بهمن ماه سال ۱۳۵۶، با نام مردم قهرمان تبریز گره خورده است. بهمنی تبدار که سپید آغاز شد و سیاهی رو به پایان گذاشت جوانان دهه چهل و پنجاه درباره روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ و آنچه که در تبریز گذشت، یک سینه سخن دارند. تیتر روزنامه های حکومتی در سی امین روز بهمن ماه سال ۱۳۵۶، خود به تنهایی گویای ابعاد واقعه است:
- «اغتشاش عظیم و بلوای خونین دیروز و امروز تبریز»
- «رهبران بلوای خونین تبریز شناخته شدند»
- «تظاهرات تبریز ۶نفر کشته و ۱۲۵نفر مجروح داشت»
-................
هدف روزنامه های حکومتی از چاپ این عکسها و خبرها، ایجاد رعب و وحشت در جامعه بود. اما مردم با نگاهی سرشار از تحسین به شعله های برخاسته از تبریز می نگریستند و با کنجکاوی درباره واقعه ای که رخ داده بود سخن می گفتند. راستی بغض تبریز، چگونه منفجر شد؟
عباس داوری: «یادم هست که فضای اجتماعی تبریز در ماههای پایانی سال ۵۶ و بخصوص اواخر بهمن سال ۵۶، بسیار ملتهب بود. با وضعیت جوشان انقلابی مواجه بودیم و نفرت مردم از شاه روز به روز بیشتر می شد. روزهای ۲۷ و ۲۸ بهمن بود که هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران در دانشگاه تبریز و بعضی از دبیرستانهای تبریز، دست به کار شدن و بین مردم اعلامیه هایی رو پخش کردن که در واقع فراخوان به تجمع و اعتراض بود».
رضا محمودیان: «اون زمان من دانش آموز دبیرستان لقمان تبریز بودم. هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران بودم و با تعدادی از همکلاسیهام در ارتباط با مجاهدین فعالیت می کردم. یادم هست که اولین فراخوانهای مربوط به اعتراض توسط دانشجویان دانشگاههای تبریز منتشر شد. اون فراخوانها هم در کوی دانشگاه و هم خود دانشگاه و هم در مساجد تبریز بطور گسترده توزیع شده بود. بعد هم ما دانش آموزان تبریز وارد شدیم و هم فراخوانها در سطح دبیرستانها و در سطح شهر توزیع کردیم و هم اینکه خودمون رو برای اون روز تاریخی آماده کردیم».
حوری چراندابی: «تشکل دانشجویی هوادار مجاهدین در راه اندازی قیام ۲۹ بهمن تبریز نقش خیلی مهمی داشت. من با اینکه دانش آموز بودم ولی در ارتباط با دانشجویان بودم دانشجویانی مثل شهیدان قهرمان فاطمه سیدی، فاضله مددپور، پروین ارجمندی، مینا کرمانی، زهره هادیان و خیلیهای دیگر. یادشون گرامی باد.
«یادم هست که چند روز قبل از ۲۹ بهمن، دانشجویان در حال تدارک اون تظاهرات بودن و طی اطلاعیه هایی از مردم دعوت کرده بودن که در اون تظاهرات شرکت کنند».
حمید طاهری: «عصر روز ۲۸ بهمن سال۵۶ بود اعلامیه ای از طرف دوستانم به دستم رسید که در آن برای گرامیداشت شهدای ۱۹دی۵۶ قم فراخوان داده شده بود. قرار بود این برنامه در مسجد طلای تبریز معروف به مسجد قزلی برگزار بشود. آن شب شب با کمک دوستانم تعدادی شعار نوشتیم و قرار شد اونها را در محل های مشخص شده نصب کنیم. از جمله یکی از اون محلها، درب محل حزب رستاخیز، در تبریز بود که یکی از اقوامم نصب اون رو به عهده گرفت و آن را برد نصب کرد و با موفقیت کارش را انجام داد».
عباس داوری: «علاوه بر دانشجویان و دانش آموزان، بازاریان تبریز هم در محافل خودشون همین فراخوان رو منتشر کردن. زمان اعلام شده هم روز ۲۹ بهمن ماه بود».
