جنایات «رضاشاه» بهروایت تاریخ
از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا برکناری و اخراج توسط سفارت انگلیس
در جنگ جهانی اول در حالیکه قوای تحتامر کلنل محمدتقیخان پسیان، در دفاع از وطن، با قوای اشغالگر روس در نبردی نابرابر میجنگید، رضاخان قزاق، سرکرده یک واحد نیروی قزاق ارتش اشغالگر روس بود!
در جنگ جهانی دوم پس از اشغال تهران توسط قوای متفقین و برکناری خفتبار رضاشاه توسط سفارت انگلیس، یک سرباز هم به حمایت از او برنخاست و ارتش رضاشاه که فقط توان سرکوب مردم ایران را داشت مثل یک تکه یخ آب شد
در بخشهای پیشین این مستند، چهره رضاشاه را در آیینه اسناد تاریخی به تماشا نشستیم و دیدیم که بنیانگذار سلسله پهلوی با ثروتها و منابع طبیعی و اقوام ایران چه کرد. اکنون قصد داریم بهعملکرد رضاشاه در جریان جنگهای جهانی اول و دوم بپردازیم. میخواهیم ببینیم رضاشاه در اثنای این جنگهای خانمانسوز کجا بود و چه میکرد؟ آیا آنگونه که بقایای شاه ادعا میکنند، در طرف مردم ایران ایستاده بود و حافظ استقلال و منافع مردم ایران بود یا سودای دیگری در سر داشت؟ آیا ایران را از گزند شعلههای آتش جنگهای جهانی اول و دوم در امان نگه داشت یا از مسببین اشغال ایران بود؟
در جریان جنگ جهانی اول، رضاشاه، شاه نبود. او افسر قزاقی بود که تحتامر قوای روسیه تزاری به سرکردگی ژنرال نیکلای باراتف خدمت میکرد. یعنی عملاً یکی از سربازان قوای اشغالگر به حساب میآمد. بعد از سقوط تزاریسم در روسیه هم، رضاخان با فوج قزاقان تحت فرماندهیاش به نیروهای انگلیسی به سرکردگی ژنرال آیرونساید پیوست و در اساس کاری جز سرکوب ایرانیان آزاده و وطن دوست نداشت.
صدیقه خداییصفت: «در مقطع جنگ جهانی اول، ایران در معرض اشغال بود. آن زمان دغدغه هر ایرانی وطن دوستی این بود که از میهنش در برابر اشغالگران دفاع کنه. در همون زمان اگر میرزا کوچک خان و مجاهدان جنگل نبودند. ژنرال باراتف بهراحتی از راه شمال، تهران را اشغال میکرد. رزم حماسی مجاهدان جنگل بود که باعث شد باراتف و قوای اشغالگر، تغییر مسیر بدن و به سمت غرب کشور بروند. حالا در همون مقطع رضاخان کجا بود؟ کی بود؟ یه افسر قزاق بود که برای همین باراتف اشغالگر، مزدوری میکرد. بعد هم عامل سرکوب میرزا کوچک خان و جنبش جنگل شد».
ابوالفضل فولادوند: «این مدالی که بقایای شاه به رضاشاه میدن و اون رو حافظ استقلال ایران معرفی میکنند، یک جعل و دروغ تاریخیه. این چه حافظ استقلالی بود که شغل رسمیش مزدوری برای روسهای اشغالگر بود؟ این چه حافظ استقلالی بود که بعدها پول تو جیبی خودش و فوج قزاقش رو از آیرونساید انگلیسی گرفت؟ تازه این کارنامه رضاخان در زمان جنگ جهانی اوله. عملکردش در جنگ جهانی دوم که بسا فاجعهبارتر از این بود».
برای بررسی عملکرد رضاشاه در جریان جنگ جهانی دوم، نخست باید نگاهی داشته باشیم به تحولات بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم.
از سال۱۹۱۸ تا ۱۹۴۰میلادی، جهان دستخوش دگرگونیهای گسترده و عمیقی شده بود. جامعه ملل که یکی از دستآوردهای جنگ اول جهانی بود ضعیف و بیخاصیت شده بود، بحران اقتصادی ۱۹۲۹ تقریباً تمامی جهان را تحت تأثیر قرارداده بود، آمریکا و کشورهای مهم اروپایی درگیر مشکلات داخلی و اقتصادی خود بودند، آمریکا اساساً نسبت به بحران در اروپا بیتفاوتی اتخاذ کرده و خواهان استرداد پولهایی بود که در جریان جنگ به اروپا کمک کرده بود، اروپاییها هم توان پرداخت بدهیشان به آمریکا را نداشتند.
حسین میرداماد: «بحرانهایی که در فاصله بین جنگ جهانی اول و دوم در جهان ایجاد شده بود، باعث شده بود که در کشورهای اروپایی، دیکتاتورهای جدیدی سربلند کنن. انگلیس و فرانسه درگیر مشکلات داخلی و اختلافات تاریخی خودشون بودن. با شکست آلمان در جریان جنگ جهانی اول، امپراتوری هنگری یعنی اتریش و مجارستان دچار فروپاشی شده بود، عثمانی دستخوش شکست و تجزیه بود و جهان شاهد ظهور کشورهای جدیدی بود و کلاً جبههبندیهای جدیدی در عرصه بینالمللی شکل گرفته بود. حالا درست در همان وضعیت آشفته، هیتلر هم در آلمان به قدرت رسیده بود».
آلمان با روی کار آمدن هیتلر از پرداخت غرامت جنگ اول شانه خالی کرد و دوباره به بازسازی ماشین جنگی خود پرداخت تا زمینهای از دست رفتهاش را پس بگیرد. هیتلر که از سال۱۹۳۴ صدراعظم آلمان شده بود، نیروی نازی را بهعنوان اولین ارتش خصوصی جهان تشکیل داد و سرکوبی بیسابقه و سراسری برقرار کرد.
هیتلر، اقتصاد آلمان را بر اساس تولید ادوات جنگی و ساخت اتوبانهای مو اصلاتی بزرگ سامان داد و علاوه بر ایجاد اشتغال در ابعاد میلیونی، نظام وظیفه اجباری را هم برقرار کرد. این کار هیتلر برخلاف تعهدات آلمان در پیمان ورسای بود، اما همین اقدامات به عبور آلمان از بحران اقتصادی منجر شد. هیتلر تمامی این کارها را بدون تصمیمگیری پارلمانی و با سرعت بالا انجام داد و با همین شیوه، سلاحهای جدیدش را در جنگ داخلی اسپانیا آزمایش کرد و از تمامی کشورهای رقیب پیش افتاد. در ایتالیا هم موسولینی پابه پای هیتلر در حال بحران آفرینی در اروپا و آفریقا بود.
حسین میرداماد: «شوروی در جریان جنگ جهانی اول زمینهای بسیاری رو از دست داده بود. لتونی، لیتوانی و استونی از جمله مناطقی بودن که شوروی اونها رو از دست داده بود و مدعی مالکیتشون بود. این موضوع باعث شده بود که شوروی از طرف انگلستان و آمریکا و فرانسه بهطور مداوم تحت فشار باشه. وقتی هیتلر در آلمان قدرت را در دست گرفت، شوروی از فرصت استفاده کرد و به آلمان نزدیک شد. آلمان و شوروی قراردادی تحت عنوان مولوتف- ریبنتروپ امضا کردن و روی تقسیم لهستان و بسیاری از مناطق دیگه به توافق رسیدن. اروپا هم کاری جز تماشای سیاست مماشات با فاشیسم هیتلری نداشت».
حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۹ساله مینویسد: «از همان اوایل جنگ، رضاشاه فریفته فتوحات برقآسای آلمان شده بود و تعادلقوا را در اروپا بههم خورده دید»
ابوالفضل فولادوند: وقتی مقدرات یک مملکت در دست یک قزاق بیسواد، مزدور میافته نتیجهاش همین میشه. ببینید بلاهت رضاشاه چقدر بوده که حتی وقتی شوروی تغییر جبهه میده و متوجه اشتباه یا تغییر سمت منافع خودش میشه، باز هم دوریالی رضاشاه نمیافته و همچنان بر موضع قبلیش میمونه و از هیتلر حمایت میکنه و ایران رو دم برق متفقین میده. ایرانی که از صدقه سر همین دیکتاتور نه ارتش درست و حسابی داشت و نه تجهیزاتی. ارتش رضاشاه فقط توان سرکوب مردم ایران رو داشت به همین خاطر بهمحض اینکه در برابر نیروهای اشغالگر قرار گرفت، مثل یه تیکه یخ آب شد. مقاومتهای پراکنده چند واحد میهنپرست ارتش هم بهسرعت توسط نیروهای اشغالگر درهم شکست و فاجعهای پیش اومد که البته اجتناب پذیر بود.
یک سال قبل از اشغال ایران، ارتش رضاشاه یک مانور سالیانه داشت و این مانور در حضور یک ژنرال فرانسوی که استاد دانشگاه جنگ بود برگزار شد. در جریان آن مانور، رضاشاه از ژنرال فرانسوی پرسید ارتش ایران در مقابل ارتشهای بیگانه چقدر مقاومت خواهد کرد؟ ژنرال فرانسوی که خود در جنگ جهانی اول شرکت داشت و برآورد خوبی از ارتشهای اروپایی داشت پاسخ داد: دو ساعت. هنگامی که اطرافیان به او تذکر دادند که این چه پاسخی بود که به اعلیحضرت دادی؟ ژنرال فرانسوی با خونسردی پاسخ داد: این دو ساعت را هم برای دلخوشی شاهتان گفتم. وگرنه پاسخ درست هیچ است. زیرا تفنگ و مسلسل در برابر تانک و زرهپوش هیچ مقاومتی ندارد.
صدیقه خداییصفت: رضاشاه حتی در آخرین لحظاتی که ارتشهای متفقین وارد خاک ایران شده بودن میتونست با کمی هوشیاری از اشغال پایتخت جلوگیری کنه. متفقین بارها بهش گفته بودند که عوامل آلمان رو از ایران اخراج کن. متفقین گفته بودن نیازی نیست سفارت آلمان رو ببندی یعنی ارتباطات دیپلماتیک رو با آلمان داشته باش فقط عوامل هیتلر و اخراج کن. یعنی حتی بهش امتیاز دادن که ظاهر قضیه حفظ بشه. اما رضاشاه با بلاهت تمام این کار رو نکرد و نهایتاً نیروهای انگلیس و شوروی وارد پایتخت شدن و تهران رو اشغال کردن.
نویسندگان کتاب گذشته چراغ راه آینده اینطورنوشتهاند: «متفقین مایل بودند که قدرت مرکزی (یعنی دیکتاتوری رضاشاه) از هم نگسلد تا آنها بتوانند تمام قوای خود را در جبهههای اصلی جنگ بهکار بگیرند. همانطور که در یادداشتهای آنها ذکر شده اشغال تهران نیز مورد نظر نبود ولی رفتار جانبدارانه شخص رضاشاه و دولت فروغی با عمال نازی موجب شد که متفقین وارد تهران شده، خود در کار تصفیه نازیها دخالت کنند.
روز بیست و پنجم شهریورماه قبل از آنکه نیروهای متفقین وارد تهران شوند، رضاخان بنا به توصیه سفارت انگلیس از سلطنت کنارهگیری کرد».
حسین میرداماد: «ابعاد فاجعهای که رضاشاه برای ایران رقم زد خیلی بیشتر از این حرفاست. تمام رفت و برگشت مذاکرات رضاشاه با انگلستان و شوروی به دور از مردم صورت گرفت. دیکتاتور حتی مجلس دستساز خودش رو هم در جریان این مذاکرات قرار نداد. مجلسی که خودش اسمش رو گذاشته بود طویله، بهطور کامل از این جریانهای بیخبر بود و فقط وقتی رضاشاه فهمید که متفقین در حال ورود به تهران هستن، تازه مجلسش یا بهقول خودش طویله رو مطلع کرد. یعنی مردم وقتی از آغاز اشغال با خبر شدن که تهران در آستانه سقوط بود».
شاه وابسته و وطنفروش، در هنگامه سقوط تهران به نیروهای نظامی دستور ترک مقاومت داد. نویسندگان کتاب گذشته چراغ راه آینده در این رابطه مینویسند: «دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی هنگامی صادر شد که اکثر واحدهای ارتش حتی قبل از اینکه طرف مقابل را ببینند پاشیده شده بودند. فرماندهان لشگر و افسران ارشد که خود میبایستی نمونه فداکاری در برابر زیردستان باشند، پیش از دستور ترک مقاومت، از تهران سردر آورده و واحدهای خود را به امید حوادث سپرده بودند. سلاح بسیاری از واحدها به جا مانده و به دست ایلات و عشایر افتاده بود».
ابوالفضل فولادوند: «اینطوری بود که بعد از اشغال تهران، انگلیس یه تلگراف سه خطی برای رضاشاه فرستاد و بهش گفت زحمتو کم کن. پرونده سلطنت رضاشاه به همین سادگی بسته شد. نه نیروهای مسلح و نه ارتش هیچکدومشون از شاهشون دفاع نکردن و حتی یک گلوله هم برای حفاظت ازش شلیک نکردن. رضاخان قلدر در زمان ترک ایران حتی یک حامی هم نداشت که براش یه تظاهرات یه نفره برگزار کنه. به جاش تا دلتون بخواد مردم شادی کردن و روزنامههای دهان بسته و قلمهای به زنجیر کشیده شده شروع کردن به افشاگری علیه جنایتهای رضاشاه. و از اونطرف هم مردم با قبالهها و اسناد شکایت رفتن جلوی روزنامهها، ادارات صف کشیدن و خواستار باز پسگیری زمینها و داراییهاشون شدند».
صدیقه خداییصفت: «و سؤالی که سالهاست بر سینه تاریخ ایران حک شده این است که راستی این چه شاه مردم دوست و چه بانی ایران نوینی بود که سفارت بیگانه از کشورش اخراجش کرد و مردم هم به جای مقاومت جشن گرفتن و به همدیگه تبریک گفتن؟ این چه حافظ استقلالی بود که خودش کشور رو تقدیم اشغالگرها کرد و هیچ مقاومتی در برابر اشغال نکرد؟»
ایران فروشی رضاشاه به جنگ جهانی دوم و اشغال ایران محدود نمیشود. دیکتاتور وابسته پیش از آن هم بخشهایی از خاک ایران را به بیگانگان داده بود. حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۰ساله مینویسد: «سرلشکر ارفع میگوید؛ «من عضو هیأت تحدید حدود (یعنی اندازه گیری و مشخص کردن مرزها) و حل اختلافات (مرزی با ترکیه) بودم... شاه گفت مهم نیست که سر این تپه از آنکه (چه کسی یعنی ایران یا ترکیه) باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم... برگشتم، همه منتظر من بودند (هیات ترکیه و هیأت ایران) تا من وارد شدم پرسیدند اعلیحضرت (یعنی رضاشاه) چه فرمودند؟ گفتم فرمودند ما دوست هستیم این موضوعات در کار نیست، تقیسم کنید این طرف تپه که رو به «قطور» GHOTOOR است مال ما باشد و آن طرف مال ترکها»! «بهطوریکه میدانیم پهلوی ارتفاعات آرارات (کوچک) را به ترکها و قسمتهایی از شرق ایران را به افغانها و شطالعرب را به عراق بخشید»!
ابوالفضل فولادوند: «بعد از همه این صحبتها و بررسی تمام این سندها تنها سؤالی که باقی میمونه اینه که وصلههای نچسبی مثل بانی ایران نوین و حافظ تمامیت ارضی ایران و از این جور صفتها رو کی، چطور و در چه زمانی به رضاشاه چسبونده؟ چون این رضاشاهی که در تاریخ هست، اولین قاتل مدافعان تمامیت ارضی ایران بوده. دستش توی خون سردارانیه که برای دفاع از مرزهای ایران مبارزه کردن. دستش توی خون مجاهدان مشروطه و میرزا کوچک خان و کلنل تقیخان پسیانه. پس از اونکه سرداران دفاع از استقلال و آزادی ایران رو که کشت. جاده صاف کن اشغال ایران هم که بود. بخشهایی از ایران رو هم که داد رفت. خب کدام ایران نوین، کدام استقلال، اینها سؤالاتی است که باید به آن جواب داده بشود».