روی خطی از خاطرههای میهنی
در ستون بلند و بیانتهای نام خوانندگان ایرانی، به نامهایی برمیخوریم که اسم و تصویرشان عجین خاطرهای عمومی و ملی گشته است. از آن خاطرههای عمومی که بدل به نقاط یا سرفصلهای زندگی تاریخی یک کشور و یک ملت میگردند. در این میان میتوان عارف قزوینی، سازنده و خواننده ترانه «از خون جوانان وطن» را نام برد و یا غلامحسین بنان، خواننده سرود «مرز پرگهر» و...
یکی از این نقاط یا سرفصل زندگی میهن ما با نام میرزا کوچکخان رقم خورده است که نام و خاطره او نیز با ترانهای معروف و محبوب با صدای «علیرضا شوریده» همراه و عجین است: ترانه «میرزا».
در کتاب «تاریخ مکمل جنگل، ۱۳۵۸» و «روزنامه دامون، ۱۳۵۹» آمده است که شعر ترانه «میرزا کوچکخان» بر اساس زمزمههای همسرش پس از شهادت جانگداز وی نوشته شده است:
«چقدر جنگل خوسی / ملته واسی / خسته نباسی/ میرزا کوچک خانا... چرا زودتر نیی / تندتر نیی / می جانه جانانا؟»...
و علیرضا شوریده با همکاری گروه «عشاق»، با آهنگسازی عبدالله ملتپرست و با صدای صمیمی و گرمش این شعر را بدل به صدا و نوای ماندگار و خطی ممتد از خاطرههای میهنی ما کرد.
تولد علیرضا شوریده در اسفند ۱۳۲۰ و در بندر انزلی بود. تا ۱۴سالگی همانجا بود و در ۱۳۳۴ با خانوادهاش به تهران آمد. پدرش اهل موسیقی و خانهشان همواره آشنای نواها و نغمهها بود. او که جان و ضمیر و عواطف کودکی و نوجوانیاش با موسیقی آمیخته شده بود، پا جای پای پدر گذاشت و با هاله و مغناطیس و سحر نواها و نغمهها سیر و سلوکها داشت.
صدای ممتاز
علیرضا شوریده موسیقی را با عضویت در گروه کر تالار رودکی شروع کرد و چند ترانه محلی را خواند. در همین ماهها و سالهای تحصیلی، ترانههایی را در دبیرستان خواند که موجب شگفتی دانشآموزان و معلمان شد. گردانندگان و دستاندرکاران مسابقات هنری، اسمش را به داوران مسابقه آوازخوانی اردوگاه رامسر دادند. علیرضا ۳بار در این اردوگاه شرکت کرد و هر ۳بار نفر اول و ممتاز شد.
حاصل این موفقیت، معرفی وی به هنرستان موسیقی از جانب هیأت داوران بود. علیرضا مبانی موسیقی را در کلاسهای شبانه هنرستان ملی موسیقی با موفقیت گذراند.
علیرضا شوریده در گروه کر تالار رودکی ـ دهه ۴۰
در محضر استادان مرز پرگهر
آن جوان ممتاز در اردوگاههای موسیقی رامسر شاید تصور نمیکرد که آن موفقیتها او را به کلاس استادان مرز پرگهر ببرند. در سال ۱۳۴۴ علیرضا شوریده بهمدت ۲سال نزد استاد محمود کریمی به آموختن ردیفها و گوشههای موسیقی ایرانی مشغول بود. گذراندن آن دوره که حوصله و دقت و تمرین زیادی از او میطلبید، در سال ۱۳۴۶ گذارش را به کلاسهای استاد اسماعیل مهرتاش کشاند. عبور از این کلاسها و پیوند با راویان کتیبهها و تصنیفهای عاشقانهٔ هستی، جان و روح علیرضا را با ساختار موسیقی و پیچ و خمهای لطیف و انسانی و شورانگیزش عجین نمود.
علیرضا شوریده دورهی تکمیلی آواز را تا ۳سال در محضر استاد خانم اولین باغچهبان گذراند و به دهه ۵۰ خورشیدی رسید. از ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ سولیست آوازها و ترانههای محلی بود؛ اما در ۱۳۵۴ مدتی با «ارکستر گلها»ی رادیو همکاری داشت و ۱۰برنامه ضبط کرد. چندی هم با گروه «عشاق» به سرپرستی عبدالله ملتپرست آلبومی به نام «اشک وارش» را تولید کردند.