احمد هوشی: «شب ۲۸ بهمن ۵۶ مطلع شدم که فردا قرار است تظاهرات بزرگی در بزرگداشت شهدای قم راه بیافتد. آن موقع برادرم مجاهد شهید رحیم هوشی پیشتاز خانواده ما در امور سیاسی و انقلاب بود و متوجه شده بودم که با دوستانش در انجمن های مذهبی و دانشجویی فعالیت می کند. ولی فضای آن دوران ایجاب می کرد که این موارد علنی نباشد. روز ۲۹ بهمن ۵۶ من به اعتصاب اصناف و کسبه پیوستم و ساعت ۱۰ صبح برای همراهی با تظاهراتی که قرار بود برپا شود، به بازار رفتم».
چرا ۲۹ بهمن؟ مردم و جوانان تبریزی به چه دلیل روز ۲۹ بهمن را برای عصیان و اعتراض انتخاب کردند؟ برای پاسخ به این سئوال باید به چهل روز قبل از آن برگردیم. به ۱۹ دی ماه سال ۱۳۵۶ و قیام مردم شهر قم.
حسین میرداماد: «قیام روز ۱۹دی مردم قم هم در واقع از روز ۱۷دی شروع شد. ۱۷ دی وقتی که رژیم شاه در مقالهای به اسم مستعار فردی به نام احمد رشیدی مطلق که این فرد آن موقع میگفتند وزیر اطلاعات شاه بوده. اتهاماهای سخیفی رو در واقع به انقلابیون وارد کرده بود تحت عنوان «ایران واستعمار سرخ و سیاه»، که از واژههایی بود که شاه درست کرده بود. استعمار سرخ منظورش نیروهای انقلابی و چپ بودند و استعمار سیاه هم منظورش نیروهای مذهبی بودند. اینها را ردیف کرده بود و همین باعث خشم و اعتراض مردم بخصوص جوانها و دانشجویان و طلبههای قم شده بود.
همانروز عصر ۱۷دی اعتراضات شروع شد و رفته بودند خانه مراجع که این چه وضعی است که آنها هم صحبتهایی کرده بودند و قضیه را جمع و جور کرده بودند به این امید که با یک صلوات قضیه تمام شده، اما جوانان شورشگر به این راضی نبودند بخصوص طلبههای هوادار مجاهدین که در آن شرایط جلودار قضایا بودند. روز ۱۹دی شروع کردند به حرکت و از جاهای مختلف آمدند جلوی چهارمردان و از آنجا در واقع درگیریها شروع شد. این را هم اضافه کنم که رژیم شاه چون فضای قم ملتهب شده بود، از تهران وجاهای دیگر نیروی سرکوبگر آورده بود که خلاصه اگر روز نوزدهم اتفاقی افتاد حسابی سرکوب کنند.
اما جوانان قم، دانشجویان و طلاب جوانی که جلودار آنا بودند و هوادار مجاهدین بودند مثل مجاهد شهید علی باقری، حسین یاوری، حسن ارمی، و خیلیهای دیگری که بعضا زندان هم بودند، و از زندان آزاد شده بودند اینها محرک قضایا بودند که البته اینها را بعدا خمینی جنایتکار اعدام کرد. اینها حرکت را شروع کردند و درگیریها شروع شد و نقش خیلی برجستهای در فعال کردن بقیه طلاب و بقیه جوانها ایفا کردند و در واقع قیام قم به این شکل صورت گرفت و در آن جا تعدادی از جوانها به شهادت رسیدند و تعداد زیادتری زخمی شدند و همین شد موتود محرکی که قیامهای بعدی را شکل بدهد.
در حقیقت جوانها آن زمان اینطور فکر میکردند که با تظاهراتی که آن یکسال بوده رژیم شاه سرنگون نمیشود الا زمانی که درگیری صورت بگیرد و الا اینکه شورش صورت بگیرد و با نیروهای سرکوبگر چنگ در چنگ شد و قیمتش را پرداخت تا روزی که به نقطه سرنگونی برسد و البته طبق معمول آخوندهای فرصتطلبی که همیشه با هرگونه درگیری با نظام شاه مخالف بودند و دنبال مسالمت و این چیزها بودند، فرصت طلبانه همین قیام را هم به جیب خودشان می ریزند».
