۳خرداد ۱۳۶۱-۲۴ مه۱۹۸۲:
بعد از خرمشهر، جنگ ایران – عراق از هر نظر نامشروع شد
چهره ساکنان خرمشهر که سالهاست از شهرشان آواره شدهاند، ناگفتههای بسیاری را در خود دارد.
آیا خاطره غرش توپها و بمبها و سربازانی که حتی نمیدانستند چرا روانه جبههها میشوند، فراموششدنی است؟
و آیا در این سالیان، کسی به فکر آنهایی که مجبور به ترک زادگاه اجدادیشان شدند، بوده است؟
آیا کودکان خرمشهری علت ویرانی و خرابیهای شهرشان را میدانند؟
شهرستان خرمشهر تا قبل از جنگ ضدمیهنی، به دلیل موقعیت جغرافیایی و تجاری خود و ارتباط با دریای آزاد، شهری پر رونق محسوب میشد.
اما امروز آبادانی، رفاه و آرامش برای خرمشهریها به یک رؤیای دستنیافتنی تبدیل شده است.
ما اغلب دوست نداریم گذشته را به یاد بیاوریم؛ بخصوص اگر واقعه خیلی دردآوری مثل جنگ خونین ضدمیهنی در میان باشد. اما بعضی وقتها برای شناخت بهتر، خوب است که اتفاقاً صحنههای دردآور گذشته را با دقت بیشتری مرور کنیم.
تنها تا سال ۶۵، یعنی ۶ سال پس از آغاز جنگ، ۳ هزار روستا و ۵۰ شهر ویران شد. البته در ۲ سال بعد به این آمار وحشتناک باز هم اضافه شد، میزان اخّاذیهای رژیم از مردم به بهانه تأمین نیازمندیهای جنگ، دستکم معادل ۳ سال بودجه کل کشور بود.
در پایان پنجمین سال جنگ، خسارت صنایع نفت، به ۱۶۰ میلیارد دلار بالغ میشد.
رفسنجانی بعد از جنگ اعتراف کرد که خسارت ایران در این جنگ، ۱۰۰۰ میلیارد دلار بوده است.
جنگ ضدمیهنی، کل کشور را فلج کرده بود؛ پالایشگاهها و کارخانهها از کار میافتادند و در نتیجه، سرمایهگذاری در کشور کاهش مییافت؛ شهرها ویران میشدند، مردم آواره میشدند و جوانان به کام مرگ میرفتند. مشکلاتی هم که یک شهر یا روستای بمبارانشده با آن مواجه میشود اصلاً قابل شرح نیست. اقتصادش فلج میشود، کشاورزها و دهقانها فرار میکنند و بعد هم با خالی شدن شهرها، فقر و حاشیهنشینی گسترش پیدا میکند.
با همه این مشکلات، معلوم است که هیچ دولتی نباید از جنگ استقبال کند. پس چرا باید جنگ با عراق ادامه پیدا میکرد؟
”جنگ: مائده آسمانی!“
خمینی دجال از ابتدای جنگ آنرا یک مائده آسمانی نامید! و برای حل مسائل داخلی خودش به آن دامن زد.
خمینی به خوبی از عواقب جنگ و خصلت ویرانگر آن آگاه بود ولی چون حکومت ارتجاعیاش پاسخی برای انقلاب مردم و اینهمه انرژی آزاد شده در جامعه ایران و بهکارگیری آن برای رشد و تعالی کشور نداشت، پس بهترین راه برونرفت و سرپوش گذاشتن روی این مسائل را در جنگ پیدا کرده بود.
خمینی چند مسأله جدی را با جنگ حل میکرد:
اختناق و سرکوب خواستهای مردم و توجیه ناتوانیاش در پاسخگویی به مردم.
یک عامل خیلی مهم دیگر هم سرکوب و تلاش برای از دور خارج کردن نیروهای انقلابی و در رأسشان مجاهدین بود.
فرصتی برای صلح
در خرداد ۱۳۶۱ عراق از خرمشهر که بزرگترین شهر ایرانی در تصرفش بود بیرون رفت، جنگ در داخل خاک ایران تمام شد. عراق با عقب کشیدن نیروهایش به مرزهای بینالمللی، آمادگی خودش را برای قرارداد صلح اعلام کرد.
از این پس، دیگر دلیلی برای ادامه جنگ وجود نداشت.
اینجا بود که رژیم خمینی بر سر یک دوراهی قرار گرفت: ادامه جنگ یا آتشبس و صلح؟
کنفرانس اسلامی و کشورهای بزرگ عضو کنفرانس تلاش زیادی کردند تا رژیم را به صلح تشویق کنند. سران کنفرانس اسلامی و بسیاری از شخصیتهای بینالمللی برای میانجیگری به تهران آمدند؛ حتی حاضر شدند پول زیادی هم به رژیم بدهند؛ ولی خمینی زیر بار صلح نرفت. این در حالی بود که دولت عراق از همان ماههای اول جنگ خواهان آتشبس و صلح شده بود و اینرا مستمراً اعلام میکرد.
تلویزیون رژیم: «یک سال پس از آغاز جنگ، امام هیأتی را از فلسطین پذیرفت. اینان آمده بودند تا برای آتشبس میانجیگری کنند. اولین گروه اعزامی به سرپرستی خلیل ابوجهاد بود».
تلویزیون رژیم: «یاسر عرفات خودش شخصاً وارد جریان وساطت شد؛ او بههمراه هیأت حسننیت دولتهای اسلامی وارد تهران شد. آنها با امام ملاقات کردند. امام برای بار دوم میانجیگری آنها را نپذیرفت. در واقع در باره آن حرفی نزد و موضوع دیگری را پیش کشید…».
حتی در داخل رژیم، بهخصوص در سالهای آخر جنگ هم دیگر روشن شده بود که این جنگ هیچ نتیجهیی جز شکست و رویارویی بیشتر ندارد. روغنی زنجانی رئیس سازمان برنامه و بودجه در کابینه موسوی و رفسنجانی، این موضوع را تصریح کرد. وی که اظهاراتش در سایت متعلق به موسوی منتشر شده، گفت:
«یکبار در اواخر سال ۶۶ بود که برای ارائه گزارش اقتصادی نزد مهندس موسوی رفتم. وضعیت اقتصادی بههیچوجه رضایت بخش نبود و احساس خطر میکردم. ایشان هم شدیداً احساس خطر میکردند. یک مداد در دست ایشان بود و به مداد آنقدر فشار آورد تا شکست. به من گفت این مداد آستانه تحمل مشخصی دارد و فشار بیش از حد موجب شکستن آن میشود و شما باید بدانید آستانه تحمل نظام و لحظه فروپاشی نظام موقعی است که باید احساس خطر کرد…».
روغنی زنجانی در بخش دیگری از مصاحبه خود گفت: «هنوز رسماًًًًًً پذیرش قطعنامه اعلام نشده بود. میخواستند ابتدا بهصورت رسمی مسئولان کشور اعلام نظر کنند. یادم هست آقای رضایی گفتند ما برای ادامه جنگ به بمب اتم نیاز داریم. در واقع ما به روش خودمان و نظامیها به روش خودشان به این نتیجه رسیدند که ادامه جنگ بیفایده است».
بعد از تخلیه خرمشهر، فقط و فقط، خمینی خواهان ادامه جنگ بود. چون با تخلیه اراضی و اعلام آمادگی دولت عراق برای عقبنشینی کامل نیروهایش، دیگر جنگ هیچ خصیصه ملی نداشت. صلح در آن شرایط میتوانست برای رژیم یک پیروزی باشد؛ اما رژیم جنگ را ادامه داد.
از نظر رژیم، مسأله اراضی فرعی بود. باید رژیم حاکم برعراق سرنگون، و یک دولت اسلامی در عراق برپا میشد. بر اساس ادعای دجالگرانه رژیم، باید نجف و کربلا اشغال میشد تا از این طریق بیتالمقدس از دست اسراییل آزاد شود!
معلوم شد که ادعای ”دفاع مقدس“ ، یک نعل وارونه از سوی خمینی، برای مشروع کردن جنگی بود که ضامن بقای حکومت ارتجاعیاش بهشمار میرفت.
به این ترتیب خمینی با شعار دجالگرانه ”فتح قدس از طریق کربلا“ ، جنگ را بهمدت شش سال دیگر ادامه داد. شعاری که ضد مصالح و منافع مردم ایران و حتی مردم فلسطین بود.
دریک تحلیل سرّی حزب منحله جمهوری اسلامی آمده بود:
«… اگر انقلاب اسلامی میخواست هیچگونه حساسیتی نسبت به واقعیات ورای مرزهای خود نداشته باشد و نمیخواست ملتهای دیگر را با حقیقت اسلام آشنا کند، اساساً جنگ عراق با ایران شروع نمیشد…».
خمینی در داخل ایران با یک هماورد سرسخت و استوار مثل مجاهدین روبهرو بود. پس این سؤال مطرح میشود که آیا اصلاً برایش بهصرفه نبود که جنگ را به همین خاطر هم که شده تمام کند تا بتواند به مسأله داخلیاش بپردازد؟ کدام رژیمی ترجیح میدهد همزمان در دو جبهه بجنگد؟
اتفاقاً مسأله اصلی خمینی این بود که برای ترور، خفقان، کشتار و اختناق داخلی و سرکوب مجاهدین، بهانه اجتماعی و سیاسی بتراشد. یعنی باید اینها را با کشتار و ویرانی و خرابی بیشتر در مرزها استمرار میداد تا بتواند سلطه ننگین خودش را ادامه دهد. والا حکومتش بر باد میرفت؛ دیگر نمیتوانست مجاهدین را ستون پنجم و عامل امپریالیسم و امثالهم خطاب کند.
بعد از عقبنشینی نیروهای عراقی از خاک ایران، مقاومت ایران یک رویارویی بسیار شجاعانه را علیه طلسم جنگطلبی خمینی شروع کرد. شورای ملی مقاومت، جنگ را ناعادلانه و غیرمشروع و علیه منافع عالیه مردم ایران اعلام کرد و در اسفند ۱۳۶۱ طرح صلح پیشنهادی خود را منتشر نمود. این طرح صلح که دولت عراق موافقت اصولی خود را با آن اعلام کرده بود، از سوی هزاران حزب، سازمان و شخصیت سیاسی، پارلمانی، دولتی و… در اروپا و آمریکا و کانادا مورد حمایت قرار گرفت.
بعد از جنگ و پس از خوردن زهر آتشبس که مشخص شد ادامه جنگ به مدت ۶ سال دیگر، یک امر بیهوده و ضدملی و ضدمیهنی بوده البته هر یک از سردمداران رژیم از خامنهای و رفسنجانی تا اردبیلی و سایرین کوشیدند وانمود کنند که مخالف جنگ بودهاند.
پاسدار شمخانی وزیر دفاع سابق آخوندها روز ۴ مهرماه ۱۳۸۴ اذعان کرد:
«هیچکس، هیچکس غیر از مجاهدین، در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر، اطلاعیهیی یا بیانیهیی داده باشد که جنگ باید خاتمه پیدا کند. برخلاف ادعای فعلی احزاب سیاسی. هیچکس… هیچ سندی وجود ندارد که بعد از اتمام عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، گروه سیاسی خواهان وضعیتی باشد که امروز اعلام میکند».
بله! در آن زمان که همه، مرعوب شعارهای جنگ جنگ و دجالگریهای خمینی شده بودند، هیچکس جرأت مخالفت با جنگ را نداشت و صحبت از صلح ممنوع بود، مقاومت ایران یک رویارویی بسیار شجاعانه را علیه رژیم شروع کرد؛ چون عزم جزم کرده بود تا با پرداخت بیشترین قیمت و تحمل رذیلانهترین برچسبها، طلسم جنگطلبی خمینی را در هم بشکند.
نتیجه:
از خرداد ۱۳۶۱ بهبعد، جنگ کاملاًً و از هر منظری نامشروع شد چون آتشبس و صلح در دسترس قرار گرفت، ولی خمینی دجال، فقط و فقط برای ادامه دیکتاتوری ننگینش، مردم ایران را شش سال دیگر هم در جنگ و ویرانی فرو برد.
-