فرازی ازخطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه بهنام خطبه قاصعه
اتّخذتهمالفراعنه عبیداً فساموهم سوءالعذاب و جرّعوهمالمرار فلم تبرح الحال بهم فی ذلّالهلکة و قهرالغلبة لا یجدون حیلة فی امتناعٍ و لا سبیلًا إلی دفاعٍ حتّی إذا رأیاللّه سبحانه جدّالصّبر منهم علیالأذی فی محبّته والاحتمال للمکروه من خوفه جعل لهم من مضایق البلاء فرجاً فأبدلهمالعزّ مکانالذّلّ والأمن مکانالخوف فصاروا ملوکاً حکّاماً و أئمّهً أعلاماً و قد بلغتالکرامه مناللّه لهم ما لم تذهبالآمال إلیه بهم فانظروا کیف کانوا حیث کانتالأملاء مجتمعة والأهواء مؤتلفة والقلوب معتدلة والأیدی مترادفة والسّیوف متناصره والبصائر نافذة والعزائم واحده أ لم یکونوا أرباباً فی أقطارالأرضین و ملوکاً علی رقابالعالمین؟
فرعونهای زمان، آنها را بهبردگی گرفتند وهمواره بدترین شکنجهها را برآنها روا داشتند وانواع تلخیها را به کامشان ریختند. این دوران هلاکت ومغلوب بودن تداوم یافت. نه راهی وجود داشت که سرپیچی کنند و نه راهی که از خود دفاع کنند تاآنکه خدا جدیت، پایداری و استقامت دربرابر ناملایمات و ظرفیت تحمل سختیها را در آنها، در راه خودش ومسیر خوف ازخودش دید. آنگاه آنان را از تنگناهای آزمایش و سختی نجات داد و ذلت آنان را به عزت (پیروزی دائمی) وترس آنها را به امنیت وآرامش تبدیل نمود و آنان را حاکم، زمامدار و پیشوای انسانها قرارداد و کرامتی از جانب خدا بهآنها رسید که در آرزوهایشان هم نمیدیدند.
پس اندیشه کنید که آنان چهسان بودند آنگاه که وحدت جمعی داشتند، خواستههایشان یکی بود وقلبهایشان معتدل (فارغ از راستروی و چپروی) ودستهاشان پشتیبان هم وشمشیرهاشان یاریرسان یکدیگر، ودیدگاهشان قدرتمند و جهتدار و ارادههاشان یگانه و همسو بود. آیا در این وضعیت سرپرست تمامی زمین نبودند وراهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