در وجودش یافت نمیشد، یک شانس بزرگ برای استعمار بود و یک بدشانسی بسیار بزرگتر برای ایران و مردم ایران.
رضاخان از زبان ژنرال آیرونساید
آیرونساید همان هنگام در خاطراتش نوشته بود:
« رضاخان بدون شک یکی از بهترین افسران است و «اسمایت» (سرهنگ «هنری اسمایت» فرمانده انگلیسی نیروی قزاق پس از کودتا در قزاقخانه و انگلیسی شدن نیروی قزاق) توصیه میکند که رضاخان عملاً رئیس این دسته باشد و تحت نظر فرمانده سیاسی که از تهران تعیین شده، عمل کند... شخصاً عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بیهیچ دردسری این کشور را ترک گوییم».
آیرونساید در بخش دیگری از خاطرات خود نوشته است: «من شخصا معتقدم که قبل از خروجمان از ایران بایستی افراد نیروی قزاق را بهحدی قدرت بخشید که بهصورت یک ارتش حاکم درآمده و بتواند مقدار زیادی از مشکلات ما را رفع کرده و خاطرمان را از عواقبی که پس از عزیمت ما بروز خواهد نمود آسوده کند...».
رضاخان البته حداقل در این مورد خاص، انسان نمکنشناسی نبود و هنگامی که به مقام وزارت جنگ حکومت کودتا رسید بلافاصله برای ژنرال آیرونساید و سایر همکارانش درخواست مدال و نشان؟! کرد.
رضاخان مدتی بعد به نخستوزیر یعنی همان سیدضیاء نوشت:
«برای یادآوری خاطر مبارک تصدیع میدهم در این موقع که ژنرال آیرونساید و ژنرال «گوری» و بعضی از صاحبمنصبان انگلیسی که در فرونت(جبهه) ابراز لیاقت نموده(اشاره به قتل میرزا کوچکخان) و میخواهند از ایران مسافرت نمایند، بیمورد نیست نشانهایی که حضرت اشرف مقتضی میدانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود».
رضاخان که پس از کودتای ۱۲۹۹ از سوی شاه قاجار به لقب سردار سپه ملقب شده بود، در مقام وزیر جنگ، ابتدا کلنل محمدتقی خان پسیان و میرزا کوچک خان جنگلی، ۲سردار بازمانده از آخرین اخگرهای انقلاب مشروطه را با همراهی خوانین منطقه و یاری نیروهای استعماری از میان برداشت و پس از بهشهادت رسیدن خیابانی، دیگر سردار انقلاب مشروطه توسط مخبرالسلطنه، آخرین شعلههای انقلاب مشروطیت را خاموش کرد و تقریبا ۴سال بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در آخرین کودتایی که باز هم با تایید سفارت انگلستان در تهران و با یاری آخوندهای وقت از جمله آخوند خائن کاشانی انجام شد، به تخت شاهی نشست.
آنسوی سوگند رضاخان برای حفاظت از مشروطیت ایران!
رضاخان در شرایطی سوگند خورد که کاشانی ملعون به حمایت تمامعیار از او برخاسته بود! رضاخان البته سوگند خورد که نگهبان مشروطیت ایران باشد در حالیکه همگان میدانستند که:
این قزاق جرار خود در جریان انقلاب مشروطه، قزاق تحت امر لیاخف روسی بود،
هنگامی که مجاهدان و فداییان مشروطه برای آزاد کردن تهران میجنگیدند، رضاخان قزاق مدافع محمدعلیشاه بود!
هنگامی که ارتش اشغالگر روس در جنگ جهانی اول وارد خاک ایران شد، رضاخان قزاق که آنموقع فرمانده نیروی قزاق همدان بود، نهتنها به دفاع از ایران برنخاست بلکه با ارتش ملی ایران به فرماندهی کلنل محمدتقی خان پسیان که همزمان فرمانده ژاندارمری همدان هم بود، به نیابت از ارتش اشغالگر روسیه به جنگ پرداخت و گر چه از کلنل و ارتش ملی ایران شکست خورد اما پس از شکست، به قزوین رفت و خود را به نیکلای باراتف ژنرال قزاق ارتش اشغالگر روس معرفی کرد و همراه با ارتش اشغالگر روس مجددا به جنگ کلنل آمد و ارتش ملی ایران را شکست داد!
