آخرین فروردین او، اولین لبخند به جاودانگی بود
آنها که در تمام زندگی خویش برای زندگی و آزادی خلق و بهبار نشستن یک آرمان انقلابی زیستهاند؛ مرگ را به حریم خاطره جاودانشان راهی نیست. مرگ آنها ادامهٔ زندگی در فرازی عالیتر است.
۲فروردین ۱۳۸۲ سالروز درگذشت فرماندهیی کبیر از فرماندهان ارتش آزادیبخش مجاهد خلق ابراهیم ذاکری است.
همزمان بودن پرواز سردار قهرمان ارتش آزادی، ابراهیم ذاکری با حلول نوروز و مقدم فروردین، بهخوبی این معنای بلند را بازمیگوید. او از آنانی بود که یک عمر در دهان خطر و در دهانهٔ آتشفشان زیست و هر دم با هیبت مرگ مصاف داد. از اینرو مرگ را مغلوب خود کرد. چه کسی است که هر سال در موسم نوگشتن زمین، شکفتن گلها و انتشار سمفونی عظیم ترنم پرندگان بهاری، نام او را بهخاطر نیاورد. قلههای سرکش و آبیفام کردستان هنوز صلابت نامش را بهخاطر دارند. بخشی از تاریخچهٔ جنگ آزادیبخش در حساسترین دوران بهنام او مهر شده است. «صدای مجاهد»، صدای خروش مردم ایران، با ابتکار، ریسکپذیری و شجاعت او از کوهی به کوه دیگر جابهجا میشد تا پیام نبرد مسلحانه در برابر هیولای تنورهکش ارتجاع، همیشه پرطنین بهگوش برسد. آری، شهر نباید خاموش میماند و او هرگز نگذاشت خاموش بماند.
نام ابراهیم ذاکری همچنین یادآور قهرمانی مردمی بپاخاسته است که نسل اندر نسل در مسیر آزادی گام زدهاند. مادر قهرمان ابراهیم ذاکری، سکینه محمدی اردهالی(مادر ذاکری) در سن ۷۰سالگی پس از تحمل شکنجههای وحشیانه دژخیمان خمینی در سال ۱۳۶۰ تیرباران شد. فرزند ابراهیم ذاکری، مجاهد خلق زهیر ذاکری در حماسه ۱۹فروردین سال ۹۰ در پایداری حماسی در مقابل حمله وحشیانه مزدوران عراقی رژیم که به اشرف یورش برده بودند بهشهادت رسید.
زندگینامهٔ کاک صالح
سردار قهرمان ارتش آزادی، ابراهیم ذاکری که با نام صمیمی و دوست داشتنی کاک صالح در بین رزمندگان مجاهد خلق شناخته میشد، الگویی بیبدیل از ارزشهای مجاهدین، فرماندهای دارای صمیمیت و صلابت و سمبلی از جنگاوری و قاطعیت انقلابی بود. مجاهدین، مردم و رزمندگان کردستان این نام را در دوران نبردهای رزمندگان مجاهد در کردستان بر او نهاده بودند و تا پایان زندگیاش با وی همراه شد. اکنون نیز مجاهدین همچنان با احترام او و یاران شهیدش را با همین عنوان خطاب میکنند.
«کاک صالح» در سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را همانجا گذراند. در سال ۱۳۴۴ در دانشکده فنی پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۹ با درجه فوقلیسانس مهندسی برق فارغالتحصیل گردید. برای مدتی در آموزشگاه ذوبآهن اصفهان بهکار پرداخت و مدتی نیز استادیار دانشکدهٔ ارتباطات بود.
او مبارزات آزایخواهانهٔ خود را در سالهای آخر دبیرستان در محافل سیاسی ـ مذهبی نظیر مسجد هدایت(مسجد آیتالله طالقانی) آغاز کرد. در دانشگاه نیز از مبارزان فعال جنبش دانشجویی بود. او یک بار در سال ۱۳۵۲ بهمدت یک سال به اسارت ساواک شاه درآمد و بار دیگر در سال ۱۳۵۴ چند ماه را در زندان سپری کرد. اما در شهریورماه ۱۳۵۵ بار دیگر دستگیر و اینبار به حبس ابد محکوم شد. در آستانه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ در شمار آخرین دسته زندانیان سیاسی مجاهد خلق بود که بهدست مردم آزاد شدند.
وی در اوایل سال ۱۳۵۸ برای برپایی «جنبش ملی مجاهدین» به آبادان رفت و نزدیک به ۲سال مسئول جنبش ملی مجاهدین در آبادان بود، سپس مسئولیت جنبش ملی مجاهدین ـ مرکز خوزستان ـ را در اهواز بهعهده گرفت. در نخستین انتخابات مجلس شورای ملی در سال ۱۳۵۸ کاندیدای مجاهدین از آبادان بود و بهرغم تقلبهای گسترده و جلوگیری از ورود مجاهدین به مجلس، آخوندها قادر به کتمان محبوبیت او در میان مردم نشدند و بهناگزیر نامش را پس از نام نفرات انتخابشدهٔ خودشان در آبادان اعلام کردند.
او در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ فعالیتهایش را در تهران ادامه داد. در اواخر اردیبهشت ۱۳۶۱ به کردستان اعزام شد و پس از مدتی فرماندهی سیاسی ـ نظامی مجاهدین در کردستان و سپس نمایندگی مسئول شورای ملی مقاومت در منطقه کردستان را بهعهده گرفت.
