یا موسیبن جعفر بیا ببین که خمینی و ابن ملجمها
و شمر و حرملههای دوران و ابن شاهکهای امروزی که آن روز دژخیم تو بودند
با نوادههای عقیدتی و سیاسی تو، با دختران و پسرانت
و با مجاهدین رکابت در شکنجهگاههایشان چه کردند
مسعود رجوی – کاظمین – نوروز ۱۳۷۲
خدایا بر خورشید فروزان آسمان هدایت، بر موسیبن جعفر درود بفرست، بر وصی نیکی و پیشوای خوبان و خوبی، خدایا بر این گنجینه روشناییها و صاحب سکینه و وقار در اعماق سیاهچالها درود بفرست. راستی که این راهبر، راهنما، راهگشا و پیشوای بزرگ ما در ۳۵سال دوران امامتش چهها که نکشید، اختناق و سرکوب از جانب خمینیان دوران، به قدری بود که حتی معرفی تو هم توسط پدرت در خفا و استتار و با مراعات کامل صورت گرفت.
یا موسیبن جعفر نزد خدای خودت برای ما و خلق مظلوم ما شفاعت کن. بیا ببین که خمینی و ابن ملجمها و شمر و حرملههای دوران و ابن شاهکهای امروزی که آن روز دژخیم تو بودند، با نوادههای عقیدتی و سیاسی تو با دختران و پسرانت و با مجاهدین رکابت در شکنجهگاههایشان چه کردند. راستی که مرتجعین در سراسر تاریخ از مثله و شکنجه جدایی ناپذیرند، متقابلا مجاهدین هم از تو آموختند از نیای عقیدتیشان آموختند درس صبر و پایداری و مقاومت و رضا و خشنودی را، وه که چه مقاومت سرخفام و جانانهیی و خوشا ستارهها و قهرمانانی که در شکنجهگاهها یا در برابر جوخههای اعدام سر به دامان تو و جدت حسین ساییدند. بار خدایا بر ما و بر برادران و خواهران مجاهد در مشرقها و مغربهای زمین در هر کجا که هستند، در هر شهر و دیار و قرارگاه و پایگاهی که هستند ببخش و بیامرز و به حق موسیبن جعفر ریشهٔ خمینیان را بهدست ارتش آزادی بسوزان و بخشکان»(زیارت مسعود رجوی، کاظمین – نوروز ۱۳۷۲).
از ولادت تا شهادت
ابوابراهیم موسیبن جعفر(ع) هفتمین امام معصوم و پیشوای عقیدتی موحدان و شیعیان که به امام کاظم(ع) معروف است، در هفتم ماه صفر سال ۱۲۸هجری در «ابواء» متولد شد. موسیبنجعفر، فرزند امام ششم شیعیان، حضرت جعفربن محمد الصادق(ع) است و مادرش حمیده بربریه میباشد.
امام کاظم(ع) تا ۲۰سالگی با پدرش امام صادق(ع) میزیست و پس از شهادت امام ششم(ع) به امامت رسید و تا پایان عمرش که به ۵۵سال بالغ شد، بهمدت ۳۵سال عهدهدار امامت و راهبری جنبش شیعیان خاندان پیامبر(ص) بود. امام کاظم(ع) بخش بزرگی از دوران امامتش در سیاهچالهای خلیفه عباسی «هارونالرشید» در شهرهای مختلف زندانی بود. مدتی در زندان بصره و سپس زندانهای مختلف بغداد تا که به سیاهچال هولناک یک کارگزار و دژخیم خلیفه بهنام «سندی بن شاهک» گرفتار آمد و در همین زندان بود که به حکم هارون مسموم شد و بهتاریخ ۲۵رجب سال ۱۸۳ هجری بهشهادت رسید.
