ابنالرضا(ع) امام محمدتقی ملقب به جوادالائمه، نهمین پیشوای تشیع انقلابی، در ماه رجب (و بهروایت دیگر ماه رمضان) سال ۱۹۵هجری در مدینه متولد شد.
امام محمدتقی از هنگامیکه بیشاز ۷-۸سال نداشت، بهمدت ۱۷سال در رأس جنبش تشیع انقلابی قرار داشت و در این مدت چنان کفایت و صلاحیتی را در عمل بهاثبات رساند که حتی مخالفان و دشمنان را بهاعجاب وامیداشت.
فرازهایی از زندگی امام جواد
او تنها پسر امام هشتم(ع) بود. 5سال بیشتر نداشت که امام رضا به خراسان عزیمت کرد تا که بهسال ۲۰۲هجری در همان دیار به شهادت رسید و امامت شیعیان درحالی به این تنها پسر امام هشتم واگذار شد که او بیشاز ۷سال نداشت.
مادر امام نهم(ع) کنیزی بهنام «سبیکه» بود، از سلسله شگفتانگیز کنیزانی که به جنبش شیعیان آلمحمد(ع) راه مییافته و برخی به چنان منزلتی رسیدند که در این جنبش نیمه پنهان و مشحون از اطلاعات سری و حساس، به کانون رهبری راه داشته و مادران کلیه امامان شیعه از امام هفتم تا دوازدهم از این لایه برگزیده شدهاند.
سبیکه که نام معروف دیگرش «درّه» بود، از اهالی منطقه معروف «نوبه» در جنوب رود نیل در سرزمین مصر بود که بهعنوان برده بهحجاز آورده شد. در شأن و منزلت او سخنی از امام هفتم موسیبنجعفر(ع) قابل توجه است که ضمن بشارت بهولادت امام نهم(ع)، مادرش را بهنیکی ستوده و بهشخصیتی مشهور از شیعیان تأکید فرمود: «کنیزی که این نوادهام را بهدنیا میآورد، یک قبطی (مصری) از خاندان «ماریه قبطیه» است که اگر توانستی به ملاقاتش رفته و سلام مرا به وی ابلاغ کن» (۲).
امام نهم(ع) تنها تا 7سالگی سایه پدر را بر سر داشت و در مدت حیاتش با دو خلیفه از عباسیان معاصر بود که عبارتند از عبدالله مأمون و برادرش ابراهیم معتصم، پسران هارونالرشید.
این امام علاوه بر عنوان «ابنالرضا» با لقبهای جواد، تقی، منتجب و مرتضی خوانده میشد و کنیهاش «ابوجعفر» بود که بهخصوص در مکاتبات شخص امام رضا(ع) به ایشان با همین کنیه خطاب میشد.
آنحضرت تنها 9سال داشت که توسط مأمون به بغداد فراخوانده شد و سپس به پیشنهاد خود و بهرغم مخالفت عباسیان، دخترش بهنام «زینب» که به «امالفضل» معروف و تقریباً همسن محمدالتقی(ع) بود را به همسری او در آورد و آنان پس از مدت کمی بهمدینه بازگشتند. هدف مأمون، کنترل امام در درون خانهاش توسط امفضل بود.
امام نهم(ع) برای دومین بار در اول 220هجری توسط معتصم بهبغداد احضار شد و در اواخر همانسال در ۲۵سالگی توسط همسرش امالفضل با انگور سمی، مسموم و به شهادت رسید.
آن شهید جوان را در حومه بغداد و محلی که مقبره بنیهاشم شناخته میشد، در جوار نیای بزرگوارش موسیبنجعفر(ع) بهخاک سپردند. و چه آموزنده که مزارشان در کاظمین در زیر دوگ نبد طلایی بهعنوان زیارتگاهی مقدس برای مسلمانان و خاصه شیعیان، نماد ماندگاری این مرام و آرمانهایش است. همان شهری که روزی زندان، تبعیدگاه و قتلگاهشان بود.
مطابق معروفترین مورخان، فرزندان امام نهم، دو پسر و دو دختر بودند بهنامهای علیبنمحمد که امام بعدی یعنی امام دهم حضرتعلیالنقی(ع) بود. سپس موسی بنمحمد معروف به مبرقع و فاطمه بنتمحمد و امامه بنتمحمد.
نگاهی بهقلمرو و دامنههای امامت
امام محمدتقی(ع) در عمر کوتاهش بهطورعمده معاصر مأمون بود. بهجز حدود دو سال و نیم (۳۰ماه) آخر که همعصر با معتصم عباسی بود. اما همین مدت اندک چنان بر فرمانروای رسمی، گران میگذشت که خطاب بهمشاورانش میگفت: «وای برشما، در موضوع ابنالرضا بهعجز آمدهام». مشاوران عاقبت رأی دادند که باید میان مردم شایع کنند که «ابنالرضا» در خلوت بزم خلیفه حاضر میشود(۳)، و ترفندهای بسیار رذیلانهیی پیشنهاد کردند که البته همگی بیفایده بود.
فهم تنگنای عاجزکننده خلیفه البته چندان دشوار نیست چرا که اطلاعات درباره پیکهای پنهان، حتی به همان میزان که علنی میشد، میتوانست بهدستگاه حاکم نشان دهد که انبوه شیعیان پرشور آلمحمد که درحلقه تبعیت این پیشوای جوان گردآمدهاند، در سرزمینهای وسیعی فعالند. از «سمرقند» و «سجستان» و «مرو» تا ری، قم، دیلم، طبرستان، اهواز، بغداد و کوفه و تا سرزمین مصر و...
برای نمونه «علی ابناسباط» میگوید: «ابوجعفر(ع) بر ما وارد شد و من کوشش داشتم تا چنان از سر تا پاهایش را بهدقت بنگرم که بتوانم شمایل و قامتش را برای اهل مصر توصیف کنم» (۴).
این تنها برخی پسرعموهای خائن حضرت جواد(ع) نبودند که بهخلیفه هشدار میدادند: «در یک کشور دو خلافت وجود دارد» و «یک رهبری بهغایت معنوی در مدینه به موازات قدرت خلافت برقرار است که «خلقی کثیر» از سراسر قلمرو اسلامی از او تبعیت میکنند». زیرا حریفی که در کودکی توانسته بود صلاحیت خویش در رهبری دینی را بهپیران پیرو خاندان محمد(ص) ثابت کند، حریف بیخطری برای قدرت حاکم نبود وگرنه چرا حاکم وقت راهی جز دسیسهچینی برای قتل او در ۲۵سالگی توسط خود نمییافت؟
قابلذکر است که قبلاً خلیفه مأمون، راه دیگر و آشتیجویانهیی اتخاذ کرد و تصمیم گرفت دخترش را به همسری وی درآورد. کاری که با مخالفت بنیعباس مواجه شد و اخطار کردند که این تصمیم میتواند مانند خطر ولایتعهدی امام رضا(ع)، خلافت را از خاندان عباس به علویان منتقل کند. مأمون این نگرانی را رد کرد اما بنیعباس اصرار داشتند که پس بگذار این کودک بزرگ شود و از علم دین بیاموزد و سپس هرکاری لازم است در پیش بگیر. اما مأمون پاسخ داد: شما جاهلید و این بهاصطلاح کودک بهدانش کسی نیاز ندارد. مأمون بهعباسیان پیشنهاد کرد که میتوانند امتحان کنند و درباریان از مهمترین فقیه زمان بهنام «یحیی بن اکثم»، که قاضی بزرگ بغداد بود، کمک خواستند. او در مجلس مأمون پرسشی بهحساب خود پیچیده از احکام حج را بهمیان کشید. اما حضرت جواد(ع) انبوهی نکات را یادآور شد که نشان میداد فقیه بغداد احاطه به موضوع نداشته و پرسشی بس ناپخته مطرح کرده بود. این نکات و پاسخ حضرت جواد به یکایک آنها بهتفصیل در منابع آمده است. سرانجام، معترضان دربار خلیفه شکستخورده و ازدواج با خطبه خواندن خود مأمون پا گرفت.
افزون بر موارد ثبتشده در مورد دانش گسترده و اعجابانگیز امام جواد(ع)، جا دارد هر چند در حد یادآوری، ماهیت انقلابی این رهبری را هم مدنظر داشته باشیم. زیرا همین امام جوان بود که پس از حضرت رضا(ع) سرپرستی زنان و دختران انقلابیخاندان، یعنی همان «رضویات» را برعهده داشت که در آن هنگام هسته بزرگشان بسی دور از او، در جوار مزار معصومه(ع) در شهر قم مستقر بودند و امام جواد(ع) از مدینه برایشان کمکهزینه مالی میفرستاد. واقعیتی نهچندان مخفیانه چرا که در کتابها، از جمله در «تاریخ قم» چنین انعکاس دارد: «رضائیه، دختران خود را به شوهر نمیدادند تا غایتی که این معنی در میان دختران ایشان عادت شده است و محمد بنعلیالرضا(ع) به شهر مدینه ده دیه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکردهاند و از ارتفاعات آن دیهها نصیب و قسط رضائیه که بهقم ساکن بودهاند از مدینه جهت ایشان آورده» (۵). یادآوری کنیم که برخلاف مسامحه در «تاریخ قم» اینزنان انقلابی تنها «دختران و خواهران» امام جواد نبودند بلکه از یک نسل جلوتر پدید آمده بود و حضرت معصومه(ع) عمه امام جواد(ع) بود.
کفایت و اشراف
در امور جنبش انقلابی شیعیان، این بسی قابل فهم است که پا گرفتن امامت و رهبری بهخصوص در مورد یک «کودک» مانند حضرت جواد(ع) ۷ساله امری بس عظیم بود که بدون کفایت و دلالتهای قوی هرگز پا نمیگرفت چرا که نیروهای این جنبش ممنوع که باید پیوسته در برابر قدرت گسترده حاکمیت زمانه، بر جان و جانان خویش خطر میکردند، ممکن نبود که بدون حجتهای بهغایت قوی، خود را بهخطری بسپرند که حقانیتش حتی اندکی زیر سؤال باشد.
بهعنوان نمونه روایت مفصلی است که در بحارالآنوار نقل شد و مضمونش این است که: بهدنبال شهادت امام رضا(ع) و با توجه بهسن ابوجعفر که حدود ۷سال بود، میان شیعه، اختلاف پدید آمد. هم در بغداد و هم در دیگر شهرها. در بغداد، چهرههای معتمد شیعه در خانه عبدالرحمان بنالحباج در نقطه «برکهزلول» گرد آمدند و بحث و مشاجره ادامه یافت تا در نهایت ۸۰نفر از صاحبان فهم دینی در بغداد و دیگر شهرها برگزیده شدند که برای شناسایی حقانیت امر بهمدینه بروند و وقتی رسیدند به خانه سابق امام جعفر صادق(ع) وارد شدند. آنجانخست عبدالله بن موسی (از برادران امام رضا-ع) بهنزدشان آمد با عنوان «ابنرسولالله» (یعنی با ادعای امامت) اما جوابهای نامربوطی بهپرسشهای آن هیأت اعزامی میداد که موجب نگرانی آنها شد و برخی مأیوسانه قصد بازگشت کردند تا که ابوجعفر(ع) وارد شد و وقتی ماجرا را دانست، عموی یاد شده را نکوهش کرده و از باطلگویی برحذر داشت و آنگاه در برابر انواع پرسشهای گروه اعزامی شیعه پاسخهایی به تمام ارائه داد و شیعیان با فرح بسیار دست بهدعای خیر برای آنحضرت برداشتند.
روایت نقل شده همچنین توجه میدهد که این نوع پرسشهای شیعیان که بهخصوص در سرفصلهای رهبری بروز میکرده، محدود بهمسائل دینی یا فکری نبود بلکه شامل کدها و اطلاعات پنهانی میشد که ورود و پاسخ مناسب به آنها تنها از یک امام برمیآمد که باید آنها را از امام پیشین دریافت کرده باشد. نمونههای این اشراف و اطلاع در تاریخ امامان تشیع انقلابی، فراوان و بسی انگیزاننده است. روشن است که چنین اشراف تام به تمامی امور و نیروهای تحت رهبری امامان به موازات تحولات، تغییر میکرده و تنها در اختیار کسی میماند که هم عملاً امور رهبری را بهدست داشت و هم دارای کفایتی فوقالعاده بود.
دوران امامت حضرت جواد همچنان که اشاره کردیم 17سال بود. آن حضرت در آخر ذیقعده سال 220هجری، در اوج جوانی خود ـ بهسن ۲۵سالگی ـ به شهادت رسید.
پانویس:
1-یادآوری میشود که امام دهم در 8سالگی و امام دوازدهم در 5سالگی به این مسئولیت نایل آمدند. و در این میان تنها امام یازدهم بود که بههنگام امامت در سنین جوانی و 22ساله بود.
2- روایتی در چند منبع، هم از کلینی و هم ابنبابویه، نقل از بحارالآنوار، ج۵۰چاپ جدید. ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام(ص) و مادر ابراهیم بن رسولالله است که زمان آنحضرت و در کودکی فوت کرد.
3- «ویحکم، قداعیانی امر ابنالرضا»، بحارالآنوار، ج۵۰چاپ جدید.
4- - همانجا
5- «تاریخ قم» تألیف ”حسنابنمحمدقمی“ در 378هجری تألیف و بهسال805و 806هجری توسط حسنابنعلی ابنحسن ابنعبدالملکقمی از عربی به فارسی ترجمه شد.