با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران، ابراهیم ذاکری، فرماندهی رزمندگان آزادی در منطقه شمال مرز ایران و عراق را بهعهده گرفت و سلسله عملیات درخشانی مانند عملیات پیرانشهر را علیه قوای دشمن ضدبشری فرماندهی کرد.
در عملیات آفتاب و چلچراغ، بهعنوان عضو ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش، نقشی خلاق ایفا نمود. در حماسه میهنی فروغ جاویدان، فرماندهی محور جلودار را برعهده داشت. در این عملیات بههنگام تهاجمی دلیرانه برای شکافتن تنگه چهارزبر، هدف گلولههای دشمن قرار گرفت و بهسختی زخمی شد. اما زخم عمیق و کاری دشمن او را از پا نینداخت.
در سالهای پس از «فروغ جاویدان» در سلسله تلاشهای نفسگیر در راه اعتلای سازمان رزم ارتش آزادیبخش ملی ایران، مجاهدتهای ارزشمندش در معاونت آموزش و دیگر ارگانهای ستادی، چشمگیر و فراموشناشدنی است؛ مجاهدتهایی که با خاطرات و عواطف انقلابی انبوه رزمندگان و فرماندهان ارتش آزادیبخش عجین شده و کاک صالح را برای رزمآوران ارتش آزادی، به الگویی آموزنده از جدیت و صلابت و ایمان به پیروزی تبدیل کرده است.
کاک صالح در سال ۱۳۷۲، پس از تشکیل کمیسیونهای مختلف شورای ملی مقاومت، مسئولیت کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورا را عهدهدار شد. از آن پس، با فعالیتهای گسترده این کمیسیون، طرحها و توطئههای اطلاعات آخوندی و ارگانهای تروریستی رژیم، بارها درهمشکست.
قهرمان خلق و بیماری سرطان
بیماری سرطان «کاک صالح» ۱۲سال پیش از درگذشتش، شناخته شده بود، اما این بیماری هرگز نتوانست بر اراده پولادین و عزم راسخش در مبارزه بیامان با دشمن اثر بگذارد و مانع مجاهدتش شود. تا آخرین دم حیات، شور انقلابی و روحیه رزمندگیش لحظهیی فروکش نکرد. روحیه شاداب و صمیمانهٔ او پیرامونش را تحت تأثیر قرار میداد و شیفتهٔ خود میکرد.
در روز دوم فروردینماه ۱۳۸۲ این یار وفادار مسعود و سردار قهرمان ارتش آزادی در بیمارستان انستیتو کوری پاریس چشم از جهان فروبست.
بخشی از پیام مریم رجوی در رثای ابراهیم ذاکری
«...بهمعنی واقعی، او الگوی گوهر بیبدیل زمان بود که در مسیر انقلاب درونی مجاهدین به قلل رفیعی صعود کرده بود و نه تنها خودش بلکه بسیاری از برادران مجاهدش را در این مسیر هدایت کرده و ساخته و پرداخته بود. نمونه تأثیرگذاری بود که هیچ لحظهیی را از دست نمیداد. در هر برخورد، هر نشست و هر گفتگو با هر فرد، بلافاصله تأثیرات شگرف او را میشد دید و برادران و خواهران بسیاری را دیدم که متأثر از او بودند و ویژگیهای برجسته او را کسب کرده بودند. من در سیمای خیلی از برادرانم کاک صالح را میبینم و این آن تنها چیزی است که سوز دل و دردم را قدری تسکین میدهد. به همان میزانی که روی دوست و خواهر و برادر و رفیق و همراه مقاومت تاثیر مثبت داشت، دشمن و مزدوران دشمن از او گزیده بودند و کینه داشتند.
۱۲سال مقابله سرسختانه او با بیماری سرطان هم بهراستی حماسهیی خاموش، اما درخشان و تحسین برانگیز بود که تا آخرین لحظات زندگیاش در بیمارستان انستیتو کوری پاریس، چشمها را خیره میکرد و هر کس که میشنید به او آفرین میگفت...».
بخشی از پیام مسعود رجوی
«زبانم از توصیف فضیلتهای او که بسیار مورد علاقه و اعتماد پدر طالقانی هم بود، عاجز است. از شکنجهگاه و زندان تا نقشی که در قیام ۲۲بهمن در تهران ایفا کرد و از مسئولیتهای مختلفش در تأسیس مراکز مجاهدین در آبادان و اهواز و کردستان و تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران، در همه جا از خود اراده و ایمان، پشتکار و شور و شوق میپراکند و آدمی را بیاختیار مجذوب خود میکرد. از آنسو، دشمن و مزدورانش از او وحشت داشتند و با تیزترین زبانهای لجنآلود بر او میتاختند. در یککلام تمام دوره مبارزاتی و حرفهیی ۳۱ساله او درسی و سرمشقی برای جوانان این مرز و بوم و مایه مباهات ملت و مقاومت ایران است. مادر بزرگوارش(مادر ذاکری) نیز در سن ۷۰سالگی پس از شکنجههای وحشیانه توسط لاجوردی دژخیم در زندان اوین تیرباران شده بود.
...
خوشا به سرفرازی و مقام والای سردار جاودانهفروغها. سلام خدا و خلق در زنجیر و همه مبارزان و مجاهدان آزادی ایران بدرقه راه پرفروغش باد!»