دوران امامت
موسیبن جعفر(ع) در مدت ۳۵سال امامت با چند خلیفه عباسی مواجه و درگیر بود که عبارت بودند از: خلیفه منصور دوانیقی قاتل امام ششم، خلیفه مهدی عباسی و خلیفه موسیبن محمد عباسی که حدود ۱۳ماه بود و در آخر، مدت ۱۵سال از دوران خلافت هارونالرشید عباسی…
امر خطیر جانشینی و آزمون شیعیان
امامت موسیبن جعفر در عنفوان جوانی، آزمون حساسی برای شیعیان اهلبیت بود و ظرفیت خاص این مرام و جنبش موحدان را در شرایطی بهنمایش گذاشت که بهعلت اختناق و بیم از جان امام جانشین، حضرت صادق(ع)، وصی و امام بعد از خویش را بهصورتی عریان، معین نفرمود تا دستگاه خلافت را خام کند. بعداً آشکار شد که خلیفه منصور به والی مدینه دستوری سری و قاطع داده بود که وصی امام صادق(ع) را هر که باشد، فوراً گردن بزند. اما در مقابل، امام صادق(ع) در یک وصیت علنی، ۵نفر را وصی خود معرفی کرد: بهترتیب خلیفه منصور دوانیقی، محمدبن سلیمان حاکم خلیفه در مدینه، بزرگترین پسرش عبداللهبن جعفر، کوچکترین پسر یعنی موسیابن جعفر(ع) و پنجم، «حمیده» مادر موسیبن جعفر.
در همین حال آزمون شیعیان نیز که به موسیبن جعفر گرویدند، بسی حساس بود، چرا که برای اولین بار در تاریخ امامت شیعه، از طرفی سندی علنی نداشتند و از طرف دیگر امام هفتم بزرگترین پسر امام صادق(ع) نبود و تازه از مادری غیرهاشمی و غیرقریشی و اصولاً غریبه و غیرعربی زاده شده بود، برخلاف برادران بزرگترش که مادرشان از نوادههای پیامبر(ص) محسوب میشدند.
در چنین شرایطی غامض، تشخیص امامت موسیبن جعف(ع) توسط بزرگان شیعه، گواه عظیمی بود بر خلوص عقیدتی و پاکیزگی جریان از ارزشهای جاهلی. زیرا با اندک آغشتگی به جاهلیت کهنه، بهیقین دچار مشکلات و پاشیدگی میشدند. این، در همان عصری بود که رگههای جاهلیت در دودمان حاکم، میان ۲برادر، پسران هارونالرشید، جنگ و کشتار را شعلهور نمود.
ظهور نسلی از زنان پیشتاز
در تاریخ جنبش شیعیان آل محمد(ص)، دوران حیات و رهبری امام هفتم موسیبن جعفر(ع) یک نقطهعطف شمرده میشود زیرا که در این عصر، جنبش توانست قدمهای بزرگی در معرفی و اعمال ارزشهای توحیدی بردارد که نابرابری جنسی را نفی میکرد.
در دوران امام هفتم(ع)، استبداد و اختناق خلفای حاکم عباسی شدتی سنگین یافت و فضای نسبتاً بازتر در دوران امام پنجم و ششم، پایان گرفت و موسیبن جعفر(ع) بارها بازداشت و زندانی شد و نهایتاً هم پس از یک دوره طولانی حبس در سیاهچالها و در شرایط طاقتفرسا، بهدست خلیفههارونالرشید عباسی، مسموم و بهشهادت رسید. اما در همین دوران دشوار، جنبش شیعیان، نسلی تازه و بسیار نیرومند از زنان مجاهد را بهعرصه آورد که راه و رسم تازهیی را در سنت این جنبش شیعیان پدیدار و پایهگذاری کردند.
از مهمترین زنان قهرمان مجاهد، حضرت فاطمه معصومه است که راهورسم پیشین حضرت فاطمه زهرا و زینب کبری را با بلوغ تازهیی بهظهور رسانید.
وضعیت برجسته زنان مجاهد در جنبش آل محمد(ص) و افق والا و طاقت عظیم زنان مجاهد در پرتو رهبری موسیبن جعفر(ع) را میتوان در ۲عرصه بارز، مشاهده و مطالعه کرد:
یکم - در شکوفایی تابناک برخاستن زنان مجاهد بزرگی از میان کنیزان که در جنبش توحیدی خاندان پیامبر(ص) چنان بالا کشیدند که به فرازترین سطوح این جنبش پیچیده، ارتقاء یافتند. امری خطیر که نظر به سازمان پنهان این جنبش و حساسیت اطلاعات میان کانون رهبری و مراکز پراکنده پیروانش در سراسر بلاد اسلامی، اهمیت فراوانی داشته و بههمین نسبت، صلاحیت بلند مبارزاتی این زنان را نشان میدهد.