رضاخان در همان مقطع تاریخی هنگامی که انقلاب کبیر اکتبر در روسیه پیروز شد و نیکلای باراتف ناگزیر به بازگشت به روسیه شد، به گواهی ملکالشعرای بهار، با باقیمانده نیروهای قزاق خود، در قزوین با نیروهای انگلیسی به زد و بند پرداخت و پس از معرفی شدن به ژنرال آیرونساید انگلیسی، اینبار طوق مزدوری انگلیسیها را به گردن آویخت و از آن پس مزدور آنها شد.
سراسر زندگی رضاخان و اسناد غیرقابل انکار نشان میدهند که او پیوسته مزدور بیگانگان بوده و اکنون نیز تنها زیر سایه جهل و جنایت و تحریف تاریخ ایران توسط آخوندها و در راستای خطوط سیاسی استعماری است که بهعنوان وارث انقلاب مشروطه معرفی میشود، تنها یک نگاه به تاریخچه زندگی و جنگهای او نشان میدهد که او وارث مشروطه نبود، رضاخان قاتل مشروطه بود!
اکنون با عبور از این پرانتز نسبتا طولانی به ادامه وقایع مشروطه میپردازیم.
نتیجه نبردهای تبریز
«روز ۲۶تیرماه، ستارخان با مجاهدانی که تعدادشان به ۲۰تن نیز نمیرسید بیرون رفت و در بازارچه صفی، بیرق روس را که بر سردر خانهها برافراشته شده بودند، با گلوله زده آن را پایین انداخت و سپس بیرقهای سفید را یکایک سرنگون کرد و اینچنین از امیرخیز تا عالیقاپو پیش رفت».
در تاریخ مشروطه ایران هیچکاری به این بزرگی و ارجداری نیست، در سایه دلیری و کاردانی و پایمردی ستارخان بار دیگر به همه کویهای تبریز بازگشته، سپس نیز به همه شهرهای ایران بازگردید،
آن لکه سیاهی که در نتیجه زبونی و کارندانی نمایندگان پارلمان و شکست آزادیخواهان تهران، به دامن تاریخ ایران نشسته بود، این مرد با جانبازیها و پایداری خود آن را پاک گردانید،
روز سوم مهر، بهفرمان عینالدوله تمامی قشون دولتی، از همهسو به شهر حمله بردند و باز شکست نصیبشان شد.
روز ۲۰مهر محله دوهچی که کانون دشمنان مشروطه و آخوندهای مرتجع در تبریز بود مورد تهاجم مجاهدان قرار میگیرد، شهر تبریز بهکلی بهتصرف مجاهدان درآمد.
در تهران، انبوهی از مردم از تبریزیان ستایش میکردند و مشروطهخواهی نشان میدادند. اما در برابر توفان انقلابی که دوباره سرمیکشید، دولتهای روس و انگلیس در اتحاد باهم توطئهیی را تدارک دیدند:
توطئه از این قرار بود: برای آنکه رهبری انقلاب بهدست مجاهدان نیفتد، به رفتن شاه مستبد و روی کار آمدن یکی از دستپروردگان استعمار رضایت دهند.
فتح تهران و پیروزی انقلاب مشروطه
در پی پیشرفت کار مجاهدان تبریز، شور آزادیخواهی در سایر شهرها از جمله در اصفهان و رشت و مشهد و استرآباد فروزان شد. در شهر رشت، کمیتهیی از مجاهدان بهنام «کمیته ستار» بهوجود آمده بود. یپرمخان ارمنی، معزّالسلطان و گروهی دیگر، پرچم پشتیبانی از ستارخان و مجاهدین تبریز را برافراشته بودند. مجاهدان بهفرماندهی این کمیته در ۱۹بهمن ۱۲۸۷ علیه حاکم دستنشاندهٔ محمدعلیشاه، شوریدند و حکومت رشت را به سپهدار تنکابنی سپردند. روز ۱۴اردیبهشت بهفرماندهی یپرمخان نیروهای دولتی را درهمشکستند و قزوین را فتح کردند.
