جنایات «رضا شاه» بهروایت تاریخ
از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا اخراج توسط انگلستان
رضاخان و نیروهای کودتاچی سوم اسفند ۱۲۹۹ که در قزوین
لباس در بر نداشت، با لباس نو و کفش و ساز و برگ حسابی
حرکت کرد. بین راه پولی هم بین آنها قسمت شد.
«بهار. تاریخ احزاب سیاسی ایران»
در سناریو انگلیس برای تغییر اوضاع در ایران
یک دولت به نخستوزیر سید ضیاءالدین طباطبایی
مهرهٔ سرسپردهٔ انگلیس روی کار میآمد که ستون اصلی
آن رضا خان بود. اما نخست وزیری سیدضیاء سه ماه بیشتر
طول نکشید و نقش رضاخان در کنترل اوضاع پیوسته برجستهتر میشد
رضاخان قزاق به گواهی شناسنامهاش تا ۴۴ سالگی
اجاره نشین بود، اما هنگام اخراج از ایران توسط انگلیسها
و به نوشته روزنامه آٰژیر مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ حجم پساندازهایش در بانکهای خارج ۳۶۰میلیون دلار برآورد شده بود!
پس از اخراج رضاخان قزاق از ایران توسط سفارت انگلستان،
از کسی که هنگام روی کار آمدن آه در بساط نداشت، ۴۴هزار سند
و قباله زمین بهجا ماند که از مردم غصب کرده بود!
وزارت مالیه رضاشاه املاک روستای کلارستاق در شمال
را تصرف کرد، خانوادههای آن روستا را به تبریز و کرمان
و جیرفت و شیراز به آوارگی برد. ده خانوارشان تلف شد
و اموال و احشام هم هرچه بود نظمیه و شاه برد!
و اکنون ادامهدهندگان جنایات و غارتگریهای رضا شاه
در حاکمیت رژیم خمینی ولیعهد واقعی شاه.
قالیباف میگوید من رضاخان حزباللهیها هستم.
تنها نامی که می توان به رضاخان در مقطع کودتای سوم اسفند 1299 اتلاق کرد، رضا ماکسیم یا همان رضاشصتتیر است (ماکسیم اسم تجارتی مسلسلی بود که رضا مسئول آن بود). او در آن زمان نه شاه بود، نه خان و نه سردار. قزاقی آدمکش بود که به جز رخت قزاقی، چیز دیگری از مال دنیا نداشت. افسری از فوج اوباش قزاق که حرص قدرت و جاه طلبی، تنها دارایی اش بود.
در سناریو انگلیس برای تغییر اوضاع در ایران یک دولت به نخستوزیر سید ضیاءالدین طباطبایی مهرة سرسپردة انگلیس روی کار میآمد که ستون اصلی آن رضا خان بود. اما نخست وزیری سیدضیاء سه ماه بیشتر طول نکشید و نقش رضاخان در کنترل اوضاع پیوسته برجستهتر میشد.
ابوالفضل فولادوند: ببینید! ملک الشعرای بهار خودش یکی از فعالان سیاسی اون روزگار بوده و با بسیاری از بازیگران عرصه سیاست، تماس نزدیک داشته. بهار به طور مشخص با سیدضیاء و باندش رابطه دوستانه داشته. حالا همین بهار ببینید در کتاب معروفش یعنی تاریخ احزاب سیاسی ایران چی نوشته و چه شهادتی داده: «نیروی قزاق که در قزوین لباس در بر نداشت، با لباس نو و کفش و ساز و برگ حسابی حرکت کرد. بین راه پولی هم بین آنها قسمت شد»
البته آیرونساید علاوه بر پول و لباس، هدیه دیگری هم به رضاماکسیم داد:درجه سرتیپ سومی!
به این ترتیب رضا که دیگر از اینجا بهبعد او را با مسامحه «رضاشاه» مینامیم، با کفش و لباس و پول توجیبیای که انگلیسیها به او و نفراتش داده بودند، وارد تهران شد.
این «شاه یک شبه»، بیست و یک سال بعد و در زمان اخراج از ایران توسط انگلیسی ها، یکی از ثروتمندترین مردان جهان بود. راستی رضاشاه این ثروت را از کجا آورد؟
روزنامه آژیر شماره 188 مورخ 16 شهریور 1323 حجم پس انداز رضاخان در بانکهای خارج را 360 میلیون دلار برآورد کرده بود.
دکتر سجادی وزیر دارایی وقت، سپرده های رضاشاه در بانک ملی را 68 میلیون تومان اعلام کرده بود.
عبدالحسین هژیر، وزیر دربار از مبلغی بالغ بر 20 تا 30 میلیون پوند پرده برداشته بود که که به گفته او، دارایی توقیف شده رضاشاه توسط انگلستان بود.
دانیل دلوس خبرنگار آسوشیتد پرس و برنده جایزه ادبی پولیتزر در اول اکتبر سال 1941 در واشنگتن پست نوشت: ثروت رضاشاه در حسابهای بانکی او بین 20 تا 300 میلیون دلار بوده!
روزنامه بیداری کرمان همونموقع نوشته: دو ماه و نیم قبل، موقعی که شاه سابق از سلطنت استعفا کرد و از راه کرمان عازم هندوستان و جزیره موریس بود، در کرمان حقیقتی را بیان مینماید که از هر حیث قابل توجه میباشد. وی به دو نفر از اهالی این شهر که به حضور او رسیده بودند چنین اظهار مینماید: «هفت هزار میلیون تومان تمول
جمع کردم و امروز هم که از ایران خارج میشوم هیچ ندارم. این تمول را برای آن جمع کردم که به ملت یاد بدهم که با جدیت، همه کار میشود و تنها به نان و گوشت نباید قناعت نمود».
این مبلغ معادل ۵۴۰۰ خروار طلای مثقالی ۲۰ تومان به قیمت طلا در آن روزگار است.
صدیقه خداییصفت: «ثروتهای نقدی، فقط بخشی از دارایی های رضاشاه بود. فراتر از اون املاکش بود. قزاقی که در مقطع کودتا در پادگان می خوابید و بعد هم اجاره نشین شد در زمان عزلش 44 هزار سند و قباله زمین و املاک داشت».
حسین میرداماد: «بازماندگان رضاشاه بدون اینکه حرفی از چگونگی غصب املاک بگن مدعی میشن که رضاشاه قبل از اخراج از ایران تمامی املاکش رو به پسرش یعنی محمدرضاشاه بخشیده و شا هم اونها رو بین دهقانها تقسیم کرده. جالب اینجاست که خود شاه در کتابش «ماموریت برای وطنم» این موضوع رو تکذیب کرده و گفته من زمین مجانی به کسی نمیدهم. از نظر روانشناسی این کار درست نیست!!»
کتاب ماموریت برای وطنم محمد رضا شاه: «املاک سلطنتی دیه ها و قرائی است که پدرم خریداری کرده و به شخص من تعلق دارد و اینک بوسیله بنیاد پهلوی اداره می شود.
فروش این اراضی نیز مانند اراضی سلطنتی با شرایط بسیار ساده صورت می گیرد و بهای آن در بیست و پنج قسط سالانه پرداخت می شود.
منظور من از این برنامه آن نیست که املاک خود را به رایگان به اشخاص واگذار کنم زیرا از نظر روانشناسی و رابطه علت و معلول یک چنین اقدامی به عقیده من نتیجه مطلوب نخواهد داشت».
صدیقه خداییصفت: «محمدرضا شاه در کتاب «ماموریت برای وطنم» مدعی شده که این زمینها رو پدرش یعنی رضاشاه خریداری کرده. حالا باید دید که آیا واقعا این زمینها خریداری شده؟ یعنی رضاشاه 44 هزار سند و قباله ای که از خودش به جا گذاشته رو تماما به صورت قانونی و عادلانه از مالکان اونها خریداری کرده؟ اسناد تاریخی در این رابطه حرف دیگه ای می زنن».
در اسناد تاریخی با نامههای متعددی مواجه می شویم که برای نمونه یک نامه اداری از وزارت مالیه رضا شاه را بررسی میکنیم. متن نامه به این شرح است:
«وزارت مالیه نمره ۱۳۶۰
آقای لطفعلی خان(سالار) ملک مرزبان
«چون مقرر است که هرچه زودتر شما بهکلی قطع علاقه از نقطه مسکونی اولیه خودتان بنمایید، لذا اکیداً به شما اخطار میشود که تا اول مهر ۱۳۱۴ باید به کلی اموال خودتان را هم از آنجا به مسکن فعلی خودتان انتقال بدهید و چنانچه تا تاریخ مذکور به طور کلی قطع علاقه ننمایید، آنچه از اموال شما باقی مانده باشد بلاعوض ضبط خواهد شد. وصول این مراسله را فوری اعلام دارید.
وزیر مالیه»
نامه وزارت مالیه در ظاهر یک نامه اداری است که از طرف یک وزارتخانه به یک مالک خاطی نوشته شده، اما مفهوم دقیق آن وقتی روشن می شود که نامه سالار ملک مرزبان به مدیر روزنامه مرد امروز را بخوانیم. این نامه سه سال بعد از اخراج رضاشاه از ایران در روزنامه مرد امروز درج شده:
«آقای مدیر محترم نامه ملی مرد امروز، اگرچه تعدیات مأموران شاه سابق به اهالی شمال خاصه به اهالی کلارستاق بر احدی از اهل کشور پوشیده نیست، ولی یک پرده از غارتگری را که خیلیها اطلاع ندارند، قیمتی است عین امریه و قباله را درج نمایند. چون در ۱۳۱۰ املاک کلارستاق را وزارت مالیه تصرف کرد. عدهای از طایفههای بنده را آوردند و در قصر حبس کردند. بعداز چند ماه زن و بچه آنها را در کامیونها ریختند. با هر خانواده پنج من تبریز بار بردند رشت. تمام با زور سرهنگ سهیلی آنها را دور گرداندند آوردند کاروانسرای زال محمد. مردها را بهآنها ملحق کردند کرمان، بعد جیرفت، بعد شیراز. ده خانوار تلف شدند. اموال را هم با احشام هرچه بود نظمیه و شاه بردند. به هرجا که میبایست برسد رسیده بود.
در سال ۱۳۱۳ مالیه، آن املاک را به شاه فروخت! »
حسین میرداماد: «ملاحظه می کنید؟ مالیه رضاشاهی به همین سادگی و با قتل چند نفر، اول در سال 1310 ملک و املاک یک نفر رو از چنگش در میاره و بعد هم در سال 1313 اون رو به رضاشاه می فروشه. واضحه که منظور از به کار بردن کلماتی مثل خریدن و فروختن، چیزی جز مصادره و غصب زوری املاک نیست. اون هم با قتل و آواره کردن و کشتار صاحب ملک و خاندان و عشیره اش».
نمونه دیگر، نامه ای از یک شهروند نگونبخت است که زمین و خانه و زندگی اش را مصادره کرده اند. این املاک معادل یک میلیون و 500 هزار تومان آن روزگار قیمت داشته و رضاشاه آن را با 6 هزارتومان به صورت قسطی از چنگ مالکش بیرون می آورد. ضمن آنکه روشن نیست همان شش هزار تومان هم سرانجام به صاحب ملک پرداخت شده یا خیر؟ خوانش آن نامه، ما را با ابعاد غارتگری رضاشاه بیشتر آشنا می کند:
«در ۲۶ فروردین ۱۳۱۳ آقای مجدالسلطان لطیفی و چهار نفر مأمور یقهسرخ درباری – که سمت آنها را نمیدانم ـ بنده را از دربار به محضر رسمی شماره ۱۱ که تحت تصدی آقای شیخ عبدالحسین نجمآبادی و فعلاً شماره ۳ است بهامر سرلشکر بوذرجمهوری بردند. دم درب محضر آقای مجدالسلطان به بنده گفت شما را برای امضای قباله فروش املاکتان که در این محضر نوشته شده و حاضر است آوردهایم. در نظر داشته باشید که بی سر و صدا و بدون کلمهیی اعتراض باید قباله را امضا کنید والا این چهار نفر مأمور که همراه شما هستند شما را بهجایی خواهند برد که دیگر روی اطفال خود را نبینید. پس از آن مرا وارد محضر نجمآبادی نموده و بدین نحو وادار بهامضای قباله که بههیچ وجه از مضمون آن جزیی اطلاعی نداشتم، نمودند. پس از ختم امضای سند و دفاتر محضر آقای مجدالسطان به بنده اظهار نمودند که چون شش هزار تومان بابت وجه این قباله باید به شما داده شود. فعلا هزار تومان وجه را در این جا دستگردان میکنیم ولی پول را در دربار به شما خواهیم پرداخت. ده قطعه اسکناس یک هزار ریالی از جیب خود بیرون آورده و شش نوبت به بنده دادند و به بنده دستور دادند دوباره روی میز بگذارم. پس از انجام این تشریفات یک قطعه از اسکناسهای مزبور را برداشته و خرد نموده پنجاه تومان آن را به آقا شیخ عبدالحسین صاحب محضر به عنوان حق تحریر دادند. و از آنجا بنده را به منزل آقای سرلشکر بوذرجمهری بهعنوان اخذ مبلغ مزبور بردند. آن جا که رفتم آقای سرلشکر بوذرجمهری پس از مطالعه و اخذ بنچاقهای موجوده املاکم، مبلغ پانصد تومان اسکناس به بنده داده و برای تتمه شش هزار تومان چنین اظهار داشتند: اولاً، مبلغ چهار هزار و چهارصد تومان بابت مالیات دو ساله ملک شما( که محصول آن را قبل از قباله گرفتن از بنده به قسمی که فوقاً عرض شد در حدود سالی چهل هزار تومان توسط کارپردازان درباری ضبط شده است) که مالیه مطالب است به مالیه باید بپردازیم. ثانیاً هزار تومان بابت تتمه دو هزار تومان که قرار بود به من داده باشید محسوب میشود. گرچه من موفق به استرداد املاک شما نشدم ولی زحمت خود را کشیدم. چنان چه این شش هزار تومان را برای شما دست و پا کردم. ثالثاً پنجاه تومان بابت حق محضر پرداخت شده است.
