تاسوعا روز سپهسالار عاشورا حضرت ابوالفضل
سوگند وفا عباس پرچمدار نبرد با یزید و ارتجاع
ماه تابان دودمان توحید و انقلاب
ابوالفضلالعباس، قمر بنیهاشم، سیمای تابناک
یک سوگند
از سخنان مسعود رجوی تاسوعای سال ۱۳۷۸
۴۰، ۵۰سال پیش که مسجدها و گردهماییهای ماه محرم هنوز به لوث وجود خمینی آلوده نشده بود یعنی تا قبل از سلطه معاویه و یزیدیان روزگار ما که اسمشان آل خمینی است، در روز تاسوعا از حضرت عباس میگفتند. مراسم محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا به هر حال تا حدودی قبل از خمینی خصلت ضدشاهی، ضظلم و ضددیکتاتوری داشت. قبل از آنکه آخوندها بتوانند ننگ و پلیدی خودشان را با سوءاستفاده از دین وارد باورها و آیینهای تودههای مردم بکنند. به هر حال رسم بر این بود که تاسوعا متعلق بود به پرچمدار و سپهسالار عاشورا ، ابوالفضل العباس، قمر بنیهاشم آنکه وقتی برای آوردن آب بهمنظور رفع تشنگی بچهها و حرم امام حسین به کناره فرات رفت و خودش را هم عطشی سوزان دربرگـرفته بود آب سرد و گوارا غلتزنان ، موج روی موج او را به خود میخواند. دستش رفت تا کفی برای نوشیدن بردارد ولی ناگهان موجی تند، از همانگونه که تابهحال زورق وجود خودش را در طوفان حادثهها پیش برده بود در ضمیرش جوشید و خروشید و به یاد یاران تشنهکام و جانخستهاش افتاد و به خودش نهیب زد که ای نفس، بعد از حسین زنده نباشی که او و یارانش آشامنده مرگ باشند و تو آب سرد میطلبی؟ نه، این با آیین من نمیسازد. به او که در تاریخ ما سیمای یک سوگند به خودش گرفت، سوگند وفا، پاکبازی و جوانمردی میگویند قمر بنیهاشم.
گو شمع میارید که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است.
و تمام این ارزشها درست رو در رو و بر ضد آل زیاد ، آل مروان و شمر و یزید و معاویههای دوران ما یعنی که خمینی و آخوندهای خمینیصفت و رژیمش که مظاهر پستی، فرومایگی، دنائت، از پشت خنجرزدن و هر چه رذیلت است هستند. آنهایی هم که آن روز در برابر حضرت عباس و علیه او و بر ضد او تیر میانداختند، چنین بودند. در منتهای سفلگی و حقارت. اما درست در چنین مقاطعی و در چنین سرفصلهایی است که مردان و زنان خدا خود را عرضه میکنند.
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر، رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که دلیران روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
بذری که امام حسین افشاند
معنای بهخصوصی دارد چونکه بذرشان را امام حسین در روز عاشورا ریخته است . قطرهای در دریا و شاخهای در جنگل در قلب ارتش حسینی که فرمانده و پرچمدارش قمر بنیهاشم بود. اصولاً امام حسین و عاشورا که پیامش ترسیمکننده مرزهای انسانیت و مادون تاریخ انسان یعنی با دنیای حیوانی است و خلاصه میشود در یک کلام در عقیده و جهاد خواستگاه و سرچشمه عقیدتی و سیاسی و مشخصاً مشی مبارزاتی و استراتژیکی ماست. شکستن بنبست با حداکثر فداکاری هر چه میخواهد شرایط تیره باشد، تیره و تار. اگر از این شاخص منحرف میشدیم از شاخص حسینی و عاشورایی چه چیزی از ما باقی میماند جز مشتی سیاسیکار مفلوک یا مثل سایرین بساز و بفروشهای سیاسی عاری از شرف و تقوا و پرنسیبهای انسانی. راستی اگر که مجاهدین قیام نمیکردند، برنمیخواستند، ۳۰خردادی نمیداشتند، دیگر چه امتحانی در میان بود؟
برگردیم به صحنه عاشورا
مشتی مزدور سفله، وحشی و هار بهسرکردگی ابنسعد و شمر، لاجوردیهای زمان و امثال دژخیم صیاد شیرازی.
و در طرف دیگر فقط یک تن بود که فریاد هل من ناصر میکشید و بعد شیرآسا میغرید که:
القتل اولی من رکوبالعار. کشته شدن بر ننگ، مرجح و بسا بهتر است.
وقتی هم که شمشیرها او را میگرفتند و تیرهای زهرآلود بر او میباریدند، باز فریاد میزد:
ان کان دین محمد لایستقیم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.
اگر دین محمد جز با کشته شدن من مستقیم و راست نمیشود، پس ای شمشیرها بگیریدم.
راه وفا، راه ابوالفضلالعباس است و سوگند و تجدیدعهد امروزمان سوگند وفاست؛ وفا به ملت اسیرمان، به خلق در زنجیرمان، به مرام و آیین و به پیشوای آرمانیمان سیدالشهدا، حسینبن علی ع
بله، فرزند انسان با نیروهای سرکش، با جبر کور و با دیو تقدیر در کشاکش است، مثل کشاکش امامحسین با شمر و یزید. مثل کشاکش مجاهدین با خمینی و خامنهای و خاتمی و رفسنجانی و الی آخر.
در نبرد انسان با اجبارات کور و سرکش، چنین مکتوب و مقرر شده که انسان بایستی پیروز بشود و خواهد شد.