سرانجام روز جمعه ۲۵تیرماه شمسی ۱۲۸۸ بعد از ۳روز درگیری، تهران بهدست رزمندگان و مجاهدان راه آزادی فتح شد. با فتح تهران، انقلاب مشروطه بهپیروزی رسید. اما توطئههای مجدد ارتجاع و میوهچینان، این انقلاب را به بیراهه کشاند.
در غروب روز ۲۵تیر ۱۲۸۸، چند ساعت بعد از سقوط استبداد و فرار محمدعلیشاه، انبوهی از ملایان و درباریان و بازرگانان و کسانیکه تظاهر به همراهی با مشروطه آغاز کرده بودند، بهاضافه گروهی از آزادیخواهان تهران، در بهارستان، انجمنی بهنام «مجلس عالی» برپاکردند. این کمیسیون، کابینهیی برگزید که کلیه اعضای آن از وابستگان به دربار قاجاری یا دستپروردگان ۲دولت روس و انگیس بودند. سپهدار تنکابنی رئیس دولت انقلاب! یعنی نخستوزیر و وزیر جنگ شد.
کابینه سپهدار نهتنها محمدعلیشاه را محاکمه نکردند، بلکه برای او مواجب و حقوق هنگفتی هم تعیین کردند. کسانی نظیر لیاخوف که مجلس را بمباران کرده بود، تبرئه شدند.
با این حال در اثر خشم و خروش مردم علیه مستبدین و دستنشاندگان آنها ۵نفر از مهرههای جنایتکار استبداد و ارتجاع، محاکمه و اعدام شدند. از جمله، آخوند شیخفضلالله نوری، میرهاشم دوهچی و صنیع حضرت که از مرتجعان و سرکردگان مشروعه بودند.
توطئه علیه ستارخان و مجاهدان آزادیستان
بعد از آنکه کابینهیی از وابستگان به دربار استبداد قاجاری و دستپروردگان روس و انگلیس بر سر کار آمد، توطئه برای خلعسلاح مجاهدین بهاجرا گذاشته شد. توطئه از اینجا شکل گرفت که تلاش کردند، ستارخان و باقرخان را از تبریز و مردم قهرمان آن جدا کنند. بهترین بهانه این بود که او را برای دیدار سران دولت جدید به تهران دعوت کنند. در تلگرامهایی که قبل از عزیمت ستارخان به تهران بین سفارت انگلیس و وزیر خارجه آن کشور مخابره شده، از اصرار روس به رفتن ستارخان و باقرخان به تهران، قبول انگلیس و پافشاری دولت مرکزی بر رفتن آن دو به تهران سخن بهمیان آمده و بهخوبی نشان میدهد که دعوت ستارخان به تهران از آغاز، توطئهیی برای خلعسلاح مجاهدان و ازبینبردن آزادیخواهان و پرچمداران سازشناپذیر انقلاب مشروطیت بوده است.
سردار و سالار انقلاب در نیمه فروردین ۱۲۸۹ با گروهی از مجاهدانشان وارد تهران شدند. در قدم بعدی، سازشکاران برای از میان برداشتن ستارخان و باقرخان، تفرقهافکنیها و اغتشاشات ناشی از درگیری های دستههای اعتدالی و انقلابی را بهانه کردند.
بعد از فتح تهران ۲دسته عمده در مجلس بهوجود آمد. دستهیی که خود را بهاصطلاح انقلابی مینامید و آن را سیدحسن تقیزاده، یعنی همان کسی که در دوران قیام دلیرانه تبریز، از پشت پرده به کارشکنی علیه آزادیخواهان میکوشید، بهوجود آورده بود. از سوی دیگر عدهیی دیگر دستهیی بهنام دسته اعتدالی تشکیل داده بودند. این هر دو دسته، با مجاهدین مخالفت داشتند.
اولین اقدام عملی دسته بهاصطلاح «انقلابی»، بهقتل رساندن سیدعبدالله بهبهانی بود. قتل او در بین مردم تأثیر بدی گذاشت و طرفداران بهبهانی خواستار اخراج تقیزاده از مجلس شدند. تقیزاده به استانبول گریخت.
قدم بعدی توطئه این بود که کابینه با بهانه قراردادن قتل بهبهانی، تصمیم به جمعآوری ابزار جنگ از مجاهدان بگیرد. روز دهم مرداد ۱۲۸۹، یکسال پساز فتح تهران، وزیر مختار روس با وزیر خارجه انگلیس در خصوص ضرورت مبرم خلعسلاح مردم گفتگو کرد. ۲روز بعد مجلس، درست به همان نظری رسید که نمایندگان روس و انگلیس رسیده بودند.