بنده جواباً عرض کردم اولاً قیمت املاک بنده متجاوز از یک میلیون و نیم تومان است نه شش هزار تومان
مهر ایران شمارهٔ ۳ به تاریخ ۴دی ۱۳۲۰ نوشته مرتضی کشوری»
«لمپتون» LAMPTON محقق و استاد دانشگاه لندن در کتاب خود معروف به نام «اصلاحات ارضی ایران» نوشته: «رضاخان در ترکمن صحرا که قسمت اعظم آن منطقه خالصهجات بود، چهارصد ده خالصه خریداری کرد.»
اکنون میتوان درک کرد که آن ۴۰۰ منطقه خالصهجات چگونه خریداری شده است. ضمن اینکه باید به یاد داشت یکی از مناطقی که رضاشاه سرکوب کرد، همین منطقه ترکمن صحرا بود که او به پاس آن سرکوب یک درجه نایبی (معادل سروانی قزاق) هم گرفته بود.
روزنامه ایران ما، شماره ۵۴۷، از قول مستر فوت نماینده مجلس انگلستان با کنایه نوشته بود:
«...رضاخان دزدان و راهزنان را از سر راههای ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که از اینپس در سرتاسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد»
روزنامه «داد» تحت عنوان «راجع به املاک واگذاری» می نویسد:
«دولت در شهرستان گرگان یک صد و بیست و پنج پارچه و قریه و قصبه مهم که اغلب آن قرای شش دانگی بوده داشته. وزیر دارایی وقت مثل این که از کیسه پرفتوت خود بخشش میکند، تمام این ۱۲۵ پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل هفتاد و پنج هزار تومان به شاه سابق انتقال داده که تنها سه دانگ قصبه مهم کردکوی و مزارع تابعه آن که از جمله ۱۲۵ پارچه مورد انتقال بوده، بیش از ۲ و نیم میلیون ریال یعنی سه برابر وجهی که برای ۱۲۵ پارچه داده شده است ارزش داشته».
صدیقه خداییصفت: «یکی دیگه از اسناد تاریخی، اظهارات مؤید احمدی، نماینده دوره سیزدهم مجلس شورای ملیه که درباره تعداد دهاتی که به تصرف رضاخان در اومده میگه: «در دوره ۱۷ ساله سلطنت رضاخان بالغ بر ۴۴هزار سند مالکیت به نام او صادر شده است.»
روزنامه «اقدام»، شمارهٔ ۱۸، مورخه ۱۳مهر۱۳۲۰ از مذاکرات مجلس در جلسه مورخه ۱۲دی ۱۳۲۰ مطلبی نقل کرده و نوشته:
«تخمین دقیق درآمد و ثروت رضاخان از املاک و مستغلات و کارخانهها و معاملات ارز و غیره در مدت سلطنتش مقدور نیست. ولی بنا به نوشته مطبوعات « در سالهای آخر، سالی ۷۰ میلیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود. ساختمانها و قصرها و ویلاها نیز با مخارج شهرداری ساخته میشد. ... در همان سالها سالیانه ۶۰ میلیون تومان معادل ۲۵ میلیون دلار به خارج ارسال میشد.»
ابوالفضل فولادوند: «نمیشه درباره ثروتهای رضاشاه صحبت کرد اما از روشهای او و حکومتش برای غارت و چپاول مردم چیزی نگفت. یعنی سئوال اصلی اینه که این شاه مستبد، چگونه و با چه شیوه هایی به مردم حکومت می کرده؟ چطوری ثروتش رو به دست می آورده؟ در این رابطه اسناد زیادی وجود داره که حسین مکی در کتاب تاریخ 20ساله، تعدادی از اونها رو مستند کرده. یکی از این نمونه ها کشتار در شهر بابل است که بسیار تکاندهنده است. داستان از این قرار بوده که رضاشاه وقتی برای بازدید به شهری می رفته و به اصطلاح سفر استانی می رفته. از قبل اعلام می کرده که در اون شهر نباید گدایی دیده بشه. یعنی به جای اینکه زمینه اجتماعی تولید گدا و فقیر و بیکار رو از بین ببره. فقرا رو از بین می برده.»
تاریخ بیستساله – جلد ششم – صفحه ۱۰۱: «در یکی از زمستانها که رضاشاه به مازندران مسافرت کرده بود، قرار بود یک روز در بابل توقف نموده سپس بهمسافرت ادامه دهد. بسیاری از مردم که املاک آنها بهوسیله اداراه املاک تصرف شده بود، دیگر ممر معاشی نداشتند ناچار بهتکدی در شهر ویلان و سرگردان میگشتند. بهطوری که در هر نقطه از شهر تعدادی زیاد گدا با لباس مندرس مشغول تکدی بودند. شهردار و حاکم شهر از نظر این که هنگام ورود رضاشاه به شهر مواجه با این همه سائل نشود دستور دادند که تمام آنها را جمعآوری و در حمامهای عمومی نگاهداری نمایند تا رضاشاه از شهر خارج شود. شهرداری بهکمک شهربانی تمام متکدیان را جمعآوری و در حمامهای عمومی محبوس نمودند و در حمامها را از بیرون قفل نمودند.
قبلاً طبق برنامه تنظیمی قرار بود که رضاشاه بیش از یک روز و یک شب در شهر توقف نکند. اتفاقاً بارندگی شدید شد و شاه تصمیم گرفت تا بارندگی ادامه دارد در آنجا بماند. شاه سه روز و سه شب در قصر سلطنتی توقف نمود. پس از رفتن شاه در هر حمامی را که باز کردند تعدادی بهوسیله نرسیدن غذا و نبودن هوا از گرسنگی مرده یا خفه شده بودند که مجموعاً تلفات به شصت هفتاد نفر رسیده بود».
حسین میرداماد: «حسین مکی در همون کتاب تاریخ بیست ساله به روش شاه برای ساختن کاخهای سلطنتیش هم اشاره کرده که بسیار هولناک و تکاندهنده اس. از جمله نوشته: « برای ساختمان یکی از قصور سلطنتی یا هتلهای شمال، رئیس اداره املاک از فخارها (یعنی آجر پزها) تعهد گرفته بود که تا فلان روز، فلان تعداد آجر تحویل دهند. اتفاقا بارندگیهای پی در پی مانع شده بود که خشتها خشک شده تا بتوان بهکورهها منتقل نمود...»
کتاب تاریخ 20 ساله نوشته حسین مکی- جلد6 صفحهٔ104: « فقط کورهپزها توانسته بودند مقداری آجر را تحویل دهند. رئیس املاک، کورهپزها را احضار نموده از آنان مؤاخذه نمود که چرا بهتعهدات خود عمل نکرده و آجر تحویل ندادهاید؟ در جواب گفتند: بارندگیهای پی در پی مانع شده که بتوان تعداد تعهد شده تحویل گردد. رئیس املاک در خشم شد و دستور داد که مجازات بدقولی شما این است که یک شب شما را در یکی از کورههایی که آجر آن تازه خالی شده محبوس نمایند و همگی آنان را در یک کورهای که دو ساعت قبل آجر آن را خالی کرده بودند، محبوس نموده، در کوره را آجر چین نمودند. صبح که رفتند در کوره را باز کردند همگی سوخته بودند.با این کیفیت، قصور سلطنتی یا هتلهای مجلل شمال ساخته شده است.»
صدیقه خداییصفت: «این نمونه های تکاندهنده، فقط مشتی از خروارها جنایت رضاشاه علیه مردم ایران است. بسیاری از مورخین مثل احمد کسروی و ملک الشعرای بهار، نمونه هایی از این دست رو در کتابهای خودشون آوردن. اینها اسناد انکار ناپذیر تاریخن که بقایای شاه تلاش می کنن تا به نفع شیخ اونها رو بپوشونن و وارونه جلوه بدن، اما ظلمی که شیخ و شاه بر مردم ایران روا داشتن در تار و پود تاریخ ایران تنیده شده و هیچ دستی نمیتونه اون رو از لوح و ضمیر مردم ایران پاک کنه».
آنچه گذشت نگاهی گذرا به بخشی از غارتگری ها و چپاولگری های رضاشاه بود. در قسمت بعد به دشمنی دیکتاتور با ملیت ها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد