728 x 90

گرامیداشت سالگرد شهادت غلامرضا خسروی در ۱۱خرداد ۱۳۹۳

شهید غلامرضا خسروی
شهید غلامرضا خسروی

«حسرت ستاره‌یی نبردن

شب ـ ساریِ جهان را تسخر زدن

تعلق ناگزیر را

در خویش کشتن

تا خورشیدپاره‌های پگاهان

پرواز روشنا را

در دایره نگاهت

مشق کنند...»

 

غلامرضا خسروی سوادجانی زندانی مقاوم پس از سالیان طولانی شکنجه و اسارت ۱۱خرداد ۱۳۹۳ به‌دست دژخیمان رژیم آخوندی حلق‌آویز شد. دژخیمان در طول سال‌های گذشته غلامرضا را تحت شدیدترین فشارها و شکنجه‌ها قرار دادند تا او را درهم‌بشکنند و وادار کنند که از هواداری از مجاهدین دست بکشد، اما او تا آخرین ساعت‌هایی که در سلول انفرادی دست و پایش در زنجیر بود، داغ تسلیم و کرنش را بر دل دژخیمان گذاشت.

 

از زبان خودش:

 «از سال ۵۷ با اوج گرفتن انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شدم که این آشنایی بعد از پیروزی انقلاب به یک ارتباط مداوم و پیوسته تبدیل گشت و در نهاد دانش‌آموزی سازمان مشغول به فعالیت شدم که نهایتاً در مردادماه سال ۶۰ به همین دلیل دستگیر شدم. فعالیتم در شهرهاى آبادان، نورآباد ممسنی و کازرون بود. در مردادماه سال ۶۰ به‌اتهام هواداری فعال از سازمان مجاهدین خلق ایران در حالی‌که ۱۶سال داشتم دستگیر شدم. ۴سال در زندان سپاه پاسداران کازرون و یک‌سال هم به زندان عادل‌آباد شیراز تبعید شدم که آن دوران تؤام با زجر و شکنجه و سختی‌های بسیار بود و در مرداد سال ۶۵ آزاد شدم. بعد از آزادی از زندان به‌رغم قبولی در کنکور ورودی دانشگاه از ادامه تحصیل محرومم نمودند و شرط ورودم به دانشگاه را قبول همکاری اطلاعاتی با وزارت اطلاعات قرار دادند که هیچ‌وقت آن را نپذیرفتم». 
غلامرضا در رابطه با موضع سیاسی خود می‌نویسد: «از این‌که اعلام نمایم هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستم هیچ ترس و هراسی ندارم و بگذار به‌خاطر این هواداری و بغض و کینه ضدانسانی رژیم نسبت به سازمان و هوادارانش به چوبه‌ دار سپرده شوم. باشد که پرچم شرف و آزادگی خلق قهرمان ایران باشم و شهادت‌مان موجب سرنگونی هر چه سریع‌تر این رژیم ضدبشری گردد».

 

از میان نامه‌ها

تعدادی از نامه‌های مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی که نمایانگر عشق و احساسات عمیق او به آزادی مردم ایران و آرمان‌های مجاهدین می‌باشد در زیر آورده شده است:
به‌نام خدا و به‌نام آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
راه رهایی؛ راه خدا و خلق؛ راه تکامل و تعالی و نیل به جامعه‌ای آزاد و رها پرفراز و پرنشیب است؛ با رنج‌ها و شکنج‌ها و مصائب بسیار؛ با گردنه‌ها و راهزنان و شب‌پرستان بی‌شمار. طی این مسیر پرمخاطره جز با فدای حداکثری میسر نمی‌گردد. فدایی مستمر و مداوم؛ هر زمان چیزی را باید فدا نمود؛ پدر، مادر، همسر، فرزند، مال و دارایی و در یک‌کلام همه چیز را و سبک‌بال پرواز نمود؛ پروازی بلند و با چشم‌اندازی وسیع و پهناور تا هماره تاریخ. و من المومنین الرجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً. و از مومنان کسانی هستند که بر عهد و پیمانی که با خدا دارند صادق و استوارند پس از آنان کسانی بر عهد و پیمان خود وفا نموده (تا شهادت) و کسانی نیز منتظر آن لحظه شگفت‌انگیزند بدون آن‌که تغییر و تبدیلی در عزم و اراده‌شان ایجاد گردد. امیدوارم همواره سربلند و سرفراز و پرتلاش باشید.

(برادر کوچک شما غلامرضا خسروی) ۲۰مرداد ۱۳۹۱ ـ بند ۳۵۰ زندان اوین

 

رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت خواهر مجاهد مریم رجوی 
با سلام و درودهای بیکران 
پس از ۱۵روز و با بازگشت به بند ۳۵۰ از سلول‌های ۲۴۰ زندان اوین، در جریان تلاش‌های مستمر و پیگیر شما در حمایت از حقوق زندانیان مظلوم و بی‌دفاع و آسیب‌دیده از یورش وحشیانه مزدوران رژیم ضدبشری آخوندی قرار گرفتم. 
لذا بر خود دیدم تا از همه مجاهدت‌های شما و سایر خواهران و برادران مجاهدم و اعضا و وابستگان شورای ملی مقاومت تشکر و قدردانی نمایم. باشد تا این رنج‌ها و شکنج‌ها ره به پیروزی نهایی مردم ایران که همانا استقرار دموکراسی و آزادی است باز نماید. 
سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی 
فرزند کوچک خلق قهرمان ایران ـ غلامرضا خسروی ۱۱اردیبهشت ۱۳۹۳

 

پتک تیک‌تاک تاریخ بر سندان ثانیه‌ها شتاب می‌گیرد. زمان با ارابه‌های حریص رسیدن، می‌گذرد. در حواشی پتک تیک‌تاک تاریخ و ارابه‌های زمان، کاروان‌های یاد با رایتی از لاله‌ها و شقایق‌ها بر دامنه‌های وطن فرش زمرد می‌گسترند؛ دامنه‌هایی همیشه شاهد و کاروان‌هایی همیشه حاضر. این‌گونه نسل‌های لاله و شقایق از مشروطیت تا ۳۰خرداد ۶۰ و از ۳۰خرداد تا ۱۱خرداد ۹۳ تکرار و تکثیر می‌شوند.

 

آخرین روزهای غلامرضا خسروی از زبان هم‌‌بندی‌هایش

وقتی حکم اعدام غلامرضا خسروی صادر شد، چند تن از اصلاح‌طلب‌ها که آن روزها زندانی بودند به‌ او توصیه و اصرار می‌کنند که ضمن درخواست ملاقات با بازجو، کوتاه آمده و تعهد بدهد تا حکم اعدامش شکسته شود. آنها به غلامرضا وضعیت خانواده‌‌اش را یادآوری می‌کنند تا بدینوسیله او را راضی به کوتاه آمدن کنند. غلامرضا به آن‌ها می‌گوید: اگر اعدام من و ریختن خونم به اندازه حتی قطره‌یی راه آزادی مردم ایران را باز کند من به آن طناب دار بوسه می‌زنم.


مدتی پس از اجرای حکم اعدام، از طریق یکی از سربازان زندان متوجه شدیم در مسیر چوبه دار شعار مرگ بر خامنه‌ای و درود بر رجوی سر داده بود. یکی از زندانیان می‌گفت روز ۱۲خرداد جلو در اتاق بازجویی، یکی از بازجوها از بازجو علوی پرسید حاجی دیشب آن‌جا بودی؟ علوی ضمن فحاشی به غلامرضای قهرمان می‌گوید که نمی‌دانی در وصیت‌نامه‌اش چی نوشته بود، به آقا کلی چرت و پرت گفته بود و از بالا تا پایین نظام را شسته بود.


سال ۸۹ بلافاصله بعد از این که حکم اعدام را در دادگاه بدوی به‌ وی ابلاغ می‌کنن، از رئيس بند انفرادی یک برگه رسمی دادگستری خواسته و یک وکالت‌نامه می‌نویسد خانه و ماشینش را به‌ همسرش می‌بخشد و تأكيد مي‌كند كه همسرش پس از او در هر انتخابی برای زندگی آينده خود مختار است.  