مجلس تصویب کرد که تا ۴۸ساعت دیگر همه مردم بهجز شهربانی و ارتش سلاحهای خود را به مأموران دولتی تحویل دهند.
«دولت کابینه مستوفیالممالک» خرسندی نداشت که شکار را از دست بدهد. و از فرصتی که برای برانداختن یک مرد دلیر بهنام پیدا کرده بود سودجویی ننماید» این بود که به درگیری با نیروهای ستارخان پرداختند.
به این ترتیب توطئههای ارتجاع و استعمار و میوهچینانی که رهبری انقلاب را بهسرقت برده بودند، علیه آرمانهای انقلاب مشروطه سرانجام به خلعسلاح مجاهدین انجامید. ستارخان در این واقعه زخمیشد و بههمین زخم، ۳سال بعد در روز ۲۵آبان ۱۲۹۳ شمسی بیآنکه طعم آزادی را بچشد بر اثر زخم آزادیستیزان، دیده از جهان فروبست.
آری اگرچه در مراحل نخستین آن انقلاب عظیم، فرصتطلبان میوهچین، سوار بر زمینهیی از نارساییهای جنبش، توانستند خیلی زود سررشته امور را از دست دلسوزان راستین آزادی بربایند و تا به «مشروطه خود» رسیدند، مجاهدین را خلعسلاح کرده و راه پیشرفت و تعمیق جنبش مردم را ببندند اما با اینهمه، انقلاب مشروطه، نهتنها در تاریخ ایران نابود نشد بلکه فراتر از نتایج بلاواسطهاش، سنگ بنای محکم آزادیخواهی، ترقیخواهی و استقلالطلبی را همراه با سنت مجاهدت و جانبازی برای تحقق آرمانهای میهنی، در تاریخ معاصر ایران، بنانهاد.
چشمانداز پرشور
در سالروز پیروزی جنبش مشروطیت ایران، بهجاست به ادامهدهندگان راه و آرمان مشروطه درود بفرستیم. به مقاومت ایران و به مجاهدان و به همه رزمآوران و همراهان و متحدان و پشتیبانانش و به امیرخیز کنونی ایران، اشرف ۳ درود بفرستیم. بهراستی که صحنه امروز ایران نیز در مداری دیگر، همان شرایط انقلاب مشروطه را تداعی میکند.
آخوندهای ضدبشر، اخلاف جنایتکار همان شیخ فضلاللهها، کمر بسته بودند تا با استفاده از شرایط ویژه منطقه بهویژه جنگ عراق، جنبش مقاومت ایران را بهطور کامل سرببرند و از سر راه خود بردارند. اما همچنانکه اینبار هم در تاریخ، مجدداً بهثبت رسیده و خواهد رسید، این توطئهها، بهیمن پایداری پرشکوه زنان و مردان مجاهد خلق در شرایطی بسا خطرناک و سخت شکست خورد و مجاهدین توانستند این جنبش را سرفراز و پایدار و پاینده سازند.
مقاومت ایران که پرچم مبارزه برای آزادی را بهدوش میکشد، بهیمن رهبری پاکباز خود و با درسآموزی از این تجارب، با تکیه بر یک ائتلاف پایدار سیاسی و با برخورداری از یک بازوی استوار میهنی متشکل از رشیدترین فرزندان خلق ایران، نویدبخش پیروزی و برقراری آزادی و حاکمیت مردمی در ایران است.
مسعود رجوی ـ دوم فروردین ۱۴۰۲: به پشتوانهٔ قيمت بيكران در رود خروشان خون شهيدان از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا امروز
در اثر استمرار قيامهای شورشگران و خلق قهرمان از۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱ به شكرانهٔ نسل شورش و انقلاب و در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادي ايران به يقين ميتوان گفت برخلاف انقلاب مشروطه و انقلاب ضدسلطنتي اين بار انقلاب ماندگار است و سرقت آن امكانپذير نيست... انقلاب دموكراتيك نوين مردم ايران پيــروز ميشود
بیشتر بخوانید: