تهران- 20بهمن 1357- قصر فیروزه:
انقلاب مردم ایران به نقطهٴ اوج خود رسیده است. در این نقطه آتش قیام از داخل نیروهای ارتش شاهنشاهی هم زبانه میکشد. نیروهایی که به دستور فرماندهان ارتش، وظیفه دفاع از دیکتاتوری سلطنتی را بر عهدهدارند! خیزشی در مرکز فرماندهی نیروی هوایی، پایگاه دوشانتپه آغاز شد!
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «رژیم شاه میخواست از پرسنل نیروی هوایی هم، در سرکوب مردم استفاده کند. اما پرسنل نیروی هوایی نه تنها به این کار تن نمیدادند، بلکه خیلی از آنها خود نیز در تظاهرات شرکت میکردند. هر روز مخالفت با دیکتاتوری درون این پرسنل بیشتر میشد. پرسنل نیروی هوایی وقتی قیام مردم را دیدند، نه تنها صفشان را از دیکتاتوری جدا کردند، بلکه خودشان عاملی برای قیام و شورش شدند».
نبردی خونین در میگیرد. همافرانی که تا چندی پیش زیر خدمت ارتش دیکتاتوری شاه قرار داشتند، امروز به وظیفه ملی خود قیام کردند و زیر خدمت مردم ایران قرار گرفتند. نیروهای گارد جاویدان وحشیانه شلیک میکنند. در این میان، افسر خلبانی به وجدانش پاسخ میدهد!
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «آن شب من افسر نگهبان بودم. وقتی دیدم چطور گاردیها به سمت همافران بهپاخاسته شلیک میکنند، همانجا تصمیم گرفتم راه خودم رو از ارتش سرکوبگر شاه جدا کنم و به مردم و همافران بپیوندم. بعد هم کلید اسلحهخانه را به آنها دادم».
همافران مسلح میشوند. از این پس نبردی سنگین و مسلحانه در میگیرد.
کیانوش رهبری: «من جزو مردمی بودم که به پایگاه دوشانتپه حمله کردیم. ساعت حدود 2 بعدازظهر بود که خبر را ما شنیدیم. با دوستانم سریع به سمت نیرو هوایی رفتیم. از سمت جادهٴ تهراننو که رفتیم، دیدیم درگیری سنگین است. سربازان گارد از اینطرف داخل نیرو هوایی شلیک میکردند، از آنطرف هم همافران به سمت گاردیها شلیک میکردند».
ارتشبد قرهباغی- رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران شاه- کتاب اعترافها ژنرال
«با توجه به گزارشات مربوط به وضعیت همافران و پرسنل نیروی هوایی و اعلان همبستگی آنها با اغتشاشگران، خیلی نگران شده بلافاصله چگونگی را تلفنی از سپهبد ربیعی سؤال کردم. جواب داد: به من هم خبر دادند، سپهبد آذربرزین جانشینم و سپهبد کمپانی فرماندهٴ مرکز آموزش را فرستادم که سریعاً اقدام و جلوگیری کنند. نگران نباشید من نتیجه را به تیمسار اطلاع خواهم داد. گفتم لازمست تیمسار شخصاً هم به محل بروید و ببینید چطور فرماندهانشان جلوگیری نکردهاند، مسئولان را زندانی و تسلیم دادگاه نمایید. «
حامد رنجی- ستوان یک خلبان:. «تمامی کلیدهای قرارگاه دستم بود. در اسلحهخانهها را باز کردم. بعد هم در قرارگاه رو باز کردم».
با باز شدن در قرارگاه، سیل مردمی که از تمامی نقاط تهران، برای یاری همافران آمده بودند، به داخل قرارگاه سرازیر میشود.
کیانوش رهبری: در بحبوحهٴ درگیری وقتی مردم توانستند به همافران بپیوندند، اول آنها را غرق بوسه کردند؛ یادم هست تقریباً دور هر همافر4-5نفر جمع شده بودند، یکی میگفت بده سلاحت را بیارم، یکی میگفت بده خشاب برایت پر کنم، یکی میگفت بروم غذا بیاورم!»
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «من تابهحال این همه محبت انبوه مردم را ندیده بودم! در اون لحظات کنترل احساسات خیلی سخت بود!»
روزنامه اطلاعات- 21بهمن 1357: «تا ظهر امروز 63 کشته به 2 بیمارستان جرجانی و بوعلی انتقال داده شد. عدهٴ کشتهها و زخمیها را از نظر کثرت هنوز نمیتوان تعیین کرد. مدافعان آموزشگاه هوایی دوشانتپه، 5 تانک گارد را از کار انداختند و 3 تانک بهدست مردم افتاد. گروهی از افراد گارد خلعسلاح شدند. سیل جمعیت از نقاط مختلف تهران برای کمک به مدافعان پایگاه هوایی سرازیر شده است».
کیانوش رهبری: وقتی به خیابان تهران نو رفتم، دیدم مردم به سمت ستون تانکی که در حال آمدن برای کمک به سرکوب همافران بود، آنقدر کوکتل میاندازند، که تانکهای به آن بزرگی از همه جایشان آتش بیرون میآمد. میگفتند یکی از این تانکها، تانک خود سرلشکر ریاحی، یکی از فرماندهان مزدور گارد جاویدان بود».
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «میدانستم اگر دستگیر بشوم، سنگینترین مجازاتها را در پیش دارم! لحظات دودلی داشتم! اما من برای این به ارتش نرفته بودم که سلاح را به طرف مردمم بگیرم، یا نیروهای سرکوبگر را یاری کنم. من برای وطنم به ارتش پیوسته بودم. وطنی که آنروز راه نجاتش، سرنگونی دیکتاتوری شاه بود».
با همین فداکاریها بود که روز 20بهمن 1357، با پیروزی همافران و مردم به پایان رسید. در حالیکه آخوندها و خمینی، مردم را از نبرد مسلحانه بر حذر میداشتند، اما همافران و مردم، نبردی مسلحانه و شکوهمند را به پیش بردند. نبردی که پایان دیکتاتوری سلطنتی را مهر کرد.
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «31سال از آن روز میگذرد! فکر میکنم آن کاری که کردم و در تسلیحات را باز کردم، یکی از بزرگترین تصمیماتی بود که برای مردم و میهنم در زندگیم گرفتم. از همان روز تا امروز که در لیبرتی، مدار بسیار بالاتری از مبارزه برای آزادی مردم ایران را پیش میبریم، به آن تصمیمم افتخار میکنم!».
انقلاب مردم ایران به نقطهٴ اوج خود رسیده است. در این نقطه آتش قیام از داخل نیروهای ارتش شاهنشاهی هم زبانه میکشد. نیروهایی که به دستور فرماندهان ارتش، وظیفه دفاع از دیکتاتوری سلطنتی را بر عهدهدارند! خیزشی در مرکز فرماندهی نیروی هوایی، پایگاه دوشانتپه آغاز شد!
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «رژیم شاه میخواست از پرسنل نیروی هوایی هم، در سرکوب مردم استفاده کند. اما پرسنل نیروی هوایی نه تنها به این کار تن نمیدادند، بلکه خیلی از آنها خود نیز در تظاهرات شرکت میکردند. هر روز مخالفت با دیکتاتوری درون این پرسنل بیشتر میشد. پرسنل نیروی هوایی وقتی قیام مردم را دیدند، نه تنها صفشان را از دیکتاتوری جدا کردند، بلکه خودشان عاملی برای قیام و شورش شدند».
نبردی خونین در میگیرد. همافرانی که تا چندی پیش زیر خدمت ارتش دیکتاتوری شاه قرار داشتند، امروز به وظیفه ملی خود قیام کردند و زیر خدمت مردم ایران قرار گرفتند. نیروهای گارد جاویدان وحشیانه شلیک میکنند. در این میان، افسر خلبانی به وجدانش پاسخ میدهد!
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «آن شب من افسر نگهبان بودم. وقتی دیدم چطور گاردیها به سمت همافران بهپاخاسته شلیک میکنند، همانجا تصمیم گرفتم راه خودم رو از ارتش سرکوبگر شاه جدا کنم و به مردم و همافران بپیوندم. بعد هم کلید اسلحهخانه را به آنها دادم».
همافران مسلح میشوند. از این پس نبردی سنگین و مسلحانه در میگیرد.
کیانوش رهبری: «من جزو مردمی بودم که به پایگاه دوشانتپه حمله کردیم. ساعت حدود 2 بعدازظهر بود که خبر را ما شنیدیم. با دوستانم سریع به سمت نیرو هوایی رفتیم. از سمت جادهٴ تهراننو که رفتیم، دیدیم درگیری سنگین است. سربازان گارد از اینطرف داخل نیرو هوایی شلیک میکردند، از آنطرف هم همافران به سمت گاردیها شلیک میکردند».
ارتشبد قرهباغی- رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران شاه- کتاب اعترافها ژنرال
«با توجه به گزارشات مربوط به وضعیت همافران و پرسنل نیروی هوایی و اعلان همبستگی آنها با اغتشاشگران، خیلی نگران شده بلافاصله چگونگی را تلفنی از سپهبد ربیعی سؤال کردم. جواب داد: به من هم خبر دادند، سپهبد آذربرزین جانشینم و سپهبد کمپانی فرماندهٴ مرکز آموزش را فرستادم که سریعاً اقدام و جلوگیری کنند. نگران نباشید من نتیجه را به تیمسار اطلاع خواهم داد. گفتم لازمست تیمسار شخصاً هم به محل بروید و ببینید چطور فرماندهانشان جلوگیری نکردهاند، مسئولان را زندانی و تسلیم دادگاه نمایید. «
حامد رنجی- ستوان یک خلبان:. «تمامی کلیدهای قرارگاه دستم بود. در اسلحهخانهها را باز کردم. بعد هم در قرارگاه رو باز کردم».
با باز شدن در قرارگاه، سیل مردمی که از تمامی نقاط تهران، برای یاری همافران آمده بودند، به داخل قرارگاه سرازیر میشود.
کیانوش رهبری: در بحبوحهٴ درگیری وقتی مردم توانستند به همافران بپیوندند، اول آنها را غرق بوسه کردند؛ یادم هست تقریباً دور هر همافر4-5نفر جمع شده بودند، یکی میگفت بده سلاحت را بیارم، یکی میگفت بده خشاب برایت پر کنم، یکی میگفت بروم غذا بیاورم!»
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «من تابهحال این همه محبت انبوه مردم را ندیده بودم! در اون لحظات کنترل احساسات خیلی سخت بود!»
روزنامه اطلاعات- 21بهمن 1357: «تا ظهر امروز 63 کشته به 2 بیمارستان جرجانی و بوعلی انتقال داده شد. عدهٴ کشتهها و زخمیها را از نظر کثرت هنوز نمیتوان تعیین کرد. مدافعان آموزشگاه هوایی دوشانتپه، 5 تانک گارد را از کار انداختند و 3 تانک بهدست مردم افتاد. گروهی از افراد گارد خلعسلاح شدند. سیل جمعیت از نقاط مختلف تهران برای کمک به مدافعان پایگاه هوایی سرازیر شده است».
کیانوش رهبری: وقتی به خیابان تهران نو رفتم، دیدم مردم به سمت ستون تانکی که در حال آمدن برای کمک به سرکوب همافران بود، آنقدر کوکتل میاندازند، که تانکهای به آن بزرگی از همه جایشان آتش بیرون میآمد. میگفتند یکی از این تانکها، تانک خود سرلشکر ریاحی، یکی از فرماندهان مزدور گارد جاویدان بود».
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «میدانستم اگر دستگیر بشوم، سنگینترین مجازاتها را در پیش دارم! لحظات دودلی داشتم! اما من برای این به ارتش نرفته بودم که سلاح را به طرف مردمم بگیرم، یا نیروهای سرکوبگر را یاری کنم. من برای وطنم به ارتش پیوسته بودم. وطنی که آنروز راه نجاتش، سرنگونی دیکتاتوری شاه بود».
با همین فداکاریها بود که روز 20بهمن 1357، با پیروزی همافران و مردم به پایان رسید. در حالیکه آخوندها و خمینی، مردم را از نبرد مسلحانه بر حذر میداشتند، اما همافران و مردم، نبردی مسلحانه و شکوهمند را به پیش بردند. نبردی که پایان دیکتاتوری سلطنتی را مهر کرد.
حامد رنجی- ستوان یک خلبان: «31سال از آن روز میگذرد! فکر میکنم آن کاری که کردم و در تسلیحات را باز کردم، یکی از بزرگترین تصمیماتی بود که برای مردم و میهنم در زندگیم گرفتم. از همان روز تا امروز که در لیبرتی، مدار بسیار بالاتری از مبارزه برای آزادی مردم ایران را پیش میبریم، به آن تصمیمم افتخار میکنم!».