عباس داوری: «آن سالها، سنت خیلی جالبی به راه افتاده بود که شعله های قیام رو شهر به شهر گسترش می داد. داستان قیام تبریز هم به همین شکل بود. یعنی ۱۹ دی ماه قیام مردم قم بود و مردم تبریز هم برای روز ۲۹ بهمن فراخوان دادن که در واقع به مناسبت چهلمین روز شهدای قیام قم بود. علت اینکه انتهای خیابان فردوسی برای این تجمع انتخاب شد هم این بود که در اون مکان هم دو مسجد بزرگ و معروف وجود داشت و هم اینکه یکی از نقاط مهم و کلیدی برای ورود به بازارهای تبریز بود. خلاصه اینکه فراخوانها در ابعاد گسترده منتشر شدن و مکان و زمان هم مشخص شد. مرحله بعد تیمبندی دانشجوان و دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران بود که این کار هم به خوبی انجام شد و بچه ها در دانشگاه و دبیرستانها برای هر تیم، مأموریتی را مشخص کردند».
رضا محمودیان: «من و مجاهدان شهید یعقوب وحیدی و حسین وحیدی و جابر حبیبی و ایوب محمدی و سه نفر دیگر در یک تیم سازماندهی شده بودیم. ماموریت ما تسخیر کاخ جوانان تبریز بود که مرکز فساد ساواک محسوب میشد. این مرکز ساواک در خیابان دانشسرا بود. در این رابطه الزامات کارها رو از قبل آماده کرده بودیم که روز بعد بتوانیم این مرکز را تسخیر کنیم».
مردم خشمگین تبریز از ساعت هفت و نیم صبح، به سمت انتهای خیابان فردوسی حرکت کردند. جویبارهای جاری از محله ها و خیابانهای مختلف در فاصله ای کوتاه به رودی خروشان تبدیل شد. عوامل شاه با وحشت، تبریز ملتهب را می پاییدند. مأموران ساواک به صورت مخفی در زیر پوست شهر نظاره گر وقایع بودند و سرگرد مقصود حق شناس، رئیس کلانتری ۵ تبریز، به عنوان فرمانده صحنه، نیروهای سرکوبگر را مدیریت می کرد.
عباس داوری: «مردم میخواستن وارد مسجدهای قزل لی و مفید بشن. اینا همون مسجدهایی بودن که در انتهای خیابون فردوسی قرار داشتن. مأمورای کلانتری که می دونستن قراره چه اتفاقی بیافته و تجمع مردم در اون مسجدها میتونه جرقه چه انفجاری باشه، رفتن و در مقابل اون مسجدها صف کشیدن. از این طرف هم مردم خشمگین فشار می آوردن تا وارد مسجدها بشن. فضا به شدت ملتهب بود. ساعت حدود ۸ صبح بود که سرگرد حق شناس به دستور اسکند آزموده استاندار وقت تبریز به سمت مردم اومد و با به کار بردن یک عبارت توهین آمیز، گفت خودتون رو معطل نکنید. این مسجد باز نمیشه. این جمله مثل ریختن بنزین روی آتیش بود. یکی از مردم به سرگرد حق شناس حمله می کنه که توسط مزدوران مجروح میشود. این جرقه، خشم مردم تبریز را شعله ور می کند و قیام گِر می گیرد».
حمید طاهری: «تمام صحنه های آن روز در مقابل چشمهایم هست و بخاطر میآورم. ساعت حدود ۸۰۰ صبح ۲۹ بهمن بود که برای شرکت در تظاهرات به سمت مسجد قزلی، حرکت کردم. آنجا واقعا با صحنه عجیبی مواجه شدم. صفوف فشردهٔ مردم از جلوی مسجد شروع شد و تا چهارراه تربیت – فردوسی و خیابانهای اطراف امتداد پیدا کرد. در این اثنا نیروهای امنیتی مانع باز شدن درب مسجد و شروع برنامه میشدند. از طرف دیگر جوانان هم اصرار داشتند که درب مسجد باز بشود و مراسم و برنامه شروع بشود. در این میان تعدادی از جوانان پر شور و انقلابی یک دفعه شعار مرگ بر شاه گفتند و با تهاجم حداکثر، به نیروها امنیتی حمله ور شدند. در این رابطه از طرف شهرداری تبریز بنرهایی روی در و دیوار و میلههای برق جهت اخاذی و گرفتن عوارض از مردم نصب شده بود که مردم به خشم آمده آنها را کندند و از چوبهای آنها برای پسراندان نیروهای امنیتی استفاده کردند بطوریکه نیروهای امنیتی پا به فرار گذاشتند».
