728 x 90

نگاهی به ‌عملیات فروغ جاویدان در گفتگو با فرماندهان صحنه (۲)

فروغ جاویدان
فروغ جاویدان

پیشروی ارتش آزادیبخش ملی ایران از سرپل‌ ذهاب به سوی شهر کرند و سپس به اسلام‌آباد و فتح آنها چنان برق‌آسا اتفاق افتاد که بنا‌ به اذعان مهره‌های حکومت آخوندی، حتی هاشمی رفسنجانی در مقام جانشینی فرمانده کل قوا تا ساعتها پس از شروع عملیات نمی‌دانست که مجاهدین تا اسلام‌آباد پیشروی کرده و آنجا را به تصرف خود درآورده‌اند. عبور از کل‌داوود و پاتاق چگونه ممکن شد و کرند و اسلام‌آباد چگونه آزاد شدند؟ چطور ارتش آزادیبخش توانست با چنین سرعتی پیشروی کند و فرماندهی دشمن را غافلگیر نماید؟ آنچه می‌خوانید، قسمت دوم گفتگو با ۳تن از فرماندهان تیپ‌های ارتش آزادی‌بخش در عملیات کبیر فروغ جاویدان به نام‌های مرتضی اسماعیلیان، پرویز کریمیان و محمدجواد برومند است.

 

محمدجواد برومند: 

با گرفتن این ۳نقطه گلوگاهی(نقطه ورودی از کرند به اسلام‌آباد، جاده کارخانه قند به طرف ایلام و سومی سه‌راه ملاوی به طرف کرمانشاه) در واقع شهر اسلام‌آباد را در اختیار داشتیم و دشمن دیگر نمی‌توانست وارد بشود. هیچ نیرویی هم دیگر نمی‌توانست از اینجا خارج شود. بعد رسیدیم به مرحله پاکسازی داخل شهر که این مسئولیت تیم برادرم پرویز بود که وارد شدند برای پاکسازی.

 

پرویز کریمیان:

در داخل شهر مراکز سپاه، بسیج، همچنین فرمانداری رژیم که ازش دفاع می‌کردند، همچنین بیمارستان که دست سپاه بود، داخل شهر مراکزی را که در طرح گنجانده شده بود همه را تسخیر کردیم. وقتی شهر تسخیر شد بر طبق طرح تیپ‌های پشت سر ما وارد شهر شدند که مأموریت خود ما این بود که مسیر را تحویل آنها بدهیم. ما با فرماندهان تیپ‌های بعدی هماهنگ شدیم و نکاتی که در مسیر بود را به آنها گفتیم و آنها حرکت کردند به‌سمت تنگه چهارزبر.

ما با نیروی جلودارمان یک قراری گذاشته بودیم که اگر کسی از نفراتشان مجروح شد خودشان را معطل مجروحان‌شان نکنند و آنها را به سرعت تحویل نیروی عقب بدهند و حرکت کنند به‌سمت جلو. از قضا یکی دوتا از برادرانمان مجروح شده بودند که در تحویل‌دهی به نیروی پشت‌سر خوب چفت نشده بودند. یکی از برادران ما آنجا که دقایقی معطل مانده بود، اهالی رسیده بودند به او و او را به‌سر عت بردند محل‌های خودشون و جراحاتش را پانسمان کردند. دکتر آوردند و حتی یک عمل جراحی کوچک رویش انجام داده بودند. ما خودمان وقتی وارد اسلام‌آباد شدیم دیدیم این برادرمان نیست. بعد وقتی پیگیری کردیم به ما گفتند اهالی بردند. روز بعد مثلاً حوالی ساعت ۱۰ صبح بود که اهالی با یک خودرو این برادر ما را که رسیدگی مکفی به او شده بود و مسائلش حل و فصل شده بود را آوردند توی شهر اسلام‌آباد و به ما وصل کردند. همچنین در یک درگیری دیگر که یکی از ماشین‌های ما آر.پی.جی خورده بود، یکی از برادران توانسته بود از ماشین خارج شود ولی دیگر در دسترس بقیه برادرانمان نبود. آن هم از مواردی بود که ما فکر کردیم شهید شده ولی روز بعد وقتی روی تپه‌های بالا مسلط بر پادگان الله اکبر درگیر بودیم متوجه شدیم یک تعدادی از اهالی از سمت شمال محل ما در حال تکان دادن پارچه و پرچم هستند و ما را به‌اصطلاح هوشیار کردند. وقتی دقت کردیم دیدیم یکی از برادران خودمون را آنها دارند در حالی که پانسمان شده و رسیدگی‌های کافی به وی شده می‌آورند که آوردند و به ما وصل کردند. همچنین وقتی ما شهر را گرفتیم و وارد فرمانداری شدیم هر چند که دیروقت بود و هوا تاریک بود، برق هم قطع بود ولی تعدادی از جوانها آمده بودند به‌شدت نیازمند و از ما درخواست می‌کردند که آنها را بپذیریم و به آنها سلاح بدهیم و در درگیری‌ها شرکت بدهیم که از قضا این کار صورت گرفت تعدادی از همانها پیوستند حتی تعدادی هم از همین نیروهای پیوسته شهید شدند.

 

محمدجواد برومند: 

خود ما بعد از این‌که پادگان الله اکبر را تصرف کردیم بایستی مواضعمون را در واقع مستحکم می‌کردیم. اولین جایی که باید حفظ می‌شد همین پادگان الله اکبر بود. برای حفظ پادگان الله اکبر یک ارتفاعاتی بود مشرف بر این پادگان چون از آن طرفم هم دشمن می‌توانست از سمت ایلام پیشروی کند و بیاید برای گرفتن پادگان الله اکبر، چون دشمن اگر می‌توانست پادگان الله اکبر را بگیرد در واقع راه پشتیبانی‌رسانی ما را می‌بست.

به همین دلیل ما بایستی آنجا خیلی حساب‌شده عمل می‌کردیم. ما برای حفظ پادگان الله اکبر یک یگان از خواهران مجاهد خلق، یگان بسیار توانا و قوی به فرماندهی خواهر مجاهد ژیلا طلوع که همه می‌شناسید را در قسمت ارتفاعات مشرف بر پادگان الله اکبر که ضمنا از طرف دیگر هم مشرف به‌ سمت تهاجم دشمن و تهاجمات احتمالی دشمن بود، اختصاص دادیم که این یگان آنجا مستقر شدند. به‌رغم این‌که تعداد نیروی خواهرانمان خیلی زیاد نبود ولی یک ارتفاع سراسری را این یگان توانستند تصرف کنند و با مواضعی که چیده بودند با دشمن مقابله می‌کردند و دشمن فکر می‌کرد با یک لشکر نیرو در اینجا مواجه هست. واقعاً وحشت و ترس داشت از این‌که نزدیک بشود به این مواضعی که خواهران ما تصرف کرده بودند و مواضع خودشون را با انواع سلاحهای مناسب، تیربارهای سنگین، سلاح ار پی جی و... چیده بودند. این موضع را این خواهران مجاهد تا روز آخر یعنی تا روز پنجشنبه ساعت ۲ بعدازظهر که آخرین نیروهای ما در واقع از این منطقه عبور می‌کردند حفظ کردند. یکی از خواهران ما خواهر مجاهدم زهرا غفاری از شهدای این جبهه بود. این خواهر مجاهد هم در همان روز اول در اثر شلیکهای دشمن مجروح شد. یک دستش قطع شده بود ولی با همون یک دستی که داشت حاضر نشد این موضع را ترک کند. هرچی که به اصرار به او می‌گفتند که بیا عقب که رسیدگی پزشکی بشوی و رسیدگی درمانی قبول نمی‌کرد.

نقطه بعدی سمت شهر ایلام بود که از آنجا دشمن خیلی سریع‌تر می‌توانست به اسلام‌آباد برسد. اولین درگیری بعدی ما با دشمن آنجا بود. یعنی از نیمه‌های دوشنبه‌شب و صبح زود روز سه‌شنبه ما در آن جبهه با دشمن درگیر شدیم. از ساعت حدود ۳ الی ۴ صبح درگیری آنجا شروع شد. دشمن تهاجمات خودش را آغاز کرد. از دور حمله می‌کرد و تهاجم می‌کرد. ابتدا آتشباری می‌کرد برای آماده‌سازی و تهاجم که یگانی که آنجا مستقر کرده بودیم کاملاً دفاع می‌کردند و می‌جنگیدند و تا صبح و نزدیکی‌های ظهر آن جبهه را حفظ کرده بودند. البته ما می‌دانستیم که دشمن از این سمت نیرویش را افزایش می‌دهد و نیروی بیشتری خواهد فرستاد و آنجا نیاز به تقویت داشت. به‌همین دلیل نیروهای احتیاط پیش‌بینی کرده بودیم. نیروهای احتیاطی که باید می‌آمدند برای کمک به ما، با توجه به هماهنگی‌های از قبل آن نیروها وارد شدند که بخش عمده‌اش تحت فرماندهی برادر مجاهدم پرویز کریمیان بود که این جبهه را تا روز آخر توانستند حفظ کنند. نقطه سوم سه‌راه ملاوی بود البته سه‌راه ملاوی نقطه‌ای بود که نیروهای خودی از آنجا به‌سمت کرمانشاه عبور می‌کردند. ما آن سمت سه‌راه ملاوی(سمت پلدختر و استان لرستان) را بسته بودیم که دشمن نتواند از آنجا پیشروی کند البته به‌دلیل فاصله نسبتاً زیادی که نیروهای دشمن با این نقطه داشتند، خب طول کشید تا این‌که دشمن توانست از آن سمت نیرو بفرستد یعنی تا عصر سه‌شنبه، شاید سه‌شنبه‌شب، اولین نیروهای دشمن به آن منطقه رسیدند و توانستند تهاجمات خودشان را شروع بکنند. تا اون لحظه در واقع کار ما هدایت و بازگذاشتن راه برای عبور نیروهای خودی بود که همه نیروهای خودی توانستند به‌سمت کرمانشاه از آنجا عبور بکنند.

از آنجا که محل استقرار اصلی ما داخل فرمانداری شهر بود، عمده نیروها به سمت فرمانداری می‌آمدند و همه هم با روحیه خیلی خیلی خوشحال و شاد می‌آمدند که اغلبشان برای کمک کردن به ما می‌آمدند و ما هم سعی می‌کردیم تا آنجا که امکانپذیر است از آنها استفاده کنیم. خیلی خوب یادم هست که یک پیرمردی با سلاح خودش که سلاح ژ ۳ بود آمده بود و می‌گفت که بگویید من چکار کنم. ما گفتیم پدر جان تو هم هر کاری می‌توانی بکن. گفت خیلی خوب من می‌روم منطقه را گشت می‌زنم و سعی می‌کنم امن نگه دارم. بعد رفته بود گشت می‌زد گاهی اوقات یک نفراتی را دستگیر می‌کرد می‌آورد، می‌گفت اینها داشتند از مغازه‌های مردم دزدی می‌کردند از آنجا که نباید به‌حساب مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش گذاشته بشود من اینها را آوردم که شما اینها را تعیین‌تکلیف کنید و به‌هرحال تا روز آخر با ما همکاری می‌کرد به ما کمک می‌کرد. به همین ترتیب نفرات مختلفی می‌‌آمدند از ما می‌پرسیدند چه کمکی می‌خواهید.

یکی از مشکلات ما در واقع نیاز به کمکهای پزشکی بود. ما به پزشک و پزشکیار نیازمند بودیم. همانجا به‌محض این‌که ما درخواست کردیم، خیلی سریع چند پزشکیار آنجا آمدند برای کمک به ما. یادم هست آن‌قدر ابراز خوشحالی و شادمانی می‌کردند که ماشینهای ما رو می‌بوسیدند روی ما رو می‌بوسیدند ماشینهای ما رو می‌بوسیدند به‌خصوص وقتی خواهران ما را می‌دیدند خیلی برانگیخته می‌شدند که این خواهران مجاهد چه جوری در این جبهه اینطوری با لباس رزمی و مسلح آماده رزمند. بسیار بسیار تحت تاثیر قرار می‌گرفتند و از مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش استقبال می‌کردند.

