اینکلمات را قهرمان رمان پیرمرد ودریا، در خلال نبرد خستگیناپذیرش با یکماهی غولآسا، در میان امواج توفانی برزبان میراند. قهرمانی که شباهت روحی و جسمی بسیاری بهخالق خود، یعنی ارنستهمینگوی دارد.
طبیعت، اینمادر بزرگ و خلاق آثار جاودانی تاریخ ادبیات وهنر، درکودکی تأثیر خود را بر همینگوی گذاشت. ارنست کوچک که در ۱۸۹۹ بهدنیا آمده بود بههمراه پدر خود که پزشک بود و برای مداوای بومیها، بهنقاط مختلف سفر میکرد، در دامن طبیعت سبز اطراف شیکاگو، چهرههایی ستایشانگیز از طبیعت میدید.
همینگوی در هیجده سالگی در جنگ اول جهانی شرکت کرد.
ارنستهمینگوی درجریان جنگ جهانی اول، بهجبهه ایتالیا رفت و درواحد بهداشتی، مأمور حملونقل زخمیهای جنگ شد. اما خودش بهسختی مجروح گشت و یکسال در بیمارستان بهسر برد. در ایندوره، صحنههای جنگ، اینلحظات خشن زندگی انسان، باآنصحنههای بکر و دستنخورده طبیعت، در ذهن همینگوی گره خورد.
«سلاخی بینامونشان و هرجومرج، بدون هیچگونه عظمت وزیبایی».
این، تعریف ارنستهمینگوی از جنگ بود. خاطره دوران شرکت او درجنگ جهانی اول، بعدها بهرمانی تبدیل شد بهنام «وداع با اسلحه»، که درحقیقت، وداع او با جنگهای ناعادلانه و کشتار انسانها و ویرانی شهرها بود.
همینگوی در سال ۱۹۲۱ با شغل خبرنگار روزنامه استارتورنتو، عازم فرانسه شد. اینسفر، او را بهمحیط نویسندگان و شاعران آمریکایی، مانند ازراپاوند و کارلوس ویلیامز و گرترود اشتاین و فیتزجرالد کشاند. اینهمنشینی، ابتدا او را بهوادی شعر و سپس بهداستاننویسی کشاند. اینحادثه، سومین فعل و انفعال را در روح همینگوی صورت داد:
بر خمیره طبیعت بکر، و خشونت جنگ ناعادلانه، یکعنصر دیگر وارد شد:عشق بهنوشتن.
و بدینگونه نویسنده، خلق شد، و اولیناثر منتشر گردید.
رمان «خورشید همچنان میدمد» درسال ۱۹۲۴، لذت زیستن و رنج پیوندخوردن با زندگی، و تجربیات جوانی همینگوی را منعکس میکرد.
همینگوی در «خورشید همچنان میدمد»، روایتی از زندگی مهاجرنشینان بهدست میدهد. در ایناثر او مهارتی بدیع در روایت صریح و روشن، و استعدادی عجیب را در نگارش گفتگوهای سریع و برقآسا، نشان داد.
اثر دیگرهمینگوی که در سپتامبر ۱۹۲۸ منتشر شد، وداع با اسلحه بود. اینکتاب، که یکی از مشهورترین آثار همینگوی بهشمار میآید، از مجموعه خاطرات او در خدمت سربازی در ایتالیا، فراهم آمد. و همینگوی در ایناثر سرخوردگی انسانی را که جنگ، تا اعماق روحش را مجروح کرده، نشان میدهد. ایناثر بیانگر طغیان همینگوی علیه تمدن جدید و قربانیان مکرر آن، در جنگها است.
هر اثر ارنستهمینگوی، پساز یکسفر و یا حادثه مهمی که براو تأثیر گذاشته تحریر میشد. ازجمله رمان «مرگ دربعدازظهر» را وقتی نوشت که درسال ۱۸۳۲ در مادرید با یکگاوباز آشنا و بهتماشای اینبازی علاقمند شد. او گاوبازها را با شور و حرارت تحسین میکرد، و میگفت که آنان هرروز بیهیچ شکوهیی با حرکاتی سنجیده دهدوازدهبار با خطر مرگ روبرو میشوند.
