سخنان رئیس جمهوربرگزیده مقاومت خانم مریم رجوی
عاشورای حسینی سال 1۳۷8:
عاشورای حسینی سال 1۳۷8:
سلام بر تو ای سرورشهیدان و ای پیامبر جاودان رهایی انسان.
سلام بر تو ای صاحب قیام رهاییبخش عاشورا.
درود خدا بر تو باد و بر همهٌ روانهای پاک و پاکیزهیی که بر آستان تو فرود آمدند.
سلام بر تو و بر یارانت که در عصر جهل و بندگی، نخستین فروغ جاویدان را برافروختید. و در رفیعترین قله هدایت انسان، آن آتش همیشه فروزان رهایی را بهپا کردید. و سلام بر تو ای زینب کبری، که در راه خدا حق جهاد را بهجای آوردی و از آغاز در کمال آگاهی و اختیار و مسئولیتپذیری، خانه و خانواده را رها کردی تا در رکاب برادر و راهبرت حسین، رسالتت را بهانجام رسانی.
سلام بر تو که با رهبری کاروان اسیران، پیام رهایی را به اوج رساندی و راه سیدالشهدا را بهشایستگی ادامه دادی.
سلام بر تو که خروش کوبنده و افشاگرت دارالاماره ابنزیاد و مرکز حکومت یزید پلید را بهلرزه درآورد و کلام روشنگر و آتشینت در مسیر کاروان اسیران، خشم مردم راعلیه یزیدیان شعلهور ساخت، آنچنانکه بهزودی، آتش سوزانش دودمان اموی را برانداخت.
سلام بر تو که در اوج بدمستی دشمن و در برابر یاوههای اهانتآمیز یزید علیه سیدالشهدا و یارانش، بر او خروشیدی:
«ای یزید، آیا گمان میکنی که چون زمین و زمان را بر ما تنگ کرده و ما را شهر به شهر و دیار به دیار به اسارت کوچدادهیی، توانستهیی از مقام و مرتبت ما بکاهی و بر قدرت و ابهت خود بیفزایی؟ آیا این را نشان عظمت شأن خود پنداشتهیی که چنین باد به دماغ، در نشئه غرور و بدمستی فرورفتهیی، و از سرخوشی سراز پا نمی شناسی؟ گویی قدرت دنیا را در دستان خویش میانگاری؟! حال اینکه این سخن خداوند است که: آنان که به خداوند کفر ورزیده و با خدا و خلق او به ستیزهجویی برخاستند، گمان نکنند اگر به آنها مهلت میدهیم برایشان سودمندتر است، بلکه جز این نیست که به آنها مهلت میدهیم تا بر بار گناه و جرم و جنایتشان بیفزایند. ای یزید، آیا این از عدل و عدالت توست که زنان و کنیزان خود را در سراپرده ناز و نعمت پوشیده میداری و حفظ میکنی و دختران و نوامیس رسول خدا را در کوی و برزن به اسیری میگردانی و هتک حرمت میکنی و در معرض تاخت و تاز ناکسان قرار میدهی؟ از کسی که سالها کینه و دشمنی ما را در دل پرورانده و از گوشت و خون ما تغذیه کرده و گوشتش از خون شهیدان روییده، چگونه میتوان انتظارداشت راه و روشی دیگر در پیش گیرد؟! آری، اینچنین است که وقتی تو خون ذریه رسول خدا را میریزی، ستارگان روی زمین و رشیدترین فرزندان مردم را میکشی و بر لب و دندان سرور شهیدان چوب میزنی، دیگر کدام حرمت باقی میماند که آن را از بین نبرده باشی و کدام حرام است که نزد تو مباح نشده باشد؟! ای یزید، زود باشد که با تندر عدالت خدا روبهرو شوی و آرزو کنی که ای کاش شل و کور بودی تا آنچه را گفتی و کردی، نمیگفتی و نمیکردی. ای یزید، قسم به خدا، تو جز خویشتن را نکشتی و جز گوشت و پوست خود را نشکافتی. پس زود باشد که بر رسول خدا وارد شوی درحالیکه رویت سیاه و مسئولیت ریختن خون ذریه او بر دوشهایت سنگینی میکند. و این سخن خداوند است که: چنین مپندارید که کشتهشدگان در راه خدا، مردگانند، آنان زندگانی هستند که در محضر خداوند، روزی میخورند… ای یزید، ای دشمن خدا و ای فرزند دشمن خدا، اگرچه تقدیر روزگار مرا واداشته که امروز با تو همکلام شوم و تو را مخاطب قرار دهم، اما بدان که نزد من بسا حقیر و بیارزشی؛ و جرم و جنایتت عظیم و مکافات و مجازاتت بس بزرگ است. ای یزید، اگر امروز ما را غنیمت خود پنداشتهیی، زود باشد که این غنیمت، موجب غرامت تو گردد و در آنهنگام جز حاصل اعمال و جرائم خود را نخواهی یافت.پس اکنون هر کید و مکری و هر جنایت و شناعتی از دستت برمیآید بهکار گیر و در کینهتوزی و عداوت با ما از هیچ کوششی فروگذار مکن. اما سوگند به خدا که بهرغم همه تبهکاریهایت، هرگز نخواهی توانست نام و یاد مارا محو کنی و وحی خداوند را که در خاندان ما فرود آمده بهدست فراموشی بسپاری. روزگار سلطنت تو کوتاه؛ نیروی تو پراکنده و روزگار تو گذرا و درحال غروب است. و سپاس خدای را که پایان کار رشیدترین و بهترین جوانان اهل بهشت را با سعادت وشهادت مُهر کرد و از او میخواهیم که هر روز بر شأن و اجر آنان بیفزاید…»
