شاخص و درخشانترین عامل تشخیص و تمیز میان راه خدا و دین خدا
با شریعت شرکآمیز آخوندهای حقستیز حاکم
ابن الرضا، محمدتقی، جواد الائمه، امام نهم شیعیان، در آخر ذیقعده سال ۲۲۰هجری، در اوج جوانی خود به سن ۲۵سالگی بهشهادت رسید.
او از هنگامی که بیش از ۷-۸سال نداشت، بهمدت ۱۷سال در رأس جنبش تشیع انقلابی قرار داشت و در این مدت چنان کفایت و صلاحیتی را در عمل بهاثبات رسانید که حتی مخالفان و دشمنان را به اعجاب وا میداشت.
جرم نهمین پیشوای آرمانی و سیاسی ما این بود که اسرار هویدا میکرد
مهمتر از این جرمش این بود که سازمان مخفی یکتاپرستان انقلابی و حزب شیعه علوی بهراه انداخته و سلاح جمعآوری میکند و قیامی را تدارک میبیند پس دیگر "محارب" است و "اعدام باید گردد" تا در قدم بعد قتلعام یارانش انجام شود
فرازهایی از زندگی
محمد بن علی بن موسی الرضا (ع)، امام نهم شیعیان اثنیعشری، در ماه رمضان (و به روایتی ماه رجب) سال ۱۹۵هجری در مدینه متولد شد. او تنها پسر امام هشتم، حضرت رضا (ع) بود. ۵سال بیشتر نداشت که امام رضا به خراسان عزیمت کرد تا که به سال ۲۰۲هجری در همان دیار بهشهادت رسید و امامت شیعیان در حالی به این تنها پسر واگذاشته شد که بیش از ۷سال نداشت. ۱
مادر امام نهم (ع) کنیزی به نام «سبیکه» بود، از سلسله شگفتانگیز کنیزانی که به جنبش شیعیان آل محمد (ع) راه یافتند و برخی به چنان منزلتی رسیدند که در این جنبش نیمهپنهان و مشحون از اطلاعات سری و حساس، به کانون رهبری راه داشتند و مادران کلیه امامان شیعه از امام هفتم تا دوازدهم از این لایه برگزیده شدهاند.
سبیکه که نام معروف دیگرش «درّه» بود، از اهالی منطقه معروف «نوبه» در جنوب رود نیل در سرزمین مصر بود که بهعنوان برده به حجاز آورده شد. در منزلت او کلامی از امام هفتم موسی بن جعفر (ع) را یاد میکنیم که ضمن بشارت به ولادت امام نهم (ع)، مادرش را به نیکی ستوده و به شخصیتی مشهور از شیعیان تأکید فرمود: «کنیزی که این نوادهام را بهدنیا میآورد، یک قبطی (مصری) از خاندان «ماریه قبطیه» ۲ است که اگر توانستی، به ملاقاتش رفته و سلام مرا به وی ابلاغ کن».
امام نهم (ع) تنها تا ۷سالگی سایه پدر را بر سر داشت و در مدت حیاتش با دو خلیفه از عباسیان معاصر بود که عبارتند از عبدالله مأمون و برادرش ابراهیم معتصم، پسران هارونالرشید.
این امام علاوه بر عنوان «ابنالرضا» با لقبهای جواد، تقی، منتجب و مرتضی خوانده میشد و کنیهاش «ابو جعفر» بود که بهخصوص در مکاتبات شخص امام رضا (ع) به ایشان با همین کنیه خطاب میشد.
آن حضرت تنها ۹سال داشت که توسط مأمون به بغداد فراخوانده شد و سپس به پیشنهاد خود مأمون و بهرغم مخالفت عباسیان، دخترش بهنام «زینب» که به «امالفضل» معروف و تقریباً همسن محمدالتقی (ع) بود را به همسری او درآورد و آنان پس از مدت کمی به مدینه بازگشتند. هدف مأمون، کنترل امام در درون خانهاش توسط امالفضل بود.
امام نهم (ع) برای دومین بار در اول ۲۲۰هجری توسط معتصم به بغداد احضار شد و در اواخر همان سال در ۲۵سالگی توسط همسرش امالفضل با انگور سمی، مسموم و بهشهادت رسید.
آن شهید جوان را در حومه بغداد و محلی که مقبره بنیهاشم شناخته میشد، در جوار نیای بزرگوارش موسیبن جعفر (ع) بهخاک سپردند. و چه آموزنده که مزارشان در زیر دو گنبد طلایی بهعنوان زیارتگاهی مقدس برای مسلمانان و خاصه شیعیان، نماد ماندگاری این مرام و آرمانهایش است. همان شهری که روزی زندان، تبعیدگاه و قتلگاهشان بود.
مطابق معروفترین مورخان، فرزندان امام نهم، دو پسر به نامهای علیبن محمد یعنی امام دهم حضرت علی النقی (ع)، و موسیبن محمد معروف به مبرقع؛ و دو دختر به نامهای فاطمه بنت محمد و امامه بنت محمد بودند.
نگاهی به قلمرو و دامنههای امامت
امام محمد تقی (ع) در عمر کوتاهش بهطور عمده معاصر مأمون بود. بهجز حدود۵/۲ سال (۳۰ماه) آخر که همعصر با معتصم عباسی بود. اما همین مدت اندک چنان بر فرمانروای رسمی گران میگذشت که خطاب به مشاورانش میگفت: «وای بر شما، در موضوع ابنالرضا بهعجز آمدهام». مشاوران، عاقبت رأی دادند که باید میان مردم شایع کنند که «ابنالرضا» در خلوت بزم خلیفه حاضر میشود۳، و ترفندهای بسیار کثیفی پیشنهاد کردند که مفصل است. البته همه این ترفندها بیفایده بود.
فهم تنگنای عاجزکننده خلیفه البته چندان دشوار نیست چرا که اطلاعات درباره پیکهای پنهان، حتی به همان میزان که علنی میشد، میتوانست به دستگاه حاکم نشان دهد که انبوه شیعیان پرشور آل محمد که در حلقه تبعیت این پیشوای جوان گردآمدهاند، در سرزمینهای وسیعی فعالند. از «سمرقند» و «سجستان» و «مرو» تا ری، قم، دیلم، طبرستان، اهواز، بغداد و کوفه و تا سرزمین مصر و…
برای نمونه «علی ابن اسباط» میگوید: «ابوجعفر (ع) بر ما وارد شد و من کوشش داشتم تا چنان از سر تا پاهایش را بهدقت بنگرم که بتوانم شمایل و قامتش را برای اهل مصر توصیف کنم» ۴.
برخی پسرعموهای خائن حضرت جواد (ع) به خلیفه هشدار میدادند که: «در یک کشور دو خلافت وجود دارد» و «یک رهبری بهغایت معنوی در مدینه و به موازات قدرت خلافت برقرار است که «خلقی کثیر» از سراسر قلمرو اسلامی از او تبعیت میکنند».
حریفی که در کودکی توانسته بود صلاحیت خویش در رهبری دینی را به پیران پیرو خاندان محمد (ص) ثابت کند، حریف بیخطری برای قدرت حاکم نبود وگرنه چرا حاکم وقت، راهی جز دسیسهچینی برای قتل او در ۲۵سالگی، در پیش پای خود نمییافت؟
قابل ذکر است که قبلاً خلیفه مأمون، راه دیگر و آشتیجویانهیی اتخاذ کرد و تصمیم گرفت دخترش را به همسری وی درآورد. کاری که با مخالفت بنی عباس مواجه شد و اخطار کردند که این تصمیم میتواند مانند خطر ولایتعهدی امام رضا (ع)، خلافت را از خاندان عباس به علویان منتقل کند. مأمون این نگرانی را رد کرد اما بنی عباس اصرار داشتند که پس بگذار این کودک بزرگ شود و از علم دین بیاموزد و سپس هرکاری لازم است، در پیش بگیر. اما مأمون پاسخ داد: شما جاهلید و این بهاصطلاح کودک به دانش کسی نیاز ندارد. مأمون به عباسیان پیشنهاد کرد که میتوانند امتحان کنند و درباریان از مهمترین فقیه زمان بهنام «یحییبن اکثم»، که قاضی بزرگ بغداد بود، کمک خواستند. او در مجلس مأمون پرسشی بهحساب خود پیچیده از احکام حج را بهمیان کشید. اما حضرت جواد (ع) انبوهی نکات را یادآور شد که نشان میداد فقیه بغداد احاطه به موضوع نداشته و پرسشی بس ناپخته مطرح کرده بود. این نکات و پاسخ حضرت جواد به یکایک آنها بهتفصیل در منابع آمده است. سرانجام معترضان دربار خلیفه شکستخورده و ازدواج، با خواندن خطبه توسط خود مأمون پا گرفت.
افزون بر موارد ثبت شده در مورد دانش گسترده و اعجابانگیز امام جواد (ع)، جا دارد هر چند در حد یادآوری، ماهیت انقلابی این رهبری را هم مدنظر داشته باشیم. زیرا همین امام جوان بود که پس از حضرت رضا (ع) سرپرستی زنان و دختران انقلابیخاندان، همان دختران «رضویات» را بر عهده داشت که در آن هنگام هسته بزرگشان بسی دور از او، در جوار مزار معصومه (ع) در شهر قم مستقر بودند و امام جواد (ع) از مدینه برایشان کمکهزینه مالی میفرستاد. واقعیتی نهچندان مخفیانه. چرا که در کتابها، از جمله در «تاریخ قم» چنین انعکاس دارد: «رضائیه، دختران خود را به شوهر نمیدادند… تا غایتی که این معنی در میان دختران ایشان عادت شده است و محمدبن علی الرضا (ع) به شهر مدینه ده دیه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکردهاند و از ارتفاعات آن دیهها نصیب و قسط رضائیه که به قم ساکن بودهاند از مدینه جهت ایشان آورده» ۵.
یادآوری کنیم که برخلاف مسامحه در «تاریخ قم»، این زنان انقلابی، تنها «دختران و خواهران» امام جواد نبودند بلکه از یک نسل جلوتر پدید آمده بود و حضرت معصومه (ع) عمه امام جواد (ع) بود.
کفایت و اشراف
در امور جنبش انقلابی شیعیان، این بسی قابل فهم است که پاگرفتن امامت و رهبری بهخصوص در مورد یک «کودک» ۷ساله مانند حضرت جواد (ع) امری بس عظیم بود که بدون کفایت و دلالتهای قوی هرگز پا نمیگرفت چرا که نیروهای این جنبش ممنوع، که باید پیوسته در برابر قدرت گسترده حاکمیت زمانه بر جان و جانان خویش خطر میکردند، ممکن نبود که بدون حجتهای بهغایت قوی، خود را به خطری بسپرند که حقانیتش حتی اندکی زیر سؤال باشد.
بهعنوان نمونه «با وفات رضا (ع) و سن ابوجعفر که حدود ۷سال بود، میان شیعه اختلاف پدید آمد هم در بغداد و هم در «امصار» دیگر. در بغداد، چهرههای معتمد شیعه در خانه عبدالرحمانبن الحباج در نقطه «برکه زلول» گرد آمدند و نخست دردمندانه گریستند تا که یونسبن عبدالرحمن گفت: تا کی باید گریست تا که او (اشاره به امام جواد-ع) بالغ شود… «ریانبن الصلت» در رویش اعتراض کرد که تظاهر به ایمان داری با شکی که در باطنت هست… امر این امامت از جانب خداوند است هر چند برای کودکی یکروزه باشد… و بحث و مشاجره ادامه یافت تا در نهایت ۸۰نفر از صاحبان فهم دینی در بغداد و «امصار» برگزیده شدند که برای شناسایی حقانیت امر به مدینه بروند… و وقتی رسیدند، به خانه سابق جعفرالصادق (ع) وارد شدند… آنجا نخست عبداللهبن موسی (از برادران امام رضا-ع) به نزدشان آمد با عنوان «ابن رسولالله» (یعنی ادعای امامت). اما جوابهای نامربوطی به پرسشهای آن هیأت اعزامی… میداد که بسی موجب نگرانی آنها شد… و برخی مأیوسانه قصد بازگشت کردند تا که ابوجعفر (ع) وارد شد و وقتی ماجرا را دانست، عموی یاد شده را نکوهش کرده و از باطلگویی برحذر داشت و آنگاه در برابر انواع پرسشهای گروه مبعوثان شیعه پاسخهایی بهتمام ارائه داد… و شیعیان با فرح بسیار دست به دعای خیر برای آن حضرت برداشتند…» ۶.
قابل توجه است که این نوع پرسشهای شیعیان که بهخصوص در سرفصلهای رهبری بروز میکرده، محدود به مسائل دینی یا فکری نبود بلکه شامل کدها و اطلاعات پنهانی میشد که ورود و پاسخ مناسب به آنها تنها از یک امام برمیآمد که باید آنها را از امام پیشین دریافت کرده باشد. نمونههای این اشراف و اطلاع در تاریخ امامان تشیع انقلابی فراوان و بسی انگیزاننده است. روشن است که چنین اشراف تام به تمامی امور و نیروهای تحت رهبری امامان، بهموازات تحولات تغییر میکرده و تنها در اختیار کسی میماند که هم عملاً امور رهبری را بهدست داشت و هم دارای کفایتی فوقالعاده بود.
در این یادداشت، ناگزیر به یک مورد اکتفا کنیم که فرازی از گزارش یکی از پیکهای رابط میان امام و برخی شیعیان مناطق است:
«ابیهاشم جعفری میگوید: بر ابوجعفر دوم (ع) وارد شدم و در میان نامهها و امانتهایی که برده بودم، سه نامه بیامضا و نشانی وجود داشت که متوجه شدم فرستندگان و نشانی آنها را فراموش کردهام و بسی غمگین شدم که چه پاسخی بدهم؟ ناگزیر، موضوع را مطرح کرده و نامهها را دادم. امام جواد (ع) یکی از آنها را باز کرد و با نگاه به خط و متن آن فرمود: این نامه از ”زیادبن شعث“ است و دومی را باز کرده و نگاه کرد و فرمود: این نامه از ”محمدبن ابیحمزه“ است و سومی را باز کرد و فرمود این از ”فلان“ است (جعفری نام این سومی را باز هم از یاد برده و لذا گفت: «فلان» …)». ابوهاشم اضافه میکند که: «از دیدن این صحنه و اینکه امام کم سنوسال حتی خط و سیاق پیروانش را در نامه بیامضا میشناسد، بهتزده شده بودم اما وقتی چشمم به چهره امام جواد (ع) افتاد، دیدم با رویی خوش به من تبسم میکند و آرام گرفتم» ۷.
تجدید معجزه مسیح
تا اینجا به اختصار به نکاتی از مباحث رهبری و امامت شیعیان، آن هم بهمناسبت نمونهیی از امامت در کودکی و نوجوانی پرداختیم. اما لازم است جایگاه دینی چنین رهبری و امامتی را با ذکر نکتهیی، روشنتر کنیم. در منازعه مأمون با عباسیان در موضوع همسری امام جواد (ع) با دختر مأمون که در بالا اشاره داشتیم، وقتی که مأمون بر عباسیان پیروز شد، خطاب به آنان گفت: «مگر فراموش کردهاید که حساب این خاندان، حسابیخاص است و در این خاندان، ایمان علیبن ابیطالب (ع) در شرایطی توسط پیامبر اسلام (ص) پذیرفته شد که علی (ع) کودکی ۱۰ساله بود و بیعت حسن و حسین (ع) در شرایطی نزد پیامبر (ص) جاری شد که هیچکدام از دو برادر عمری بیش از ۵-۶سال نگذرانده بودند و آنها تنها کسانی بودند که پیامبر (ص) بیعتشان را در صغر سن و شخصاً پذیرا شد».
میدانیم که مأمون بههرحال خلیفهیی از بنیعباس بود که اصلاً اتهام شیعهبودن به او نمیچسبد. تأکید وی بر، منزلت خاص خاندان پیامبر (ص) امری بود که عامه مسلمانان قبول داشتند. و میدانیم که در رویه پیامبر (ص) مشابه آن هم سابقه داشت مانند سپردن فرماندهی ارتش مجاهدان آغازین اسلام در اوایل سال یازدهم هجری به نوجوان ۱۷ساله، اسامهبن زید که حضرت، شخصاً به پاسخگویی انتقادات اشخاصی که این انتصاب خوشایندشان نبوده اقدام فرمود و این در حالی بود که امثال ابوبکر، از قدیمیترین صحابه و خلیفه اول راشدین، تحت همین فرماندهی به جنگ با رومیان فرستاده میشدند. مشاهده میکنیم که منزلت امام جواد (ع) در نزد شیعیان معطوف به سنت و سابقههای روشنی از دوران و رویه پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) هم بوده است. و در حقیقت باید گفت که ریشه دینی موضوع از این هم فراتر بوده و به انبیای پیشین برمیگردد. مانند سابقه مسیح (ع) که بهخصوص طبق روایت قرآن در گهواره نه تنها سخن گفت بلکه نبوت بالفعل خویش را اعلام داشت و نه نبوتش در آینده و در ۳۰سالگی که دعوت عام و علنی آغاز فرمود.
«علیبن اسباط» در مورد اولین ملاقاتش با حضرت جواد (ع) که در حیرت و شگفتی از کمسنی این امام صورت گرفته بود، میگوید: امام جواد (ع) خطاب به من فرمود: ای علی، خداوند در امر امامت، همان حجت را دارد که در نبوت داشته است. همان که در متن قرآن در یک جا فرمود: «و آتیناه الحکم صبیاً»، یعنی که حکمت و فرمان رسالتش را بههنگام صباوت و کودکی به او دادیم، که منظور، حضرت یحیی از پیامبران بنیاسرائیل (ع) بود» ۸.
پانویس:
۱-یادآوری میشود که امام دهم در ۸سالگی و امام دوازدهم در ۵سالگی به این مسئولیت نایل آمدند. و در این میان تنها امام یازدهم بود که بههنگام امامت در سنین جوانی و ۲۲ساله بود.
۲- روایتی در چند منبع، هم از کلینی و هم ابنبابویه، نقل از بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام (ص) و مادر ابراهیمبن رسولالله است که زمان آن حضرت و در کودکی فوت کرد.
۳- «ویحکم، قداعیانی امر ابنالرضا…»، بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید.
۴- - همانجا
۵ - «تاریخ قم» تألیف حسنابن محمد قمی“ در ۳۷۸هجری تألیف و به سال ۸۰۵ و ۸۰۶ هجری توسط حسنابنعلیابنحسنابن عبدالملک قمی از عربی به فارسی ترجمه شد.
۶ - بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. «امصار» جمع «مصر» بهمعنی آبادیهای بزرگ است و در مورد بالا باید بهمعنی بغداد و شهرهای این منطقه باشد.
۷ - همان بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. عنوان «ابوجعفر دوم» به این اعتبار که اولین ابوجعفر، امام محمد باقر (ع) بود.
۸ - بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. آیههای بکار رفته در کلام امام جواد (ع) بهترتیب: آیه ۱۲سوره مریم (۱۹) و آیه ۱۵سوره احقاف (۴۶).