آزمایش صعب دستیابی به قدرت
حاکمیت و دستیابی به قدرت، آزمایشی است که به گواهی تاریخ و تجارب تلخ بشری، ایدئولوژیها و رهبران بسیاری در آن رفوزه شدهاند.
برگردیم و گسترهٔ عبرتآموز تاریخ نگاهی به پشت سر بیفکنیم. ایدئولوژیها، مکاتب، جنبشها، انقلابها، شخصیتها و رهبران سیاسی ـ اجتماعی آن چیزی نبوده و نماندهاند که پیش از خزیدن بر کرسی صدارت و ریاست، تبلیغ میکردهاند. بهترین نمونهٔ تلخ و جانگدازی آن در تاریخ معاصر ایران خمینی است. فرعون عمامهدار پیش از آن که جای خود را در کرسی سلطنت مطلقهٔ فقیه گرم کند، با شیادی تمام گفته بود: «من یک طلبه هستم و بلافاصله به قم میروم و در سیاست هم دخالت نمیکنم». اما در ۱۶دی ۶۶ در اوج سرمستی از قدرت و با ساقهایی خلیده در دریایی از خون جوانان و نوجوانان تیرباران شده، بیشتر از فرعون هل من مزید میگفت و در این باب گوش امثال علی خامنهای را میکشید که آنطور که باید سلطنت مطلقهٔ فقیه را نفهمیدهاند.
« باید عرض کنم حکومت، که شعبهای از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.
آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته میشود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است... و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمیکنم.(صحیفهٔ خمینی. ج ۲۰)
زرق و برق بارگاهش را نگاه کنیم، کدام حاکم، خدایگان و خاقان چنین جلال و جبروتی را بر استخوان محرومان و گرسنگان برپا کرده است؟!
حضرت علی و آزمایش حاکمیت
درست رو در رو و برخلاف آخوندهای حاکم بر ایران که اسلام را افزودن به درازنای عمامه، طول عبا و حجم ریش و پشم و در حرص دستاندازی به کاخ، ماشین ضدگلوله و پست و مقام بالاتر و مسابقه در ساخت حوضههای جهل و جنایت شخصی میدانند، رویه علی یک رویه منحصر بهفرد در تاریخ است. جامعهٔ مسلمانان آن روز بهخوبی میدانستند که در حجهالوداع و واقعهٔ غدیر خم حضرت علی از سوی پیامبر به جانشینی انتخاب شد. آنها با گوشهای خود شنودند که محمد به آنها گفت: «هر کس من مولای اویم، اینک این علی مولای اوست» اما سیر وقایع به گونهٔ دیگر چرخید، امام آنگونه که خود میگوید: «خار در چشم و استخوان در گلو» جام تلختر از حنظل حوادث را نوشید، خشم خویش را فرو خورد و انحراف جنبش انقلابی و رهاییبخش اسلام را از اهداف نخستین خود به سختی چشم فرو پوشید ولی برای حق حاکمیت خود دست به شمشیر نبرد. او نخستین پیشوایی در تاریخ است که از آزمایش قدرت سربلند بیرون آمد. از او خواستند که به شرط سرسپاری به روش و سنت رایج آن امپراتوری وسیع را زیر سلطه بگیرد، اما نپذیرفت و بر روش انقلابی خود اصرار کرد تا جایی به حاکمیت پشت پا زد که خلق شیفته و به جان آمدهٔ آن روزگار، برای تحمیل آن به او به در خانهاش هجوم آوردند. او خود در مورد آن لحظهٔ نادر در خطبهٔ شقشقیه چنین میگوید:
«دیدم انبوه مردمان مانند یالهای کفتاران روی به من نهادهاند و گرداگردم را فرا گرفتند؛ چنان که نزدیک بود استخوانهای بازو و پهلویم را به زیر پا فروکوبند. کم مانده بود حسن و حسین لگدمال گردند. ردایم را از دو سو بردریده شد...».
این را مقایسه کنیم با ولع آخوندهای حرام لقمه برای دست یافتن به صندلیهای سبز مجلس ارتجاع یا دیگر پست و مقامهای بنا شده بر خون و رنج مردم و ثروتاندوزیهای قارونی و ولیمهدادنهایشان برای خرید رأی و چنگ کشیدن آنها بر روی یکدیگر بر روی مردهریگ و مردار قدرت.
نخستین مادهٔ مانیفست علی
حضرت علی در اولین ظهور اجتماعی خود پس از احراز ریاست جمهور مردم، تنها دلیل خود برای پذیریش رأی و انتخاب مردم را این موضوع عنوان میکند که خدا از دانایان و پیشوایان خلق پیمان گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند والا افسار شتر خلافت را بر کوهانش میافکندم و در پایان با آن همان میکردم که در آغاز کرده بودم و سپس با خویشتنداری و استغنایی عجیب، زندگی دنیایی و حاکمیت و زمامداری بر آن را بیمقدارتر از عطسه بز میداند.
این یک شعار تبلیغاتی نبود که بر بنرهای بزرگ نوشته شده باشد، یک پلتفرم بیمحتوا و پر پروپاگاندا برای پیروز شدن در انتخابات نبود، نخستین مادهٔ مانیفست علی برای ادارهٔ حکومتی انقلابی بود. او در دوران زمامداری کوتاه خویش عدالتی را برقرار ساخت که نظیری ندارد. در همان سخنرانی اعلام کرد، حقوق به یغما رفتهٔ مردم از سوی اشرافیت تازه به دوران رسیده را ولو در کابین زنان باشد باز خواهد ستاند.
شگفتا! حاکمان با رسیدن به قدرت نخستین قولی که فراموش میکنند عدالت است، علی نخستین سوگند خود را اجرای آن قرار میدهد و گردن خود را نیز در گرو آن میگذارد.
پایبندی و وفاداری به آزادی انتخاب مردم
درس شگفت دیگری که از کار کردهای حضرت علی میگیریم، پایبندی فوق تصور پیشوای آرمانی ما به دموکراتیسم و انتخاب آزادانهٔ مردم است. او هیچگاه چه در سکوت ۲۵ساله و پر خون دل خویش و چه در دوران زمامداریاش مردم را به پذیرش جبری حاکمیتش وادار نکرد. در حالی که امکان آن را داشت که از اتوریتهٔ خود برای تحکیم پایههای حکومتش استفاده نماید ولی هرگز به آن دست نیازید. حکومتهای بسیاری دیدهایم که با حاکم شدن شرایط جنگی در کشور، اولین چیزی که قربانی میکنند دمکراسی و قوانین دوران صلح است. این بسیار طبیعی مینماید و به آن «شرایط اضطراری» یا «حالت جنگی» میگویند و به بهانهٔ جنگ، اعمال قوانین استبدادی را مشروع جلوه میدهند اما علی حاکمی بود که مردم را در پیوستن یا نپیوستن به اردوی جنگیاش آزاد میگذاشت. شاید شنیدن این اظهارات از او در خطبهٔ ۲۷ برایمان عجیب باشد:
«وقتی در زمستان فرمان حرکت به سوی دشمن میدهم، میگویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد و آنگاه که در زمستان فرمان میدهم میگویید هوا سرد است، بگذار سرما برود..».
این گویاترین سند برای اثبات آن است که علی هرگز مردم را به جنگیدن وادار نمیکرد و آزادی انتخاب آنها را زیر پا نمیگذاشت. او حتی در آستانهٔ دستیابی به پیروزی در جنگ صفین، هنگامی که معاویه بهفریب قرآنها را بر سر نیزه کرد و عدهیی از لشگریانش به او فشار آوردند تا مالک اشتر را از قلب میدان فرابخواند، با آن که میدانست این حرکت معاویه یک نیرنگ بیش نیست، به رأی لشگریانش گردن گذاشت و رویه خودکامانه در پیش نگرفت.
کدام یک از زمامداران چنین کرده است؟ خمینی در شرایطی که عموم مردم ایران با جنگ ضدمیهنیاش مخالف بودند با وقاحت تمام پاسخ داد. تا یک خشت سالم در خانههای تهران باقی مانده باشد به جنگ ادامه خواهد داد.
در آبان ۹۸ مردم ایران مرگ خامنهای را خروشیدند و از وی خواستند از روی صندلی کثیف سلطنت بلند شود و مردم ایران را بهحال خودشان رها کند اما او به پاسدارانش دستور داد تا به روی مردم بیدفاع آتش بگشایند.
علی، ضد بنیادگرایی دینی
میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است، علی با هیچکس جز علی قابل مقایسه نیست. اگر سخنی چند گفته شد بهخاطر آن است که رویه و عملکرد نظام آخوندی برملا شود و بهخوبی روشن گردد که آخوندها نام اسلام و علی را بلغور میکنند ولی در عمل گوی سبقت از یزید بن معاویه، شمر و خولی و عمربنسعد و حجاجبن یوسف ربوده و روی سفاکان تاریخ را سفید کردهاند.
و باز این علی است که از ورای پردهٔ اعصار و قرون آخوندها را بهتر از خودشان میشناسد و در حکمت ۳۶۱ به زمانهٔ ما در مورد بنیادگرایی دینی هشدار میدهد. او در این باره سخنانی گفته است که شنیدن آن موی بر اندام راست میکند. گویی همین امروز و در همین لحظه و با مشاهدهٔ وضعیت مردم و حکومت در ایران آنها را بر زبان رانده است:
«روزگاری فرا برسد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی نماند. در آن روز مسجدها از نظر بنا آباد و از نظر هدایت ویران خواهند بود. مسجدسازان و نمازگزاران بدترین مردم در روی زمین خواهند بود. از آنها [مساجد ریایی] فتنه و فساد بیرون آید و لانهٔ گناه و پلشتی باشند. هر که خواهد از شرشان کنار گیرد و خود را به آنان نیالاید او را براندازند و هر کس که به آنها [آخوندهای دینفروش] تمکین نکند او را بکشند» .
چه کسی جز علی قادر به این پیشگویی بوده است. آیا در روزگار حاکمیت آخوندها آنچه بر مردم ما میرود جز این است؟
خونی پاشیده بر مساحت تاریخ
خونی که در سحرگاه ۱۹رمضان، از فرق علی فواره زد و بر مساحت تاریخ پاشید، هنوز میجوشد. تأثیر آن خون تا روزگار ما امتداد دارد. علی، خود این تداوم را پیشبینی کرده بود: «ما در این سپاه خود، مردمی را دیدیم که هنوز در صلب مردان و زهدان زنان هستند. روزگار آنها را چون خونی که بناگاه از بینی گشاده گردد، بیرون آورد و دین از آنها نیرو گیرد».
مردم و پیشتازان ایران در نبرد سرنوشتساز با بنیادگرایی دینی، در سپیده دم تحقق همان آرزو بهسر می برند؛ در گشایشگاه تاریخ! اکنون هنگامهای است که عطر نفسهای علی را طلب میکند و خاک، تشنه گامهای اوست.
و یاران علی درست در چنین بزنگاهی برخاستهاند. آنان بیش از نیم قرن است که جز آزادی خلق اسیرشان، سودای دیگری در دل ندارند.
کوهها جنبیدند و آنها نلرزیدند. با دندانهای فشرده بر هم، سرهای سپرده به خدا، استوار ایستادهاند. پاهای خود را چونان میخ در زمین محکم کردهاند و نگاهشان، دورترین کرانههای میدان نبرد را نشانه رفته است.
از تختهای شکنجه و میدانهای اعدام و از تازیانه زار دروغ و بهتان گذشتهاند و تنورههای استبداد دینی مرعوبشان نکرده است.
آنها زنجیرهای توطئه را حلقه به حلقه از دست و پا باز کرده و با عبور از هر آزمایشی پرشورتر به پیش تاختند. آری، با اقتدا به پیشوای آرمانی خود و آزمایش سرفرازانهٔ او در حاکمیت اراده کردهاند که برای خویش چیزی نخواهند.
راستی این نسل، طریق راه رفتن را از که آموخته است که اینگونه با رازهای راه آشناست؟ کیست مقتدای این کاروان شورشی؟! این اراده از کجا میجوشد؟ این زنان و مردان، تکثیر شده کدام عشقند؟
علی. . . . پاسخ مشترک تمام این پرسشهاست.