در دهه ۵۰ مدام از علیرضا شوریده دعوت به همکاری با گروههای موسیقی میشد. سال ۱۳۵۵ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که آن زمان چندین اثر از بزرگان ادبیات و موسیقی ایران و جهان را انتشار داد، از علیرضا شوریده دعوت نمود تا آلبومی به نام «آوازهای دیروز» را بخواند. در سال ۱۳۵۶ استاد فرامرز پایور تصنیفی بر اشعار باباطاهر در «مایه شوشتری» نوشت و از شوریده خواست که آن را اجرا کند. در همین سال هم بود که ترانه جاودانهاش «میرزا» را با آهنگسازی عبدالله ملتپرست خواند و نام و چهره و سْمعهٔ نیکویش با تاریخ مبارزه برای آزادی ایران پیوند خورد. مدتی نیز با گروه «عشاق» به خواندن چند ترانه محلی در خارج از ایران پرداخت.
یکی از تصمیمات وی که این عزم او را در تاریخچه هنریاش نشان میدهد، همکاری با نهاد ترانهـسرود مجاهدین در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ است. در این سالها وی ترانههای «شهادت احمد(دی بلال)» و «همسفر» و نیز سرودهای «فردا روشن است» و «شهادت» را خواند که در آن زمان با اقبال نسل جوان برآمده از قیام بهمن ۵۷ مواجه شد.
رؤیاهای شیرین
استاد علیرضا شوریده در نیمه دوم دهه ۵۰ چندی به تعلیم و تدریس موسیقی پرداخت و در سال ۱۳۵۷ که جامعه ایران متحول میشد، ترانه معروف «شور انقلاب» را خواند. از سال ۱۳۵۸ موسیقی تحتالشعاع آن تحول بزرگ قرار گرفت. علیرضا شوریده نیز چون بسیاری هنرمندان ایرانزمین دل به آیندهای سپرد که رؤیای خوشایندش چندی نپایید.
«میرفت امید آزادی ما تا به فلک
افسوس که شیخ آمد و بر باد بداد»
فراز دیگری از حیات این هنرمند مردمی و آزادیخواه مثل بسیاری از هنرمندان نامی این مرز و بوم، عبور از روزگار سلطهٔ شیخان دستاربند بود. روزگاری که بهطور خاص برای هنرمندانی که نبض عواطف جامعه و مردمشان در جان و روحشان است، بسا تلخ و سنگین گذشته است.
علیرضا شوریده که هنر و صدا و زندگیاش با نیاز به آزادی و ضرورت آن در ایرانزمین گره خورده بود، مغلوب سلطهٔ بدکیشان آزادیکُش نشد. یکی از تصمیمات وی که این عزم او را در تاریخچه هنریاش نشان میدهد، همکاری با نهاد ترانهـسرود مجاهدین در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ است. در این سالها وی ترانههای «شهادت احمد(دی بلال)» و «همسفر» و نیز سرودهای «فردا روشن است» و «شهادت» را خواند که در آن زمان با اقبال نسل جوان برآمده از قیام بهمن ۵۷ مواجه شد.
در تیرهناکیِ بدکیشان مرگآفرین
علیرضا شوریده در حاکمیت محتسبان بدکیش ـ بهخصوص در ۲دهه ۶۰ و ۷۰ ـ ایام را با فشارها و تضییقات مداوم سپری میکرد. هیولای فقر و تنگدستی که معمولاً به کمین هنرمندان و نخبهگان جامعه مینشیند، زندگی او را نیز گرفتار غمناکی و اندوه «آب و نان» کرد. محتسبان و شیخان بدکیش هم که در کار مرگاندیشی و مرگگستری بر فلات ایران بودند، حیات و هستی ایران و ایرانی و هنرمندان آفرینشگر معناها و زیباییهای زندگی، برایشان ارزشی نداشته و مادون درک این محضر انسانی بوده و باشند.
جاودانه در آلبوم زیباترین وطن
رؤیاهای زیبای علیرضا شوریده برای ایران و مردمانش چونان آرزوهای یک ملت و یک میهن، دچار تطاول خیانت بدکیشان دستاربند و هیولای ولایت فقیه گشت. با تمام این وصفهای رنجآمیز و «گسترهٔ غمناک» که پرده در پردهٔ حیات ایرانیان بوده و باشد، استاد علیرضا شوریده به هنر و سوگند هنرمندیاش وفادار ماند و نام و چهره و سْمعهاش را با ترانههای زیبایش ـ بهخصوص با تصنیف زیبا و ملی و میهنی «میرزا» ـ در قلب همیشه تپنده و شریان جوشان آزادی پیوند زد.
روز ۱۸آذر ۱۳۷۹ خبر نابههنگام و باورنکردنیِ سکته قلبی علیرضا شوریده، یاران دیرین و همراهان زندگیاش را در حیرت فرو برد و این هنرمند مردمی و آزادیخواه، بسان ستارهای در آلبوم موسیقی ایرانزمین و زمزمههای نواها و نغمههایش جاودانه گشت...