سال ۱۴۰۱ را باید سال قیامهای گسترده دانست. در این سال شاهد چندین سلسله تظاهرات و اعتراضات عمومی بودیم. اعتراض و قیام چهره آشنای جامعه ایران است. اما تداوم اعتراضات در سال ۱۴۰۱ پدیده کمنظیری در ۴دهه گذشته میباشد.
۱- قیام گرسنگان
پس از گرانی کالاها در آغاز سال ۱۴۰۱ مردم در استانهای خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کرمانشاه و لرستان دست به اعتراض و تظاهرات زدند. در جونقان جوانان شورشی مرکز بسیج این شهر را تصرف کردند. نیروهای سرکوبگر دهها تن از جوانان و معترضان را دستگیر کردند که از سرنوشت آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
۲- قیام متروپل
روز ۲خرداد ۱۴۰۱ برج نیمهتمام متروپل در آبادان فروریخت. مردم در اعتراض به کشته شدن عزیزانشان دست به اعتراض زدند. علت حادثه استفاده صاحب این برج از رانتهای دولتی و امنیتی و رعایت نکردن موارد ایمنی بود. اعتراضات از آبادان و خرمشهر آغاز شد و سریعاً به سایر شهرهای استان خوزستان گسترش یافت. جوانان و مردم معترض در سایر شهرها نیز به این اعتراضات پیوستند. این اعتراضات تا ۱۰خرداد در بیش از ۱۰استان ادامه داشت.
رژیم بهمنظور سرکوب این اعتراضات اقدام به بازداشت گسترده جوانان و مردم معترض نمود.
۳- قیام سراسری ۱۴۰۱
قیام سراسری ۱۴۰۱ پس از مرگ مهسا امینی توسط گشت ارشاد آغاز شد. در روز ۲۵شهریور مردم و جوانان خشمگین در اطراف بیمارستان کسری و میدان آرژانتین با شعار «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر دیکتاتور» دست به تجمع زدند. این اتفاق جرقهای بر خشم فروخفته مردم در سراسر ایران بود که بیشتر شهرهای و استانهای کشور را دربرگرفت و قیام سراسری مردم ایران در سال ۱۴۰۱ را رقم زد.
قیام ۱۴۰۱ یک ضربه کمرشکن به حاکمیت ولایت فقیه بود که در انظار جهانیان نیز بیآیندگی و عدم مشروعیت رژیم را به اثبات رساند. مردم در این قیام فروریختن بنیانهای دیرپاترین استبداد مذهبی معاصر ایران را به همه جهان نشان دادند.
نیروهای امنیتی رژیم در این قیام نزدیک به ۸۰۰نفر را شهید و بیش از ۴۰هزار نفر را دستگیر و روانه زندان کردند. بزرگترین کشتارهای مربوط به کشتار نمازگزاران زاهدان در تاریخ ۸مهر بود. همچنین نیروهای سرکوبگر در بیشتر شهرهای استان کردستان از جمله جوانرود، بوکان، سنندج، پیرانشهر و... دست به کشتار معترضان زدند. نیروهای سرکوبگر همچنین در تهران و بیشتر شهرهای به دانشگاهها حمله کرده اما دانشجویان بهمقابله با آنها پرداختند.
قیام سراسری ۱۴۰۱ و اثبات استراتژی مقاومت برای سرنگونی
قیام و تحولات ناشی از آن بار دیگر ثابت کرد که اگر همه مدعیان و دولتهای بزرگ جمع شوند و بزرگترین سانسور قرن را بر آلترناتیو دموکراتیک انقلابی تحمیل کنند، باز هم قادر به ساختن آلترناتیوی برای این رژیم نیستند و تا بهحال نتوانستند برای برگرداندن تاریخ به عقب حتی به اندازه انگشتان یک دست نماینده پارلمان جمع کنند.
تحولات پس از قیام ۱۴۰۱ نشان داد، حکومت آخوندی هرگز به تعادل پیشین باز نخواهد گشت.
