یا رب این کعبهی مقصود، تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش، گل و نسرین من است
سفری به سوی خانه خدا
که مغیلان طریقش، گل و نسرین من است
سفری به سوی خانه خدا
لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، انالحمد و النعمه لک والملک، لا شریک لک لبیک
آمدم، خدایا آمدم و دعوتت را اطاعت کردم، پروردگارا تو را شریکی نیست. لبیک، همانا حمد و نعمت برای تو و همه چیز در ید قدرت توست، تو را همکار و شریکی نیست، خدایا دعوتت را اجابت کردم.
پله پله تــا ملاقات خدا شو رهسپار
پله اول، منم، ای یار! من را دوست دار
در همین نزدیکیات، من حلقه وصل توام
در همین نزدیکیات، من حلقه وصل توام
بهر شادیهای من، رنجی به خود هموار دار
قطرهگر خواهد که روزی غرقه در دریا شود
قطرهگر خواهد که روزی غرقه در دریا شود
باید اول وصل سازد خویش را در جویبار
صدهزاران بار باید در طریق وصل دوست
صدهزاران بار باید در طریق وصل دوست
خویش را بر سنگ و صخره کوفتن در رودبار
خویش را نابود کردن بهر بــــود دیگران
خویش را نابود کردن بهر بــــود دیگران
بود کردن، خویش را در قطرههای بیشمار
حلقـه حلقــه، نهرها با نهرها در هم شوند
حلقـه حلقــه، نهرها با نهرها در هم شوند
تا رسد این رود جانها تا به بحر کردگار
وه که چه شورانگیز است حج؛ یعنی قصد و نیت، قصد و نیت سفر به خانه دوست، به خانه آن معبود یگانه. خانهیی که صاحبی جز خدا ندارد یعنی که خانهی همه مردم است. خانه همه انسانهای روی زمین از هر جنس و نژاد و رنگ و آیین، سفری برای طواف کعبه دلها و نیازگاه آزادی و مأمن رهایی و آرمانهای والای بشری است.
پس اکنون که قصد سفر به خانه خدا کردهای، دیگر خودت باش و خود را از تعلقات این دنیا آزاد و رها کن. کفش و لباس درآور و خود را بتکان و هرآنچه را با خود از این جامعه داری کنار بگذار. لباسی بر تن کن که دوست را خوش آید. لباس طهارت و یکرنگی برای تمامی زائران و لباس خلوص و عبودیت؛ لباس احرام.
اکنون خود را فراموش کن آنچنان که حتی به آیینه هم نگاه نکنی و بوی خوش هم نزنی و تمام رویکردهای این دنیایی را دور بریزی و این چنین راهی خانه خدا محرم میشود. محرم شدن فقط به تغییر لباس نیست، بر رهروان خانه خدا از این پس با برتن کردن جامه احرام، ۲۴ عمل حرام میشود و بدینگونه راهی خانه خدا محرم میگردد. دروغ گفتن، فحش دادن، ستیزه کردن با خلق خدا، زینت کردن، شکار و آزار حیوانات، چتر و سایبان برای خود درست کردن، کفش رویهدار پوشیدن. وخلاصه، مدتی دوری گزیدن از پارهیی راحتیها و تنعم این دنیا و هرمقام و رتبه و جایگاه که داشته و دور ریختن خودخواهیها و بدخواهیها.
وه که چه شورانگیز است حج؛ یعنی قصد و نیت، قصد و نیت سفر به خانه دوست، به خانه آن معبود یگانه. خانهیی که صاحبی جز خدا ندارد یعنی که خانهی همه مردم است. خانه همه انسانهای روی زمین از هر جنس و نژاد و رنگ و آیین، سفری برای طواف کعبه دلها و نیازگاه آزادی و مأمن رهایی و آرمانهای والای بشری است.
پس اکنون که قصد سفر به خانه خدا کردهای، دیگر خودت باش و خود را از تعلقات این دنیا آزاد و رها کن. کفش و لباس درآور و خود را بتکان و هرآنچه را با خود از این جامعه داری کنار بگذار. لباسی بر تن کن که دوست را خوش آید. لباس طهارت و یکرنگی برای تمامی زائران و لباس خلوص و عبودیت؛ لباس احرام.
اکنون خود را فراموش کن آنچنان که حتی به آیینه هم نگاه نکنی و بوی خوش هم نزنی و تمام رویکردهای این دنیایی را دور بریزی و این چنین راهی خانه خدا محرم میشود. محرم شدن فقط به تغییر لباس نیست، بر رهروان خانه خدا از این پس با برتن کردن جامه احرام، ۲۴ عمل حرام میشود و بدینگونه راهی خانه خدا محرم میگردد. دروغ گفتن، فحش دادن، ستیزه کردن با خلق خدا، زینت کردن، شکار و آزار حیوانات، چتر و سایبان برای خود درست کردن، کفش رویهدار پوشیدن. وخلاصه، مدتی دوری گزیدن از پارهیی راحتیها و تنعم این دنیا و هرمقام و رتبه و جایگاه که داشته و دور ریختن خودخواهیها و بدخواهیها.
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
آنها که از مدینه حرکت میکنند، در مسجد شجره، در چند کیلومتری شهر، جایی که پیامبر اکرم در آخرین حج خود محرم شد، لباس احرام میپوشند.
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است
به راستی چه چیز آشکارتر از این بیامتیازی و وحدت عقیده و لباس میتواند پیام آور نفی تبعیضهای طبقاتی و نفی بهرهکشی باشد؟ مگر نه که به حرمت قبله و رویگاه مسلمانان، هرگز مجاز نبود که خانههای مکه در و دیواری داشته باشد؟ و هیچ سخنی از موجر و مستأجر و معاملهگریهای این چنینی در مکه نرود و همه در آنچه دارند به اشتراک و مساوات رفتار کنند؟ و مگر که نخستین کسی که بر خانههای مکه در و دیوار نهاد، معاویه نبود؟ آری اگر معاویه چنین نمیکرد، سایر شهرهای جهان نیز تدریجا ”به جانب این قبله گاه روی کرده و بندهای بهرهکشی را میبریدند. زیرا خانه خدا، کمال مطلوبی است برای سایر خانهها و شهرها. آخر خدا خود، از ابراهیم پیمان گرفته بود که این خانه نمونه را از هر چه شرکآمیز و بهرهکشانه است پاک بدارد و پاکیزه و مطهر برای طوافکنندگان و برپا ایستادگان و رکوعکنندگان و سجدهکنندگان“ حفظ کند- (سورهی حج آیات ۳۰ و۳۱ و ۲۶).
و بهراستی چه چیز آشکارتر از ممنوعیت هر نوع جدال و ستیزه و بیبندوباری و انگیزهی تنازع و آمیزش میتواند پیامآور وحدت و یگانگی نهایی انسان با خویشتن و با طبیعت و آفرینش باشد؟ بدان حد که در ایام مخصوص حج، حتی درختی را نمیتوان برید، یا حشرهای را نمیتوان کشت. چرا که اینجا تماماً ”سخن از تقوای رهائیبخش است. و هیچ توشه دیگری بهکار نمیآید (آیه ۱۹۷ سوره بقره).
و اگر مرتکب خطا شدی و یکی از ممنوعیتها را انجام دادی باید یک قربانی تقدیم کنی و برخیزی و به راه خود ادامه دهی.
وقتی به طواف کعبه دل نائل شدی قدم به پیش بگذار که شکرانه این توفیق بزرگ، نمازی است در مقام ابراهیم، آنجا که بنایان یکتاگرای خانه، ابراهیم و اسماعیل، لب به دعا میگشایند و از آیینهای پرستش باز میپرسند؟ - آیه ۱۲۸ سوره بقره.
و سپس درهمان نزدیکی از چشمه اسرار عشق زمزم آبی بنوش گوارای وجودت باد.
حق نمایان است در آینهی اشک یتیم
من صفای کعبه را در آب زمزم دیدهام
گر چه طرحی در دل از آدم کشیدم تا مسیح
صورت دلخواه را در نقش خاتم دیدهام
آیین خانهی دوست پس از طواف، به دیگر مناسک راه میبرد؛ سیری صعودی، در امتداد سمبولیسمی متعالی که در هر گام، مجموعه تکاملی را غنیتر میسازد و به پایانی بس شکوهمند میرساند.
اکنون هنگام رزم عاشقان در میانه میدان رسیده یعنی نوبت سعی“ میان ”صفا و مروه“. سمبلیزمی شورانگیز و اعمالی نمادین از نگرشی توحیدی بر کرامت تساوی طلبانه زن و مرد در اندیشه اسلامی.
راهیان خانه خدا در این مرحله باید از هاجر این زن قهرمان تاریخ توحید و تلاش هفتباره او تبعیت کنند که بهدنبال آب، سمبل حیات و مظهر زندگی و نور، و رستگاری از دام مرگ و تباهی میدوید. و طواف نساء پس از سعی صفا و مروه، نمادی دیگر است. آیا به راستی این طواف، سمبلی از زمین زدن اندیشه مردسالار استثمار جنسی و تطهیر و برائت از شرک و دوگانگی و روی آوردن به یگانگی انسانی نیست؟! در هرحال اینجا پایان محرمیت و انتهای اولین مرحله اعمال حج است.
دومین قسمت این سفر پرجذبه و عاشقانه از عرفات شروع میشود. آری، همگام با ابراهیم بت شکن پیش به سوی صحرای عرفات، جایی برای شناخت؛ شناخت حقیقت. و به گفته مرحوم پدر طالقانی؛ عرفات توقفگاهی است که در آن باید دیدههای عرفان به خالق و خلق باز شود، بعد از آنکه پردههای جاذبههای مرزی و انگیزهها و امتیازها قومی و فردی و شعارها و پوششها و آرایشها و فواصل و دیوارها و بناهایی که اندیشهها را پراکنده و دیدهها را بسته بود یکی پس از دیگری از میان رفته اندیشهها متحد و جانهای همه، جانهای مردان خدا شده و بهصورت یک واحد حیاتی درآمده باشند… در این موقف است که باید حق مطلق و حقوق نسبی و صفات علیای مبدأء هستی، در تمام مظاهرش شناخته شود. – سوره بقره آیه ۱۹۸
شبانگاه عرفات چه زیباست. درحالی که صدای تکبیر و مناجات زائران، فضا را شستشو میدهد، مهمانان خدا پس از غروب آفتاب، کم کم صحرای عرفات را به سوی مزدلفه و مشعرالحرام ترک میکنند. مشعر الحرام که در مسیر عرفات به سوی قربانگاه ”یعنی منی است، خود، اسمی شورانگیز دارد. در این اجتماع پاک و شبانه و هماهنگ، و در زیر آسمان باز و ستارگان پرفروغ آن، باید همه دل و چشم و گوش و وجدان و شعور به حقوق خالق و خلق و حرمتها شوند و شعار و دعایشان از اینگونه درک و شعور برآید:“ فاذکروا الله عند المشعر الحرام ”. پس خدا را در مشعرالحرام یاد کنید.
سپس باز هم این سمفونی مکتبی اوج میگیرد و نوبت به رمی“ جمرات ”میرسد. سنگ زدن و شلیک به جانب سمبل شیطان، مظهر همان نیروی انحطاط برندهیی که بر ابراهیم نیز قبل از تصمیم نهایی به فدیه کردن فرزند، وسوسه کرده بود. همان نیروها و قوایی که در سراسر تاریخ، راه را بر کمال خود و اجتماع انسان گرفته و او را از حتمیت سرنوشت بیهمتایش هنوز هم باز داشتهاند. آری، در اینجا دیگر بین عرفان توحیدی و رمانتیسم انقلابیاش، با سکونگرایی و بیجنبشی، مرزهای روشنی ترسیم میشود. با شیطان و همه نیروهای فردی و اجتماعی سد راه تکامل، بایستی فعالانه مبارزه کرد و مستقیما“ آنها را هدف قرار داد، والا حج و طواف، ناقص و میانتهی است. اما اوج اصلی سمفونی از این پس فرا میرسد:
قربانی!
درست در لحظاتی که جستجوی حقیقت و عرفان میتواند یک سمبولیسم ایدهآلیستی را تداعی کند، رئالیسمی خونرنگ، بس سرسخت و خشن سر برمیدارد و واقعگرایی مضمون مناسک حج را برملا میسازد.
آری، یک مبارزهی واقعی با شیطان و نیروهای اهریمنی و تباهساز، قربانی میطلبد. بدینگونه، وقتی نعره و فریاد بالا میگیرد و خون، جاری میشود، آرامش صحنههای پیشین که در حقیقت، آرامشی حقیقتجویانه و انگیزاننده بود، به یکباره از سکون و بیخروشی اندیشههای غیر انقلابی فاصله میگیرد و کشاکش آغاز میشود. و در همین نقطه است که آرمانگرایی توحیدی با واقعگرایی سر سخت، پیوند میخورد. اگر در صحنههای پیشین، خراشی بر بدن یا کندن مویی از آن و یا حتی قطع یک گیاه نیز تحریم شده بود، اینک طواف کنندهی انقلابی، خود باید به دست خویشتن قربانی کند. چرا که این پرستش و این آیین، پرستشی پاسیو و منفعل نیست.
به این ترتیب سمفونی که با ترنم طواف آغاز شده بود با خروش قربان پایان میپذیرد. فقط یک چیز در سراسر آیین، ثابت است. مضمون و جوهری که در سراسر صحنهها یکی است: ”لک لبیک یاالله إ… “ لبیک به تو ای خدا. مرحوم، پدر طالقانی میگوید: ”قربانی برای خدا، رمز برترین مقام انسان و تسلیم به امرخدا میباشد، چون ابراهیم بزرگ و فرزندش… . … “. اهداء قربانی در پایان حج، مکمل آن، و رمز تسلیم و فدیه ابراهیم است و سپس ”تراشیدن سر“ اعلام سر تسلیم فرود آوردن و تن به عبودیت خدا دادن یا آزاد شدن میباشد.
پس اکنون باید همنوا و همقدم با ابراهیم به جنگ شیاطین شتافت و از قربانی نهراسید. همان شیاطینی که امروز در میهن به تاراج رفته ما در کسوت دین، علیه خدا و خلق او قیام کردهاند و در مسیر حاکمیت پلید خود به جنایتهای مافوق تصور بشری دستزده و میزنند.
آری، از ابراهیم ابوالانبیاء تا محمد خاتمالانبیا، رمز انقلاب، همواره ”فدا و قربانی“ بوده و هست. این دیباچهایست بر تحقق آزادی و یگانگی. نه تکامل بدون انقلاب و جهش پیش میرود و نه انقلاب بدون ”فدا وقربانی“. قربانی، دریچهای است به سوی انقلاب و روشنایی که همزمان، بر تباهی و ظلمت بسته میشود و تکامل، در ماجرای پرفراز و نشیب طولانیش، سراسر، گویای همین حقیقت است. جاده تکامل، همواره جادهیی سرخفام و شفقرنگ بوده است که سرانجام قله شکوهمند سپیدی و صلح و آشتی و سلام و وحدت دائمی را مژده میدهد.
آری، چنین است داستان ابراهیم، یا همان داستان عروج و ارتقاء یگانهساز بشری، که اینک در اوج مراسم حج به زبانی سمبلیک، در چارچوب یک بینالملل عقیدتی، یادآوری و تکرار میشود. داستان، در اصل، داستان آزادی و رهایی و نیل به یگانگی و کمال مطلوب انسانی است.
درست در لحظاتی که جستجوی حقیقت و عرفان میتواند یک سمبولیسم ایدهآلیستی را تداعی کند، رئالیسمی خونرنگ، بس سرسخت و خشن سر برمیدارد و واقعگرایی مضمون مناسک حج را برملا میسازد.
آری، یک مبارزهی واقعی با شیطان و نیروهای اهریمنی و تباهساز، قربانی میطلبد. بدینگونه، وقتی نعره و فریاد بالا میگیرد و خون، جاری میشود، آرامش صحنههای پیشین که در حقیقت، آرامشی حقیقتجویانه و انگیزاننده بود، به یکباره از سکون و بیخروشی اندیشههای غیر انقلابی فاصله میگیرد و کشاکش آغاز میشود. و در همین نقطه است که آرمانگرایی توحیدی با واقعگرایی سر سخت، پیوند میخورد. اگر در صحنههای پیشین، خراشی بر بدن یا کندن مویی از آن و یا حتی قطع یک گیاه نیز تحریم شده بود، اینک طواف کنندهی انقلابی، خود باید به دست خویشتن قربانی کند. چرا که این پرستش و این آیین، پرستشی پاسیو و منفعل نیست.
به این ترتیب سمفونی که با ترنم طواف آغاز شده بود با خروش قربان پایان میپذیرد. فقط یک چیز در سراسر آیین، ثابت است. مضمون و جوهری که در سراسر صحنهها یکی است: ”لک لبیک یاالله إ… “ لبیک به تو ای خدا. مرحوم، پدر طالقانی میگوید: ”قربانی برای خدا، رمز برترین مقام انسان و تسلیم به امرخدا میباشد، چون ابراهیم بزرگ و فرزندش… . … “. اهداء قربانی در پایان حج، مکمل آن، و رمز تسلیم و فدیه ابراهیم است و سپس ”تراشیدن سر“ اعلام سر تسلیم فرود آوردن و تن به عبودیت خدا دادن یا آزاد شدن میباشد.
پس اکنون باید همنوا و همقدم با ابراهیم به جنگ شیاطین شتافت و از قربانی نهراسید. همان شیاطینی که امروز در میهن به تاراج رفته ما در کسوت دین، علیه خدا و خلق او قیام کردهاند و در مسیر حاکمیت پلید خود به جنایتهای مافوق تصور بشری دستزده و میزنند.
آری، از ابراهیم ابوالانبیاء تا محمد خاتمالانبیا، رمز انقلاب، همواره ”فدا و قربانی“ بوده و هست. این دیباچهایست بر تحقق آزادی و یگانگی. نه تکامل بدون انقلاب و جهش پیش میرود و نه انقلاب بدون ”فدا وقربانی“. قربانی، دریچهای است به سوی انقلاب و روشنایی که همزمان، بر تباهی و ظلمت بسته میشود و تکامل، در ماجرای پرفراز و نشیب طولانیش، سراسر، گویای همین حقیقت است. جاده تکامل، همواره جادهیی سرخفام و شفقرنگ بوده است که سرانجام قله شکوهمند سپیدی و صلح و آشتی و سلام و وحدت دائمی را مژده میدهد.
آری، چنین است داستان ابراهیم، یا همان داستان عروج و ارتقاء یگانهساز بشری، که اینک در اوج مراسم حج به زبانی سمبلیک، در چارچوب یک بینالملل عقیدتی، یادآوری و تکرار میشود. داستان، در اصل، داستان آزادی و رهایی و نیل به یگانگی و کمال مطلوب انسانی است.