در این زمینه، باید همواره توجه داشت که پدیده زنان کنیزی که در چندین نسل متوالی به حساسترین موقعیتهای جنبش راه گشودند، ریشههای بلندی در سوابق این جنبش و از دوره نخستین جنبش داشت. جریان بالندهیی که اولین نمونه آن بهدست امیرالمؤمنین علی(ع) جاری شده بود و در حقیقت، علی(ع) بود که راه شهربانو را به خاندان پیامبر(ص) گشوده تا بههمسری سیدالشهداء، حسین(ع) درآمد و مادر امام چهارم، زینالعابدین علی بن الحسین(ع) شد.
البته، زنان برده از آغاز اسلام و در پرتو آیین توحیدی محمد(ص) بسی خوش درخشیده و چهرههای بسیار بزرگی از آنان پدیدار شد. اما در جنبش شیعیان آل محمد(ع) این زنان را در ارتباط با حساسترین نقطه رهبری جنبش مشاهده میکنیم، که امری شگفت و بیسابقه بود و حتی امروزه و با گذشت ۱۵قرن هم همچنان عظیم و خیرهکننده است.
دختران انقلابی و ترک ازدواج
دوم- پایهگذاری سنت ترک خانواده و خودداری از ازدواج که افراشتن پرچمش بهطور خاص، مدیون امام هفتم، موسیبن جعفر(ع) است. البته، اصل ترک خانواده با هدف عقیدتی و برای جهاد و مبارزه در آیین توحیدی اسلام، بیسابقه نبود و در تاریخچه زنان بزرگوار متعددی ثبت شده است و اولین نمونههای این سابقه، رقیه و امکلثوم، دختران پیامبر(ص) هستند که پیش از علنیشدن اسلام به این آیین گرویده و برای حفظ آیین خود از شوهران مشرکشان دست کشیدند. مهمترین سابقه این امر هم به زینب کبری(ع) تعلق دارد که بهرغم سن بالای بیش از ۵۰سالگی و داشتن ۵فرزند، از نخستین مراحل حماسه عاشورا، شوهرش و زندگانی خانوادگی را وانهاد تا آنجا که راهبری جنبش را پس از شهادت امام حسین(ع) و دوران دشوار و حساس اسارت در کوفه و شام بهدست گرفت. لیکن در سوابق بالا، رهاکردن شوهر و منحل کردن خانواده بهصورت احکام ثانویه بود. بدین معنی که جداییها اصل نبود بلکه جهت پاسخگویی بهموقعیتهای خاص و استثنایی جنبش، چنین اقدامی را ایجاب میکرده است که البته زنان مجاهد یادشده، شجاعانه و بیپروا به ضرورتها پاسخ گفته و رسم و سنت خانوادهداری را زیر پا نهادند.
اما در دوران امام هفتم موسیبن جعفر(ع)، برای اولین بار بود که بهابتکار آن حضرت، سنتی متفاوت پایهگذاری شد و بهیکباره نسلی از زنان مجاهد ظهور کردند که اصل را بر نپذیرفتن ازدواج نهاده و بهطور دستهجمعی بهاجرای چنین اصلی رویآور شدند. و این تفاوت بسیاری دارد با گذشته که اصل بودن ازدواج انکار نشده بود و تنها با پدیدار شدن وضعیت استثنایی و عارض شدن ضرورت خاص، قید شوهرداری را بگسلند…
مهارکننده خشم(کاظمالغیظ)
امام هفتم با کنیههای «ابوابراهیم» و «ابوعلی» خوانده میشد و مردمان او را به صفت «عبدصالح»(بنده شایستهیی برای خداوند) تمجید میکردند. اما روحیه گذشت و بخشش او و توانایی چشمگیرش در مهارکردن خشم، چنان بود که بسیاری او را به این صفت میستودند. آنقدر زیاد و فزاینده که این ستایش، رفتهرفته تبدیل شد به لقب تازهیی برای آن حضرت. زیرا بسیار بودند مردمانی که او را بهخاطر همین خوی ارجمند، «کاظم» میخواندند تا که این وصف عظیم تبدیل شد به لقبی تازه. و مردم، آن حضرت را با همین نام و لقب، یعنی «کاظم»، میخوانده و میشناختند. کاظم بهمعنی «کاظم الغیظ» (مهارکننده خشم).
بهرغم جوانی، دانش و پاکدامنی او چنان زبانزد بود که ۲نفر نمییافتی که بر سر این موضوع اختلاف داشته باشند. و همچنین سخاوت و بخشش آن امام.
نگرش اقتصادی-اجتماعی موسیبن جعفر
در این زمینه، فقرای مدینه را مستقیماً شناسایی میکرد و آنگاه -به همان شیوه که علی(ع) عمل میکرد- شبانه و در تاریکی، هر نوبت بارهای سنگین از مایحتاج زندگی را فراهم میآورد و شخصاً بدوش میکشید و به خانههایی که شناسایی کرده بود حمل مینمود، بهطوری که دریافتکنندگان پی نمیبردند که کمککننده کیست.
طی ۳۵سال دوران امامت، اشخاص بسیاری بهمنظور فراگرفتن دانش و مرزهای دیانت به آن حضرت مراجعه کرده و شمار قابل توجهی از این مطالب در منابع مربوطه ثبت شده و در دسترس قرار دارد.
حسنبن علی بن ابیحمزه گفت از پدرم شنیدم که: روزی به بیرون شهر رفته و گذرم بر زمینی متعلق به موسیبن جعفر(ع) افتاد. آنجا، آن حضرت را دیدم که روی زمین کار میکرده و چون نزدیک شدم دانستم که مدتی است کار میکند چون آبهای پراکنده زمین زیر پاهایش انباشته شده بودند. به او گفتم: «فدایت گردم، مردان کارگران کجایند که شما خود به چنین کاری مجبور شدهاید؟». پاسخ داد: «همانا کسانی با دستان خویش کار کردهاند که در زمین خداوند از من و پدرم بالاترند». پرسیدم چه کسانی؟ پاسخ داد: «رسولالله(ص) و امیر المؤمنین(ع) و همه پدرانم(ع) چنین میکرده و با دستان خویش فعالیت میکردند و این رویه پیامبران و رسولان و اوصیا و مردمان صالح و شایسته است.
این کلام امام هفتم(ع) نمونهیی برآمده از یک دیدگاه و فلسفه اقتصادی اجتماعی است که مرام توحید و تشیع تحت امامت و رهبری او را عیان میدارد.
الگویی از یگانگی انقلابی و توحیدی
محمدبن جعفر عاصمی روایت میکند که پس از اعمال حج با جمع همراه خود به مدینه روانه شدیم و چون به شهر رسیدیم دنبال مسکنی میگشتیم که خبردار شدیم موسیبن جعفر(ع) پذیرای ما است. در حضورش به گفتگو و پرسش نشستیم. در اثنای گفتگو، امام هفتم(ع) از من پرسید: روابط و مناسبات شما بهلحاظ رسیدگی و نیکی به همدیگر چه وضعیتی دارد؟ گفتم بهتر از وضعیت همه دیگران. امام(ع) از نو پرسید: آیا کسی از شما که تنگدست باشد، چنانکه به خانه یکی از شما برادران مرامی برود اما صاحبخانه را نیابد، در چنین حالی، آیا چنان هست که بخواهد کیسه پول صاحبخانه را از مخزن بیرون آورده و مهر از کیسه بردارد و نیاز خویش از آن برگیرد؟ آیا صاحب خانه و کیسه چنین رفتاری از برادرش را ناپسند نمیشمارد؟
پاسخ دادم: خیر، روابط ما با برادران مرامی چنین نیست. امام هفتم(ع) فرمود: شما در آن سطح برادری در رسیدگی برابر تنگدستی و نیازمندی نیستید که من میپسندم.
رسم پایداری و مقاومت
دوره زندان امام هفتم(ع) که بهشهادتش منتهی شد، نزدیک ۴سال طول کشید. اما بهیقین این اولین باری نبود که توسط هارونالرشید زندانی شده بود چنانکه توسط خلفای پیش از او، موسی و مهدی عباسی نیز دستگیر و زندانی شده بود.
مورخان در شمار دورانهای زندان امام هفتم(ع) اختلاف بسیاری دارند و همچنین در اینکه مجموع مدتی که زندانی بوده به چند سال بالغ میشد. در این میان، ارقام مختلفی از ۴سال تا ۱۴سال را ادعا میکنند.
بههرحال، همه دورانهای زندان بهجز آخرین نوبت، خلیفه وقت ناگهان از کارش پشیمان میشد و امام هفتم(ع) را با عذرخواهی و صله قابل توجه به وطنش روانه میکردند. و هنگامی که اطرافیان سبب میپرسیدند معلوم میشد که هر بار بهصورتی و در مجموع، معجزهآسا، خلیفه در خواب یا بیداری صحنههایی را میدیده که مبین خشم پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) بوده و لذا بر خود و حاکمیتش بیمناک میشده از ادامه زندان امام هفتم(ع) دست میکشید.
شهادت در اوج پایداری
بنا به روایتهای مشهور، در اواسط ماه شوال ۱۷۹ هجری که پانزدهمین سال خلافت هارونالرشید بود، وی پس از انجام مناسک عمره از مکه رهسپار مدینه شد تا -برحسب ظاهر- قبر مطهر پیامبر(ص) را زیارت کند.
پس از این ماجرا بود که هارون به حجاز سفر کرده و اینک به مدینه وارد شده و به زیارت پیامبر(ص) میرفت. وقتی هارون به کنار قبر مطهر رسولالله(ص) رسید، چنین گفت: «سلام بر تو ای پسرعمو در حالیکه به این نسبت بر دیگران سرفرازی میکنم».
همانوقت، موسیبن جعفر(ع) که دیگر رویه پرملاحظه سابق را مفید نمیدید، وارد شد و برابر مزار پیامبر ایستاد و گفت: «سلام بر تو ای رسول خداوند، سلام بر تو ای پدرم».
حاضران، دگرگون شدن چهره هارون و آشکار شدن خشم را در چهرهاش مشاهده کردند، چون عبارت «پدرم» در قیاس با عبارت هارون که «پسرعمو»، آشکارا منزلت قلابی هارون در جامعه را بهرغم حاکمیتش به خاک میکوبید.
در نوبت بعدی زیارت هارون، حاضران شنیدند که وی خطاب به پیامبر(ص) میگوید: «پدر و مادرم به فدایت، به درگاهت عذر میآورم از کاری که عزم کردهام. من قصد دارم موسیبن جعفر(ع) را دستگیر کرده و حبس کنم. زیرا بیم دارم که میان امت، جنگی بیافروزد که خون مردمان ریخته شود». کلامی که ضمناً اعتراف هارون به گستردگی و نفوذ جنبش شیعیان بود که جز تحت رهبری امام موسیبن جعفر(ع) قرار نداشت.
فردای همان روز که ۲۰روز از شوال ۱۷۹ هجری میگذشت، هارون، وزیرش فضلبن ربیع را برای دستگیری امام هفتم(ع) فرستاد و آن حضرت را در حالی که کنار مزار پیامبر(ص) بهنماز ایستاده بود، دستگیر کرده و به بصره اعزام داشت تا آنجا، در زندان عیسیبن جعفر زندانی شود. و مدتی بعد، امام هفتم را به بغداد منتقل نمود و به ”سندی بن شاهک“ سپرد تا در زندان هولناکی معروف به «عمارت مسیب» زندانی شود. شرایط زندان بسیار سخت بود؛ حبس انفرادی در یک زیرزمین تاریک که شب و روز تشخیص داده نمیشد، آن هم با گذاشتن غل و زنجیر و آزارهای رنگارنگ جسمی و روحی که مجال تشریحش نیست. با اینحال، زندانبانها در حیرت بودند که این زندانی، موسیبن جعفر(ع)، چگونه از نمازها و سجدههای طولانیش خسته نمیشود و معمولاً روزهدار است و همچنان شکرگزار خداوند است که او را به معرفتش رهنمون شده است.
حدود ۴سال از زندان موسیبن جعفر(ع) میگذشت که هارون با طرحی پلید، طبقی خرمای سمی به زندان فرستاد تا ”سندی بن شاهک“ آنها را بهطور قهر و اجبار به خورد امام هفتم(ع) بدهد. چند روزی نگذشت که در روز ۲۵رجب سال ۱۸۳ هجری، پیشوای بزرگوارمان که تا اینجا تنها با شمهیی از فضیلتهایش آشنا شدیم، بهشهادت رسید.