اینها قسمتهایی ازخطابه معروف حضرت زینب در بارگاه یزید است. اینها سخنان کوتاه کسی است که جنبش کربلا را بعد از شهادت حسین، فرماندهی و هدایت کرد. همان که در جریان عاشورا و ابلاغ پیام رهاییبخش آن، درخشانترین سمبلها و الگوها و سرمشقهای تاریخی را برای نسلهای بعد بهجای گذاشت که بسیاری از آنها گویای شرایط امروز ماست. در این فرصت کوتاه، جای شرح و توضیح این مشابهتها نیست، اگرچه سخنان حضرت زینب و تکتک کلمات آن خودش گویاست. ایام ماه محرم بهخصوص روز عاشورا، برای همهٌ شیعیان و همهٌ مشتاقان حضرت حسین درایران و بهخصوص برای مجاهدین، حاوی معنی و احترام خاصی است. چراکه در پرتو حماسهآفرینی و فدای مطلقهٌ حسین علیهالسلام و یارانش در روز عاشورا، این روز و این نام برای همه آزادگان بهمنشأ انگیزش و الهام در مبارزه علیه ظلم و ستم تبدیل شد و مخصوصاًبرای مجاهدین و راهبر آرمانیشان پیوسته یک منطق راهنما و راهگشا و الگوی عمل بوده،هست و خواهد بود.و این چیزی است که در طول چنددهه مبارزه با شاه و خمینی و سپس مبارزه با بقایای رژیمش یعنی آخوندهای خمینیصفت جریان داشته است. مجاهدین مفتخرند که پرچم سرخ حسینی را برافراشته نگهداشتند و اجازه ندادند که دینفروشان زمان یعنی خمینی و آخوندهای هممسلک او چهره اسلام، چهره حضرت حسین، حضرت زینب،عاشورا، فدا و جانبازیها و دیگر پیامهای آنها را کاملاً محو و نابود کنند. در این مسیر، ما بهوسیله مسعود، حسین(ع) را دوباره شناختیم. چراکه او با الهام از مکتب حسین راه گشود و با تأسی به حضرت حسین، فدا و صداقت را در همهٌ سرفصلها سرلوحه مجاهدین قرار داد و البته خودش پیشاپیش همه تا بن استخوان مؤمن و وفادار به حسین و عاشورا، و عملکننده به پیام فدای حداکثر بود. بهاینترتیب در عصر ما و در نسل ما کلمه عاشورا و «عاشوراگونه» با یکصدوبیستهزار جاودانهفروغ از یک واژه تبدیل به عمل شد، عملی توأم با پرداخت قیمت که ما در همه سرفصلها و در همه پیشرفتهای مقاومت، خیرات آنرا بهچشم دیدیم و از آن بهره بردیم. کلمات حسین، زینب، علیاکبر، علیاصغر، عاشورا، کربلا، فدا، صداقت، جانبازی، پاکباختگی و همه ارزشهای مقدس عاشورای حسینی، و کلمات و عباراتی مانند «هیهات منّاالذله» برای ما تبدیل به یک آرمان زنده و پویا شد و در استراتژی و تاکتیک و در شیوه تصمیمگیری، راهنمای عمل قرار گرفت… واقعیت این است که بهرغم دجالیت آخوندها و تمامی فریبکاریهای بهظاهر اسلامی آنها، که متأسفانه فقط ننگ آنها و نام ننگینشان مثل یزید بر دامن اسلام حک شده، نسلی از رهروان راه حسین رودرروی آخوندهای دینفروش و دجال، رشد یافته، آموزش دیده و بالغ شده که پرورشیافته اسلام دیگری رودرروی اسلام ارتجاعی آخوندی است؛ پرورشیافته آیین رهایی و آزادگی است. این نسل با تأسی به پیام و رهنمود سرخ عاشورای حسینی هرگز کوتاه نیامد و الهام از همین شعار را همیشه و در همهجا سرمشق خود قرار داده است؛ در مقاومت قهرمانانه اسرا در شکنجهگاههای رژیم، در وصیتنامههای شورانگیز شهیدانمان که با پیکرهای درهمشکسته اما در اوج سرفرازی با فریاد «مرگ بر خمینی» بر جوخههای دار بوسه زدند… و همچنین در رزم و پاکباختگی رزمندهشیران ارتش آزادی که همهٌ آنها با فدای همهچیزشان و گذشتن از جان، مال، خانه و خانواده، زن و فرزند و شوهر و جاه و مقام و هر آنچه که بویی از دنیا و متاع دنیایی دارد، پیام امام حسین یعنی فدا و صداقت را نصبالعین قرار دادند. آنها برای تحقق سوگندشان برای آزادی مردم ایران این مسیر را انتخاب کردند و حقانیت تاریخی این شعار را که فقط متعلق به ۱۴قرن پیش نبوده، یکبار دیگر در این زمان اثبات کردند. آخوندهای دینفروش حاکم بر ایران باید بدانند که اگر آنها به نام دین و اسلام اینهمه جنایت و بدبختی، اینهمه فقر و فحشا و اینهمه بیخانمانی و آوارگی برای مردم ایران به ارمغان آوردهاند، در نقطهٌ مقابلش، فرزندان آزادهٌ مردم ایران در ارتش آزادی و در مقاومت سراسری، یا با اعتقاد به حسین و آرمانش یا با الهام از شعار آزادیبخش حسین یعنی «هیهات منّاالذلة»، جواب آنها را دادهاند و حرف آخر را هم با آنها خواهند زد و آن روز دور نیست. ملت ایران، چه پیروان و شیعیان شیفته حسین(ع) و چه پیروان سایر ادیان و مذاهب و مکاتب که به قیام رهاییبخش حسینی و آزادگی و مقاومت تاریخی او در برابر ظلم و بیداد، احترام و ارج میگذارند، در قیام سرور آزادگان همین پیام ضداستبدادی و ضددجالگری را میبینند و در طول تاریخ، پیوسته به آن عشق ورزیدهاند. از همینروست که دجالگری و دینفروشی آخوندها هرگز نتوانسته بر مردم آگاه و آزاده ایران، کارگر بیفتد و بهراستی دور نیست که آخوندهای حاکم در خیزش نهایی ارتش آزادیبخش و در قیام و قهر ملت بهستوهآمده ایران، پاسخ همه ستمها و همه خیانتهایشان در حق این مردم و این میهن و این آیین را ببینند…
بزرگبانوی ما و شکوه یک پیمان
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما کافری است رنجیدن .
زینب کبری, دختر فاطمه و علی(ع) در سال ۵هجری متولد شد و در حماسة عاشورا, بانویی ۵۵ساله بود. او پس از حسن و حسین(ع), سومین نواده حضرت محمد، پیامبر اسلام(ص) از فاطمه(ع) بود.در ۵سالگی, پدربزرگش حضرت محمد(ص) و مادرش فاطمه(ع) را از دست داد.طبق وصیتی از حضرت محمد(ص) با پسرعمویش, عبدالله جعفر طیار ازدواج کرد. عبدالله، متولد در هجرت حبشه، اولین نوزاد در تبعید مبارزاتی مسلمانان بود.زینب(ع) در دوران خلافت حضرت علی(ع) در کوفه زیست و نزد مردم این شهر و منطقه، بسیار آشنا و محبوب بود.او مادر ۴فرزند شد که دو پسرش و به گفتة برخی سه پسرش در کربلا بهشهادت رسیدند.از ماه رجب سال ۶۰هجری، زینب(ع) برای همراهی با حسین(ع) همسرش را ترک کرد و تا آخر عمر بازنگشت. ابتکار طلاق زینب یک سنت و سابقه مهم و دارای مفاهیم پراهمیتی است. از شامگاه عاشورا، دهم محرم سال ۶۱هجری در رأس بانوان عاشورا بهاسارت در آمد. تنها ۲۰روز بعد، در اول ماه صفر, با سخنانش در جشن یزید، امپراتور را تا ابراز ندامت از قتل حسین(ع) عقب نشاند.از این روز، زنجیر از اسیران برداشته شد و مردم برای تسلیت به این میهمانان داغدار در ماتمشان شرکت میکردند.۴۰روز از عاشورا گذشته، در اربعین، همراه با اسیران آزادشده، پیروزمندانه بهمزار شهیدان کربلا رسید.۶ماه پس از بازگشت بهمدینه، یزید از بیم شورش در مدینه، زینب(ع) را به مصر تبعید کرد.زینب کبری(ع) پس از چند ماه در مصر وفات کرد و مزار باشکوهش در مصر بسیار مورد احترام مردم است.یک حرم دیگر منتسب بهزینب(ع) در حومة دمشق قرار دارد که ایرانیان بیشتر بهآن توجه دارند.
راز سوگواری در حماسه عاشورا
یاد و تجلیل از حماسه عاشورا و سوگ حسین(ع)، موهبتی است تا عواطف و احترام عقیدتی بهاستوارترین برپاخاستگان مظلوم را زنده و سرشار بدارد و اندیشه و تحلیل درست را تا غنای زندگی شوریدگی بارور کند. دریغ که سوداگری دینفروشان، چنین فلسفه و سنتی را بهبیراهه اشک و اسف بر ایستادگی و شهادت کشانید و تلخی این دریغ در «اربعین حسینی» دوچندان است. چرا که «اربعین», یادبود ناب و خالص یک پیروزی شگفت و سریع و ناباور است که سرنوشت حماسه را از محاق شکست کامل بهیک ظفرمندی جاودانه و همواره خلاق، دگرگون نمود که در کل تاریخ رزم و جهاد, بینظیر است.
زنان پیروزی آفرین
بانوی ما که پرچمدار این چرخش ناباور بود, پیروزی بر امپراتور اموی را در خلال تنها ۲0روز, دهم محرم تا اول صفر ۶1هجری، بهبار نشاند, تا بهرغم اسیر و دربند بودن, در روز چهلم عاشورا (سرفصل «اربعین حسینی»)، این دستاورد شگفت را بهسالار شهیدان, حسین(ع) و تربت شهیدان گزارش کرد، در حالی که اسیری، منقضی و اسیرکنندگان رسوا شده بودند. اینچنین، راه و رسم عاشورایی و شهادت سالار عاشورا و همه مجاهدان رکابش, در سرفصل اربعین, بهچنان پیروزی تبدیل شد که همگان، خلاف آن را پیشبینی کرده بودند تا چه رسد به چنین سرنوشتی پیروز، که از نو محقق شود.آفریدن این پیروزی ناباور, بهطور عمده، حاصل رنج و جهاد بانوان اسیر عاشورا بود که در رأس آنان زینب کبری(ع) قرار داشت، چرا که با شهادت حسین(ع) و مجاهدان رکابش, آنچه از گروه حماسهآفرین عاشورا برجای مانده بود تنها گروهی اسیر در زنجیر بود که نزدیک بهتمامی آنها از زنان و کودکان بودند و مزید شگفتی این که, این سرفصل پیروزی ناباور, مرهون همین اسیران و زنان عاشورایی بود و تنها به اتکای شکیبایی و ایستادگی همین بانوان بوده که امپراتور اموی تا سرحد ابراز ندامت علنی بهزانو درآمد. و بخصوص مرهون راهبری زینب کبری(ع), که در مقام الگو و راهنمای این شکیبایان, هم با کلام آتشین و خطابه شکافندهاش میغرید و هم تازیانهها را بهجای زنان و کودکان اسیر بر کتف خود میخرید. و این در حالی که خود, زنی سالمند در ۵۵سالگی و مادری داغدار بود با سه فرزند به خون تپیده در عاشورا و ۶برادر شهید, شامل سالار شهیدان حسین(ع), و داغ دهها برادرزاده, عموزاده و دیگر دلیران خاندان تا دو خواهرش که در ساعتهای بعدی بهشهیدان پیوستند. این چنین, بزرگبانوی ما, زینب(ع), نواده پیامبر اسلام, محمد(ص), و فرزند فاطمه و علی(ع), داغدارترین داغداران و سالخوردهترین و شناختهشدهترین آنها, در حالی بهخلق پیروزی قد برافراشت که با سر و پای برهنه و بازوان بسته بهزنجیر اسارت بههر سوی کشانیده میشد، و آماج بیشترین فشارها و رکیکترین دشنامهایی بود که هردم نمکی بر زخمها بودند، باید آرمان عاشوراییان را تازیانه بهتازیانه و دشنام بهدشنام دنبال میکرد و میساخت و همه اینها در دوران تاریخی دوردستی رخ داد که هنوز استبدادها مشروعیت داشتند, بخصوص بهنام «خلافت» که بهدست تبار بنیامیه از قبیله قریش افتاده بود، و هنوز کمترین حقی برای اسیران شناخته نمیشد و اغلب بهبردگی میرفتند. بخصوص برای زنان و دختربچگان اسیر که هر دست پلیدی بهرویشان گشاده و مجاز شمرده میشد, آنقدر که در محضر «خلیفه پیامبر», یعنی یزید, نواده آن حضرت, یعنی «فاطمة بنت الحسین» را بهصراحت و با صدای بلند, بهکنیزی درخواست کردند.
بانوی ما که پرچمدار این چرخش ناباور بود, پیروزی بر امپراتور اموی را در خلال تنها ۲0روز, دهم محرم تا اول صفر ۶1هجری، بهبار نشاند, تا بهرغم اسیر و دربند بودن, در روز چهلم عاشورا (سرفصل «اربعین حسینی»)، این دستاورد شگفت را بهسالار شهیدان, حسین(ع) و تربت شهیدان گزارش کرد، در حالی که اسیری، منقضی و اسیرکنندگان رسوا شده بودند. اینچنین، راه و رسم عاشورایی و شهادت سالار عاشورا و همه مجاهدان رکابش, در سرفصل اربعین, بهچنان پیروزی تبدیل شد که همگان، خلاف آن را پیشبینی کرده بودند تا چه رسد به چنین سرنوشتی پیروز، که از نو محقق شود.آفریدن این پیروزی ناباور, بهطور عمده، حاصل رنج و جهاد بانوان اسیر عاشورا بود که در رأس آنان زینب کبری(ع) قرار داشت، چرا که با شهادت حسین(ع) و مجاهدان رکابش, آنچه از گروه حماسهآفرین عاشورا برجای مانده بود تنها گروهی اسیر در زنجیر بود که نزدیک بهتمامی آنها از زنان و کودکان بودند و مزید شگفتی این که, این سرفصل پیروزی ناباور, مرهون همین اسیران و زنان عاشورایی بود و تنها به اتکای شکیبایی و ایستادگی همین بانوان بوده که امپراتور اموی تا سرحد ابراز ندامت علنی بهزانو درآمد. و بخصوص مرهون راهبری زینب کبری(ع), که در مقام الگو و راهنمای این شکیبایان, هم با کلام آتشین و خطابه شکافندهاش میغرید و هم تازیانهها را بهجای زنان و کودکان اسیر بر کتف خود میخرید. و این در حالی که خود, زنی سالمند در ۵۵سالگی و مادری داغدار بود با سه فرزند به خون تپیده در عاشورا و ۶برادر شهید, شامل سالار شهیدان حسین(ع), و داغ دهها برادرزاده, عموزاده و دیگر دلیران خاندان تا دو خواهرش که در ساعتهای بعدی بهشهیدان پیوستند. این چنین, بزرگبانوی ما, زینب(ع), نواده پیامبر اسلام, محمد(ص), و فرزند فاطمه و علی(ع), داغدارترین داغداران و سالخوردهترین و شناختهشدهترین آنها, در حالی بهخلق پیروزی قد برافراشت که با سر و پای برهنه و بازوان بسته بهزنجیر اسارت بههر سوی کشانیده میشد، و آماج بیشترین فشارها و رکیکترین دشنامهایی بود که هردم نمکی بر زخمها بودند، باید آرمان عاشوراییان را تازیانه بهتازیانه و دشنام بهدشنام دنبال میکرد و میساخت و همه اینها در دوران تاریخی دوردستی رخ داد که هنوز استبدادها مشروعیت داشتند, بخصوص بهنام «خلافت» که بهدست تبار بنیامیه از قبیله قریش افتاده بود، و هنوز کمترین حقی برای اسیران شناخته نمیشد و اغلب بهبردگی میرفتند. بخصوص برای زنان و دختربچگان اسیر که هر دست پلیدی بهرویشان گشاده و مجاز شمرده میشد, آنقدر که در محضر «خلیفه پیامبر», یعنی یزید, نواده آن حضرت, یعنی «فاطمة بنت الحسین» را بهصراحت و با صدای بلند, بهکنیزی درخواست کردند.
امپراتور حریف
بهمنظور تصور واقعیتر از صحنه, باید مدنظر داشت که حریف زینب(ع) و این زنان و کودکان, که با وی چنگدرچنگ و بر وی چیره شدند, یک امپراتور قدرتمند بود با ۴0سال سابقه قدرت خاندانش در سرزمینهای شام، و فراتر اینکه، او اینک بهعنوان خلیفه اموی, یک تنه بر قلمرو بسیار بزرگتری حاکمیت داشت که از ماوراءالنهر و خراسان و سواحل اقیانوس هند در مشرق، تا آسیای صغیر، قبرس و قسمتی از اروپا در مغرب، تا سرزمینهای مصر در آفریقا امتداد مییافت. پهنهیی که اینک قلمرو بیش از ۲0کشور عضو ملل متحد است. و امپراتور یزید، با ویژگی خلافت، از اعتبار و سرمایه میراث اسلام و عنوان جانشین محمد(ص) برخوردار بود که انبوهی عالمان و محدثان و سرداران، شامل شماری صحابه پیامبر(ص) در خدمتش بوده و جملگی در توجیه و تبلیغ اعمال وی بههرخدمت و سالوسی آماده و کوشا بودند. و چنین بود که همگی شخصیتها و چهرههای خیرخواه زمانه، اتفاقنظر داشته و مصرانه بهحسین(ع) گفته بودند که مقابله با این امپراتور، سرانجامی جز شکست و کشتهشدن خود با تمامی یارانش ندارد. چنین بود که نهکشتن حسین(ع) و نه اسارت زنان و کودکان خاندان محمد(ص) با کمتر صدای اعتراضی از هیچ جانب مواجه نشد. واقعیتی که امام حسین(ع) خود نیز تحلیل و انتظار دیگری نداشت و همین را تا آخرین شب بهیاران همراه، اتمام حجت نموده بود.
بهمنظور تصور واقعیتر از صحنه, باید مدنظر داشت که حریف زینب(ع) و این زنان و کودکان, که با وی چنگدرچنگ و بر وی چیره شدند, یک امپراتور قدرتمند بود با ۴0سال سابقه قدرت خاندانش در سرزمینهای شام، و فراتر اینکه، او اینک بهعنوان خلیفه اموی, یک تنه بر قلمرو بسیار بزرگتری حاکمیت داشت که از ماوراءالنهر و خراسان و سواحل اقیانوس هند در مشرق، تا آسیای صغیر، قبرس و قسمتی از اروپا در مغرب، تا سرزمینهای مصر در آفریقا امتداد مییافت. پهنهیی که اینک قلمرو بیش از ۲0کشور عضو ملل متحد است. و امپراتور یزید، با ویژگی خلافت، از اعتبار و سرمایه میراث اسلام و عنوان جانشین محمد(ص) برخوردار بود که انبوهی عالمان و محدثان و سرداران، شامل شماری صحابه پیامبر(ص) در خدمتش بوده و جملگی در توجیه و تبلیغ اعمال وی بههرخدمت و سالوسی آماده و کوشا بودند. و چنین بود که همگی شخصیتها و چهرههای خیرخواه زمانه، اتفاقنظر داشته و مصرانه بهحسین(ع) گفته بودند که مقابله با این امپراتور، سرانجامی جز شکست و کشتهشدن خود با تمامی یارانش ندارد. چنین بود که نهکشتن حسین(ع) و نه اسارت زنان و کودکان خاندان محمد(ص) با کمتر صدای اعتراضی از هیچ جانب مواجه نشد. واقعیتی که امام حسین(ع) خود نیز تحلیل و انتظار دیگری نداشت و همین را تا آخرین شب بهیاران همراه، اتمام حجت نموده بود.
سرشار از کدامین سرچشمه
با تأمل بر مختصات این رویارویی اسیران با امپراتور دیکتاتور در آن دوردست است که یک پرسش اساسی مطرح خواهد بود و آن این که سرچشمه این همه استواری و شکیبایی تا چنان پیروزی ناباور در کجا نهفته است؟ به عبارت دیگر, این از کجا میجوشد که تنها ۲0روز پس از شهادتها، ۲0روزی که تمامی ساعتها و شب و روزهایش را گرفتار شکنجه و بسته بهزنجیر در صحراها و شهرها بههرسوی کشانیده می شدند، زینب(ع) را مشاهده میکنیمکه درخطابه روز اول ماه صفر ۶1هجری، بههنگامی که دست بسته در محضر امپراتور و میهمانان جشن درباری، برپا ایستاده بود, در صورت امپراتور و در حالی که او را کوچک و بدون هرگونه عنوان رسمی و دینی, تنها «یزید» خطاب میکرد, فریاد میکشد که: «یزید، اینکه گستره زمین و افقهای آسمان را بر ما بسته و ما را در شهرها و سرزمینها بهاسیری میگردانی, آیا گمان داری که اینها تنزل و سستی منزلت ما و کرامت و عظمت توست که چنین، باد بر دماغ خویش دمیدهیی...؟» (1)
با تأمل بر مختصات این رویارویی اسیران با امپراتور دیکتاتور در آن دوردست است که یک پرسش اساسی مطرح خواهد بود و آن این که سرچشمه این همه استواری و شکیبایی تا چنان پیروزی ناباور در کجا نهفته است؟ به عبارت دیگر, این از کجا میجوشد که تنها ۲0روز پس از شهادتها، ۲0روزی که تمامی ساعتها و شب و روزهایش را گرفتار شکنجه و بسته بهزنجیر در صحراها و شهرها بههرسوی کشانیده می شدند، زینب(ع) را مشاهده میکنیمکه درخطابه روز اول ماه صفر ۶1هجری، بههنگامی که دست بسته در محضر امپراتور و میهمانان جشن درباری، برپا ایستاده بود, در صورت امپراتور و در حالی که او را کوچک و بدون هرگونه عنوان رسمی و دینی, تنها «یزید» خطاب میکرد, فریاد میکشد که: «یزید، اینکه گستره زمین و افقهای آسمان را بر ما بسته و ما را در شهرها و سرزمینها بهاسیری میگردانی, آیا گمان داری که اینها تنزل و سستی منزلت ما و کرامت و عظمت توست که چنین، باد بر دماغ خویش دمیدهیی...؟» (1)
و این پرسش آنگاه برجستهتر بر ذهن مینشیند که یاد کنیم: همین زینب کبری(ع), وقتی که در روزهای نخست ورود بهکربلا از حسین(ع) میشنود که باید در این سرزمین کشته شود، بهغایت متفاوت بوده. نالهیی دردناک سر میدهد و آنگاه گریبان چاک میزند(۲) و بهنوشته برخی، غش میکند و بیهوش میشود. و این یعنی که از زنی «فولادین» سخن میگوییم و برای همین، بسی جدیتر باید فهم کرد که این تغییر توانمندی، از سطح زنی که در ابتدا غش میکرد و سپس امپراتور را در خانهاش بهزانو در آورد, این دگرگونی شگفت از کجا سرچشمه گرفت و بهچنین شتابی حاصل آمد؟تجاهل و فرار گذشتگان از این پرسشها هیچ توجیه و مشروعیتی ندارد و جز به واژگونگی سیمای حماسه عاشورا و بهطور کلی سیمای تاریخ درخشان اسلام کمک نکرد. بخصوص که تاریخ حماسه عاشورا بهفاصله اندکی، نوشته و تدوین و در دسترس قرار گرفت و اولین مورخان، مانند «ابیمخنف»، بسیاری رویدادها را از شاهدان عینی شنیده و ثبت کردند. خواه از بازماندگان خاندان پیامبر(ص) و حتی از نفرات پرشمار دشمن، که دهها سال پس از عاشورا هنوز زنده و در دسترس بودند(۳). اما مدعیان, چنان وانمود میکردند که گویا نه با یک تجربه انسانی که با مشتی معجزة فوق بشری مواجهند، حال آنکه اگر چنین بود، چه جای بحث و انگیزشی برای خاکیان که بهنفع این سوی، موضع گرفته و سوگوار باشند و بر آن سوی، لعن و نفرین نثار کنند؟
با این حق و انگیزه است که ما ـ برخلاف دیگران ـ باید بپرسیم که آیا زینب(ع)، در آن دوردست قرن هفتم میلادی, چرا و چگونه توانست بر نیرومندترین گردنکشان جهان بغرد و او را در خانه و پایتخت خودش بهبازخواست بکشد؟ و برپایه کدام قانون مبارزاتی است که اینهمه، بهرغم سکوت و همدستی اهل زمانه با دشمن، بهدست بانویی محقق شد که فولادین نبوده و حتی از خبر فاجعه مدهوش میشد؟ یافتن پاسخ برای این پرسش عظیم, شایان تحقیق و تحلیلی جامع است اما به گمان نگارنده, میتوان حتی در همین گنجایش، سرخطهای مهم آن را با تکیه بهنمونههای کلمات زینب(ع) مطالعه کرد.
بهپاس پیمان
از گویاترین کلمات زینب(ع) که میتواند در این جستجو بهما کمک کند, کلامی ژرف است که در یکی از دشوارترین شرایط، خطاب بهوالاترین همراهان خود بیان کرد. حدود ظهر روز یازدهم محرم ۶1هجری، که تنها حدود 1۵ساعت از شهادت امام حسین(ع) میگذشت، اسیران را بسته، و بهسمت کوفه گسیل داشتند. دشمن، چنین طراحی کرده بود که آنان را از میان کشتههای پارهپاره و عریان عبور دهد که سرهایشان را شبانه جدا کرده و بهکوفه فرستاده و بدنها را لگدکوب سم ستوران کرده بود. طبیعی است که بیتابیهای هرکدام اسیران از دیدن چنین منظری بسیار شدید بود. اما در این صحنه، رسیدگی زینب کبری(ع) بهیکایک همراهان، فوقالعاده و حیاتی بود و او بهرغم داغدارتر بودن از همگان، این مهم را بهصورتی درخشان محقق کرد.آنچه در این میان, بسی چشمگیرتر بود، رسیدگی او به شخص علیابنالحسین, امام سجاد(ع) است که در مقام وصی و امام پس از حسین(ع), تکیهگاه همگان بوده است. اما در این صحنه، بهغایت غمگین و بیتاب شده بود. خود امام سجاد(ع) این رویداد را چنین روایت کرده است:
از گویاترین کلمات زینب(ع) که میتواند در این جستجو بهما کمک کند, کلامی ژرف است که در یکی از دشوارترین شرایط، خطاب بهوالاترین همراهان خود بیان کرد. حدود ظهر روز یازدهم محرم ۶1هجری، که تنها حدود 1۵ساعت از شهادت امام حسین(ع) میگذشت، اسیران را بسته، و بهسمت کوفه گسیل داشتند. دشمن، چنین طراحی کرده بود که آنان را از میان کشتههای پارهپاره و عریان عبور دهد که سرهایشان را شبانه جدا کرده و بهکوفه فرستاده و بدنها را لگدکوب سم ستوران کرده بود. طبیعی است که بیتابیهای هرکدام اسیران از دیدن چنین منظری بسیار شدید بود. اما در این صحنه، رسیدگی زینب کبری(ع) بهیکایک همراهان، فوقالعاده و حیاتی بود و او بهرغم داغدارتر بودن از همگان، این مهم را بهصورتی درخشان محقق کرد.آنچه در این میان, بسی چشمگیرتر بود، رسیدگی او به شخص علیابنالحسین, امام سجاد(ع) است که در مقام وصی و امام پس از حسین(ع), تکیهگاه همگان بوده است. اما در این صحنه، بهغایت غمگین و بیتاب شده بود. خود امام سجاد(ع) این رویداد را چنین روایت کرده است:
وقتی صحنه را دیده و بهشدت منقلب شده بودم، زینب(ع) خود را بهمن رسانیده و خطاب کرد: «ای بازمانده جد و پدر و برادرانم, بر من چه میرود که تو را میبینم با مرگ دستبهگریبان شدهیی؟» امام سجاد(ع) در پاسخ، بهصحنه پیکرها و بهمراتب تأثر خویش اشاره کرد. اما در مقابل، زینب افزود:
«بهخداوند سوگند که آنچه مشاهده میکنی، همانا یک پیمان خداوندی با جد و پدر و عموی توست، چنانکه بهطور مؤکد، خداوند از بسی مردمان ناشناس نیز در همین راستا پیمان گرفته که اگر آنان را
فرعونیان زمین نشناسند, نزد آسمانیان میشناسند. کسانی که با چنین پیمان بهگردآوری این اجساد پاره پاره و پیکرهای له شده همت خواهند کرد تا آنان را دفن کرده و بر مزار پدرت حسین(ع) در این کرانه رود (فرات) پرچمی برافرازند که بهرغم گذشت دورانها، هرگز کهنگی نیابد. با آنکه سران کفر و نیروهای گمراه بهمحو و نابودی آن بسی اقدام کنند اما اثری نگذارند مگر بهعظمت آن افزوده شود...»(۴)
فرعونیان زمین نشناسند, نزد آسمانیان میشناسند. کسانی که با چنین پیمان بهگردآوری این اجساد پاره پاره و پیکرهای له شده همت خواهند کرد تا آنان را دفن کرده و بر مزار پدرت حسین(ع) در این کرانه رود (فرات) پرچمی برافرازند که بهرغم گذشت دورانها، هرگز کهنگی نیابد. با آنکه سران کفر و نیروهای گمراه بهمحو و نابودی آن بسی اقدام کنند اما اثری نگذارند مگر بهعظمت آن افزوده شود...»(۴)
مفاد و نکات کلیدی
اگر همین کوتاه شده بالا از کلام زینب(ع) را دوباره مرور کنیم, پایههای شکیبایی زینب که آن را طی گفتگوی بالا بهامام سجاد(ع) بازگو و توصیه میکند، در نکات کلیدی زیر، بیان و تعریف شده است:
اگر همین کوتاه شده بالا از کلام زینب(ع) را دوباره مرور کنیم, پایههای شکیبایی زینب که آن را طی گفتگوی بالا بهامام سجاد(ع) بازگو و توصیه میکند، در نکات کلیدی زیر، بیان و تعریف شده است:
الف: در دیدگاه زینب(ع) موضوع اصلی در جنبش عاشورا که باید صبر و شکیبایی بر آن استوار باشد، یک «پیمان» است که میان خدا و پیامبر(ص) و امامان(ع) بسته شده و دنبال میشود.
ب: این پیمان، طرف یا طرفهای دیگری هم دارد که هرچند ناشناس در نزد جباران، اما نزد اهل فضیلت و آسمان، شناختهشدهاند. نمونه این مردمان, همانهایی هستند که به گردآوری و دفن اجساد عاشوراییان برخاستند. اینان یک توده از عشیره «بنی اسد»، یک قبیله معمولی از قبایل ساکن منطقه کوفه بودند، اما «اهل پیمان» و تعهد و وفاداری.
ج: این تنها یک برداشت خاص زینب(ع) نبود چرا که روایت کردن ماجرا توسط امام سجاد(ع) جز بهمعنی گواهی و معرفی این برداشت بهعنوان محوری از محورهای فکری و مبارزاتی در این مرام نیست که توسط پیشوای والامرتبتی چون امام سجاد(ع) مطرح و ترویج میشود.
د: این مفروض است که فرعونیان، بسی کوشش دارند تا راه حسین(ع) بیفروغ بماند، اما آنچه آنان را خنثی میکند، همین مردمان گمنامند که در محاسبات اهل فضیلت و آسمانها، ستارگان آشنای «پیمان» شمرده میشوند. و تلاشهای دشمنانه فرعونی برای مسدودکردن اینان، تنها موجب موفقیت و گسترش دعوتشان خواهد شد.
بانوی ما و فلسفة برونگرا
چه بسا بهمنظور توضیح بیشتر باید اضافه کنیم که در بیان مورد بحث زینب کبری(ع) که راز شکیبایی خویش را بهمخاطبی مانند امام سجاد(ع) بازگو میکند, اکتفا نمیشود که اهداف جنبش عاشورایی تا چه حد مشروع بوده است یا آنکه شرارت و ناپاکی دشمن به چه حد است. چنانکه بهایی نمیپردازد که منطق، ادراک و اقناع مبارزاتی مجاهدان و خلاصه عزم شخصی و درونی برای جهاد و مبارزه از چه قرار است. اما بهجای همه اینها، همه این سرمایههای درونی و فردی، آنچه که گرانترین سرمایه زینب(ع) است, پیمان و همپیمانی با خدا و رسول از یکسو، و با مردم و تاریخی است که به«مردم» اهل پیمان و «گمنامان» وفادار بستگی دارد.
پیش از این مقطع هم، فلسفه جنبش عاشورا که در صریح کلام و مکاتبات امام حسین(ع) از ده سال پیشتر بهوفور بیان میشده است, حمایت از مردمان و مظلومان در برابر استبداد غارتگران بنیامیه بوده است. استبدادی که «اموال امانتی خداوند را میان دستهای خودشان میگردانند» و مانع از توزیع عادلانه ثروت و نعمتهای خداوند میشوند و در مقابل، «بندگان خداوند را بهبردگی استثمار خودشان در آوردهاند»(۵).
حال و با تأمل بر کلام خودش, زینب(ع) را مشاهده میکنیم که گو که زنی داغدار و در آغاز اسارتی بوده که رنجهای آن در قبضه دشمن, فراتر از حدس و پیشبینی است, اما چون برخوردار از یک پایه پیمان و تعهد بوده و آینده را با همه رنج و تلخیهایش، بر همان پایه و تعهد میبیند و میخواند، چنان نیرومند است که بهرغم صحنه پیکرهای پارهپاره و خیل بازماندگان همگی اسیر و در زنجیر که در معرض حوادث تیره و مبهمی هستند، اما او قادر است که نهتنها برپا بغرد، بلکه تکیهگاهی برای همرزمان و همراهان خویش و حتی شخص امام سجاد(ع) باشد. چنین است که این کلام زینب(ع) در لبّ و گوهر خویش، به یک راز انسانی و معنوی راه میبرد که باید در ردیف برترین کشفهای عقیدتی و مبارزاتی شمرده آید و آن اینکه او اگر چنین نیرومند و غران و تکیهگاه همگان و عهدهدار رهبری آنان است، نه بدینروی است که خود یک زن فولادین است و یا ترتیب امور بهدست نیروهای ماورایی آسمان داده خواهد شد، بلکه همه چیز مبتنی و متکی بهچنان پیمان و تعهدی است که چنین شکوه و قدرتی را ساطع می کند و بهثبت میدهد.کافی است توجه کنیم که این بیان و تصریح چهفاصله ماهوی و عظیمی دارد با طیف پندارهای بهاصطلاح دینی که خواه همه امور را بهتقدیر آسمان و دخالت فرشتگان نسبت بدهند و خواه بهآگاهی، ایمان و عزم درونی در جهاد و مبارزه ارجاع دهند، و خواه مخلوطهای رنگارنگی که از این دو عنصر ماورایی و انسانی ارائه میدهند؛ همه این طیف متناقض فکری، هرچند که مولد انگیزه و احساس مسئولیت باشند، اما مؤمنان و حاملان مربوطه را با شوق بهشت خود و یا بیم جهنم بر خویش بهحرکت وامیدارند. حالآنکه در دنیای عقیده و طاقت او، زینب(ع) تنها به«پیمان» و «تعهد» خویش مینازد.
دیدگاه و دیانت عشق
دنیای «پیمان» و«تعهد» را میتوان با نام دیگری یاد کرد که همانا دنیای عشق و بهعبارت دقیقتر، دیانت عشق است. زیرا دنیای «عشق» و در عمق همه احساس و شورهای عاشقانه، همانا جستن ارزش، زیبایی و جاذبه در بیرون خود و فراتر از دنیای خواستهای شخصی است که لاجرم بهمعنی نگریستنی متفاوت بههستی و زندگی بوده و بهمعنی دقیق کلمه، یک ایدئولوژی و مرام والایی است که سراسر با هر مرام خودمحور، گو که نام دین داشته باشد، بیگانگی دارد. بگذریم که دین واقعی، آنچه که بر مبنای «توحید» و در پاسخ بهرسالت رسولان در تاریخ پدیدار شده است, مطلقاً بیرونگرا بوده و با دنیای خودمحور فردی بیگانه است.
دنیای «پیمان» و«تعهد» را میتوان با نام دیگری یاد کرد که همانا دنیای عشق و بهعبارت دقیقتر، دیانت عشق است. زیرا دنیای «عشق» و در عمق همه احساس و شورهای عاشقانه، همانا جستن ارزش، زیبایی و جاذبه در بیرون خود و فراتر از دنیای خواستهای شخصی است که لاجرم بهمعنی نگریستنی متفاوت بههستی و زندگی بوده و بهمعنی دقیق کلمه، یک ایدئولوژی و مرام والایی است که سراسر با هر مرام خودمحور، گو که نام دین داشته باشد، بیگانگی دارد. بگذریم که دین واقعی، آنچه که بر مبنای «توحید» و در پاسخ بهرسالت رسولان در تاریخ پدیدار شده است, مطلقاً بیرونگرا بوده و با دنیای خودمحور فردی بیگانه است.
کلام و دنیای فکری و مبارزاتی زینب(ع)، بیان و حقیقت یک سرچشمه سرشارکننده است که با نام «عشق» و «پیمان»، معرفی و بیان میشود با ویژگی و خصلت ضعفزدایی، شکیبایی و جوشش نیروی غرّان و شکافنده مبارزاتی که زینب(ع) خود از بارزترین آیاتش بوده و در مواجهه با یزید بهاثبات رسانید. و این آموزش و الهامی است که باید در یادبود «اربعین حسینی» بدان اندیشید تا باشد که بهعشق و پیمان راه بکشیم و پرواز کنیم. آری، این یک حقیقت است که کلام زینب(ع) از یک قانون، پرده برداشته است که اگر نیک بنگریم, مصادیق این قانون، عشق و پیمان را با همه مظاهر استواری و شکیبایی آن میتوان در همه پیچهای تند تاریخی مشاهده کرد و هماینک نیز میتوان به تماشایش ایستاد. کافی است که ـ برای مثال ـ هماینک بخواهیم بیاندیشیم و فهم کنیم که آنچه بهدست فرزندان شرف و مقاومت ایران، از دیرباز تا هماینک در «قرارگاه اشرف» میدرخشد و ناظران جهان را خیره کرده است، یک معجزه غیرقابل تکرار و پیروی نیست و بهدست فرشتگان تحقق نمییابد بلکه توسط خواهران، برادران و فرزندان بیادعای خودمان دربرابر دیکتاتوری واستبداد حاکم برمیهن، نوید بازبودن راه و سرنوشت این مردم و این مرز و بوم بهسوی آزادی ورهایی است.
شایان یادآوری است که این کلام، نهتنها کلام زینب(ع) که کلام توحید و کلام عاشورا و شعار همیشگی این راه بوده است. پیش از آنچه از زینب در یازدهم محرم ۶۱هجری باز گفتیم، همین روح و همین عبارت را بهعینه در کلام حسین(ع) در شام عاشورا مشاهده میکنیم. ازجمله وقتی که با «نافعبن هلال» سخن میگفت. امام حسین در حالی که دیروقت شب عاشورا، پس از ماجرای خاموشکردن چراغ و تأکید بر اینکه هرکسی بخواهد بهدنبال کار خویش برود، اما آنان «عشق حسینی» را برگزیده و نرفتند، آنگاه بهگشتزنی پرداخت و در این میان بود که «نافع» بهوی رسید و گفتگو آغاز کردند و حسین(ع) در حالی که دست «نافع» را با گرمی در دستهای خویش گرفته بود، خطاب به وی گفت:
«هی والله وعدُُ لایخلف…». «قسم بهخداوند، این راه یک پیمان با خداوند است که خلاف درآن راه ندارد»(۶).
و این کلام کوتاه، بهجای خویش کلیدی دیگر است که ژرفای تأکیدهای حسین را در خطاب بهزینب(ع) و زنان عاشورایی توضیح میدهد که بهآنان وصیت میکرد:
«برای آزمون خود آماده باشید و بدانید که خداوند حامی و حافظ شما خواهد بود و زود است که از شر دشمنان رهایی یافته و سرانجامتان بهخیر و نیکی بوده و پاداش رنجهایتان، حرمت و نعمتهای گوناگون خواهد بود، پس شکوه نکنید و برزبانتان کلامی نرود که از ارج و منزلت شما بکاهد…».
تا که فرمود:
«مبادا در کشتهشدن من گریبان چاک کنید, رخسار بخراشید و کلام بیپایهیی بر زبان آورید…» (۷)آری، اگر از دین و توحید میگوییم و بهحسین(ع) و زینب(ع) مینازیم، تنها ترنمی است از حدیث عشق و پیمان که بگذار گردنکشان بهانکار و تجاهل حاملانش سرگرم باشند که دیانت «عشق» و راه «پیمان» با هرانکار و عداوت، تنها تیزتر میشود و هربار تا فتح تاریخ، از پای ننشسته و نمینشیند. سلام بر زینب و بانوان عاشورا.
پانویس:
1- منابع مختلف از جمله, تاریخ طبری و تاریخ «الکامل» ابن اثیر.
1- منابع مختلف از جمله, تاریخ طبری و تاریخ «الکامل» ابن اثیر.
۲ - ارشاد مفید
۳ - «ابو مخنف»، لوط بن یحیی، از مورخان شیعه و از اصحاب امام حسن مجتبی بود. امام حسن در سال ۵۰هجری مسموم شد و بهشهادت رسید. ابو مخنف تألیفات متعددی از تاریخ سقیفه تا تاریج جمل و رویدادهای دوران حضرت علی(ع) دارد. (بحار الانوار, ج۴۴، تاریخ امام حسن(ع)، به نقل از «المناقب»، تألیف «ابن شهرآشوب» که از مشاهیر شیعه بود).
روایت و تألیفات وی، منبعی برای مورخان معتبر بعدی، مانند ابنسعد و طبری ودیگران قرار گرفت. بهنظر میرسد که اولین مقتل، گزارش وقایع و تاریخ حماسه عاشورا، همان است که ابومخنف نوشت. وی مطالب خویش در این مورد را از شاهدان عینی نقل میکند، از جمله از محمدبن علی، امام باقر(ع)، که خود در کربلا حضور داشته و در شمار کودکان اسیر تا شام و بازگشت به کربلا در اربعین و تا مدینه حضور داشته و بهمهمترین چهرههای این جنبش و خاندان، دسترسی داشته است.
۴ - کامل الزیارات. تألیف ابن قولویه وفات ۳۶۷هجری. نقل از بحار الانوار, ج۵
۵ - برگرفته از خطبه امام حسین(ع) در موسم حج و عرفات. تحف العقول.
۶ - متن: «ثم رجع علیهالسلام و هو قابض علی ید نافع بن هلال و یقول: «هی والله وعد لاخلف فیه…». از « الدمعة الساکبه»
۷ - از کتابهای «ارشاد» مفید و «جلاءالعیون» مجلسی.