احمد هوشی: «من شاهد بودم که مردم یکی از کیوسکهای انتظامات رو آتش زدن و بعد قیام شعله ور شد. یادم هست در عرض سه یا چهار ساعت شکل تبریز عوض شد. تمامی مراکز اقتصادی بانک ها و مراکز دولتی و امنیتی به آتش کشیده شد و تمرکز تظاهرات و درگیری دم بازار و خیابان فردوسی و تربیت و چهارراه شهناز اطراف و اکناف شهر بود و در این محدوده اکثر مراکز دولتی تخریب و به آتش کشیده شد و گستردگی خشم مردم آنچنان بود که هیچ نیرویی نمی تونست جلوی این سیل خروشان بایستد و مردم خروشان دنبال نیروهای نظامی و ساواکی ها بودند و در عرض چند ساعت قیافه تبریز عوض شد و با شهری جنگ زده مواجه شدیم».
حوری چراندابی : «من خودم آن موقع در خیابان فردوسی بودم، جمعیت خیلی زیاد بود و هر لحظه هم بیشتر می شد. فضا خیلی ملتهب بود و با همیشه فرق داشت. شعار مرگ بر شاه برای اولین بار توسط دانشجویان داده شد و بلافاصله این شعار عام شد و مردم یک صدا مرگ بر شاه می گفتن. دقیقا یادم هست که یکی از دانشجویان سنگی را به سمت بانک صادرات پرت کرد، حرکت اون جوون باعث شد که مردم هم باها او همراه بشوند و شکستن شیشه بانکها و به آتش کشیدن مراکز رژیم شاه شروع شد. در فاصله کوتاهی، شاهد گر گرفتن تظاهرات بودیم و شعارهای مردم هرلحظه کوبندهتر شد و هر لحظه هم به آمار جمعیت اضافه می شد، در مقابل خیل جمعیت مردم، مزدوران شهربانی و سایر مأمورانی که در خیابان بودند. هیچ کاری نمی تونستن بکنند و عقب نشینی کردند».
رضا محمودیان: «وقتی بغض مردم منفجر میشود. وقتی خشمشون شعله ور میشود واقعا هیچ نیرویی نمیتواند حریفشون بشود. یادم هست که مردم قسمتی از آسفالت خیابون که فرسوده و تکه تکه بود رو همراه با سنگ و آجر به سمت مأموران شاه پرتاب می کردند. مأمورای پلیس وحشت کرده بودن و چاره ای جز فرار نداشتن.
مردم و جوانان عاصی تبریز، با جسارتی بی مانند، شعار مرگ بر شاه را در خیابانهای شهرشان طنین انداز کردند و در چهارراه تربیت – فردوسی، اولین موتور سیکلت بزرگ پلیس راهنمایی و رانندگی را به آتش کشیدند. با در هم شکستن جو اختناق، انبوهی از مردم به خیابانها ریختند و سیلی خروشان، به سمت مراکز سرکوب سرازیر شد».
عباس داوری: «در چهارراه تربیت- فردوسی، جمعیت به سه قسمت تقسیم شدند. عده ای به سمت خیابون شهناز رفتن. عده ای رفتن به سمت خیابون پهلوی و آخرین قسمت هم به سمت کاخ جوانان تبریز که یکی از مراکز ساخته و پرداخته ساواک بود حرکت کردند».
حمید طاهری: «من با انبوهی از مردم و جوانان پرشور از محل تجمع به سمت چهارراه شهناز حرکت کردم. در چهار راه شهناز توسط یکی از مأموران امنیتی مورد اصابت گلوله کلت از پشت سر و از ناحیه کمر قرار گرفتم. از آنجا که نقطه شلیک و فاصله آن مامور مزدور با من زیاد بود این گلوله کارساز نبود و توانستم بعد از لحظاتی باز هم به مردم و جوانان بپیوندم و به حرکت ادامه بدهم».
رضا محمودیان: «اون تیمهایی که از قبل توسط دانشجویان مجاهد سازماندهی شده بودن در جریان قیام بسیار کارا و راهگشا بودن. یعنی اونچه که باعث پیشروی قیام شد، همین عنصر سازمانیافتگی بود. هر تیمی بر اساس مأموریتی که داشت عازم محل خودش شد و هدایت بخشی از قیام کنندگان رو بر عهده گرفت. ما بعد از درگیریهایی که سر راهمون داشتیم، حوالی ساعت ۱۱ صبح از خیابان کوروش عبور کردیم و خودمون را به خیابون دانشسرا رسوندیم و بعد هم کاخ جوانان را تسخیر کردیم. بعد از تسخیر کاخ، مردم آمدن و آن مرکز ساواک رو به آتش کشیدن. بعد از آتش زدن خانهٔ جوانان ساواک، به خیابان منصور و بعد هم به چهار راه منصور رسیدیم. در آنجا و در جریان درگیری با مأموران ساواک، من دستگیر شدم که مردم هجوم آوردند و من را از چنگ مأموران نجات دادند».
مطابق گزارش ساواک که در رسانه های حکومتی منتشر شد، در جریان قیام ۲۹ بهمن تبریز، ۹ تن از قیام کنندگان به شهادت رسیدند و ۵۸۱ تن هم دستگیر شدند. مطابق همان گزارشها تعداد مجروحین بالغ بر ۱۱۸ تن بود. مردم کاخ جوانان، حزب رستاخیز، چند بانک و تعدادی اتومبیل دولتی را به آتش کشیدند. به گفته شاهدان، مردم بپاخاسته مراکز حکومتی را در ۱۲۳ نقطه به آتش کشیدند. کنسول آمریکا در تبریز در واپسین ساعتهای روز، این یادداشت را به سفارت آمریکا در تهران مخابره کرد: «بیشتر تظاهرکنندگان را مردان جوان تشکیل میدهند. نیروهای اجتماعی و مذهبی به حالتی درآمدهاند که کنترلشان آسان نیست.
در اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا در تهران نیز نکات قابل توجهی درباره قیام تبریز به چشم می خورد. از جمله آنکه : «تاکتیکهایی که شورشیان به کار میبردند، نشانگر آمادگی کامل آنان بود. شورشیان اهداف مشخصی در سر داشتند.
رضا محمودیان: «واقعیت این است که دانشجویان دانشگاه تبریز که غالبا از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودن در واقع نقش رهبری و هدایت قسمت عمدة این قیام رو بر عهده داشتن. از حوالی ساعت ۱۱ صبح تا آخرین ساعات شب، شهر تبریز مثل یک شهر آزاد شده بود».
در بحبوحه قیام، یحیی لیقوانی رئیس ساواک تبریز، با تهران تماس گرفت و کسب تکلیف کرد. شاه که خبر ناآرامیهای تبریز به او رسیده بود، در تماس با جمشید آموزگار دستور حفاظت از پمپ بنزینها، کارخانهها، ادارات دولتی و مقابله با معترضان را داد. شورای امنیتی استان تشکیل جلسه داد و تصمیم گرفت از نیروهای ارتش و ژاندارمری استفاده کند. بامداد روز ۳۰بهمن، یکانهای نظامی در سطح شهر مستقر شدند و حکومت نظامی برقرار شد. مزدوران شاه برای ارعاب مردم، دو دستگاه تانک چیفتن، دو دستگاه نفربر و یک دستگاه تانک اسکورپین را در سطح شهر تبریز مستقر کردند.
عباس داوری: «نمایشهای مضحک شاه بعد از قیام تبریز، حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب رو داشت. با اینکه آن قیام تاریخی به ظاهر سرکوب شده بود و به روایتی بیش از ۱۳ نفر از مردم به شهادت رسیده بودند و بسیاری هم دستگیر شده بودند، اما ابهت پوشالی دیکتاتور فرو ریخته بود. همه میدانستند که این شاه دیگر شاه قبل از ۲۹ بهمن نیست».
حوری چراندابی: «دانشجویان هوادار مجاهدین همراه با سایر دانشجویان، پیشتازان قیام ۲۹ بهمن سال ۵۶ درتبریز بودند. آن قیامآفرینها به رژیم دیکتاتوری شاه نشان دادند که از خواستههاشون که همانا سرنگونی شاه و رسیدن به آزادی و حقوق مردم بود کوتاه نخواهند آمد و مردم هم بخوبی این را دیدند و با پیشتازانشان همراه شدند. قیام تبریز نقطه عطفی برای ادامه تظاهراتها و اوجگیری قیام در تبریز و دیگر شهرهای ایران بود».