کتاب دیگر ارنستهمینگوی، تپههای سبز آفریقا نام داشت که بعداز سفر او بهکنیا نوشته شد. او در سال ۱۹۳۳ یکگروه شکار را در شرق آفریقا رهبری کرد. او بهشکار آهو، بزکوهی، و یوزپلنگ و شیر پرداخت. تپههای سبز آفریقا که محصول اینسفر بود در سال ۱۹۳۵ منتشر شد. تپههای سبز آفریقا، نیاز درونی نویسنده را بهمجاورت با طبیعت و ذوق ماجراجویی انسان را نشان میدهد.
ماهیگیری و دریانوردی، یکاثر دیگر همینگوی را بهوجود آورد. هنگامیکه همینگوی در سال ۱۹۳۴ اوقاتش را در کنارههای دریای کارائیب بهماهیگیری گذراند. همینگوی در سال ۱۹۳۵ یککوسهماهی بهوزن 355 کیلوگرم صیدکرد. او همنشینی باماهیگیران، نگهبانان ساحل، باراندازان و بهطورکلی کارگران را دوست داشت. و آنان نیز در عوض، نویسندهیی را که میتوانست همچون آهنگران پتک برسندان بکوبد، تحسین میکردند.
آثار بعدی همینگوی داشتن و نداشتن، و ستون پنجم بود که در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ منتشر شد. اینآثار، موفقیت چندانی برای نویسنده بههمراه نیاوردند. اما وی با رمان زنگها برای که بهصدا در میآید، که بهجنگ داخلی اسپانیا مربوط میشد، در سال ۱۹۴۰ شهرت بسیاری کسب کرد.
هرچند جنگ برای همینگوی تجربهدردناک و خشونتآمیزی داشت، اما سرنوشت، مجدداً او را روانه اروپا کرد تا درجنگی دیگر شرکت کند. اینبار، جنگ، عادلانه بود. او داوطلبانه، درجنگ داخلی اسپانیا، بهنفع جمهوریخواهان، و علیه دیکتاتوری فرانکو شرکت کرد. او حمایت خود ازجمهوریخواهان را اعلام کرد و با استفاده از شهرتش، چهلهزاردلار جمعآوری کرد تا چندینآمبولانس برای سربازان مجروح جمهوریخواهان خریداری کند. هنگامی که بهنیویورک احضار شد، بهنمایندگی از جمهوریخواهان سخنرانی کرد و از فرانکلین روزولت تقاضای صدور اسلحه برای جمهوریخواهان اسپانیا کرد.
شرکت درجنگ داخلی اسپانیا، یکی از بهترین کتابهای همینگوی را بهوجود آورد: رمان «ناقوسها برای که بهصدا درمیآیند؟». که در اکتبر۱۹۴۰ منتشر شد.
همینگوی زندگی پرحادثهیی داشت. تصادف، بیماری، جنگ، سقوط هواپیما، ضربهمغزی، مجروح شدن یکچشم، و حوادثی مانند آن. او همین حوادث را بهکار میگرفت و از خلال آنها، اندیشهها و شخصیت نهایی آدمها را آشکار میکرد. تقریبا همه داستانهای او با بیانی ژرف، نیشدار و تلخ، که ضمن توصیف زندگی در معنی و ارزش آنتردید میکند، نوشته شده است. یکی از بهترین اینکتابها که در سال ۱۹۳۶ نوشته شد، برفهای کلیمانجارو بود.
همینگوی دربرفهای کلیمانجارو از نویسندهیی سخن میگوید که درآفریقا، از بیماری قانقاریا درحال مرگ است. و افسوس میخورد که وسوسه برخورداری از زندگی غوطهور در بطالت اغنیا، او را که هنرمند است از پا درآورده است. اینوحشتی بود که خود همینگوی که اغلب دوستان ثروتمند دورش را گرفته بودند، هر ازگاهی احساس میکرد.
اما همینگوی تنها با کتاب پیرمرد و دریا که در سال ۱۹۵۲ آنرا در عرض شش هفته کار بیوقفه نوشت، خود را بهعنوان یکنویسنده توانمند در جهان ادبیات تثبیت کرد.
داستان کتاب پیرمرد و دریا بهرمان موبیدیک اثر هرمانملویل شباهت دارد. لیکن بیشر از هرچیز بهمبارزه خود همینگوی در دریا مدیون است. ماهیگیر پیری، یکه و تنها پارو میزند تا بهآخرین و بزرگترین صیدش دست یابد. ماهی عظیمالجثهیی، قایق و پیرمرد را بهنقطهیی بسیار دور از ساحل میکشد. و یکروز تمام با پیرمرد دست و پنجه نرم میکند. شب برمبارزه پیرمرد و ماهی سایه میافکند. دستهای پیرمرد از بس با طناب، تقلا کرده زخمهای عمیقی دارد. با خود میگوید:
«ولی آدم برای شکست آفریده نشده. آدم ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد».
درنهایت، ماهی تسلیم پیرمرد میشود. اما سنگینتر از آناست که بتوان آنرا بهداخل قايق آورد. پیرمرد، آنرا بهکناره قایق میبندد. کوسهماهیها برای خوردن گوشت ماهی، قایق را دنبال میکند. پیرمرد آنقدر از کوسهها میکشد که نیزههایش تمام میشود. پیرمرد با پارو میجنگد. در پایان وقتی بهساحل میرسد که از ماهی، غیر از اسکلت چیزی برجا نیست. پیرمرد بهدرون کلبهخود میرود اما برایش مسلم نیست که پیروز شده یا شکست خورده است.
منتقدان، داستان پیرمرد و دریا را تمثیلی از مبارزه انسان با دشواریهای زندگی تعبیر کردند. خود همینگوی هرگونه منظور سمبلیکو تمثیلی را انکار میکرد. اما تمثیل همچنان بهجای خود ماند و با بازگویی شعار برگزیده همینگوی، کتاب را بهسطح والایی رساند. شعار اینبود:
«نخستین ضرورت در زندگی، تاب آوردن است».
اینکتاب کوچک، بهراستی شایستگی جایزه پولیتزر را داشت که در سال ۱۹۵۳ بهآنداده شد. اینکتاب همچنین باعث شد که در ۲۸اکتبر ۱۹۵۴ جایزه نوبل بهارنستهمینگوی اهدا شود.
ویلدورانت درتحلیل شخصیت و آثار همینگوی میپرسد:
«آیا هیچیک از کتابهای او بهلحاظ حادثه و شخصیت، بهاندازه زندگی خود او غنی بوده است. ؟»
و بعد ادامه میدهد:
«خود همینگوی شخصیتی شگفتانگیز بود، چراکه یکپارچه زندگی بود. او نیروی حیاتی ده دوازده گاوباز را داشت. شهامت او برای ستیز با ترس، زیاد بود. اگرچه نیمکور بود، پیش از آنکه برای نجات جان، بهمهارت تیراندازی خود متوسل شود، میگذاشت جانور وحشی تا دهدوازده متریش پیش بیاید».
قدرت بیان همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی و نیز گزارشهای دقیق او از حوادث واقعی بهگونهیی است که او را پدر ادبیات مدرن لقب دادهاند. سبک همینگوی او را از پیشینیان و معاصرانش ممتاز ساخته است. بسیاری بهتقلید از او پرداختند اما هیچکدام نتوانستند مانند او قدرت روح انسان را در ستیز با زندگی نشان دهند. نثر او بهسادگی اعجابآور، و مستقیم و کوبنده، معروف است. نثری با واژههای محاورهیی، جملههای کوتاه و غیروابسته، نقلقول که تقریبا همیشه در زمان ماضی استمراری بیان میشود، مکالمههای بدون تصنع، و شرح حوادث بدون آنکه کوچکترین نکتهیی از واقعیت از چشم دورمانده باشد.
همینگوی از نویسندگان نادری است که در زمان حیات خود بهافتخار و شهرتی افسانهیی دست یافت و تأثیر عظیمی بر نویسندگان پساز خود گذاشت.
دوم ژوئيه۱۹۶۱، يازدهم تيرماه ۱۳۴۰ ،تاریخ درگذشت ارنستهمینگوی، نویسنده معروف آمریکایی است. نوشتهاند که او بهمرگی مشکوک با گلوله تفنگ خود کشته شد.
صحبت از ارنستهمینگوی را با جمله معروف او بهپایان میبریم که:
انسان برای شکست آفریده نشدهاست. ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.