غلامرضا خسروی یکبار تعریف کرد: وقتی در انفرادی‌ زندان کرمان بود برای مدتی بازجوی دژخیمی به‌نام سعید شیخان از تهران برای بازجویی از او به‌ زندان کرمان می‌رود. شیخان جلاد سربازجوی کهنه‌کار اطلاعات در مورد مجاهدین بوده. شیخان در جایی نظر غلامرضا را درباره شهیدان قتل‌عام ۶۷ می‌پرسد . غلامرضا حین صحبت درباره این سربه‌داران از کلمه «شهید» استفاده می‌کند که باعث خشم شیخان می‌شود و از غلامرضا می‌خواهد که کلمه معدوم را برای آنها به‌‌کار ببرد و در برگه بازجویی بنویسد. اما غلامرضا هر بار روی برگه کلمه شهید را می‌نویسد و این جدال ادامه پیدا می‌کند تا بالاخره شیخان با کلافگی نوك خودکار را روی سر غلامرضا فشار می‌دهد و می‌گوید: تو چطور این‌طوری شدی در حالی که اشرف هم نرفتی؟ درست مثل اشرفی‌ها حرف می‌زنی و درست مثل آنها شده‌ای و تعجب ما همین است!!!


یک بار در یک حرکت اعتراضی که همه بچه‌ها جلوی در بند جمع شده بودیم معاون زندان وارد شد و شروع کرد به رجزخوانی. تعدادی از بچه‌ها را به انفرادی برده بودند و رؤسای زندان هم نمی‌خواستند جلو خواست ما کوتاه بیایند و بچه‌ها را برگردانند. دژخیم مؤمنی معاون زندان جلو در ایستاده بود و با همان لحن لمپنی خاص خودش داد زد: همه فتنه گرها و منافق‌ها باید بدانند... همین که به کلمه «منافق» رسید غلامرضا که نزدیک او ایستاده بود بلند داد کشید «منافق» نه،  مجاهد. مومنی مجدد ادامه داد : منافق... و غلامرضا این‌بار با صدای بلندتری داد زد: حرف دهنت رو بفهم، مجاهد. و اینجا بود که همه بچه‌های بند حتی آنها که اصلا با مجاهدین هم‌فکر نبودند سوت و کف زدند و فضا در همان لحظه کاملا چرخید و مؤمنی سنگ روی یخ شد و دمش را روی کولش گذاشت و با خشم و خط و نشان كشيدن برای زندانيان بیرون رفت...
غلامرضا در کارهای بی‌نام و نشان یک اسوه بود. تا بعد از شهادتش کسی خبردار نشد که او برای همه زندانیان بی‌کس و کاری که تازه وارد بند می‌شدند وسایل اولیه‌ای را از قبل آماده می‌کرد و کنار می‌گذاشت. در بسته‌بندی‌هایی که بعدها از کنار تختش درآوردم همه چیز از مسواک و حوله و خمیردندان و صابون و لباس زیر به شکلی مرتب برای دادن به‌ زندانیان ندار چیده شده بود. با همه زندانیان گمنام و محروم رابطه می‌زد و ارتباط می‌گرفت و خیلی زود با آنها هم‌زبان می‌شد. 
در گرفتن مراسم شهیدان در هواخوری زندان همیشه پیش‌قدم بود. آخرین مراسم مربوط به جعفر کاظمی و محمد حاج‌آقایی بود که گوشه هواخوری جمع شده بودیم و یادم هست که در آن سرمای اوین متنی را که از قبل آماده کرده بود در محکومیت اعدام و جنایات رژيم خواند که بسیار انگیزاننده بود. 
یک روز عصر، به زمان بستن درهای هواخوری نزدیک می‌شدیم و من به‌همراه غلامرضا خسروی و ۳نفر دیگر گوشه هواخوری ایستاده بودیم که از میان شلوغی جمعیت یک نفر جلو آمد و غلامرضا را صدا کرد. چهره تکیده و مضطربی داشت، غریبه‌ای بود که تازه وارد بند شده بود و غلامرضا را که دید بغضش گرفت و گرم او را در بغل گرفت. او ستار بهشتی بود. حسابی غلامرضا را غرق بوسه کرد و گفت: چقدر من اخبارت را از بیرون پیگیری و بازنشر می‌کردم و یک روز آرزو داشتم که از نزدیک تو را ببینم. همه ما از رابطه اين دو نفر با هم هاج و واج مانده بودیم. 
غلامرضا همیشه لباس آبی می‌پوشید و پیرهنی با رنگ آبی ملایم داشت که متوجه شدیم خیلی به آن علاقه دارد . یک بار از او پرسیدم چرا تقریباً رنگ همه لباس‌هایت آبی است؟‌ گفت چون رنگ پیراهن برادر مسعود موقع سخنرانی‌های فاز سیاسی اغلب آبی بود و من هم آبی می‌پوشم.

 

غلامرضا خسروی ـ چونان پنجه مریم شکفته بر صخره‌یی

باور تکثیر شدن رؤیای آزادی از در و دیوار زندان‌ها چندان صعب می‌نماید که گویی «پنجه‌ مریم شکفته بر صخره‌یی». و این پنجه را نه تنها گل مریم، که لاله‌ها‌ و شقایق‌های ایران‌زمین در عهد شیخان و سلطه ابلیس، از سنگ‌ها و آهن‌ها و دیوارها رویانده و گذر‌انده‌اند.

باور دیوار و آهن و باروی زندان‌های خمینی و خامنه‌ای این بود که با قتل‌عام نسل جوان مشتاق آزادی در دهه ۶۰، هیبت دیوار و آهن و سلول و بارویش را در پهنه فلات ایران خیمه می‌زنند؛ اما یک ستاره هم برای شکست شب کافی‌ست. این، همان نبرد ستارگان دنباله‌دار آزادی با شب‌ترین ظلام تاریخ ایران‌زمین است. این، همان حماسه ماندگار اختری از سلاله ستارگان شب‌کوب در الفباهای نامی‌ست که حسرت ستاره‌یی را هم نبرد؛ تعلق ناگزیر به جرعهٔ حیات را در خویش کشت و خورشید‌پاره‌های پگاهان را در دایرهٔ نگاهش مشق نوشت: غلامرضا خسروی.

 

غلامرضا خسروی ـ کیفرخواست یک وطن

غلامرضا خسروی در معیت پیشاهنگ آزادی به‌همراه تنی چند از یارانش توانست مفهوم «زندان و زندانی» را در نظام آخوندی بدل به کیفرخواست یک وطن علیه سلطه جلاد کند. غلامرضا خسروی و یارانش اراده کردند مفهوم زندان را ـ که از دههٔ ۶۰ لجه‌گاه هزاران ستاره گشت ـ بدل به عرصه و میدانی برای اتحاد زندانیان، دفاع از منشور حقوق‌بشر، پس زدن سلطه بازجو و شکنجه‌گر، ارتباط با خانواده‌ها و دنیای خارج زندان و پیوند زندانی با قیام‌های سراسری کنند.

غلامرضا خسروی توانست سلول و زندان و دیوار را کیفرخواستی علیه دستگاه قضاییه تحت‌امر خامنه‌ای کند. او تمام حساب و کتاب‌های زندان و زندانی توسط ارتجاع آخوندی و دستگاه قضاییه‌اش را به‌هم‌ریخت. او و هم‌بندان و یارانش با شورش و قیام در داخل زندان توانسته‌اند هویت سیاسی و مبارزاتی‌شان را به دژخیمان آمر و عامل ولایت فقیه تحمیل کنند. غلامرضا خسروی به این یقین و باور رسیده بود که باید حتی در زندان هم بر سماط ضیافت آزادی نشست.

 

غلامرضا خسروی ـ شکافتن دیوار و گسل‌های ناگزیر دیکتاتور

آنچه از شورش زندانیان در اواخر فروردین تا پایان اردیبهشت ۹۳ در زندان بدنام اوین رخ داد، نشان داد که نسل قتل‌عام شده در دهه ۶۰ با نسل‌های بعدیِ تشنه و شیفته آزادی پیوند خورده است. از آن پس بود که جولان‌دادن‌های بازجویان و جلادان زندان‌های آخوندی ـ با وجود استمرار داشتن‌شان ـ تحت تأثیر فشارهای اجتماعی، خانواده‌ها، افشاگری‌های مقاومت و خود زندانیان و نیز اقدامات بین‌المللی، دچار گسل‌های ناگزیر گشت.

 

غلامرضا خسروی ـ درک صریح زیبایی

غلامرضا خسروی با درک روشنی از جریان اصلی و مستمر تاریخ معاصر ایران، هستی و مقاومتش در زندان را با این جریان یعنی آزادی خجسته پیوند زد. این ادراک راهگشا که به‌طور دیالکتیکی با آرمان جاری مردم ایران پیوند می‌یابد، به غلامرضا خسروی توان بسا مضاعف در نبرد با تمامیت نظام شیاد ـ جلاد آخوندی داد. به‌راستی که غلامرضا خسروی و زندانیان پیاپی او در دهه ۹۰، هوا و اکسیژن فصل سردی را شکستند که دیگر «سرمایش از درون / درک صریح زیبایی را» پیچیده نمی‌کرد. آن پیچیدگی را هزاران سربه‌دار تابستان ۶۷ در هم شکسته بودند تا راه‌گشایان درک صریح زیباییِ محبوب آزادی برای خلق‌شان باشند.

غلامرضا خسروی پیشتازی از سلسله شیفتگان برابری و عدالت و آزادی بود که مبارزه‌اش با ارتجاع مسلط آخوندی را به آرمان‌های سازمان مجاهدین خلق ایران پیوند زد. او رمز رهایی مردمش را در پیشتازی و رهبری زنان یافت؛ همانانی که به‌دلیل سرکوب و استثمار تاریخ حیات بشر ـ و به‌طور خاص در سلطه ایدئولوژی ضدبشری ولایت فقیه ـ مستعد درک عمیق‌تری از ضرورت آزادی و برابری و پرداخت بهای آن برای مردم ایران هستند. همان نیرو و جریان رشدیابنده‌یی که در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ خورشیدی با پایداری‌اش از اشرف و لیبرتی تا خیابان‌های تهران و سراسر ایران، امان و نفس نظام زن‌ستیز آخوندی را بریده است. همان زنانی که در زندان‌های خامنه‌ای، مبشر پایداری و مقاومت و حفظ مرز سرخ تسلیم ‌ناپذیری برابر هیولای قرون‌وسطایی بوده و باشند.

 

غلامرضا خسروی ـ جان‌های شیفته محبوب آزادی

غلامرضا خسروی به جریان پویا و بالنده‌ و تاریخی میهن و مردمش پیوست. جریانی که افق سعادت خلق و میهنش را در نفی تمامیت دستگاه ولایت فقیه و وصال به آزادی می‌داند. این همان رمز ماندگاری و شکست‌ناپذیری برابر سلطه‌گری از خمینی تا خامنه‌ای بوده و هست و خواهد بود. از این‌رو، غلامرضا خسروی پری از پرنده آزادی بود که در زندان خامنه‌ای بر سلولی ننشست و قطره‌یی از اقیانوس مواج قیام‌های سراسری کنونی مردم ایران بود که در هرم آهن و سنگ زندان تبخیر نگشت؛ که به خون جاری دوران بر سنگ‌فرش ایران پیوست. مبارزه، پایداری و نام غلامرضا خسروی و زنان و مردانی چنین شیفته محبوب آزادی، بر رایت‌های سلسله‌یی از قیام‌های پیاپی مردم ایران نقش بسته و‌ تبلور یافته است. این‌ها همان پتک تیک‌تاک تاریخ بر سندان دیکتاتورهایند که شتاب می‌گیرند و کفه تعادل‌قوای سیاسی و اجتماعی با حکومت آخوندی را برای مردم و مقاومت رقم می‌زنند. این‌ها همان ارابه حریص زمان برای رسیدن‌اند. این‌ها همان کاروان‌هایند که بر دامنه‌های وطن، فرش زمرد گسترده‌اند؛ دامنه‌هایی همیشه شاهد؛ کاروان‌هایی همیشه حاضر...

«جان شیفته‌یی چو تو

چنگاچنگ اهریمن

با عشقی سایه‌نشین هستی‌ات

و ستارگانی

سینه ـ ریز و گلوبند آزادی...

 

کیفرخواست تو:

داغ‌های مادرانت

یادهای سربین سرزمینت

کودکان بی‌سرپناهت

ایران گرسنگی‌ات!

کیفرخواست تو:

آغوش‌های محبت‌های غارت شده

شهرهای «دار»

منشور تیرباران شده آزادی!

 

کیفرخواست تواند

زندانیِ بی‌حریم و هستیِ تطاول شده.

سرشک خبرهای ایران

کیفرخواست تو‌اند...»

 

چشم بر سپهر آزادی - منادی بامداد خجسته‌ٔ رهایی

چشم بر سرو و سپهر آزادی داشت، دل در گرو عشق و وصال آن. چون پروانه‌یی از پرهای پرپر خود، رنگین‌کمانی را ساطع کرد و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ٔ پیرامون خود پـل زد. بیدلی‌ها و بیقراری‌های یاران هم‌زنجیر و راهیان سپیده را به حجم فریاد بدل ساخت و حصار و قلعه و سلول و زندان ولایت انسان‌ستیز را به کانون شورش. پتک، بر سنگ شب جلاد زد. دیکتاتور را به بن‌بست کشاند ـ بن‌بست تاریخی همه‌ٔ دیکتاتورها در برابر آزادی.

غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعه‌یی آزاد و رها»(۱) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را به مهری خون‌سرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچه‌های اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته»(۲) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبه‌های دار یکدیگر را دیدار می‌کنند. امضایی که خطوط نگاشته‌اش، نگاره‌یی از نام‌ها و شناسه‌ها و سلسله‌ٔ سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادی‌ست.
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصه‌ها و پهنه‌ها‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بن‌بست کشانده است. جریانی بی‌توقف که همواره از چشمه‌ٔ لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زاینده‌یی که جریان اجتماعی و سراسری برابری‌طلبی و آزادی‌خواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده است.
غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایران‌زمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاست‌باز آخوندی و نوازشگران درونی و برون‌مرزی‌اش را به هیچ انگاشت.
ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیده‌یی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسان‌ستیز می‌باشند، قصیده‌ٔ مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگ‌اند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایران‌زمین شد».

با آثار به جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، در پهنه‌ی ۳۷ساله‌ٔ کشاکش خدای آزادی با ناخدای استبداد، همه‌ی ما در سیر و صیرورت آزمایشی هستیم که تا سرنگونی تمام‌عیار «شب عمیق اندیشه‌یی ضدبشر و انسان‌ستیز» ـ که در سیما و سیرت حاکمیت آخوندی هویداست ـ تداوم دارد. در این کشاکش بی‌توقف و گسترش‌یابنده، «با گردنه‌ها و راهزنان و شب‌پرستان بی‌شمار»(۳)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیه‌گاهی اعتمادگستر و شگفت‌انگیزند.

باید اعتراف کنیم در زندگی ما کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفه‌ٔ حیات و مرگ خود، واژه‌ها را از سرگردانی نجات می‌دهند و اندیشه‌ٔ آزادی و تفکر آرمانی را چراغ و راهنمایند. اینان چون پروانه‌هایی‌اند که از پرهای خود، رنگین‌کمانی را ساطع می‌کنند و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، «از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئن‌اند، با عشق و نشاط و کارآیی بیشتری به زندگی مشغول»(۴) می‌باشند و بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ٔ پیرامون خود پل می‌زنند.

غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینه‌ٔ دژخیم و جلاد، آینه‌یی می‌شود برابر نیازها و ضرورت‌های انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمی‌ست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بن‌بست کشانده و می‌کشاند. و این، همان رزمی‌ست که متضمن بامداد خجسته‌ٔ رهایی ایران‌زمین می‌باشد...


نشانی‌ها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ و ۳. از نامه‌ٔ غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود
۲. احمد شاملو، ترانه‌های کوچک غربت: «...مادران سیاه‌پوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجاده‌ها / سر برنگرفته‌اند!»
۴. از خاطرات یکی از زندانیان درباره‌ٔ غلامرضا خسروی

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1b4efdec-7c4f-4d2c-86fd-8c9f524f3388"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات