خدایا!
ایران زمین برای نیل به آزادی، این ابتداییترین خواسته خود، این عطش دیرسال، پیوسته از نسلی به نسل دیگر با استبداد و ارتجاع جنگیده است. چه سردارها، بارها بر دارها، چه دستهای در دستبند و چه اضطرابها و دستگیریها، چه شکنجهها و انتظار کشیدنها در روزهای کدر و شبهای یکنواخت سیاهچالها، چه مرارتها و چه وداعهای پر دریغ، چه اشکها و چه آرزوهای پرپر، چه مادران سیاهپوش بغضآگین، بر پشت در بسته زندانها، چه کودکان پدر ندیده و چه مادران داغ فرزند بر دل، چه گورهای دستجمعی و چه خونهای بینام... و فصل سرخ داستان همچنان در تداوم و تکرار
خدایا! تو آگاهی و میبینی.
در کتاب تو خواندیم سرنوشت ملتی تغییر نمیکند؛ مگر اینکه آن ملت خود به تغییر خویش قیام کنند.
آن را در گوش هم جاری کردیم، شنیدیم و اجابت کردیم.
خون ناخشکیده کولبران زحمتکش را بر صخرههای کردستان بنگر! به مردم کازرون نگاه کن! دشمن تو و خلق تو گمان میکرد با به خون کشاندن جوانان قیامآفرین خواهد توانست خشم و خروش مردم را به یأس و سکوت تبدیل کند اما چه یاوه اندیشیده بود و چه یاوه میاندیشد.
ای گردانندهٔ شب و روز و ای تغییر دهنده حالها و حالتها!
این صدای ملت رنجدیده ماست که ایرانزمین را به لرزه درآورده است. این صدا را در اقصا نقاط دنیا منتشر ساز! آن را بر بال تندرهای آتشین به هر جا که باید برسد، برسان! در ارادههای بهپاخاستگان پولاد پایداری بریز! در برابر دسیسهها و وسوسههای خناس عمامه به سر، آنان را به درایت و شکیبایی، از پا ننشستن و پافشاری بر خواستههایشان رهنمون کن! خودت پیروزی آنان را تضمین نما و به عهده گیر!
ای آن که پیوسته به گوش هستی و نجوای اندک دلها را میشنوی!
این صدای رعدآسا، خروش «مرگ بر اصل ولایت فقیه!» خلق بهپاخاسته ایران است. این خواسته خواستهها را اجابت کن و بهدنبال آن، فرشته آزادی را در زیوری از شوق گلها به دروازههای چشمانتظار ایران بازآر!