728 x 90

اول ربیع‌الاول (۱۵شهریور) سالروز بهاران هجرت پیامبر رحمت و رهایی، مبدأ تاریخ هجری قمری ۱۴۴۶ و هجری شمسی ۱۴۰۳

سالروز هجرت پیامبر رحمت و رهایی
سالروز هجرت پیامبر رحمت و رهایی

مفهوم هجرت انقلابی

مسعود رجوی - دانشگاه صنعتی شریف

زمستان ۱۳۵۸

مفهوم هجرت انقلابی با گریز از میدان معرکه فرق دارد. جوهر هجرت نه صرفاً یک بعد و فاصله مکانی گرفتن با کانون حادثه، حذر کردن از فداکاری و نثار، بلکه دقیقاً، خطر‌کردنِ، بیشتر خطر کردنِ. تفاوت هجرت پیامبر هم با اصحابش در صدر اسلام، با راحت‌طلبی و عافیت‌جویی‌های به‌اصطلاح هجرت‌نمایانه امروز، در همین است. یکی تن میده به هر گونه آوارگی و خطر و دیگری از خطر و ایثار حذر می‌کنه. جوهر یکی، مقاومت هر چه بیشتره و جوهر دیگری، هر چه کمتر مقاومت‌ کردن و هر چه کمتر فشار را تحمل‌کردن است. آن یکی هر کلاه‌شرعی هم سرش بگذاریم، نوعی تسلیم‌طلبی است، حتی در ظریف‌ترین صورت‌هایش. و این یکی تطبیق تکاملی است. مگر می‌شه در جاده تکامل هم دروغ گفت؟ بنابراین تطبیق، با تن‌پروری، با راحت‌طلبی، با حذر از خطر، اساساً متفاوته. چرا که از روز اول رهنورد تکاملی ما با خطر عجین و تنگاتنگ بوده، منهای این، اصلاً حضور نداشته. یعنی می‌خواهیم بگوییم از آغاز به دین همه حاملان راستین تکامل، به آیین همه ماهی‌های سیاه و کوچک، به همه انبیاء و انقلابیون، باز هم حرام آمد کرانه، حرام آمد گوشه‌گیری و انزوا و همین تفاوت قاعدین و مجاهدینه.

 

مروری فشرده بر تاریخچه هجرت پیامبر

شرایط طاقت‌فرسا

۲ماه پس از شکسته شدن تحریم و محاصرهٔ رسول خدا و مسلمانان در شعب ابیطالب، ۲حامی بزرگ رسول خدا، یعنی حضرت خدیجه‌ ام‌المؤمنین که همهٔ ثروت خود را برای پیشبرد رسالت پیامبر اکرم هزینه کرده بود و ابوطالب عموی پیامبر که با تمام توان خود از پیامبر اسلام حفاظت می‌کرد، وفات کردند. در نتیجه ارتجاع مکه فشارهای طاقت‌فرسا به رسول خدا وارد می‌کردند و هر لحظه امکان ترور او وجود داشت و هیچ‌کدام از سران قبیله حاضر به حمایت و حفاظت از رسول خدا نبودند.

رسول خدا برای پیدا کردن جای امنی به طائف رفت. اما سران قبایل در طائف، مردم را تحریک کردند و به سمت پیامبر سنگ پرتاب می‌کردند که زیدبن حارثه به زحمت توانست پیامبر را از آن مهلکه بیرون بکشد.

رسول خدا، از طائف به مکه بازگشت. و چون در تهیدید بود خواستار حمایت مطعم بن عدی یکی از سران مکه شد و او خودش با حضرت محمد وارد مکه شد تا کسی متعرض وی نشود.

در ذیحجه سال یازدهم بعثت، ۶نفر از یثرب به مکه آمدند. حضرت محمد با آنان در عقبه (خارج مکه) دیدار کرد و برایشان از قرآن خواند آنها اسلام آوردند و گفتند ما قبایل خودمان را در حال درگیری و جنگ گذاشته و آمده‌ایم و امیدواریم که خداوند به وسیلهٔ تو بین آنها الفت ایجاد کند. آن ۶نقر وقتی به یثرب برگشتند تا آنجا که توانستند مردم یثرب را در جریان دین اسلام قرار دادند.

