728 x 90

۱۳آبان ۱۳۹۱ شهادت ستار بهشتی زیر شکنجه

ستار بهشتی؛ خونی که خشم جهان را برانگیخت

ستار بهشتی
ستار بهشتی

«بنده و امثال من وطن‌فروش نیستیم، عاشق ملت خود هستیم، شما هستید که بیگانه‌پرست و وطن‌فروش هستید».

«من سکوت نمی‌کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد».

 

«شهاب آزادی»، شهابی شد در آسمان آزادی

«ایمیل، مسیج و ضرب‌وشتم در خیابان کمترین کاری است که انجام می‌دهند! دیروز بنده را تهدید می‌کنند، به مادرت بگو به‌زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی‌بندی... می‌گویم کاری انجام نمی‌دهم که لازم به بستن دهانم باشد می‌گویند وراجی زیاد می‌کنی، می‌گویم چیزی که می‌بینم و می‌شنوم می‌نویسم، می‌گویند هر کاری بخواهیم می‌کنیم هر رفتاری را انجام می‌دهیم شما باید خفه شوید و اطلاع‌رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام و نشان! بدون این‌که کسی بداند چه بر سر شما آمده! می‌گویند مردم فلسطین و بحرین در عذاب هستند و کسی نیست یادی از آنها کند شما وطن‌فروش هستید!

بنده و امثال من وطن‌فروش نیستیم عاشق ملت خود هستیم شما هستید که بیگانه‌پرست و وطن‌فروش هستید. روز و شب تلفن‌های تهدید‌آمیز قطع نمی‌شود گویی قرار است با هر سخنی دهان‌مان را ببندیم.

بنده به‌عنوان یک ایرانی می‌گویم، من نمی‌توانم در برابر این‌همه مصیبت سکوت کنم. بنده می‌گویم آقایان شما زیاد وراجی انجام می‌دهید و با این اراجیف کشور را به نابودی کشاندید. من سکوت نمی‌کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد در هر کجای دنیا که باشم و تهدید از طرف هر کسی باشد برای بنده اهمیت ندارد. آقایان دهان‌تان را ببندید ظلم نکنید تا افشاگری نکنیم».

 

آنچه خواندید، قسمت‌هایی از آخرین پست در وب‌لاگ ستار بهشتی با نام کاربری «شهاب آزادی»، جوان ۳۵ساله‌ ایرانی بود؛ کارگر وب‌لاگ‌نویسی که ظلم را برنتافت و به جرم آن همان‌گونه که خود نوشته بود، جانش را فدای ایران، زندگی و پایندگی آن کرد:

«ما را از تهدیدات خود نترسانید چون ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق و شکنجه شدن، ما را از اطلاع‌رسانی کردن بازنمی‌دارد. اگر شعار شما این است که ما بازداشت می‌کنیم، شکنجه می‌دهیم. شما سکوت کنید! شما اطلاع‌رسانی نکنید!

شعار ما هم این است: پا به میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می‌یابیم یا قفس ظلم شما را درهم‌می‌شکنیم».

 

یک بار به‌دنیا می‌آییم و یک بار می‌رویم

ستار قهرمان هم‌چنین در آخرین پست خود در صفحه فیس‌بوک نوشته بود:

«درود بر همه دوستان عزیز!

شما همگی لطف بسیار دارید، چه دوستانی که از طریق مسیج ایمیل و تلفن با من در ارتباط هستند و چه دوستانی که کامنت می‌گذارند. شما لطف دارید. بنده کسی جز یک ایرانی کوچک در خدمت مردمم نیستم و همیشه به یاد عزیزانی که از دست داده‌ایم و یا در زندان‌ها و بازداشت هستند، باشیم. بدانیم یک بار به‌دنیا می‌آییم و یک بار می‌رویم ولی چه خوب است، در آن یک بار با شرف زندگی کنیم و با عزت بمیریم. ممنونم».

 

مرگ در زیر شکنجه به‌جرم بیان عقیده

روشنگری‌های ستار و بی‌پروایی او در نقد این رژیم، علی خامنه‌ای را به وحشت انداخت. او تنها به‌جرم بیان عقیده ـ که نخستین جرم هر ایرانی در این نظام است ـ توسط پلیس جنایتکار فتا در تاریخ ۹آبان ۹۱ با اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت و به محل نامعلوم منتقل شد. وی در ۱۰ و ۱۱آبان در بند ۳۵۰ زندان مخوف اوین در زیر شکنجه‌های وحشیانه‌یی مانند جوجه و آویزان کردن قپانی از سقف قرار گرفت. شدت ضربات وارده با لگد پلیس فتا به‌سر و صورت و دست و پایش به حدی بود که جوان قوی بنیه‌یی چون او را از پای درآورد. شهادت او در تاریخ ۱۳آبان اتفاق افتاد؛ یعنی ۴روز پس از دستگیری.

شهادت این کارگر غیرتمند،‌ ایرانی دردمند، انسان حساس و آزاده، وب‌لاگ‌نویسی که شرف قلم را با نوشته‌هایش گواهی کرد، آن‌قدر فجیع، ناگهانی و مظلومانه بود که افکار عمومی را تکان داد. آری، جرم او، تنها جرم بزرگ و نابخشودنی او این بود که اسرار هویدا می‌کرد.

وقتی خانواده داغدار او علت مرگ این شهید راه بیان عقیده را جویا شدند، ابلیس پیروز مست نشسته سور عزای فرزندان این میهن بر سفره تاراج، با لحنی متفرعن و آزاردهنده گفت:

«خفه شوید و به شما ربطی ندارد!».

 

آثار شکنجه روی بدن ستار

اگر چه در آن هنگام بهانه‌یی به‌نام «خودکشی شدن!» هنوز آن‌چنان فراگیر نشده بود اما شکنجه‌گران این رژیم در مواجهه با امواج برانگیخته از این جنایت به‌طرزی مضحک مدعی شدند که ستار در زندان به مرگ طبیعی مرده است. در همان زمان یکی از بستگانش که جسد در خون تپیده او را در آخرین لحظات دیده بود، گفت:

«روی سرش فرورفتگی بزرگی بوده و روی سرش گچ کشیده بودند. صورتش باد کرده بوده‌ است. به‌محض این‌که بند کفن را باز کردند از کنار زانوی راستش به کفن خون زده و کفن کاملاً خونی شده‌است».

علاوه بر این، یکی از زندانیان سیاسی در آذر ۹۲ بار دیگر تأکید کرد حاضر است در دادگاه شهادت بدهد که ستار بهشتی در زیر شکنجه شهید شد. وی طی نامه سرگشاده‌یی اعلام کرد: در‌ همان شب حضور ستار در بند ٣۵٠ آثار و علایم زیر را مشاهده کردم:

-آثار آسیب دیدگی و کبودی بر روی مچ‌های هر دو دست که نتیجه آویزان کردن از سقف و دستند قپانی بود

- تورم و کبودی شدید در بالای پیشانی، سمت چپ سر

- آثار خون‌ریزی در چشم چپ

- آثار کبودی روی صورت و جراحت روی لب‌ها

- آثار متعدد کبودی در ناحیه قفسه سینه، پهلو و شکم که نتیجه مشت و لگد بازجو بود

 

فضیحت لاپوشانی یک قتل سیاسی

اگر چه قضاییه تحت‌امر ولی‌فقیه، با وقت‌گذرانی و اظهارات ضدونقیض و نیز سردواندن، به‌دنبال خسته کردن شاکیان و به فراموشی سپردن این پرونده در دالان پیچ در پیچ پیگیری‌های قضایی بود اما با ایستادگی شاکیان و کنشگران حقوق‌بشری و نیز پایداری مادر ستار(گوهر عشقی)، این جنایت به فراموش سپرده نشد. خون ستار، در بستر فضای انفجاری جامعه ایران، جوشید و نخفت و گریبان آخوندها را گرفت. مادر ستار در نامه‌یی سرگشاده نوشت:

«خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولان مدعی اسلام‌مداری، گوش شنونده‌یی پیدا شود و ندای دادخواهی مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ... تلاش‌های ما را برای برپایی یک دادگاه عادل، بی‌پاسخ گذاشتند». این در حالی بود که شکنجه و زجرکش کردن ستار، موضوعی آشکار بود. مادر ستار می‌گوید: «بازجوی فرزندم، در برابر دیدگان حاضرین... به من گفت: «ستار را زیر شکنجه کشته است».

مادر شهید ستار بهشتی هم‌چنین با اشاره به پول هنگفتی که رژیم حاضر بوده به‌عنوان حق‌السکوت به او بدهد، می‌نویسد که یکی از سرکردگان نیروی انتظامی، به او رشوه‌یی ۷۰۰میلیون تومانی پیشنهاد کرده، تا در مقابل، او اعلام کند که ستار در تصادف کشته شده است. اما مادر شهید، قاطعانه این پیشنهاد کثیف را رد کرده است.

رژیم قاتلان، پس از آن‌که همه تیرهایش در تطمیع یا تهدید مادر ستار به سنگ خورد و پرونده ستار روی دستش ماند، به ترفند دیگری روی آورد و دستگاه قضاییه جنایت و کشتار رژیم، ابتدا اعلام کرد قتل ستار، «شبه عمد» بوده و برای آن باید روند جدیدی آغاز گردد. اما مادر ستار در واکنش به این ترفند گفت:

«من دادگاه صالح و عادلی در جمهوری اسلامی نیافتم که داد خود را به آن ببرم... در نهایت عزت و افتخار از طرح شکایت مجدد خودداری می‌کنم و اعلام می‌دارم قتل ستار بهشتی بر اساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صریح متهم نزد این‌جانب، قتل عمد بوده».

 

پدری داغدار در کنار پسر آرام گرفت

سردار بهشتی، پدر ستار ـ که ۳روز پس از شهادت فرزند قهرمانش ستار، در زیر شکنجه مزدوران انتظامی رژیم، از شدت تألمات وارده دچار سکته مغزی شده بود ـ هرگز سلامتی کامل خود را بازنیافت. بیماری سردار بهشتی، با سکته‌یی دیگر شدت یافت و سرانجام در اسفند ۹۳ به نزد ستار شتافت تا در کنار او در امام‌زاده محمدتقی رباط کریم آرام بگیرد.

او در ماه‌های آخر حیاتش همواره می‌گفت: «به ستار بگویید، من باید نزد ستار بروم».

 

جانم فدای ایران

اکنون که نفس‌های پدرخوانده جنایت و تروریسم در اثر امواج روشن بیداری و طنین گام‌های قیام مردم ایران در خیابان‌ها به‌شماره افتاده است، زمان آن است که از این شهید قهرمان و این شبآهنگ بیدارگر تقدیر کنیم و یاد او را به شایسته‌ترین صورت گرامی بداریم و این جمله‌ او را به‌یاد بیاوریم که روزی قیام فراگیر مردم ایران را این‌چنین پیش‌بینی کرده بود:

«به‌زودی با قیامی فراگیر، به عمر ننگین این نظام خاتمه می‌دهیم آنچه می‌خواهیم را به‌دست می‌آوریم و آنچه نمی‌خواهیم بر سرتان آوار می‌کنیم. زنده و پاینده‌ ایرانی و ایران جانم فدای ایران...».

 

بر مزار ستار بهشتی

بر مزار ستار بهشتی

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1eca44d2-3487-400f-a738-588b3474862f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات