استاد بهرام عالیوندی، متولد شهر کازرون، از پیشکسوتان نقاشی مدرن در ایران و عضو شورای ملی مقاومت ایران در سن ۸۵سالگی در تبعید درگذشت.
او بعد از مهاجرت از کشور سالها در اتریش بهسر برد و چندین نمایشگاه در این کشور و نیز در آلمان برگزار کرد.
زندگینامه
وی در ۱۳۰۶ خورشیدی در شهر کازرون در استان فارس بهدنیا آمد. خانوادهاش در ۲سالگی بهدلیل اینکه مادرش اهل شیراز بود به آنجا نقلمکان کردند. سپس از شیراز به ممسنی رفتند. بهرام تا کلاس ۶ ابتدایی در آنجا درس خواند.
پدربزرگش از خوانین ممسنی بود، مردی تصویرگر نقاشیهای ساده ابتدایی اما زیبای کتاب دکامرون اثر معروف بوکاچیو با ترجمه احمد دریابیگی. حتی گفتهاند کلمه الله را روی دانهیی برنج نوشته بود. پدرش نیز نقشه خطه ممسنی را دقیقاً ترسیم کرده و آن را در اداره دولتی مرکز ممسنی، نورآباد، آویخته بودند.
بهرام عالیوندی از کودکی به نقاشی علاقمند بود. در مدرسه نقشه جغرافی میکشید که آنها را به دیوار کلاس یا دفتر مدرسه نصب میکردند. بعد از ۶سال دبستان، دبیرستان را در شیراز شروع میکند و طبق گفته خود برای امرارمعاش از روی نقاشیهای دیگران کپی میکند و برای تئاتر دکور میزند و پلاکارد سینما میسازد اما در هیچکدام موفقیتی نداشته است(فصلنامه هنر شماره ۴ پاییز ۱۳۶۲).
فعالیتهای هنری
پس از پایان دبیرستان و خدمت سربازی به تهران آمد و یکسالی به کارهای مختلف پرداخت و عصرها به هنرستان کمالالملک رفت. پس از کودتای ۲۸مرداد با حمایت برادر بزرگ که کارمند عالیرتبه دولت بود، در هنرستان زیبای پسران نامنویسی کرد، جایی که خود بعداً در آنجا و نیز هنرستان نقاشی دختران هنرآموز نقاشی گردید. در آنجا جلال آلاحمد مربی ادبیات و مشوق او بود و تا آخرین روزهای حیات، وی را زیر نظر داشت. در همین دوره بورسی ۴ساله برای فرانسه نصیبش شد اما ساواک اجازه خروج از کشور به او نداد. جلال آلاحمد هم به او گفت: «در اروپا که به تو آمپول هنر تزریق نمیکنند همینجا بمان و خود را بساز».
در سال ۱۳۳۶ در اداره هنرهای سنتی وزارت فرهنگ و هنر بهعنوان طراح در کارگاه کاشیسازی مشغول کار شد. مدتی حدود ۳سال از روی اشیاء باستانی ایران کپیبرداری کرد تا بهگفته خودش با رموز نور و سایهروشن رشتههای هنر قدیم ایران بیشتر آشنا شود.
بعد از تأسیس دانشکده هنرهای تزیینی در سال ۱۳۳۹، عالیوندی در این دانشکده، در رشته نقاشی تزیینی به تحصیل پرداخت و دوره تخصصیاش را زیر نظر یک استاد فرانسوی به پایان رساند و در رشته نقاشی تزیینی لیسانس گرفت. پس از آن مدتی در هنرستانهای نقاشی به تعلیم پرداخت سپس برای چندمین مرتبه راهی اروپا شد و از موزههای بزرگ آنجا دیدن کرد.
او در سال ۱۳۳۸ بهعنوان مدرس در کارگاههای آموزشی مؤسسه هنرهای ملی و کمالالملک برگزیده شد و بهمدت ۲۰سال این کار را ادامه داد. در طول این مدت، به انجام و تمرین دامنه وسیعی از هنرهای پارسی از قبیل مینیاتور و سرامیکسازی روی آورد. طی دورانی که در اداره هنرهای ملی کار میکرد، آموزش هنرهای سنتی را به هنرجویان رشته نقاشی بهعهده داشت و هنرجویان را به موزه ایران باستان میبرد و رمز و رازهای خطوط و نقوش آثار هنری قدیمی ایران را به آنان میآموخت.
طی حدود ۲۶سال خدمت در وزارت فرهنگ و هنر، هزاران طرح عالیوندی در کارگاههای میناسازی، گلیمبافی، کاشیکاری، منبتسازی، خاتمکاری، نقرهسازی، معرقکاری و… توسط استادکاران رشتههای فوق به اجرا درآمد و در موزه فرهنگ و هنر جمعآوری یا به سران کشورها هدیه گردید.
نمایشگاهها
کارهای عالیوندی در مقر اصلی سازمان ملل در وین به نمایش درآمده است.
«هنر در تبعید»، نمایشگاه فردی او در وین در ژوئن ۲۰۰۷ میلادی شامل ۷۳کار آبرنگ، رنگروغن روی کنواس و کاغذ بود.
در دسامبر ۲۰۰۷ میلادی در پاریس، همراه با ۲هنرمند فرانسوی در گالری انت پرسنت نمایشگاهی برگزار کرد. محل نمایشگاه یکی از معروفترین گالریهای پاریس در هنر مدرن میباشد. بهدنبال این نمایشگاه یک مقاله فرانسوی با عنوان «یک نقاش بزرگ در تبعید» نوشت که “کارهای عالیوندی ترکیب آموزشهای اروپا همراه با تجربه ۶۰ساله هنری میباشد که از دانش عمیق از هنر ایرانی و معنوی سرچشمه گرفته است و منجر به خلق آثار جدیدی شده است که منحصر به فرد خود اوست. نقاشیهای عالیوندی بیانکننده و نماینده یک بهشت نقطهها میباشد.
در سال ۲۰۰۸ میلادی در وین، نمایشگاه عالی که توسط یونسکو بنیانگذاری شد شاهد کارهای عالیوندی بود از جمله تابلو فردوسی که یکی از مهمترین کارهای عالیوندی است و شاهنامه را به تصویر کشانده است.
در خرداد ۱۳۹۶ بهمناسبت پنجمین سال درگذشت وی نمایشگاهی از آثار او در شهر اورسوراواز در پاریس برگزار شد.
سبک هنری
کارهای هنری عالیوندی الهام گرفته از ادبیات و افسانههای ادبیات فارسی و ایرانی و شرقی است.
عالیوندی، خانم شکوه ریاضی را بهعنوان یگانه استاد برجسته خود در زمینه آموزش طراحی و نقاشی مدرن با متد آکادمی بوزار پاریس میدانست.
به گفته خودش اگر اثر سبک کوبیسم در کارهایش مشهود است بهدلیل کار روی کاشیهای معرق و تقسیمبندی ناگزیر آنهاست و چنین تلاشی این توهم را ایجاد کرده است.
عالیوندی به نسلی از ایرانیان هنرمند تعلق دارد که چهرههای شناخته شده و مهمی چون مسعود عربشاهی، ناصر اویسی، و پرویز تناولی جزو آنها بهشمار میآیند. آثار عالیوندی در زمینههای سمبولیسم و سمبلهای شرقی میباشد، مانند ماهی، فلس ماهی و اسب که سمبلهای مینیاتور پارسی میباشند.
این نقاشیها از فرهنگ پارسی تأثیر و الهام گرفته و به تصویر کشنده داستانها و افسانههای اسطورهیی و شعرهای شعرای معروفی چون فردوسی و عطار نیشابوری هستند. کارهای برجسته او شامل یک سری نقاشی بزرگ از میترا، عیسی مسیح و فردوسی است که در دهه ۱۳۶۰ تولید شدهاند. برخی از کارهای او از زمان جنگ و سرکوب در ایران الهام میگیرند و درد و رنج مردم خود را به تصویر میکشد.
از لحاظ تکنیکی، آثارش گاه بسیار سنتی و گاه بسیار خلاقانه و اصیل میباشند. نقاشیهای او بهطور معمول از رنگوروغن سنتی روی کانواس میباشد که یادآور شیشههای رنگی و طرحهای کلیساهای قرونوسطی و نشاندهنده خلاقیتهای شخصی او میباشند. در سالهای دهه ۱۳۷۰ عالیوندی کارهای رنگوروغنی را ادامه داد اما کنواس سنتی را کنار گذاشت و کارهای خود را مستقیماً به روی کاغذ منتقل نمود، روشی که توسط کوبیستها در سده ۱۹۰۰ بنیانگذاری شده بود.
کارهای هنری عالیوندی بیشتر بر ادبیات و افسانههای ادبیات فارسی و ایرانی و شرقی تکیه داشت. علاوه بر نقاشی، کارهای هنری روی پردههای نقشدار و کنواس نیز هنر عالیوندی را از بقیه متمایز میکرد.
در آثارش هنر شرق را با تکنیکهای مدرن درهم آمیخته بود، میراث گرانبهای هنری او گنجینهیی از بیش از ۳هزار اثر متنوع در ابعاد گوناگون (از ۱۵ در ۱۸سانتیمتر تا ۲متر و نیم در ۳متر) میباشد.
روحیه تسلیمناپذیری، آزادیخواهی و عشق به رزمندگان و شهیدان راه آزادی در آثار وی خود را گاه در انعکاس نور امید و گاه در شعلههای فروزان نشان میدهد.
انزجار از سرکوب دینی و بشردوستی و عدالتخواهی در همه جای آثارش به چشم میخورد. یک بار در مورد آثارش گفته بود:
«زندگی من در خاطرات گذشته نمیگذرد. به کهنگی عمرم هم اصلاً نمیاندیشم. همانطور که برای ادامه زندگی به غذا نیاز دارم، نقاشی کردن هم برای من نیاز زندگی است. آنچه هم که روح مرا جوان و زنده نگهمیدارد همین بازی با رنگ و خط و نقطه و فلس است که دور از واقعیتهای تلخ ملموس، دنیایی از فانتزی را مجسم میکند، شخصاً تابع لحظات زودگذر روز هستم. اکتشافات فضایی در ماورای کهکشان و حوادث زمینی طی روز همه برایم اثرگذار است، اگر هم ردپایی از گذشتههای هنری دور در کارهایم به چشم میخورد، نتیجه مطالعات و بازسازی آثار گوناگون هنرهای باستانی ایران مثل مینیاتور، نقش برجسته، سرامیک، نقرهسازی، منبتکاری، میناسازی و غیره است که محفوظات ذهنی مرا تشکیل میدهد».
بهرام عالیوندی تسلط به تکنیک نقاشی غرب و شناخت عمیق هنر و فرهنگ شرق را در آثارش با هم درآمیخت و موفق به خلق سبکی گردید که در آن به زبان ویژه هنری خود اندیشهها، تخیلات و آرمانهای والای انسانیاش را بازگو میکرد.
او در کارهایش فرهنگ ایران را از مذاهب تا عرفان شعر تا حماسهسرایی را تجربه کرد و این زمینهساز بیان و زبان هنری نقاشی او شد.
او به اسطورهشناسی علاقه داشت و این علاقه در آثارش مشهود بود. اسطورههای ایرانی و هندی و بهطور عام اسطورههای شرقی مایه الهامش بودند. تم اصلی نقاشی او جنگ بین نور و ظلمت و پیروزی نور بر ظلمت است. به همین خاطر منتقدان او را نقاشی نامیدهاند که از تاریکیها نور و امید میآفرید.
در هزاره فردوسی، نمایشگاهی از نقاشیهایش در مرکز یونسکو در وین به نمایش گذاشته شد. ۳۳تابلو آن به اساطیر شاهنامه مربوط میشد.
دربارهٔ شیوه کار خود میگوید:
«من در نقاشی هیچگاه از قبل فکر نمیکنم که چه چیز میخواهم بکشم، بلکه کاملاً تابع احساسم هستم. البته معتقدات و تفکرات من در این آفرینش تأثیر دارند، ولی اگر بخواهم روی چیزی از قبل فکر کنم و طرح بریزم و بعد روی آن کار کنم، این را دیگر اثر هنری نمیدانم. در واقع بهنظر من، هنر تبلور احساس هنرمند، یعنی تبلور احساس جامعه است. این تقسیمبندی هنر برای هنر و هنر برای مردم را هم قبول ندارم. اصلاً موضوع این نیست. هر هنرمندی بار زمان خودش را دارد».
فعالیتهای سیاسی
عالیوندی در دوران دبیرستان و از حوالی سال ۱۳۲۲ با حزب توده و اهداف تبلیغاتی آن آشنا میشود و بهگفته خودش از آنجا که ظلم خوانین، جنگهای قبیلهیی و آشفتگی روحی پدر و فقر خانواده را پس از تقسیم اراضی بهچشم دیده، آرمان عدالتخواهی و عدالتجویی را در حزب یادشده مییابد.
ابتدا عضو سازمان جوانان حزب و سپس بهعنوان مسئول درجهداران هوادار در شیراز گزیده میشود. انواع فعالیتهای حزبی و تظاهرات، ساختن پلاکاردها برای انواع همین تظاهرات، دستگیری در سال ۱۳۲۷، سالهای پرماجرای زندان، خاطرات آشنایی با سران و مسئولان حزب در شیراز و خیانت آنان، از وی فردی باتجربه ساخت.
پس از کودتای ۲۸مرداد با کمک برادر بزرگتر از شیراز به تهران گریخت، در جنوب تهران در خانهیی محقر مخفی گردید و برای کسب ناگزیر روزی ناچیز، به انواع کارهای سخت و پست تن داد.
وی دربارهٔ خیانت حزب توده در جریان کودتا گفته است:
«گروهان زرهی با تانک و زرهپوش بر سرتاسر شیراز مسلط بود و درجهداران همه از هواداران عضوگیری شده حزب بودند و مرتب میپرسیدند چه کنیم، تانکها را رو به کی و کدام سمت بگردانیم و شلیک کنیم؟ ایل قشقایی هم پیغام فرستاده و برای کمک و همکاری اعلام آمادگی کرده بود که عازم شهر شوند اما… شهر قرق اوباش و اراذل شده بود که جولان میدادند و ما مبهوت و بلاتکلیف، سرخورده از قطع رابطه مسئولان که نمیدانستیم چرا بیهیچ عکسالعملی دست گذاشتهاند روی دست و هیچ دستوری نمیدهند و بیخبر از اینکه آقایان واداده و به فرمان ارباب شمالی بدون کمترین مقاومتی به همه پشت کرده و شهر را در دست اوباش و اراذل رها کردهاند تا کودتاچیان بعداً و بهتدریج همه آنهایی را که نه گفتند به (جاودان شهریارا) یکجا به مسلخ ببرند».
عالیوندی تا سالهای طولانی بهعلت همکاری نکردن با ساواک هم ممنوعالخروج و هم از استخدام رسمی منع شد. اما با برخورداری از شهرت هنری نامش در زمره نقاشان مدرن ایران بر زبانها افتاده بود، هربار که در نمایشگاههای جمعی اثری از او نیز به معرض تماشا گذاشته میشد اگر فرح نیز برای افتتاح یا دیدار از این نمایشگاهها شرکت داشت، ساواک از حضور عالیوندی در نمایشگاه و در کنار تابلوهایش ممانعت میکرد اما روز بعد روزنامههای تهران عکس فرح را در کنار تابلویی از او به چاپ میرساندند.
بعد از انقلاب ضدسلطنتی هم، ارتجاع حاکم وجود این هنرمند برجسته و آزادیخواه را در ایران تاب نمیآورد. آثار او که پیش از این در سراسر دنیا به نمایش درآمده بودند، در ایران ممنوع میشوند.
عالیوندی از مهرماه سال ۱۳۶۰ تا پاییز ۱۳۶۳ که از ایران خارج گردید و به اتریش پناهنده شد، در سختترین شرایط پلیسی و امنیتی آن دوران، خانه و زندگی و همه امکانات مادی و معنوی خود را در اختیار نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران قرار داد و حتی با جابهجایی مدارک و اسناد سازمان، خطرات فراوان بهجان خرید. طی تهاجم پاسداران به یکی از پایگاههای مسئولان و فرماندهان مجاهدین در شمال تهران، ۳ تا ۴تابلوی نقاشی که عالیوندی برای تزئین و عادیسازی پایگاه به آنان اهدا کرده بود نیز بهدست پاسداران افتاد و موضوع مورد سوءظن و پیگیری قرار گرفت اما او با هوشیاری و ضمن اظهار بیاطلاعی از موضوع توانست از مهلکه جان بهدر برد. پس از خروج عالیوندی از ایران و سپس حمایت علنی او از مقاومت ایران ضمن اهدای تابلوی عظیم شهادت مجاهد خلق فرهاد پاکزاد به مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران، اکثر تابلوهای نقاشی عالیوندی از موزهها، مؤسسات دولتی و گالریها جمعآوری و ممنوعالنمایش شده و حتی از ذکر نام او نیز در کتابهایی که درباره پیشکسوتان نقاشی مدرن ایران چاپ گردید، ممانعت بهعمل آمد.
با این وجود از همان ابتدای اقامت عالیوندی در خارج از کشور، استبداد دینی پس از بارها تلاش برای جذب او ناامید شده، برای استفاده از نام و شهرت هنری او، بعضی آثار نقاشی وی را در چندین نمایشگاه گروهی به معرض تماشا گذاشته و ضمن نقد هنری تکنیک و سبک کار وی، به چاپ عکس رنگی یکی از تابلوهای بزرگ او در نشریات ویژه خارج از کشور اقدام نمود.
عالیوندی دربارهٔ حجم فعالیتها و ارتباط آثارش با موضوعات سیاسی گفته است:
«من در ۲۶–۲۷سالی که در خارج کشور هستم تابلوهایم از مرز ۳۰هزار گذشته است. تابلوهایی به عرض ۳متر در ۲متر. آنها را تابلوبندی کردهام. شب عید نوروز گذشته تابلوی ۶–۷مرداد ۲سال قبل اشرف را کشیدم. حمله دستنشاندگان رژیم در عراق به اشرف که ۱۱مجاهد را بهشهادت رساندند. در آن تابلو ۱۱شهید به کهکشان شهدا وصل میشدند. همچنین تابلوی ندا حسنی و ندا آقاسلطان را کشیدم که در ابعاد ۲متر در یک متر بودند. ۶ماه روی آنها کار کرده بودم.
علاوه بر اینها طرحهای کوچک بهطور مستمر میکشم که برای سایت همبستگی ملی میفرستم. در جریان شهادت مجاهد خلق علی صارمی طرحی کشیدم که در آن یک طناب دار بر گردن جبار ستمگر میافتد وقتی طناب دار را برگردن علی صارمی میاندازد. روی این طرح که بر روی سایت گذاشتم ۸۰۰هزار کلیک شده است».
عالیوندی در سال ۱۳۷۳ به شورای ملی مقاومت ایران پیوست و تا زمان درگذشت در سال ۱۳۹۱ عضو این شورا بود. او در بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۹۱ در وین زندگی و کار میکرد. وی دربارهٔ تعهد در هنر گفته است:
«تعهد در هنر را باید از این زاویه نگاه کرد، نه به شکل مبتذلی که مثلاً امروز رژیم آخوندی برای هنرمندان نسخه میپیچد. این یک نوع سانسور و خودسانسوری است. در واقع بهنظر من بحث بر سر هنرمند متعهد است و نه هنر متعهد؛ هنرمندی که زیر بار رژیمهای دیکتاتوری نمیرود. طبعاً مردم انتظار دارند که هنرمندی که سالها حمایت و تشویقش کردهاند به رژیمهایی مثل دیکتاتوری تروریستی خمینی «نه» بگوید؛ دوست دارند که به چنین رژیمی مشروعیت ندهد و اگر توانست تلنگری هم به آن بزند. هنرمندی که انگیزهاش را از مردم میگیرد و از آنها تغذیه میکند، نباید و نمیتواند به مردم پشت کند. وقتی فلان هنرمند از ایران میآید اینجا و دوباره برمیگردد به کشوری که زیر حاکمیت آخوندهاست و میگوید بله من اینجا هستم در کنار «ملت» میخواهد به این رژیم مشروعیت بدهد. در حالی که صدها و هزاران هنرمند ایرانی شرایط سخت غربت و زندگی در تبعید را به ننگ تسلیم و زندگی در حاکمیت آخوندها ترجیح دادهاند.
من سال ۱۳۶۳ از کشور خارج شدم و با آن که بیماری قلبی سخت آزارم میداد، اما دلگرمی پیوستن به مقاومت، آن هم در چنین غربت جانکاهی، به من انگیزه و توان میداد. طی این سالها کار بسیار سنگین و فشردهیی در زمینه نقاشی داشتهام؛ گاه در روز ۱۲ تا ۱۸ساعت کار میکنم. اگرچه غربت خیلی سخت و ناگوار است، بهخصوص برای کسی که کار هنری میکند، اما انگیزه و شوری که از بودن در کنار مقاومت مردم ایران میگیرم، برایم بسیار دلنشین و امیدوارکننده است. همین است که مرا زنده نگه میدارد و به من نیرو میدهد، تا رنج دوری از یار و دیار را تحمل کنم. طبعاً مجموع این عوامل بهطور ناخودآگاه عمیقاً بر آثار من تأثیر میگذارد».
«در کنار مقاومت بودن، با جریان روز بهپیش تاختن، پشت به بنیادگرایی کردن و نه به جنایتکاران دینفروش گفتن که اقسام دامها را پیش پایمان پهن میکنند و بهخصوص وجود رزمآوران دلیر ارتش شرف و آزادی و حمایت از آنها به من روح و زندگی میبخشد».
درگذشت
استاد عالیوندی در ۱خرداد ۱۳۹۱ در اتریش درگذشت و در گورستان مرکزی وین اتریش به خاک سپرده شد.
مریم رجوی در پیامی بهمناسبت درگذشت این هنرمند گفت:
«برای یاران شورایی و برای همه حامیان مقاومت ایران، حضور پرشور استاد بهرام عالیوندی در اجلاسیههای شورا، در همه تظاهرات و تحصنها، در گرما و سرما و در سختترین مقاطع کارزار جهانی برای افشاء و محکومیت دیکتاتوری آخوندی و برای حفاظت از مجاهدان اشرفی، پیوسته انگیزاننده و آموزنده بود و خاطره درخشانش هرگز فراموش نخواهد شد.
بهرام عالیوندی بهرغم مشکلات جسمی در اغلب تظاهراتها و تحصنهای مقاومت ایران شرکت داشت و راز این توانمندی و سرشاری را اینگونه توضیح میدهد:
«همه فرزندانم در شهر اشرف اسطورههای زنده هستند نه خیالی! و ساخته و پرداخته ذهنیاتی که به دروغ برای تقویت روحیه ملی و هیجانات وطنپرستانه کاذب و بیداری در مقابل دشمن ساخته باشند. همه این فرزندان اعتماد و قوت دیگری به زندگی و احساس جوان بودن در من در آغاز ۷۸سالگیام دادهاند که حالا هم روزانه میتوانم بین ۱۰ تا ۱۲ساعت و گاهی حتی ۱۵ساعت مشغول بازی با خط و رنگ و نقطه و فلس باشم که حتی در ایام بستری در بیمارستان هم مثل اینکه داروی نجاتبخشی برایم باشد باز نقاشی میکنم. در کنار مقاومت بودن، با جریان روز بهپیش تاختن، پشت به بنیادگرایی کردن و نه به جنایتکاران دینفروش گفتن که اقسام دامها را پیش پایمان پهن میکنند و بهخصوص وجود رزمآوران دلیر ارتش شرف و آزادی و حمایت از آنها به من روح و زندگی میبخشد و ایدهآل من میباشد و گرچه روزگار با بودن رژیم و دشمنان و نبشقبرکنندگان در کمین، سخت و پرمخاطره است اما مبارزه نیز پرهیجان و شیرین است».
***
یاد و نام این هنرمند، پیشرو، متعهد مردمی و عضو شورای ملی مقاومت ایران گرامی باد!