روند تحولات در قیام ۱۴۰۱ قبل از هر چیز اصالت و درستی استراتژی مقاومت برای سرنگونی را ثابت کرد. از جمله نشان داد وابستگی و تکیه به خارجی همراه با دعاوی خشونت پرهیزی و رؤیای انقلاب مخملی و گذار مسالمتآمیز، مقولات و خواب و خیالهایی است که تنها بهنفع رژیم تعبیر میشود و منشأ بسیاری از آنها بهویژه وقتی کار به خصومت با مقاومت میرسد، ولایت خامنهای است.
ضرورت شعار «نه شاه و نه شیخ»
قیام ۱۴۰۱ ثابت کرد، ضرورت شعار «نه شاه و نه شیخ»، تنها معطوف به آینده و ضرورت ساختار دموکراتیک ایران فردا نیست، بلکه قبل از آن، ضرورت سرنگونی استبداد دینی است. بچه شاه و محفلهای ارتجاعی و استعماری حول و حوش او، یک ماه پس از شروع قیام، وقتی احساس کردند موضوع بسیار جدی است، بهفرموده به صحنه آمدند و قدم به قدم ماهیت و مأموریت واقعی خود را برملا کردند.
۲وجه ممیزه آنها یکی دشمنی با شورا و مجاهدین و دیگری پیوند با سپاه، بهوضوح بارز شد. آش آنقدر شور بود که صدای برخی از بازماندگان رژیم و دربار شاه مخلوع هم درآمد که اینها چه کسانی هستند که مستقیماً از دستگاههای حکومتی در ایران، در لباس اپوزیسیون به حلقه نزدیکان سلطنتی نقل مکان میکنند! راهانداختن دار و دستههای چماقداری و قمهکش ساواکی در تظاهرات و بالابردن عکس دژخیم ساواک پرویز ثابتی هم نیازمند توضیح نیست.
مسئول شورای ملی مقاومت در این رابطه گفته بود: «ماحصل تمام نمایشهای بچه شاه و حاجبان و جارچیان «دربار» مربوطه، به جیب شیخ ریخت و بس. والا جبهه خلق در برابر فاشیسم دینی معادله سادهتر و روشنتری داشت و یکدست بود. چنین است که مقاومت ایران بر پایه «نه شاه نه شیخ» بر جبهه خلق پا میفشارد».
برگشتناپذیری شرایط به پیش از قیام ۱۴۰۱
بازگرداندن جامعه شورشی ایران به مختصات قبل از قیام شهریور ۱۴۰۱ درست مانند برگرداندن یک گلوله شلیکشده به دهانه تفنگ و سپس به جان لوله و معکوس کردن فرایند انفجار است.
شلیک گلوله از دهانه تفنگ و پختهشدن یک کیک در فر بیانگر فرآیندهای برگشتناپذیر هستند. این فرایندها را با استفاده از قانون دوم ترمودینامیک میتوان تبیین کرد.
به فرایندی در یک سیستم ترمودینامیک برگشتناپذیر میگوییم که یکی از حالتهای ترمودینامیک در آن تغییر کرده باشد بهگونهیی که برگشت به حالت نخستین ناممکن باشد. بهعنوان مثال وقتی یک کیک پخته میشود، دیگر نمیتوان مواد تشکیلدهنده آن را به حالت اول برگرداند. یا وقتی یک گلوله شلیک میشود، دیگر نمیشود گازها و انرژی ناشی از انفجار باروت را به مبدأ برگرداند و در قالب یک فشنگ در کنار دیگر گلولههای شلیکناشده قرار داد.
یک جامعهشناس حکومتی بهنام «امانالله قرایی مقدم» در گفتوگویی به این تحول کیفی در جامعه ایران اذعان کرده است. وی در مصاحبه با رسانه حکومتی ستاره صبح آنلاین میگوید:
«نسل جوان تغییر کرده و تحمیل را نمیپذیرد. تجربه نشان داده هرگاه در مسائل اجتماعی و عقیدتی اجبار و تحمیل باشد نتیجه عکس خواهد شد... جوان امروز خودمختار و خردگرا است. از عقل، دانش و درک خودش پیروی میکند، نه آن چیزی که خواسته دولت است. جوان امروزی دیگر دنبالهروی حرف پدر و مادر نیست، بلکه از همسن و سالانش، رسانه و فیلم الگوبرداری میکند. وقتی یک جوان از خانواده خود که او را تربیت کردهاند، حرف شنوی ندارد، چطور میتوان از حاکمیت توقع داشت که باور آن را تغییر دهد. مگر آنهمه سختگیری ابتدای انقلاب جواب داد که این آقایان میخواهند با این سختگیریها با جوانان برخورد کنند و جواب بگیرند؟ بهنظرم جامعه کار خودش را میکند و هر چه سختگیری بیشتری کنید، آنها مقابله بهمثل میکنند و صرفاً با این فشارها علاوه بر اینکه فاصله خودتان را با نسل جدید بیشتر میکنید، پرخاشگری هم بیشتر میشود»(ستاره صبح آنلاین ۱۹فروردین ۱۴۰۲).
وی در پایان بهصراحت پایان کار خامنهای و رژیم را اعلام کرده و میگوید:
«جامعه دیگر به ۶ماه قبل برنمیگردد و این سیاستگذاران هستند که باید تغییر کنند، چرا که جوانان راه خودشان را میروند»(ستاره صبح آنلاین ۱۹فروردین ۱۴۰۲).
قطببندی جامعه پس از قیام سراسری در ۱۴۰۱
یکی از ویژگیهای برجسته قیام ۱۴۰۱، بارز کردن قطببندی اصلی در جامعه ایران است. ممکن است خیلی از افراد یا جریانهای سیاسی خارج کشوری بنا به مصالح و منافع خود نخواهند به این قطببندی اعتراف کنند یا به درجاتی آن را از تیزی بیندازند اما از آنجا که صحنه رویارویی بین این دو قطب مضمون اصلی انقلاب دموکراتیک مردم ایران از بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ را تشکیل میدهد، انکار آن به هر میزان و با هر شدت و حدت، انکارکنندگان را از واقعیت دور میسازد و به مواضع چپاندرقیچی وامیدارد که در نهایت بهسود فاشیسم دینی است.
تنها قطببندی حاکم از ۳۰خرداد ۶۰ تاکنون
از ۳۰خرداد ۶۰ تاکنون در صحنه سیاسی ایران بیش از یک قطببندی اصلی حاکم نبوده است. در یک سر این قطب نیروی برانداز و سرنگونیطلب اصلی یعنی مجاهدین و مقاومت ایران قرار دارد، در سر دیگر نظام ولایت فقیه با تمام باندها و گروهبندیهای آن. به عبارت دیگر، یک قطب به سرنگونی تمامیت رژیم با همه دستهبندیها و باندهای درونی آن معتقد است، قطب دیگر حفظ اصل نظام (ولایت فقیه) و تمامیت حاکمیت را تبلیغ میکند. این عینیترین، واقعیترین و ملموسترین قطببندی از نظر سیاسی در جامعه ایران است. این قطببندی در قیام سراسری ۱۴۰۱ بهوضوح مشخص و بارز شد. شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» نشان داد که مردم هر گونه بازگشت به دیکتاتوری را رد کرده و خواهان یک جامعه بر مبنای آزادی و برابری هستند.
صحنهگردان اصلی رویدادها در قیام ۱۴۰۱ مجاهدین بودند
یادداشت مندرج در روزنامه فرهیختگان، وابسته به باند علیاکبر ولایتی، در تاریخ ۲۷فروردین ۱۴۰۲ اگر چه با هدف هشدار به خودیها و نخودیهای باند حاکم و آلترناتیوهای فتوشاپی و فیک نگاشته شده اما به اندازه کافی گویاست:
«سازمان مجاهدینخلق وسط میدان است اما اعضای اپوزیسیون حکومت ایران، همه خودشان را به آن راه زدهاند. همه در حال رد شدن از کنار آنها، سرشان را پایین انداختهاند یا به بالا خیرهاند و سوتزنان میگذرند. هیچکس این خصوصیت جنبش را گردن نمیگیرد که سازمان مجاهدینخلق، قلب آن است. این واقعیت نفرتانگیز مرتب انکار میشود یا عمداً به آن بیمحلی میکنند اما تأثیر عینی و عملیاش را نمیشود نادیده گرفت. این سؤال که چرا چنین شد، یک بخش اصلی و مهم از پاسخ خود را در نقش انکارشده اما واقعی و حقیقی مجاهدینخلق خواهد یافت»(روزنامه فرهیختگان ۲۷فروردین ۱۴۰۲).