 

پرویز کریمیان: 

تیپ ما مأموریت داشت که به‌دنبال تیپهایی که به‌سمت تهران حرکت می‌کنند حرکت کند و به تهران برود. ما بعد از این‌که اسلام‌آباد را تحویل تیپ بعدی دادیم خودمان حرکت کردیم و تا حسن‌آباد هم رفتیم، ولی صبح روز سه‌شنبه به ما ابلاغ شد که به اسلام‌آباد برگردیم و در درگیریهای آنجا شرکت داشته باشیم. وقتی ما وارد شدیم ماموریتمون این شد که به دشمن پاتک بزنیم و کارخانه قند و ارتفاعات مسلط بر جنوب اسلام‌آباد را بگیریم. کاملاً مشاهده می‌شد که نیروهای دشمن همه روی تپه‌های آنجا در جاده‌ها و کوره‌راههایی که آنجا بود در حال فرار هستند. از نقطه‌ای که اولین درگیری ما شروع شد تا پنجشنبه‌‌شب حدوداً ۹رشته درگیری داشتیم. در عین‌حال که اینجا درگیری بود رژیم همچنین تلاش کرد بعد از این‌که در اینجا شکست خورد، خودش را به پادگان اسلام‌آباد از جنوب غربی اسلام‌آباد برساند.

روی جاده ایلام یک جاده فرعی خاکی بود که می‌آمد سمت غرب پادگان اسلام‌آباد و با تسخیر تپه‌های مسلط بر پادگان می‌شد پادگان را گرفت و آمد روی جاده کرند.

دشمن را بعد از شکستش در تپه‌هایی که مسلط بر کارخانه قند بود و از دست دادن کارخانه قند و در حقیقت از دست دادن کامل جنوب اسلام‌آباد تلاش کرد از پادگان اسلام‌آباد راه خودش را باز کند. آنجا هم یکی از نقاطی بود که در پی این ۳روز تقریباً به‌طور مداوم درگیریها ادامه داشت. در حقیقت رژیم با نیروهای سپاه از سمت ایلام و از جاده ایلام خودش را به اسلام‌آباد می‌رساند و می‌خواست منطقه جنوب‌غربی شهر و بستن جاده کرند و همچنین بستن جاده ایلام را با این نیروهایش محقق کند. ما هم چون طرح دشمن را توانسته بودیم تشخیص بدهیم با گماردن نیروی کافی برای این ۲محل توانستیم جلویشان بایستیم.

از نبردهای حماسی که باید در فروغ جاویدان اشاره کرد، نبردهایی بود که در همین ۲محل صورت گرفت. بطور خاص در پادگان اسلام‌آباد رژیم شاید ۵-۶نوبت با نیروی وسیع حمله کرد. حتی در نقاطی توانست به تپه‌ها هم نزدیک شود و دامنه‌هایی از این تپه‌ها را هم بگیرد، ولی نیروهای ما با رشادت همواره موفق شدند اینها رو کنار بزنند. دشمن با این تاکتیک عمل می‌کرد که سوار نفربر می‌شدند می‌آمدند تا نزدیکی آنجا و پیاده می‌شدند و حرکت می‌کردند و جلو می‌آمدند. ما هم با زدن نفربرهایشان و تار و مار کردن نیروهای پیاده‌شان موفق می‌شدیم اینها رو کنار بزنیم. در همین تپه‌های مسلط بر اسلام‌آباد ۲نقطه موضع پدافندی بود. پدافند ضدهوایی که داخل آن دولول مستقر بود و زیر همان قسمت هم زاغه‌های مهماتی بود که ما تقریباً در این ۳روز همه این مهمات را برای همین نبردهایمان استفاده کردیم. اتفاقاً هم نقطه تپه پدافند از نقاط استراتژیکی منطقه بود و هم مهمات کافی داشت و هم ما مسلط بودیم. به همین دلیل رژیم آنجا تلفات خیلی زیادی داد. در یک ارزیابی کلی می‌توانم بگویم بیش از ۲۰۰۰نفر از نیروهای رژیم در این ۲-۳روز در آنجا تار و مار شدند و ما از آنها تلفات گرفتیم.

این نبرد روز بعد یعنی همان روز سه‌شنبه عصر در سه‌راه ملاوی هم جریان داشت. در سه‌راه ملاوی هم رژیم از طریق جاده خرم‌آباد، از طریق لشکرهایی مثل لشکر ۸۴ لشکر ۸۱ و تیپ ۵۵ هوابرد و همچنین استفاده از فرودگاهی که همانجا هست جلو آمد و نیروهایش را آنجا پیاده کرد که ما همان روز حمله کردیم و آن فرودگاه را گرفتیم و رژیم رو از دسترسی به این فرودگاه و استفاده از آن محروم کردیم. البته در این محل یک بار دیگر هم درگیری داشتیم. چون در تسخیر کرمانشاه یک سری نیروها را شرکت داده بودیم، آن محل (سه‌راه ملاوی) را ترک کردیم ولی باز دیدیم دارد مورد استفاده قرار می‌گیرد. چهارشنبه عصر مجدداً به آنجا حمله کردیم و ضمن منهدم کردن خیلی از جنگ‌افزارهای رژیم آن محل را از دشمن گرفتیم که به‌دنبال آن یک رشته درگیریهای دیگر روی تپه‌های مسلط بر جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه صورت گرفت. آنجا رژیم توانسته بود یک نقطه‌ای بیاید روی جاده و دو طرف این تپه‌ها را اشغال کند. ما وقتی آن فرودگاه را گرفتیم و هوانیروز دستمان افتاد، تپه‌های جنوبی همین جاده را هم گرفتیم، لذا نیروهایی از دشمن که در شمال جاده بودند قطع شدند. نیروهای رژیم که در شمال بودند را هم بعداً در درگیریهای بعدی از آن منطقه دور کردیم، منهدم کردیم و خلاصه اساساً نیروهایی که در قسمت شمالی این جاده موضع گرفته بودند همه منهدم شدند.

درگیریهای دیگری که در این محل صورت گرفت، استمرار اینها بود. مثلاً پادگان اسلام‌آباد یک یورش روز اول داشتند یورش وسیع که پس زدیم. بعد درگیریها کم و بیش ادامه داشت تا روز پنجشنبه صبح در گرگ و میش سحر مجدداً با نیروی وسیع حمله کردند که باز هم آنجا شکست خوردند چون اگر آنها می‌توانستند بیایند جاده اسلام‌آباد -کرند را بگیرند، چون ما تصمیم به بازگشت گرفته بودیم می‌توانستند به ما تلفات زیادی وارد کنند و ما چون به این اشراف داشتیم مطلقاً نگذاشتیم اصلاً وارد پادگان بشوند و روی جاده کرند بیایند.

همین کار را مجدداً روز پنجشنبه صبح از طریق ایلام انجام دادند. از طریق جاده ایلام یک دور دیگر روی تپه‌های مسلط بر اسلام‌آباد حمله کردند. ما در جنوب اسلام‌آباد و کارخونه قند درگیر شدیم و اینجا از مواردی بود که نبرد تن به تن به‌طور تمام‌عیار ادامه داشت و اگر رشادت و از خود گذشتگی تک‌تک نیروهای ما نبود می‌توانست دشمن نفوذ کند چون نیروی خیلی وسیعی آورده بود و ما با نیروی فوق‌العاده کمتر ولی با رزمندگی هزاران بار بیشتر دشمن رو پس زدیم.

خوب است به یک سری نبردهایی که در همان روز اول یعنی روز سه‌شنبه که دشمن توانسته بود بیاید پادگان و کارخونه قند را هم بگیرد و بخشی از نیروهایش در قسمت جنوبی شهر پراکنده بشوند و با استفاده از تک‌تیراندازها نیروهای ما را که در کوچه و خیابانها می‌جنگیدند هدف قرار بدهند اشاره کنم.

ما آنجا یک کار کردیم، یک نیرویی تشکیل دادیم از نیروهایی که داخل شهر بودند و با سلاح و مهمات کافی فرستادیم که اینها را از یک محله‌ای که من اسمش را نمی‌دانم بیرون کنیم که این هم یکی از نبردهای حماسی این گروهی بود که تشکیل دادیم. آنها تونستند قدم به قدم و کوچه به کوچه این قسمت شهر را از وجود عناصر دشمن پاکسازی کنند و برسند به نیرویی که حمله کرده بود و کارخانه قند را گرفته بود. در همین اثنا یک نبرد حماسی دیگر هم داشتیم؛ بخشی از نیرویی که برای تسخیر کارخانه قند و تپه‌های مشرف فرستاده بودیم از نیروی خودی در کنار رودخونه‌ای که از آنجا به‌سمت جنوب می‌رود جدا افتادند و در یک محدوده زمانی توسط نیروهای دشمن محاصره شده بودند. شکستن این محاصره هم یکی از نبردهای حماسی آنجا بود که وقتی فرماندهانی که در صحنه بودند اطلاع دادند که یک چنین موقعیتی برای ما پیش آمده، ما باز گروهی تشکیل دادیم و به دشمن پاتک زدیم و توانستیم نیروی محاصره‌کننده را با کمک همون نیروهایی که در محاصره بودند منهدم کنیم و همه آن برادرانمان و تعدادی از خواهران هم که با آنها بودند را از محاصره در آوریم و این منطقه به‌طور کامل پاکسازی شد. لذا تا روز پنجشنبه صبح دیگر دشمن اینجا تحرک زیادی نشان نمی‌داد و بیشتر تلاشش را گذاشته بود روی سه‌راه ملاوی و همچنین پادگان اسلام‌آباد که همان‌طور که توضیح دادم همه اینها را توانستیم منهدم کنیم و راه را برای بازگشت نیروها به‌سمت کرند باز نگهداریم و این مسیر را ما تا آخرین لحظه‌ای که آخرین نیروهای خودمان از سمت چهارزبر به سمت کرند در حال بازگشت بودند باز نگه داشتیم و وقتی آخرین نیروهایمان خارج شدند توانستیم نیروهایمان را که در مواضع مستقر بودند فرابخوانیم و خودمان هم به سمت کرند حرکت کنیم.

 

محمد جواد برومند: 

بعد از پیروزی در این نبرد، خواهر مجاهد ژیلا طلوع هم‌چنان در جبهه‌ها و در نبردهای بعدی ارتش آزادیبخش حضور داشت. او در همه جا حاضر بود و باید بگویم که آخرین نبرد این خواهر مجاهد در واقع در پایداری نهایی در اشرف بود(۱۰ شهریور ۹۲) که همان‌طور که همه دیدند در واقع بالاترین و درخشان‌ترین رزم این خواهر مجاهد خلق در این صحنه بود که تا آخرین لحظه پایداری کرد و به‌شهادت رسید که همه در جریان  رشادت و شهادت این خواهر قهرمان هستند. من واقعاً هر وقت که این خواهر مجاهد را به‌خاطر میاورم، آن چهره رزمنده، آن چهره مصمم و زنی که چهره زن مجاهد خلق را نمایندگی می‌کرد، واقعاً از او آموزش می‌گرفتم و آموزش می‌گیرم و یاد می‌گیرم این رزم و مجاهدت و صداقت و فدا را در چهره این خواهران و به‌طور خاص در چهره خواهر ژیلا طلوع که در یک تیپ و در یک رزم با همدیگر بودیم، همواره به‌خاطرم هست و همواره به آن افتخار می‌کنم.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0dd98439-39f5-46c0-8f44-200fee669688"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات