آیا عاشورا فقط یک جنبش آزادیخواهانه علیه ظلم و ستم در یکهزار و سیصد و هفتاد و نه سال قبل بود، یا درسی بود تاریخی برای همه جنبشهای آزادیبخش؟ آیا پیام حسین محدود به دوران خود بود یا ناظر بر حرکت انسان در مسیر تکاملی خود از جبر کور به سمت آزادی و رهایی بود؟ آیا پیام حسین فقط محدود به شیعیان و پیروانش بود یا تمامی مسلمانان و تمامی انسانهای آزاده در طول تاریخ؟
فلسفه قیام حسین چه بود و چه کسانی پیروان راستین او هستند؟
عاشورای حسینی همچون اخگری بود سوزان که وقتی بر دل هر انسان آزاده و دردمندی نشست بیاختیار او را بر انگیخت تا از آنچه که هست به آنچه که باید باشد سفر کند و هیچ بنبست و مانعی را بهرسمیت نشناسد. عاشورا تابلویی زیبا از فداکاری انسان برای آرمان آزادی ارائه داد که در آن فقط انسان را به بیان عظمت ترسیم کنندگانش نمینشانَد، بلکه قلم را به دست هر انسانی میدهد و میگوید توهم نقش خود را در این تابلو ترسیم کن!
امام حسین (ع): ” کُلُّ حَیٍ سالِک سَبیلی”، هر زندهای این راه را خواهد رفت”.
آیا این کلام حسین فقط منحصر به دورهای خاص از تاریخ است؟
یا کلام دیگرش که میگوید:
اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دین وَ کُنْتُمْ لاتَخافونَ الْمَعاد فَکُونوا اَحْراراً فی دُنیاکُمْ”، ”اگر دین ندارید و از روز حسابرسی ترسی ندارید، در دنیای کنونی خود آزاده باشید”.
آیا حسین در این کلام آزادگی را منحصر به عقیده یا مرام خاصی میکند؟ یا بر روی مهمترین فلسفه وجودی انسان یعنی حرکت از قلمرو ضرورتها به قلمرو آزادی نظر دارد؟!
آری کلام حسین (ع) که بر اساس مسئولیت و روح آشتی ناپذیر انسان با ستم و ستمگر است، همه انسانها را به قیام و شورش علیه ظالمان و سدکنندگان راه تکامل و آزادی انسان در هر لباس و با هر مرامی فـراخوان میدهد. قیامی که هیچ زور و قدرت و توان نظامی و نیرو و هیچ مانعی نمیتواند آن را متوقف کند و توجیهگر انفعال، یأس، تسلیم و خاموشی شود.
از همین رو بود که قیام حسینی فطرت آزادیخواهانه انسان را به غلیان آورد و به سرعت در دلهای دردمندان اثر کرد، هرکس که نیاز به انسان بودن و آزاد بودن داشت و از زندگی خفتبار زیر بار ظلم و ستم منزجر بود، پیام حسین را به گوش جان شنید. پیام را کاروان اسیران سرفراز و سالار کربلا زینب (ع) به گوش تاریخ رساند و آزادگان زمان را برانگیخت.
بهدنبال شهادت امام حسین و افشاگریهای حضرت زینب و امام سجاد، ابتدا اعتراضات اجتماعی در شهرهای مختلف و حتی از مجلس ابن زیاد و یزید علیه این جنایت بزرگ آغاز شد. در مدینه شورش بزرگی برخاست که به قتل عام مردم توسط حکومت یزید انجامید. یزید در شورش دیگری که در مکه انجام گرفت دستور داد خانه کعبه و مسجدالحرام را به آتش بکشند و کعبه را ویران کرد. اما این جنایات مردم را به مبارزه بیشتر علیه حکومت یزیدی برانگیخت. در کوفه ۴سال پس از شهادت امام حسین قیامهای بزرگی برپا شد که دهها هزار نفر در خلال آنها کشته شدند. از جمله میتوان از قیامهای سلیمان ابن صرد خُزاعی، مختاربن ابی عبیده ثقفی، ابراهیم ابن مالک اشتر نخعی و قیامهایی که تحت نظر محمد حنفیه برادر کوچکتر امام حسین در همان چند سال اول بهوقوع پیوست نام برد قیامهایی که ضمن افشای چهره دجالگرانه امویان، مشروعیت آنان را تحت عنوان خلیفه مسلمین بهشدت زیر سؤال بردند. بسیاری از علویان بر اثر فشارهای حکومتهای اموی به ایران هجرت کردند و از آنجا که ایرانیان نیز زیر ظلم و ستم بنی امیه بودند، به همکاری و همراهی با علویان برخاستند. در تمامی این قیامها انگیزهٔ اصلی خونخواهی حسین بن علی علیهالسلام بود.
در قرن دوم هجری زید فرزند امام سجاد نیز قیام بزرگی را در کوفه به خونخواهی امام حسین به راه انداخت که توسط بنی امیه شدیداً سرکوب شد و هزاران کشته به جای نهاد.
انتقام خون حسین (ع) آنچنان انگیزهٔ پرقدرتی بود که شدیدترین سرکوبیها نمیتوانست آن را از میان ببرد این انگیزه بهویژه رنجبران و ستمدیدگان را گرد هر کس که داعیه خونخواهی حسین را داشت جمع میکرد. سرانجام تمامی این قیامها به سرنگونی حکومت بنی امیه منجر شد.
در این میان عباسیان که فرصتطلبانه خود را انقلابی و هوادار خاندان حسین (ع) جا میزدند، حاکمیت را ربودند و حکومت ظالمانه خود را تحت عنوان اسلام گستردند. عباسیان در ابتدا خود را از پیروان حسین علیهالسلام معرفی میکردند و در زمان هارون الرشید بنایی نیز برای مزار شهیدان کربلا و امام حسین (ع) درست کردند اما دیری نگذشت، که ظلم و ستم عباسیان از یکسو و داشتن الگوی آزادیخواهی همچون حسین ابن علی از سوی دیگر، ستمدیدگان ایران را به کنار زدن پرده دجالیت از حاکمیت عباسی برانگیخت و مبارزات علویان علیه حکومتهای عباسی آغاز شد. در قرن سوم هجری فرزندان زید که پسر امام سجاد (ع) بود در شمال ایران و طبرستان و خراسان قیامهای بزرگی برپا کردند و دولت علویان را در طبرستان تأسیس نمودند که تا قرن ششم ادامه یافت. در قرن هشتم هجری نهضت سربداران با الهام از قیام عاشورا علیه حکومت مغول در خراساًن ایجاد شد.
به این ترتیب میبینیم که قیام عاشورا نزدیک به صد سال، الهامبخش، موتور محرک و راهگشای مبارزان راه آزادی بهخصوص در ایران بود. پیام حسینی چه در برابر حاکمان زورگو و دینفروش و چه در برابر دشمنان خارجی همچون مغولها، انگیزه قیام و حرکت میداد.
جنگ نرم علیه امام حسین و قیام علیه قیام عاشورا
دین فروشان زمان، همان حاکمان زورگو و مستبدی که با دجالگری و مردمفریبی خود را مدعی امام حسین و شیفته او معرفی میکردند، تنها راه مقابله با پیام ظلمستیز حسین (ع) را در تهی کردن داستان عاشورا از روح ظلمستیز واقعیش و استحاله بزرگداشت امام حسین (ع) به مصیبت و روضهخوانی و بیاثر کردن انگیزش پیام عاشورا علیه حکومت خودشان بودند. در همینجا میتوان نقش آخوندهای درباری را که ظالمان و ستمگران حاکم را کم بسته قمر بنی هاشم یا امام حسین و سایر ائمه قلمداد میکردند در این شیادی بزرگ دید.
در قرن دهم هجری سلسله صفویه برای اولین بار حکومت شیعی را در ایران برپا کرد و برای اولین بار حاکم شیعی، خودش به زیارت سید الشهدا رفت و برای بنای کربلا مخارج زیادی کرد. از شاه اسماعیل صفوی تا شاه عباس و شاه سلطان حسین، صفویان تکایا و حسینیههای زیادی بهراه انداختند و تلاش کردند بالکل عشق و علاقه به امام حسین(ع) را در عزاداری خلاصه کنند تا فلسفه قیام حسینی به فراموشی سپرده شود و این رویکرد تا اواخر دوران قاجاریه و طی نزدیک به دو قرن ادامه یافت.
استبداد قاجار و ظلم و ستمی علیه مردم ایران روا میداشت، تا حدودی منجر به زنده شدن روح و پیام امام حسین(ع) شد و بار دیگر بزرگداشت عاشورا به موضوع انگیزش علیه حاکمان ستمگر ولی اینبار شیعه تبدیل شد. با اینکه شاهان قاجار تکیه دولت راه میانداختند و محمدعلیشاه از شدت سینهزنی بر سر و سینه میکوفت اما مردم تمامی آنها را دجالگری و فریب میخواندند و دیگر حنای آنان برای مردم رنگی نداشت.
در کتاب تهران عهد ناصری صفحه ۲۷۰ آمده است: تکیه دولت را ناصرالدینشاه بنا کرد و در زمان مظفر الدینشاه تکمیل گردید. اتاق مخصوص شاه قاجار در تکیه دولت یکی از غرفههای بالایی بود که جلوی آن پردهای مشکی آویخته بودند. اطراف منبر تکیه، متجاوز از سیصد روضهخوان و واعظ گرد میآمدند و برای اجرای مراسم مذهبی یکی پس از دیگری بر فراز منبر میرفتند... شبیه خوانی در تکیه دولت تا اواخر دوره قاجاریه کم و بیش برگزار میشد ولی در این اواخر دیگر آن رونق و جلوه سابق را نداشت تا اینکه تدریجا بهعلت انقلاب مشروطیت... متروک گردید.
در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان صفحه ۲۸۰ در احوال محمدعلی شاه قاجار این پادشاه مستبد که مجلس منتخب مردم را به توپ بست آمده است: ”نسبت به حضرت سیدالشهداء امام حسین ارواحنا فداه اظهار ارادت و عقیدت میکرد چنانچه در روز عاشورا قمه و قداره بهسر میزد و خون سرش را به روی صورتش میمالید و در شب عاشورا هزار و یک عدد شمع در اتاقش روشن میکرد و شمع چهل منبر را روشن میکرد اما احترام ماه محرم را منظور نداشت. در ایام عاشورا بود که تلگراف حمله به تبریز را مخابره کرد و حکم داد اهل تبریز را در حالتی که مشغول عزاداری بودند قتل و اسیر و غارت نمایند. در روز عاشورا آنقدر خون از سرخود جاری میکرد که بهحالت غش میافتاد.... ”
در سال ۱۲۸۴شمسی و قبل از انقلاب مشروطه وقتی شیخ محمد واعظ که از مشروطه خواهان بهنام بود توسط نیروهای عین الدوله که نامش عبدالمجید بود دستگیر شد. سربازان برای ایجاد رعب و وحشت در مردم، در اطراف او شلیک میکردند. این عمل مورد اعتراض جوانی بهنام عبدالحمید قرار گرفت. نیروهای عینالدوله در دم او را به تیر بسته و کشتند. مردم در تشییع عبدالحمید به عزاداری پرداخته و شاعری در مورد او گفت:
تیرش به سینه خورد به مظلومی حسین قلبش بگشت پاره به مجروحی حسن
از نو حسین کشته ز جور یزید شد عبدالحمید کشته عبدالمجید شد
(تاریخ بیداری ایرانیان آمده است صفحه ۱۸۹-۱۹۳)
به این ترتیب مردم، رژیم استبدادی قاجار را در موضع یزید و آزادیخواهان مشروطه و مخالفان قاجاریه را در مظلومیت و حقانیت پیرو حسین علیهالسلام میدانستند.
دیگر دکان اسلام پناهی قاجاری در ضدیت و سرکوب مشروطه خواهان دردی را دوا نمیکرد و در هر مراسمی استبداد قاجار را با حکومت بنی امیه و ستمگریهای آنان مقایسه میکردند.
در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان آمده است: در نظر مردم عوام محقَق بود که قاجاریه از اولاد بنی امیه میباشند و این عقیده به حدی در مردم رسوخ دارد که میگویند خنجری که با آن سر حضرت سیدالشهداء (ع) را بریدهاند به خانواده علاءالدوله (فرماندار نظامی تهران در زمان مشروطه) به ارث رسیده است و اَلْیوم در خانه علاء الدوله است”. (تاریخ بیداری ایرانیان جلد اول صفحه ۴۹۱)
روحیه ظلم ستیزی و الهام از پیام سیدالشهدا حسین علیهالسلام برای مبارزه علیه ظلم و بیداد در دوران انقلاب مشروطه، موردتوجه بسیاری از مستشرقین یعنی پژوهشگران آن دوران قرار گرفت.
نیکلسن، شرق شناس مشهور نوشته است: همه مورخان مسلمان [بجز گروهی بسیار اندک] بر ضد امویان همسخنند. حسین بن علی را شهید میدانند و یزید بن معاویه را سفاک و ستمگر میشمارند. نیکلسن در جای دیگری درباره قیام کربلا مینویسد: حادثه کربلا مایه پشیمانی [و تأسف] امویان شد زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین همصدا شدند و صدای آنها در همه جا و مخصوصاً نزد ایرانیان انعکاس یافت.
پروفسور براون شرق شناس مشهور دیگر درباره حادثه کربلا مینویسد: گروه شیعه یا طرفدار علی، پس از رخداد کربلا دگرگون شد و خاطره زمین کربلا که بخون فرزند پیغمبر آغشته بود و یادآوری عطش سخت وی و پیکرهای نزدیکانش که اطراف او روی زمین ریخته بود، کافی بود که عواطف مردم را به هیجان آورد و روح آنان را غمگین کند، چندان که نسبت به رنج و خطر و حتی مرگ بیاعتنا شوند».
پس از انقلاب مشروطه دامنه تأثیرات قیام عاشورا در ایرانیان آزاده نمود بسیاری پیدا کرد و بر انگیزشهای مبارزاتی علیه رژیمهای ستمگر افزود. این روح آزادیخواهی در ایران تحت حاکمیت دیکتاتوری سلطنتی پهلوی ثبت شده است.
امام حسین و قیام عاشورا الهامبخش، راهگشا و شورانگیز
دکتر مصدق پیشوای فقید نهضت ملی ایران در یکی از جلسات بیدادگاه شاه فریاد کشید: «مسلک من مسلک حضرت سیدالشهدا است. یعنی آنجا یی که حق در کار باشد با هر قوهای مخالفت میکنم. از همه چیز میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم نه دختر، هیچ چیز ندارم. مگر وطنم را درجلو چشم دارم...... اعدام توسط شما برای من بزرگترین افتخار است. تا هزار مثل من در راه آزادی فدا نشوند وطن عزیز ما ایران روی آزادی و استقلال را نخواهد دید.به خدای لایزال قسم وقتی که منزل من از چهار طرف بمباران میشد میگفتم باید من کشته شوم تا هدف ملت از بین نرود. من از حکمی که شما بدهید نه تقاضای تجدید نظر میکنم و نه هرگاه شاه عفو نمود آنرا قبول مینمایم».
یکی از انقلابیون مارکسیست ایران، خسرو گلسرخی در بیدادگاه رژیم شاه تأثیر پذیری خود از سرور آزادگان حسین بن علی را این چنین میگوید:
”زندگی امام حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکوت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هر چند که یزید گوشهیی از تاریخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند، راه حسین است…»
بهدنبال سرکوبی قیام خونین ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲که اتفاقاً در روز عاشورای حسینی هم بود و انگیزشهای زیادی هم همین روز در مردم به وجود آورده بود، ترس، تسلیمطلبی و سازش سراپای رهبران آن زمان جامعه را فراگرفت و دیکتاتوری سلطنتی سایه سیاه اختناق را بر ایران گستراند. اما دو سال بعد محمد حنیفنژاد با ایدئولوژی اسلام انقلابی و با الهام از عاشورای حسینی سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت و در حالیکه یأس و سرخوردگی رهبران رفرمیست آن روز جامعه را فراگرفته بود، بنبست تاریخی مبارزات مردم ایران را گشود.
واقعیت این است که همه این تلاشها هنوز به یک اندیشه منسجم و مشخص در قالب یک تشکیلات بالغ نشده بود و در نتیجه فرهنگ راستین عاشورای حسینی در زیر گرد و غبار فرهنگی که توسط ظالمان و دینفروشان حاکم ترویج شد، محصور و مسخ میشد. اما با بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران توسط حنیف کبیر، که مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی را بر اساس مکتب رهاییبخش اسلام سازمان داد، این واقعیت محقق شد و الهام از عاشورای حسینی، مبنای فدا و صداقتی شد که بر سردر سازمان مجاهدین خلق ایران نقش بست. این اندیشه منشأ یک انقلاب بزرگ فرهنگی در تاریخ مبارزات مردم ایران بود. با شناساندن اسلام راستین توسط محمد حنیفنژاد، غبار قرنها از رخ دین زدوده شد و نبرد و شهادت حسین (ع) بهعنوان الگو و مقتدای تاریخی مجاهدین، الهامبخش مردم در مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی شد. چنین بود که بهگفته پدر طالقانی حنیف کبیر و یارانش راه جهاد را گشودند، از خو نشان سیلابها برخاست و دیکتاتوری سلطنتی را سرنگون ساخت. از آنجا که سازمان مجاهدین خلق ایران طی بیش از ۵دهه، اصلیترین سازمان پیشبرندهٔ مبارزه علیه دیکتاتوریهای شاه و شیخ بوده و تاریخچه مجاهدین با بخش عمدهیی از تاریخ مبارزات مردم ایران در این مدت منطبق است، بررسی تأثیر عاشورا بر جنبشهای آزادیبخش طی نزدیک به نیم قرن اخیر را با مروری بر جایگاه عاشورا و فلسفه آن در ایدئولوژی، فرهنگ و عمل مجاهدین دنبال میکنیم.
احمد حنیف در رابطه با برادر بنیانگذارش محمد حنیف میگوید: یکی از مهمترین درسهای مبارزاتی که محمد حنیفنژاد هم میآموخت و هم به همه میداد درسهایی بود که از حرکت امام حسین و عاشورا فرا میگرفت و پیوسته بر آن تأکید میکرد. محمدآقا با شناختی که در طی سالیان از حرکت امام حسین و پیامها و کلام او به دست آورده بود، همه افراد بهخصوص عناصر مذهبی را به ایفای مسؤلیتشان علیه دیکتاتوری دعوت میکرد. در همین برخوردها و بحثها بود که او به شناخت دقیقی از آخوندها رسیده و دریافته بود که دین و مذهب و پیغمبر و امام حسین و ائمه، برای آخوندها، نه اعتقاد و آرمان، بلکه وسیله کسب و کار و نان خوردن است. او میگفت: قرآن راهنمای عمل است ولی آخوندها آن را مرموز و غیر قابل فهم نشان دادهاند که گویی فقط خودشان آن را میفهمند و سایرین نبایستی به آن نزدیک شوند.
در برخورد با محافل مذهبیـ سیاسی و محافل روشنفکری اغلب سر پایبند بودن به محتوای قرآن و عملکردن به آن و بیعملی عناصر این محافل اختلاف پیدا میکرد. به آنها میگفت شما جمله زیارت سرور شهیدان امام حسین(ع) را تکرار میکنید «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزاً عظیما» ولی جز سینهزنی و گریه و زاری هیچ بهایی برای آن نمیپردازید. همه محافل و عناصر را با این معیار میسنجید.
شب قبل از اعدام محمد، ساواک مرا از زندان به یکی از خانههای مخفی خودش برد. بعد، پدر و مادرم را آوردند و بعد هم محمد را... در اثنای صحبتهای او، پدرم از روی عواطف پدری گفت: واقعاً نمیتوانید کاری کنید که اعدام نشوید؟ چه کار میشود کرد؟ اینکه خیلی بهتر است که شما اعدام نشوید. محمد در پاسخ، از امام حسین و از کلمات امام حسین گفت. گفت پدر جان مگر خودت آن همه زیارت عاشورا نمیخواندی؟ مگر آنهمه زیارت وارث نخواندهای؟ خب در آن زیارت چه میگویی، از خدا چه چیزی میطلبی؟ چه کسی را لعن و نفرین میکنی؟ از چی و از کی دفاع میکنی؟ هدف امام حسین چه بود؟ آرمانش چه بود؟ اگر واقعاً برای امام حسین این امکان وجود داشت که با یزید بیعت و سازش کند، برای ما هم که خودمان را پیرو او میدانیم، این راه و این امکان وجود دارد… ولی «هیهات منّاالذلّه!» امکان ندارد ما با این رژیم سازش کنیم، ما پیرو امامانمان هستیم، ما راه امام حسین را انتخاب کردیم، پیشوای ما امام حسین است و ما سر در راه او خواهیم داد».
محمد حنیف در وصیتنامه خود با استعانت از کلام راهبر و مقتدایش امام حسین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف…
از حسین بنعلی علیهالسلام
مرگ بر اولاد آدم لازم گشته همچنان که گردنبند برای نوعروس و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف.
من وصیتنامه زیر را در حال سلامتی و هشیاری کافی مینویسم.
.....
فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
محمد حنیفنژاد ۵۱/۳/۴
در مورد اینکه تا کجا مجاهدین متکی به مشی امام حسین علیهالسلام بودند مسعود رجوی در عاشورای سال ۷۸خود میگوید:
”برای مجاهدین نام حضرت عباس تداعیکننده آیهیی است که بر بالای شهادتگاه او حک شده است: فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما…
این آیه بر فراز ضریح حضرت عباس، برای مجاهدین معنای بهخصوصی دارد، چونکه بذر آنها بهنام امام حسین و حضرت عباس در روز عاشورا پاشیده شده است؛ قطرهیی در دریا و شاخهیی در جنگل، در قلب ارتش حسینی، که فرمانده و پرچمدارش قمربنیهاشم بود.
اصولاً پیام امام حسین و عاشورا ترسیمکننده مرزهای انسانیت و رهایی با مادون تاریخ انسان یعنی با دنیای حیوانی است و در یک کلام خلاصه میشود در «عقیده و جهاد».
این پیام خاستگاه و سرچشمه عقیدتی و سیاسی و مشخصاً مشی مبارزاتی و استراتژی ماست؛ بهمعنی شکستن بنبست با حداکثر فداکاری! حال، شرایط هرچه میخواهد تیره و تار باشد…
خون جاری دوران و فشرده سیاست و استراتژی ما، عبارت است از مبارزه مسلحانه انقلابی برای سرنگون کردن رژیم ضدبشری خمینی و نیل بهآزادی و حاکمیت مردم ایران. با این شاخص و با این مرزبندی است که خودمان را در برابر شیخ و شاه تثبیت کردیم و پیش رفتیم”.
کتاب امام حسین (ع) که برای اولین بار روح راستین قیام حسینی را تصویر کرده است، عملکرد و آثار اندیشه حسینی را در تار و پود اندیشه و عمل مجاهدین نشان میدهد.
اندیشه عاشورایی یعنی فدای کامل و بیقید و شرط تا هر چقدر که شرایط مبارزه با ظالمان و دینفروشان حاکم و غاصبان حاکمیت مردمی میطلبد. این است رمز ماندگاری، گرچه بهقول سردار شهید خلق موسی خیابانی شرایط این روزگار مانند شرایط قیام امام حسین (ع) نیست که به عبور از یک عاشورای تمامعیار نیاز باشد و نیازی نبوده که استراتژی مجاهدین، استراتژی عاشورایی باشد، اما روح عاشورا یعنی فدای همه چیز در راه آزادی مردم، مبنا و پایهٔ اندیشه مجاهدین و راهنمای عمل آنها در هر شرایطی بوده است. و چنین بود که موسی، بیان کننده این واقعیت، کوتاه زمانی بعد در کنار و همراه اشرف زنان مجاهد خلق، خالق عاشورای مجاهدین شدند.
تن دادن پر اشتیاق بهشهادت توسط حنیف کبیر در شرایطی که ساواک برای او پنجرهیی به ماندن با شروط مشخصی گشوده بود، آنچنان که خود در آخرین لحظات حیاتش نوشته است، نیز با الهام از عاشورای حسینی است.
عاشورای حسینی علاوه بر فلسفه بلندی که در راستای انطباق عمیق با وجود و هستی دارد و در پاسخ به اصلیترین و مهمترین سؤال فلسفه یعنی بودن یا نبودن بارز میشود، اندیشه یا نظرگاه بسیار مهم فدا در راستای بقای آرمان را هم به تاریخ ارائه و هدیه کرده است که همین اندیشه از ابتدا راهنمای مجاهدین و راز و رمز بقای آن بوده است.
در مورد کتاب راه حسین و اهمیت راهگشایی آن رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی در سخنرانییی در سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۷۸گفت:
”راستی این محمد حنیف نبود که پرهیز عمدی آخوندها و حوزهها را در برابر نهجالبلاغه و آموزشهای حضرت علی را در هم شکست؟ چه کسی نهجالبلاغه را وارد تربیت و آموزش کرد در تاریخ معاصر بنیانگذار مجاهدین. راستی که اون سالها میشد حتی یک فرد مبارز، یک گروه مبارز مسلمان، یک ملای نامدار حتی پیدا کرد که کتاب امام حسین مجاهدین را از ابتدا تا انتها مرور نکرده باشه و با شگفتی مجذوب آن نشده باشد؟ آیا ساواک اولین چیزی که توی خانه گروههای مسلمان بهدنبالش بود، همین کتاب نبود؟ آیا همه اعضای "شورای انقلاب خمینی"در حقیقت شورای ارتجاع از بهشتی و موسوی اردبیلی گرفته تا عباس شیبانی و عزت سحابی قبل از اینکه به حاکمیت برسند به این کتاب و سایر آثار مجاهدین مثل "شناخت"، "تکامل"، "راه انبیاء"افتخار نمیکردند و با آنها در همه جا پز نمیدادند؟ این جماعت که قبل از مجاهدین بویی نبرده بودند از انقلاب، مبارزه مکتبی، مبارزه ایدئولوژیک و حتی از کلمات مکتب و انقلاب بخدا بویی برده بودند؟”
یکی از تأثیرات بزرگی که آموزشهای مجاهدین از حرکت امام حسین در جامعه ایجاد کرد، در میان دانشگاهها بود. موجی که در ایام محرم و بهخصوص در روزهای عاشورا به اوج میرسید و دانشجویان با راهاندازی دستجات عزاداری، مضامین مبارزاتی و انقلابی علیه رژیم شاه رو به میان تودههای مردم میبردند و حرکت آزادیخواهانه امام حسین رو سرمشق قرار میدادند.
علاوه بر کتاب راه حسین که از نظر آگاهی بخشی و ایجاد انگیزه نقش مؤثری در پایداری مجاهدین در زندانها، شکنجهگاهها و میدانهای اعدام داشت، هواداران مجاهدین نیز در مقاطع مختلف از جمله در جریان انقلاب ضدسلطنتی در مساجد و تکایا به برانگیختن مردم علیه دیکتاتوری سلطنتی با استفاده از الگوی امام حسین میپرداختند. شعارهایی همچون ” مرگ بر این حکومت یزیدی”، ”راه حسین در ایران راه مجاهدین است” که حتی در تظاهرات میلیونی روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۵۷در تهران و شهرستانها توسط مردم و جوانان داده میشد بیانگر گستردگی همین فرهنگ مبارزاتی ناشی از حرکت امام حسین در میان تودههای مردم بود. در روز عاشورای سال ۵۷که میلیونها نفر از مردم به خیابانها آمدند شعارهای مبارزاتی علیه رژیم شاه با نوحهها در هم آمیخته بود و مشتاقین و مبارزین راه آزادی را علیه ستم رژیم شاه بر میانگیخت.
خمینی دجال هم متقابلا وقتی رهبری انقلاب مردم ایران رو دزدید همه فریبکاری و نیرنگش را روی سوءاستفاده از اسلام گذاشت و بهخصوص با سوءاستفاده از شهادت امام حسین و مراسم محرم، استبداد ننگین خودش را بالکل به این طریق پوشاند. هزاران آخوند در شهرهای مختلف، علاوه بر رادیو تلویزیون و مطبوعات سانسور شده، خمینی دجال را ادامه دهنده راه امام حسین میخواندند و نبرد فرهنگی و سیاسی و ایدئولوژیک علیه چنین فضای آکنده از فریب و ریاکاری بسا مشکل و مشکلتر از هر زمان دیگر بود. و اتفاقاً امام حسین بیش از هر زمان دیگری مظلوم واقع شده بود. زیرا دشمنِ امام حسین خودش را دوست او قلمداد میکرد و در اینجا همانگونه که حسین علیهالسلام در برابر دجالیت یزیدی که خودش را خلیفه المسلمین و نماینده پیامبر میخواند، سینه سپرکرد، کسی هم باید میبود که برای اولین بار با یادآوری فلسفه حرکت ضد ظلم و ضد ستم امام حسین، تودههای مردم را نسبت به خطر دجالیت و استبداد زیر پرده دین آگاه کند. روز ۲۲خرداد سال ۱۳۵۹ برای اولین بار مسعود رجوی با آوردن کلامی از امام حسین علیهالسلام در اجتماع صدها هزار نفره مردم تهران در استادیوم امجدیه خمینی را بهدلیل جنایتها و وحشیگریهای خود و طرفدارانش تلویحا در جایگاه یزید معرفی کرد او گفت:
«حالا بگذار هرچه میخواهند علیه ما توطئه بکنند، شلاق و ژـ۳ بکشند و ما همچنان مانند سیدالشهدا فریاد میزنیم: "ان کان دین محمد لا یستقم الا بقتلی، فیا سیوف خذینی" اگر دین محمد جز با عبور ما از جاده خون، استوار و مستقیم و راست نمیشود، پس ای گلولهها، بگیریدم».
سرانجام سرفصل پایان مشروعیت گذرای خمینی فرا رسید و برای استمرار حکومت ننگین خودش از روز ۳۰خرداد سال ۶۰دستور به رگبار بستن مجاهدین و هواداران آنها رو صادر کرد. شرایط بسیار خطیر تاریخی بر میهنمان سایه افکند، تسلیم به دیو جماران، خمینی جلاد و دجال که مانند یزید آزادیخواهان را بین شمشیر و ذلت تسلیم مخیر کرده بود، در چنین شرایطی یا مجاهدین باید میهن را به این دیو میسپردند تا برای قرنها جولانگاه ددان گردد یا باید با الهام از حسین علیهالسلام سر بهپای آزادی میگذاشتند. سردار شهید خلق که همراه با اشرف زنان مجاهد خلق، خالق عاشورای مجاهدین هستند، لحظه آن تصمیمگیری خطیر و تاریخی را تشریح کرده است:
«ما میگفتیم که حتی اگر یک عاشورا در پیش داشته باشیم آیا باز هم باید در مبارزه قهرآمیز وارد شویم؟ که البته با توجه به شرایط عینی جامعه و مسؤلیتهایی که بر عهده ما بود و قبلاً بدان اشاره کردم، جوابمان هم بدین فرض و این سؤال مثبت بود. بالاخره درست است که شرایط و خط ما خط مشی انقلاب عظیم و بینظیر امام حسین یکی نبود، اما به هر حال ما بهعنوان پیروان و رهروان حسین بن علی علیهالسلام میبایست از پیشوایمان و از راه و حرکت او درس و سرمشق و الهام بگیریم. و به تعهدات و مسؤلیتهای خطیر سرنوشتساز تاریخیمان عمل کنیم. حتی اگر در این راه ما هم همانند امامان عاشورایی در پیش داشته باشیم و همگی در این راه قربانی شویم. بدون شک حتی در اینصورت نیز خط ما نادرست نبود. در هر صورت هر مبارزه انقلابی خواهی نخواهی ضربات و تلفات نیز در بر دارد و هیچوقت نمیتوان صرفاً از روی این ضربات و تلفات درباره صحت خط و حرکت یک سازمان انقلابی قضاوت نمود».
پس از ۳۰خرداد سال ۶۰که دوران مقاومت علیه استبداد مذهبی حاکم بر ایران آغاز شد چه در زندانها و زیر شکنجههای وحشیانه رژیم آخوندی و چه در صحنههای رزم و نبرد امام حسین بهعنوان الگوی ایستادگی و استقامت برای مجاهدین پیوسته الهامبخش بود.
از فرازهای دیگری که بر دجالیت خمینی در سوءاستفاده از امام حسین ضربه زد حضور رهبری مقاومت در کربلای حسینی در هنگام ورود به عراق در سال ۱۳۶۵بود. در این سال رهبر مقاومت مسعود رجوی بلافاصله پس از ورود به عراق به زیارت خاکپای سرور آزادگان حسین ابن علی علیهالسلام شتافت و لیست شهدای مجاهدین رو تقدیم قتلگاه امام حسین کرد.
امام حسین و اندیشه و ارزشهای مبارزاتی که آفرید در هر زمان و مکانی و متناسب با هر شرایطی در هم شکننده تمامی بنبستها و موانع مبارزاتی است. از انتخاب برای مبارزه و از همه چیز گذشتن شروع میشود تا کنار گذاشتن بهترین عزیزان در راه آزادی و رهایی مردم از زیر ستم ستمکاران، از مقهور دشمن نشدن و در برابر زور و قدرتش سر تسلیم فرود نیاوردن تا در گوشه زندان و در اسارت به سرنگونی دشمن فکر کردن، به راستی که حسین علیهالسلام برای همه کس و در همه حالتی آماده است تا درس مبارزه بازگو کند و الگو نشان دهد. یکی از همین الگوها شعار هیهات مناالذله است. شعاری که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا طی خطابه پرشوری خطاب به نیروهای لشگر ابن زیاد قرائت کرد:
ألا إن الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین إثنتین بین السله والذله، و هیهات منا الذلة
همانا این بیاصل و نسب پسر بیاصل و نسب مرا بین دو انتخاب قرار داده، شمشیر و نبرد و جنگ یا ذلت و تسلیم و سازش، و دور باد از ما سازش تسلیم.
این شعار پیوسته در همه شرایط راهگشای نسل مجاهدی بوده که عزم جزم کرده تا در برابر دیکتاتوری مذهبی آخوندی بایستد.
و به این ترتیب خون جوشان سرور آزادگان حسین بن علی علیهالسلام از روزی که بر زمین ریخت تا امروز الهامبخش و درس آموز بزرگترین حرکتهای آزادیبخش و جنبشهای انقلابی بهخصوص در کشور ما ایران بوده است.