حمید طاهری: «قیام تبریز، یک فرصت گرانبهایی برای من شد که توانستم تعدادی از مجاهدین را بشناسم. خمینی روی رنج و خون همین فرزندان مجاهد و مبارز مردم ایران سوار شد و انقلاب ضد سلطنتی را دزدید و بعد هم همین جوانها را به جوخه های اعدام سپرد. از جمله این مجاهدین میتوانم برادر مجاهد شهیدم حمید حاجیلو را نام ببرم که من به وسیله او سازمان را شناختم».
احمد هوشی: «بعد از آن وقایع بود که من متوجه شدم برادر شهیدم رحیم هوشی یکی از دست اندرکاران آن قیام بود و همراه دوستانش ، جوانان شورشی و دانشجویان انقلابی و کارگران انقلابی در این قیام برزگ نقش ارزنده ای داشت و بعدا از طریق رحیم، انقلابیون وارستهای را شناختم و پیرو راه آنها شدم.
قهرمانانی مثل داود راهنما نیا، کاظم راهنمانیا، علیرضا امینی فر،صفر علی رنجوری، سعید ارغوانی، ابراهیم نمونه خواه، مهدی جاملو، پرویز جهانی، رحیم آقا پور، حمید حاجیلو، ناصر اصغری، مجتبی درگاهی و غلامرضا بلوری؛ قهرمانانی که از آنها اسم بردم همگی از سازندگان قیام ۲۹ بهمن تبریز و قیامهای بعدی تا ۲۲بهمن بودند که بعدها توسط خمینی و جلادانش اعدام شدند. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد».
عباس داوری: «قیام ۲۹ بهمن سال ۵۶ در تبریز، ویژگیهای بسیاری داشت. اما اگه بخواهیم از مهمترین ویژگیهای آن قیام حرف بزنیم، باید به وضعیت انفجاری جامعه ایران در اون مقطع اشاره کنیم. وقتی خشم مردم از رژیم حاکم اوج می گیرد اون وقت آنچه که تعیین کننده است، نقش عناصر پیشتاز و رهبری کننده است. تیم های سازمانیافته در واقع شعله های خشم مردم رو به سمت مراکز و ارگانهای رژیم هدایت کردند. ویژگی دیگر این قیام، طنین انداز شدن شعار مرگ بر شاه بود. یعنی وقتی این شعار فریاد شد و تضاد اصلی مورد هدف قرار گرفت به چشم دیدیم که مردم ستمدیده چطور حول این شعار به حرکت در آمدند و مثل سیل جاری شدند».
مردم قهرمان تبریز بعد از گذشت ۴۴ سال از قیام تاریخی ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶، همچنان از آن خیزش دلیرانه با افتخار یاد می کنند و کوچه های تبریز، سرشار از یاد و خاطره مجاهدینی است که شعله های آن قیام را فروزان کردند و بعدها در برابر دزد بزرگ انقلاب ایستادند. یادنامه قیام ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۶ را با بازخوانی اسامی آن مجاهدان سرفراز به پایان می بریم:
حسین وحیدی – شهید در فاز نظامی
یعقوب وحیدی- شهید در فاز نظامی
بهروز وحیدی- شهید در تظاهرات تبریز سال ۵۷
جعفر قلی زاده – شهید در فاز نظامی
علیرضا جهانپور- شهید در فاز نظامی
جابر حبیبی- شهید قتلعام سال۶۷
اصغر رهنمانیا – شهید فاز نظامی
دواود رهنمانیا – شهید فاز نظامی
اکبر چوپانی – شهید فاز نظامی
کاظم رهنمانیا- شهید در قتلعام سال ۶۷
مسعود قاضی –شهید فاز نظامی
جوادآفریده – شهید فاز نظامی
صمد رنج کامل- شهید فاز نظامی
حسین اسماعیلی- شهید فاز نظامی
نادر جدیری- شهید فاز نظامی- هوادار سازمان مجاهدین و از رهبران جنبش دانشجویی تبریز
مرتضی خانبانی- شهید فاز نظامی- هوادار سازمان مجاهدین و از رهبران جنبش دانشجویی تبریز
اکبر رمضانی- شهید فاز نظامی- هوادار سازمان مجاهدین و از رهبران جنبش دانشجویی تبریز
ایوب محمدی – شهید در فروغ جاویدان
جواد فتحالله نژاد و غلامرضا فتح الله نژاد از شهیدان فاز نظامی
مجتبی آغداغی- شهید فاز نظامی