در ماه ذیحجه سال دوازدهم بعثت، ۱۲نفر از یثرب که برای زیارت به مکه آمده بودند، حضرت محمد با آنان در همان محل «عقبه» دیدار کرد و دعوت به اسلام کرد. آنها به دعوت حضرت محمد پاسخ مثبت دادند و به او ایمان آوردند و با حضرت محمد بیعت کردند.

پس از بیعت ۱۲نفر از اهالی یثرب با رسول خدا، پیامبر مصعب ابن عُمیر را که یک مجاهد بسیار وارسته‌ای بود، به درخواست هیأت یثرب، با آنها به یثرب فرستاد تا مردم یثرب را به اسلام دعوت نموده و ایدئولوژی رهایی‌بخش اسلام را تبلیغ و ترویج کند. مصعب که فرد بسیار باظرفیت، مستعد و دانش‌آموختهٔ رسول خدا بود توانست سعد بن معاذ و سعد بن عبادهٔ و اُسید بن خُضیر، یعنی رؤسای ۲قبیله مهم یثرب یعنی «اوس» و «خزرج» را مسلمان کند. مصعب با موضوعات و مشکلاتی مواجه بود که با ظرفیت ایدئولوژیک خود آنها را حل کرد. مصعب پس از انجام مأموریت ایدئولوژیک خود و به اسلام گرویدن ۲طایفه اوس و خزرج و اکثر مردم یثرب(نام اول مدینه) به مکه بازگشت.

 

پیمان عقبه دوم

در ماه ذیحجه سال ۱۳بعثت، هیأت بزرگی از مسلمانان یثرب متشکل از حدود ۸۰نفر که ۲نفر از آنها زن، به‌نام‌های نسیبه بنت کعب ام عماره (نسیبه در جنگ احد نقش مهمی داشت) و أسماء ام عمرو بن عدی بودند به مکه آمدند.

سران قریش پی برده بودند که محمد در ماه‌های حرام، دست به کارهایی می‌زند به‌خصوص به آنها خبر رسیده بود که در یثرب، محمد طرفداران زیادی پیدا کرده است. به این دلیل بسیار مراقب کارها و رفت و آمدهای حضرت محمد در ایام زیارت در مکه بودند. هیأت بزرگ یثربی، در عقبه(خارج مکه) با رسول خدا، مخفیانه دیدار کردند و همه ۸۰نفر با حضرت محمد بیعت کردند. این بیعت نسبت به بیعت قبلی یک کیفیت جدیدی بود زیرا آنها متعهد شدند که اگر رسول خدا به یثرب برود، آنها از رسول خدا، مانند خانوادهٔ خودشان دفاع کنند و هر مسلمانی هم که به یثرب بیاید، او را در خانواده خود، پذیرا شوند. اسم این پیمان، پیمان عقبه دوم است.

این ۸۰نفر به‌طور عمده مردم یثرب را نمایندگی می‌کردند زیرا اینها که بعداً اسم انصار را به خود گرفتند، آن‌چنان به عهد و بیعت خود در دفاع از پیامبر و آرمان او وفادار ماندند که بارها مورد تمجید خدا و رسولش قرار گرفتند. البته هنوز برخی از رؤسای قبایل مانند عمرو بن جموح بت‌پرست بودند. پسر عمرو به‌نام معاذ بن عمرو در مکه با پیامبر اسلام بیعت کرده بود. عمرو بن جموح قبل از هجرت در نتیجهٔ تلاش‌های پسرش مسلمان شد و بعدها یکی از شهدای والامقام احد شد.

بیعت عقبهٔ دوم، سرآغاز یک جهش بزرگ و نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود. به‌خصوص که صورت مسألهٔ آن روز مسلمانان، مسأله حیات رسول خدا بود و همه چیز به این بستگی داشت. اینک جانبازانی پیدا شده که از او حفاظت می‌کنند و تاریخ نشان داد چه وفاداران صادق و قهرمانی بودند. علاوه بر آن، محلی پیدا شده که رسول خدا می‌تواند در آنجا مستقر شود. این بیعت در ماه ذیحجه در سال سیزدهم بعثت بود.

سران قریش به‌شدت به رفتار کسانی که از یثرب(مدینه) آمده بودند مشکوک شدند و می‌ترسیدند که آنها با محمد سر و سری داشته باشند. لذا آنها را تحت فشار گذاشتند و تهدید به بازتاب‌های سخت و خونین کردند حتی نفرات قریش سعد بن عبادهٔ را که می‌دانستند فرد مهمی است، دستگیر کردند و با ضرب‌وشتم و کشان‌کشان او را به مکه برده و در مورد رابطه‌اش با حضرت محمد بازجویی و تنها با شهادت مثبت یکی از خود قریش او را آزاد کردند.

 

هجرت به یثرب (مدینه)، سرآغاز تاریخ نوین

بعد از بازگشت یثربی‌ها از مکه، سخت‌گیری علیه شخص حضرت محمد افزایش یافت. آنها محمد را بین ۲انتخاب قرار دادند یا مرگ یا ندامت و دست برداشتن از ادعای پیامبری. اما پیامبر از رساندن پیام‌های خدایی بازنمی‌ایستاد.

 

فراخوان به هجرت

پس از بیعت عقبه دوم در سال ۱۳بعثت، حضرت محمد به مسلمانان دستور داد که به یثرب بروند. مسلمانان، به غیر از خود پیامبر و ابوبکر و حضرت علی و چند نفر دیگر یعنی حدود ۷۰نفر، به یثرب رفتند. حضرت محمد برای حل و فصل باقیمانده کارها و امورات خود در مکه، به علی دستور داد تا آن کارها را انجام بدهد و پس از انجام آن کارها، علی همراه با مادر خودش و دختر پیامبر و... به یثرب برود.

هجرت از مکه به مدینه، یک انتخاب نوین برای هر مسلمانان بود. در آن شرایط اجتماعی اقتصادی در مکه، کنده شدن از سرزمین آبا و اجدادی و جدا شدن از قبیله و خانواده، بسیار سخت بود. افراد سست‌عنصر و سست‌ایمان، نتوانستند خود را از قید و بندهای قبیله‌یی و خانواده و تعلقات دیگر آزاد کنند ندامت و خفت و خواری را در مقابل سختی‌ها و مجاهدت در راه خدا، انتخاب کردند و تعداد کمی از مسلمانان هم که اسلام آنها برای سران مکه لو نرفته بود، در مکه ماندند.

 

ضرورت هجرت رسول خدا

پس از رفتن بیعت‌کنندگان یثرب از مکه، سران ارتجاع و اشرافیت مکه تصمیم گرفتند، به هر ترتیبی شده، مسلمانان را تار و مار کرده و به‌ویژه، رسول خدا را از میان بردارد. وقتی به دستور رسول خدا، مسلمانان به مدینه هجرت کردند، سران مکه ترسیدند که اگر محمد به آنها بپیوندد و در یک جایی مستقر شوند، دیگر نمی‌توان آنها را دست‌کم گرفت و یک تهدید بسیار مهم برای مکه خواهد بود. علاوه بر سران مکه، تعداد دیگری هم در “دار الندوة”(باشگاه اشرافیان و مرتجعان قریش)، به چاره‌جویی پرداختند سپس در یک تصمیم شقاوت‌بار، حکم قتل پیامبر را صادر کردند و ۱۲قبیله (یا به روایت برخی تاریخ‌ها، ۱۸ قبیله) روی کشتن حضرت محمد با همدیگر، پیمان خون بستند. پیمان این بود که از هر قبیله یک نفر با شمشیر و همزمان با همدیگر، ضربات شمشیر را بر حضرت محمد فرود آورند به‌نحوی که آن ضربات یک ضربه به حساب بیاید تا هیچ قبیله‌ای به تنهایی، به‌عنوان مسئول قتل محمد شناخته نشود. این تاکتیک یعنی فرود ضربات با همدیگر تا یک ضربه به حساب بیاید، نظریه ابوجهل بود.

 

علی علیه‌السلام در بستر رسول خدا

دستور خدا این بود که پیامبر آن شب در خانه خود نخوابد و از آن خارج شود. بنا بر این حضرت محمد به علی گفت:

«به جای من در بسترم می‌خوابی و از این روانداز سبز استفاده می‌کنی. من از مکه خارج خواهم شد. پس از رفتن من، سایر امورات من را حل کن و امانت‌هایی که چند نفر پیش من دارند، آنها را به صاحبان‌شان برگردان». هم‌چنین بقیه کارهایی که باید حضرت علی انجام می‌داد را به وی سفارش کرد و در ادامه گفت پس از انجام این کارها، همراه با مادرت (فاطمه بنت اسد) و دخترم (فاطمه) و... به سمت مدینه راه بیافت.

سپس رسول خدا مستقیما به خانهٔ ابوبکر رفت و به ابوبکر گفت به من اجازه هجرت داده شد. ابوبکر پرسید آیا می‌توانم همراهت بیایم؟ پیامبر گفت بله حتماً باید بیایی. آنها سریع راه افتادند رسول خدا با ابوبکر در خارج مکه، وارد یک غار شدند. قاتلان در خانه رسول خدا با شمشیرهای آخته با حضرت علی در بستر پیامبر مواجه شدند و به‌سرعت به جستجوی پیامبر پرداختند و به‌طوری که در روایات شورانگیز هجرت آمده قاتلان تا نزدیکی غار هم آمدند اما به پیامبر دست نیافتند و رسول خدا و ابوبکر پس از ۳روز از غار خارج شده و روانه مدینه شدند.

 

ورود رسول خدا به مدینه

پس از چند روز توقف در قباء، رسول خدا وارد یثرب یا مدینه شد. قبل از ورودش، مهاجرینی که قبل از رسول خدا به مدینه رسیده بودند، هر کسی در خانهٔ یکی از اهالی مدینه مهمان بودند. هنگام ورود حضرت محمد به یثرب، مردم یثرب به‌ویژه جوانان و زنان، استقبال پرشوری از رسول خدا به‌عمل آوردند و چند بیت شعر را با آواز می‌خواندند. بسیاری از مسلمانان هنوز هم در روز مولود حضرت محمد این آواز را با همان آهنگ آن موقع، می‌خوانند.

 

مسعود رجوی - ۱۶ آبان ۹۴ (نشست عمومی در لیبرتی پس از حمله موشکی ۷آبان ۹۴)

پیشرفت و پیروزی در مسیر تکامل را خدا خودش تضمین کرده است:

إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کفَرُواْ ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کلِمَةَ الَّذِینَ کفَرُواْ السُّفْلَی وَکلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا وَاللّهُ عَزِیز حَکیم (سوره توبه آیه ۴۰)

بله: وَجَعَلَ کلِمَةَ الَّذِینَ کفَرُواْ السُّفْلَی وَکلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا

علت در این است که کلمه و پدیده و نقشه‌مسیر حق‌ستیزان، دست پایین و سفلی است، سفله‌گری است.

ولی کلمه خدا دست بالا را دارد سرانجام خود را بالا می‌کشد؛ به اوج و نوک قله می‌رساند و اثبات می‌کند.

وَکلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا: این همان تاریخچه ۵۰ساله ۶۰ساله سازمان است همه کس از هر سو در این ۵۰سال در این ۶۰سال بر سرش ریختند.

ارتجاع و استعمار و هر کس و ناکس دیگر، از شیخ و شاه تا انواع و اقسام مزدوران و نظریه‌پردازان ارتجاعی و استعماری و قلم به‌مزدان، از خائن و زالو گرفته تا اپورتونیست و پیمان‌شکن و... و...

اما باز هم می‌بینیم که شاه رفت، شیخ هم رفتنی است و عنصر ماندگار همان «کلمه عُلیا» است... .

آیه ۴۰ از سوره توبه مربوط به لحظاتی است که پیامبر با ابوبکر در غار بودند.

می‌گوید: شما هم که کمکش نکنید، خود خدا هست و کفایت است؛ وقتی که او را از شهر و دیارش اخراج و خارج کردند، وقتی که درصدد قتل او بودند و به تعقیب او برخاستند؛ اول به خانه‌اش رفتند تا او را در رختخوابش به‌قتل برسانند. اما دیدند علی به‌جای او در بسترش خوابیده است. به‌عبارت دیگر، در تاکتیک رزمی و جنگی، او برای رزمی بالاتر در این میدان، جاخالی داده و به‌جانبی دیگر هجرت کرده است...

اکنون با ابوبکر در یک غار تحت محاصره است و دشمن دارد در پیگرد خود به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.

إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَأَیدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا

آن هنگام که به هم صحبت خود می‌گوید: ناراحت و اندوهگین مباش، خدا با ماست. سپس خدا سکینه خود را (که همان آرامش و اطمینان قلب باشد) بر او فرستاد و او را با نیروها و لشگرهایی دیده‌ناشدنی مدد کرد.

وَجَعَلَ کلِمَةَ الَّذِینَ کفَرُواْ السُّفْلَی وَکلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا

و به این ترتیب کلمه حق‌ستیزان را دست پایین و سفلی قرار داد و کلمه خدا را بالا و بالاتر برد و عالی و عالی‌تر قرار داد. یعنی که در جریان تکامل روی محور پیشرفت و ترقی هر چه فراتر و بالاتر... آینده متعلق به آنها و از آن آنهاست.

بله، ته دره نصیب و جایگاه نیروهای ظلمت و ارتجاع باد. نصیب و جایگاه کلمات خدایی و مجاهدان راه خدا و خلق نوک قله و پیکان تکامل است.

 

مسعود رجوی - ۱۷بهمن ۱۳۹۴

لیبرتی – نشست عمومی بر سر راه انتقال مؤسسان چهارم

در آستانه هجرت بزرگ مجاهدین

مفهوم و الزامات آماده‌باش

در جمیع جهات

هدف جان به‌در بردن و «نه‌جنگ» نیست. هدف سرنگونی و غرق کردن سپاه فرعونی و خلافت ارتجاعی است. در تاریخ اسلام هم که هجرت مبدأ تقویم و گاه‌شمار آن شده است، هدف جان به‌در بردن و «نه‌جنگ» نبود بلکه هدف به‌قول شما جنگ صدبرابر و بیشتر و بیشتر بود. در یک‌کلام پیامبر ما، مقدمات و الزامات فتح مکه، درهم‌شکستن بتها و سرنگونی ارتجاع حاکم و پایان دوران جاهلیت را فراهم می‌کرد.

با نگاهی به هجرت از لیبرتی به آلبانی می‌بینید که چه انتقال و چه آزمایش بزرگی در پیش داریم. بحث از مشتی افراد در جستجوی سرپناه نیست، بحث از انتقال یک سازمان و یک ارتش و یک مقاومت با هویت سیاسی و مبارزاتی و ایدئولوژیکی آن به موقعیت امن است تا بتواند مراحل بعدی را آغاز کند.

همان سازمان و ارتش و مقاومتی که ارتجاع و استعمار در ۱۳سال گذشته با تمام توش و توان بر آن تاختند تا آن را از بین ببرند. از امکانات ۱۲دولت علیه ما استفاده شد. بعد هم، سازمان‌های شناخته شده بین‌المللی که کارشناسان فروبردن صدای خلق‌های مظلوم و مقاومت آنها مثل مقاومت مردم ایران در چرخ گوشت نظم نوین جهانی هستند، یکی پس از دیگری سر رسیدند. همان سازمان‌های بین‌المللی که اینگرید بتانکور آن را با مارتین کوبلرش «یکنوع دایناسور چشم‌بسته» و «یک هیولای عظیم‌الجثه» توصیف کرد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/70d581aa-296f-4c4f-bf99-c7d5cdbd3bda"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات