چارلز اسپنسر چاپلین، نابغه سینما در سال 1889 در خانوادهیی هنرمند در لندن به دنیا آمد. چارلی چاپلین نام هنری چارلز چاپلین است که بعدها لقب ”سر ”گرفت و سر چارلز چاپلین شد. اما دوستدارانش ترجیح میدادند او را با نام هنریش یعنی چارلی چاپلین مطرح کنند. این ترجیح که به عادت تبدیل شده است گاه تشخیص اینکه سخن در مورد «نقش» است یا «نقش باز» را مشکل میکند.
چارلز چاپلین پسر خواننده آواز، چارلس چاپلین و همسر شهانا هیل خواننده و بازیگر تئاتر بود. به همین دلیل او از همان ابتدای زندگی به هنر علاقهمند شد. در چنین خانوادهیی، چارلی چاپلین شعر خواندن را قبل از حرف زدن و رقص را قبل از راه رفتن آموخت.
چارلی چاپلین دوران کودکی
چارلی چاپلین 12سال بیشتر نداشت که پدرش در سن37سالگی درگذشت. مادرش که از بیماریهای زیادی رنج میبرد، دیگر توان نگهداری کودکانش را نداشت. به همین خاطر چارلی چاپلین همراه برادرش سیدنی به یک یتیمخانه منتقل شدند.اروپا در آن زمان در مقابل مشکلات زیادی همچون جنگ، بحران، رکود بزرگ اقتصادی، موج بیکاری و سربرآوردن دیکتاتورهای بزرگ قرار گرفته بود.
چارلی چاپلین و آغاز فعالیتهای هنری
چارلی چاپلین با وجود این مشکلات وارد صحنه تئاتر شد و بعد از اجرای چند نقش جزیی در تئاترهای محلی لندن، اولین نقش مهم خود را در «شرلوک هلمز» بهدست آورد. بعد از آن چارلی چاپلین جوان توانست محلی را در گروه نمایشگران و بازیگران کارناوال به نام ”کارنو ”بهدست آورد، و بعد از یک سال همراه با این گروه برای اجرای برنامه به آمریکا سفر کرد. در سفری که او در سال 1910 به همراه این گروه به آمریکا داشت تصمیم گرفت که در این کشور بماند.چارلی چاپلین در سال 1914 صحنه تئاتر را ترک کرد و در استودیوی «کیستون فیلمز» استخدام شد. این اولین حضور چارلی چاپلین در برابر دوربین با همکاری «کیستون فیلمز» بود. این اتفاق هم نقطه عطفی در زندگی چارلی چاپلین و هم در تاریخ سینما بهشمار میرود.
علاقه چارلی چاپلین در شروع فعالیتهایش بیشتر متوجه کارهای نمایشی و صحنه بود. او چندان تمایلی به صنعت فیلم رایج آن زمان که سیاه و سفید بود نداشت. اما این فیلمها با اینکه ابتدایی بودند، طرفداران زیادی در بین مردم داشتند. چارلی چاپلین اولین فیلمهای خود را در صنعت سینمای سیاه وسفید و صامت شروع کرد.
چارلی چاپلین بعد از مدت کوتاهی، این فرصت را یافت که فیلمهای خود را تدوین و کارگردانی کند. در قرارداد جدیدی که او با کمپانی دیگری بست، 10هزار دلار در هفته دریافت میکرد. او توانست در 16ماه 12 فیلم کوتاه بسازد.
زمانی که ایالات متحده در جنگ جهانی اول وارد جنگ با آلمان شد، چارلی چاپلین قراردادهای میلیون دلاری امضا میکرد و همراه برخی بازیگران معروف آن زمان پولشان را برای کمک به جبهه میفرستادند. همچنین او در یک فعالیت تبلیغی علیه آلمان شرکت کرد.
چارلی چاپلین در سال 1918 استودیوی خود را در هالیوود کالیفرنیا به راه انداخت. طی این سالها شخصیت چارلی ولگرد را در فیلمهای خود بیشتر میپروراند. او این شخصیت را از یک فرد لا قید و با حرکات طنز آلود کلیشهای به یک شخصیت مهربان و انسانی تبدیل کرد. چاپلین معتقد بود که باید به بینندگان و تماشاگران خود در سراسر دنیا عشق ورزید و آنها را دوست داشت. در سال 1919 او به تأسیس اتحادیه هنرمندان کمک کرد و تا سال 1952 با این اتحادیه همکاری میکرد.
داستان فیلمهای چارلی چاپلین هیچگاه جدا از زندگی مردم روزگارش نبود. او همواره همین مشکلات را در فیلمهایش تصویر میکرد. بهرغم مشکلات و سختیهایی که مردم اروپا و آمریکا در آنزمان درگیر آن بودند او خنده را به لبها میآورد. چاپلین در فیلمهای خود آرزوها و ترسهای اقشار محروم جامعه را بازگو میکرد. با خلق شخصیت محبوب چارلی چاپلین و حرکات و حالات انسانی و در عینحال کمدی، چاپلین یکی از شخصیتهای محبوب سینما شد.
چارلی چاپلین و ”ولگرد کوچکی“
اولین باری که شخصیت ولگرد یعنی همان شخصیتی که چارلی چاپلین به آن شناخته میشود متولد شد در فیلم «ولگرد» بود. شخصیت ولگرد با حرکات خندهدار و طنز نیشدار، با کلاه لبهدار و یک شلوار گشاد و یک عصا در دست به سرعت شهرت یافت و معروف شد. چارلی چاپلین در دوران هنری خود در بیش از 70 فیلم با این شخصیت به ایفای نقش پرداخت. این شخصیت را خود او به وجود آورده بود اما بهزودی بهعنوان تمثیلی از مردم محروم حیاتی مستقل یافت. ولگرد، نمودی بود از طبقه محروم آن زمان که خود چارلی چاپلین نیز برخاسته از همین طبقه بود. ولگرد دارای تمام خصوصیات آنها بود، زبر و زرنگ، برخی اوقات کمی خشونتگرا، و زحمتکش ولی همواره دچار مشکلات و زیر فشار چرخ دندههای جاری اجتماع، از پلیس تا افراد ناباب، بیکاری، بیخانمانی و آرزوهای ساده انسانی که برای محرومان محال مینماید. کاراکتر چارلی چاپلین ولگرد شخصیتی ملموس بود که میشد او را در جامعه یافت. اشتیاق بیپایان ولگرد برای یافتن غذا، خانه، سرپناه و… که شباهت زیادی به زندگی دوران کودکی خود چارلی چاپلین دارد. این زندگی برای میلیونها نفر امثال خودش در آن دوران آشنا بود. به همین دلیل، شخصیت او دوستداشتنی و برای بینندگان جذاب بود.فیلمهای چارلی چاپلین
چارلز اسپنسر چاپلین؛ معروف به چارلی چاپلین
چارلی چاپلین بهعنوان بازیگر، کارگردان، تهیه کننده و آهنگساز فیلم، یکی از خلاقترین هنرمندان تاریخ سینما است.
اولین فیلمی که چارلی چاپلین را با شخصیت معروف ولگرد مطرح کرد، «زندگی سگی» نام داشت. او در همان اول به خوبی دریافت که کمدی پانتومیم، با بازیکردن موزیکالهایی که او بهصورت معمول در صحنه تئاتر بازی کرده بود تفاوتهای بسیاری دارند.چارلی چاپلین در کمتر از 3سال به یکی از معروفترین شخصیتهای هنری جهان تبدیل شد. از معروفترین فیلمهای چارلی چاپلین فیلم ”کودک ”در سال 1921 است. این فیلم شاهکاری بود که در آن چارلی چاپلین دست در دست کودکی خودش در خیابانها قدم میزند. از دیگر فیلمهای معروف او ”مسافر ”در سال 1923 و ”جویندگان طلا“ در سال 1925 است. در فیلم ”جویندگان طلا“، چارلی چاپلین بهدلیل کمبود غذا به یک پوتین کهنه برای خوردن روی میآورد. چارلی چاپلین بعد از چند مشکل خانوادگی فیلم «سیرک» را ساخت. با همین فیلم بود که چارلی چاپلین در اولین مراسم اهدای جوایز آکادمی در سال 1928، بهعنوان بازیگر، کارگردان و تهیه کننده این فیلم جایزه اسکار دریافت کرد.
فیلمهای ”سیرک“ در سال 1928، و ”روشناییهای شهر ”در سال 1931، ساخته شدند. فیلم «روشناییهای شهر» اولین فیلم غیرصامت چارلی چاپلین بهشمار میرود. در این فیلم اگر چه به شیوه فیلمهای ناطق گفتگو نبود اما از صداهای صحنه همراه با موزیک استفاده شده بود. به شکل فیلمهای امروزی نبود، بلکه فقط صدا و موزیک در آن استفاده شده بود. ورود صدا به صنعت سینما یک چالش بزرگ برای چارلی چاپلین بود. چاپلین تا آن زمان همواره بهصورت پانتومیم نقش ایفا کرده بود. او درباره پیدایش سینمای ناطق گفت: «آنها با اینکار قدیمیترین هنر جهان را، که هنر پانتومیم است، ویران میکنند، آنها، زیبایی باشکوه سکوت را ویران میکنند».
چاپلین در فیلم «عصر جدید» در سال 1936، مثل همیشه به مشکلات آن دوره مردم معمول طبقات متوسط که زیر چرخ دندههای مناسبات جهان در حال صنعتی شدن له میشوند پرداخت. وی تا آن زمان توسط بسیاری از روشنفکران آن دوره بهخاطر کارهای هنریاش مورد تشویق قرار گرفته بود.
چارلی چاپلین در دوران شروع جنگ
چارلی چاپلین در شروع جنگ، زندگی جدیدی را آغاز کرد. او در آن زمان عضوی از هنرمندان مستقل در هالیوود بود. این اتحادیه برای جلوگیری از انحصاری شدن و کنترل تمامی جنبههای ساخت فیلم تشکیل شده بود. چارلی چاپلین برای آزادی عمل بیشتر در ساخت فیلمهای خود یکی از بنیانگذاران اصلی این اتحادیه بود.چارلی چاپلین همواره فردی واقعگرا بود، به مسائل سیاسی روز نیز توجه داشت. حوادث آن زمان در اروپا او را به فکر ساختن فیلم دیکتاتور بزرگ انداخت. وجه اشتراک ظاهری زیادی بین آدولف هیتلر و ولگرد کوچک وجود داشت وچه کسی بهتر از چارلی چاپلین میتوانست شخصیت هیتلر را به سخره بگیرد.
چارلی چاپلین علیه هیتلر
چارلی چاپلین در این فیلم هیتلر را بهعنوان یک شخص مخوف، خود رأی با عقدهٴ خود بزرگ بینی میدید و مصمم بود که دیدگاه خود را به مردم جهان نشان دهد. در فیلم «دیکتاتور بزرگ»، هیتلر، تبدیل به «آدنوید هاینکل»، دیکتاتور «تامانیا» میشود.. این اولین باری بود که چارلی چاپلین با کمدینهای معاصر خود بازی میکرد. «جک اوکی «در نقش موسیلینی به نام «بنزینو ناپالونی»، «بیلی یوبرت» در نقش «هرمن گری»، و «هنری دانیل» معروف در نقش «یوسف گربلس» از همکاران هیتلر، کسانی بودند که در این فیلم او را همراهی کردند. در یکی از معروفترین صحنههای این فیلم، دیکتاتور بزرگ کره زمین را به بازی میگیرد، معنی سیاسی این صحنه کاملاً مشخص بود.چارلی چاپلین فیلم دیکتاتور بزرگ را در سال 1940 کارگردانی کرد و خودش هم در آن فیلم در نقش آدولف هیتلر بازی کرد. چارلی چاپلین بعدها به طنز گفته بود که او این فیلم را در انتقام از هیتلر بهخاطر اینکه سبیل او را دزدیده، به تصویر کشیده است.
چارلی چاپلین لحظات و وقایع را برای فیلمهایش شکار میکرد. ایده صحنهای در دیکتاتور بزرگ چند سال پیش در یک مهمانی زمانی که فردی با کره زمین بازی میکرد به ذهن او زده بود. این فیلم در سراسر جهان غوغاییبهپاکرد. در حالیکه جنگ در حساسترین روزهای خود بهسر میبرد فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین در لندن در دسامبر1940 بر روی پردهها آمد. این فیلم علاوه بر ارزش سیاسی آن بعد از جنگ هم همواره بهخاطر ارزش هنری خلاقانهاش بهعنوان یکی از بزرگترین شاهکارهای سینما مورد توجه قرار داشت.
چارلی چاپلین جلوتر از زمان خود
چاپلین، ”مسیو وردو“ را در سال 1947، و ”سلطانی در نیویورک“ را در سال1957 ساخت.در ”مسیو وردو“ چاپلین بدون سبیل و با لباسی مرتب بر روی صحنه ظاهر شد. منتقدان درباره این فیلم گفته بودند که این فیلم، طنز سیاه است چرا که داستان آن درباره قاتلی بود که طی قتلهای زنجیرهیی زنان ثروتمند را برای دست یافتن به پولشان میکشت تا بتواند مخارج خانواده فقیر خود را تأمین کند. این فیلم در واقع فیلمی بود که بهلحاظ طرز تفکر از زمان خودش جلوتر بود. با این حال در گیشههای فروش موفقیت چندانی کسب نکرد.
در فیلم «سلطانی در نیویورک» چارلی چاپلین نگاهی منتقدانه به جامعه آمریکای آن روز دارد و با لحنی تند به کمیته کنگره و برخی دیگر از موضوعات آن زمان حمله میکند. در این فیلم او نقش یک پادشاه اروپایی را دارد که در تبعید بهسر میبرد سناریو این فیلم توسط خود چارلی چاپلین نوشته شده بود. همچنین کارگردانی و موزیک متن نیز با خودش بود. این آخرین فیلمی بود که چارلی چاپلین در آن نقش اصلی را ایفا کرد
چارلی چاپلین در سال _1967 فیلم جدیدی را به نام «کنتسی از هنگکنگ» با بازی سوفیا لورن و مارلو براندو کارگردانی کرد. و خود نیز در آن به ایفای نقش کوچکی پرداخت. سناریو و موزیک متن را هم خود چاپلین برعهده داشت.
آخرین فیلم چارلی چاپلین
آخرین فیلم آمریکایی چارلی چاپلین به نام «لایم لایت بازتابی بود از دنیای موزیکالی که وی در آن بزرگ شده بود. چارلی چاپلین در این فیلم نقش «کالورو» Calvero، یک دلقک شکست خورده را بازی میکرد. او این شخصیت را با یادآوری پدرش که در سن جوانی درگذشته بود به عهده گرفته بود. نقش زن در این فیلم که زنی زحمتکش، آرام و بیمار بود، نیز خاطراتی از مادرش را تداعی میکرد. اما این فیلم در هالیوود موفقیت چندانی کسب نکرد.در آن زمان سانسور در هالیوود در جریان بود و چارلی چاپلین که همواره دیدگاه مترقی خود را در فیلمهایش نمایش میداد، اکنون مورد حمله جریان معروف به مک کارتی قرار گرفته و از طرف مطبوعات و کمیته کنگره تحت فشار قرار بود و در همین رابطه مورد بازجویی اف.بی.آی قرار گرفت. چارلی چاپلین در این زمان 60ساله بود.
بازگشت چارلی چاپلین به اروپا
چارلی چاپلین تن به اختناق دوران مک کارتی نداد او تصمیم گرفت در سال 1952 همراه با خانوادهاش به انگلستان بازگردد. او میدانست که دیگر امکان بازگشت به آمریکا را نخواهد داشت و به همین خاطر همزمان با ترک هالیوود، بازگشت او به آمریکا ممنوع اعلام شد. اما مردم انگلستان از او استقبال گرمی بهعمل آوردند. بعد از آن چارلی چاپلین بههمراه خانوادهاش به سوئیس رفت و تا پایان عمرش در این کشور زندگی کرد.چاپلین در این سالیان جوایزی را بهخاطر کارهای ارزشمندش دریافت کرد. از جمله آنان درجهیی از دانشگاه اکسفورد بود. در حالیکه چاپلین از استودیوها به دور بود، اما با اینحال هیچگاه تلاشش را برای صنعت سینما کنار نگذاشت.
چارلی چاپلین و بازگشت پیروزمند به آمریکا
چارلی چاپلین نهایتاً بعد از 20سال دوری از آمریکا یعنی در سال1972 بهدعوت جامعه هنرمندان سینمای آمریکا به آمریکا بازگشت. این دعوت نوعی عذرخواهی جامعه آمریکا از اخراج چاپلین از این کشور تلقی شد. چاپلین در این سفر مورد توجه مردم و منتقدان سینمایی قرار گرفت و به پاس قدردانی از زحماتی که در عرصه سینما کشیده بود جایزه آکادمی را برای یک عمر فعالیت سینمایی دریافت کرد و نام او برای همیشه در صفحه تاریخ سینما بهعنوان یکی از بزرگترین کمدینهای سینما به ثبت رسید. چارلی چاپلین این نابغه کمدین، بعد از سالها فعالیتهای سیاسی و هنری در عرصه سینما نهایتاً در زمستان1977 در سن 88سالگی درگذشت.چارلی چاپلین بهرغم زندگی سختی که پشت سر گذاشته بود، تأثیر بهسزایی در زندگی دیگران در اوایل قرن بیستم داشت. او توانسته بود بیش از هر کس دیگر با به خنده واداشتن افراد، نگرش آنان را نیز به زندگی تغییر دهد و آنها را درباره وضعیت آنروز جامعه به فکر وا دارد.
چارلی چاپلین: ”در نقش ستاره باش“
چارلی چاپلین که هنر خود را با درد و رنج مردم و شرایط اجتماعی دوران خود پیوند داده بود، به خوبی به تعهد هنر خود نیز آگاه بود. هنر چارلی چاپلین در خدمت مردم محروم بود. برای بیان دردها، تنهاییها و رنج هایشان و برای دادن امید به آنها. او در نامهیی به دختر هنرمندش جرالدین چاپلین دیدگاه خود را چنین بیان میکند:”در نقش ستاره باش، اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستادهاند، ترا فرصت هشیاری داد، بنشین و نامهام را بخوان.
امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران گاهی ترا در آسمان ببرد. به آسمان برو ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن. زندگی آنان را تماشا کن. آنان که با شکم گرسنه و در حالی که پاهایشان از بینوایی میلرزد هنرنمایی میکنند. هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پای او را میشکند. وقتی به مرحلهای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران بدانی، همان لحظه تأتر را ترک کن. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان ترا بفریبد، آن شب است که این الماس آن ریسمان نا استوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بیبند و بار ترا بفریبد آن روزی است که بند باز ناشی خواهی بود. بندبازان ناشی همیشه سقوط میکنند. از اینرو دل به زر و زیور مبند. بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه میدرخشد».
چارلی چاپلین در ادامه نامه خود، مینویسد: «اما اگر دل به شخص آفتاب گونه بستی با او یکدل باش، به راستی او را دوست بدار. انسان باش. پاکدل و یکدل. زیرا که گرسنه بودن و صدقه گرفتن و در فقر مردن هزار باز قابل تحملتر از پست و بیعاطفه بودن است».