۲ژوئن ۱۹۶۳ - ۱۲خرداد۱۳۴۲:
۷دوم ژوئن سال ۱۹۶۳ ناظمحکمت، شاعرمعروفترکیه، در مسکو درگذشت.
ناظمحکمت در سال ۱۹۰۲ در خانوادهیی مشهور در استانبول بهدنیا آمد. او خیلی زود بهسرودن شعر پرداخت. در ۱۸سالگی علیه اشغالگران ترکیه مقالههایی نوشت و توسط انگلیسیها تحتتعقیب قرارگرفت. او مدتی بهمسکو رفت تا بهتحصیل جامعهشناسی بپردازد.
ناظمحکمت مدت ۱۶سال را در زندان گذراند. اوبین سالهای۱۹۲۸ تا ۱۹۳۸ حدود ده جنگ، سه نمایشنامه و چندهجونامه چاپ کرد. مقالاتش در مطبوعات آنزمان با نام «اورهان سلیم» درج میشد.
زندگی ناظمحکمت از راه کار در چاپخانهها، استودیوهای فیلمبرداری و روزنامهها میگذشت. ناظمحکمت از محبوبیت قابلتوجهی درمیان مردم ترکیه برخوردار بود. آخرین شغلش قبلاز محکومیت، دوبلهکردن فیلمها بود.
ناظمحکمت در ۱۹۳۸ در دادگاه نظامی بهاتهام تبلیغ برای کمونیسم در ارتش به۲۸سال زندان محکوم شد. حکمت در زندان بروس، بهکار نوشتن ادامه داد. نوشتهاند که او در زندان از روحیه پرشوری برخوردار بود؛ بهزندانیها یاد میداد چگونه نقاشی کنند، آواز بخوانند و فکر کنند.
شعرهای ناظمحکمت، در سراسر ترکیه دستبهدست میگشت. بهبخشی ازیکی از اینگونه اشعار میهنی او که خطاب بهسرزمینش، ترکیه نوشته است توجه کنید:
«باز هم درباره تو»
در تو دوست دارم، حادثهجویی سفینهیی را، که بهسوی قطب روان است
در تو دوست دارم،
شهامت بازیگران اکتشافات بزرگ را
در تو دوست دارم دوردست را
در تو دوست دارم محال را
بهچشمانت وارد میشوم، انگار بهجنگلی
که سرشار از آفتاب است
و من، عرقریزان و گرسنه و حریص
شوق و شور صیاد را دارم
برای بهدندان کشیدن گوشت تو
در تو دوست دارم محال را
ولی نه هرگز ناامیدی را
تو اسارت و آزادی منی
تو تن منی که میسوزد
چون پیکر برهنه شبهای تابستان
تو سرزمین منی
تو، با خطوط سبز چشمان قهوهییات
تو، پیروزمند و پرشکوه
غم غربت منی
وقتی درست در لحظه رسیدن بهتو
پی میبرم که غیرقابل دسترسی
ناظمحکمت در ۱۴ژوییه۱۹۵۰، بعداز۱۳سال اسارت، با تلاشهای دوستدارانش در ترکیه و نقاط دیگرجهان، از زندان آزاد شد. ۱۳سال اسارت، سلامتی او را بهخطر انداخته بود، اما مقاومت او را نه. شعرهایش از دیوارهای زندان عبور میکردند و در خیابانهای شهر و روستاها پخش میشدند. اما بیرون نیز، فضای اختناق برای او قابل استنشاق نبود، علاوه بر آنمدام تهدید میشد. در سال۱۹۵۱ ملیتش را سلب کردند و او را بهتبعید فرستادند.
در تو دوست دارم، حادثهجویی سفینهیی را، که بهسوی قطب روان است
در تو دوست دارم،
شهامت بازیگران اکتشافات بزرگ را
در تو دوست دارم دوردست را
در تو دوست دارم محال را
بهچشمانت وارد میشوم، انگار بهجنگلی
که سرشار از آفتاب است
و من، عرقریزان و گرسنه و حریص
شوق و شور صیاد را دارم
برای بهدندان کشیدن گوشت تو
در تو دوست دارم محال را
ولی نه هرگز ناامیدی را
تو اسارت و آزادی منی
تو تن منی که میسوزد
چون پیکر برهنه شبهای تابستان
تو سرزمین منی
تو، با خطوط سبز چشمان قهوهییات
تو، پیروزمند و پرشکوه
غم غربت منی
وقتی درست در لحظه رسیدن بهتو
پی میبرم که غیرقابل دسترسی
ناظمحکمت در ۱۴ژوییه۱۹۵۰، بعداز۱۳سال اسارت، با تلاشهای دوستدارانش در ترکیه و نقاط دیگرجهان، از زندان آزاد شد. ۱۳سال اسارت، سلامتی او را بهخطر انداخته بود، اما مقاومت او را نه. شعرهایش از دیوارهای زندان عبور میکردند و در خیابانهای شهر و روستاها پخش میشدند. اما بیرون نیز، فضای اختناق برای او قابل استنشاق نبود، علاوه بر آنمدام تهدید میشد. در سال۱۹۵۱ ملیتش را سلب کردند و او را بهتبعید فرستادند.
حکمت در تبعید نیز با استقبال فراوان روبهرو شد. دوران تبعید او درمسکو، کوبا، پراگ و پاریس گذشت. در پراگ درکنار پابلو نرودا از او تجلیل شد. ناظمحکمت دوران تبعید پاریس را درکنار دوستان شاعرو نویسندهاش، پلالوار و لوییآراگون، گذراند. آنجا او طرفداران بسیاری را بهخود جذب کرده بود که در او لورکای آناتولی را میدیدند. ایناستقبال بهخاطر سرودههایی بود که شجاعانه و در دفاع از آزادی و خلق تحت ستم بود.
درسال۱۹۵۱ جنگ شعرناظمحکمت در پاریس انتشار یافت.
در سال۱۹۵۷ شعرهای دوران تبعیدش در کتابی بهنام «تبعید، حرفه سختی است» انتشار یافت، یکی دیگر از آثار او «پاریس، گل سرخ من» نام دارد. ناظمحکمت آرزوی دنیای جدیدی را داشت که در آن، رنج انسانهای محروم از میان رفته باشد. اینرا از خلال شعرهایش، که بهرنج و مصیبت انسانهای محروم از آزادی و عدالت پرداخته درمییابیم.
ناظمحکمت از تجربهجدید در زمینه شعر هراسی نداشت. شعر او را نمیتوان آنطور که در زبان خودش (ترکی) بسیار گویا و قوی است در ترجمه آورد. اما، حتی پساز ترجمه، باز هم شعر ناظمحکمت جسورانه، نو و متنوع است.
در تصویرهای بیشمارش، شجاعت قابل تحسینی نهفته است. حکمت که دوست میداشت برای آنان که خودش «برادران بیسوادم» مینامید بنویسد بهسطح شاعران بزرگ در مقیاس جهانی رسید. شعر ناظمحکمت، مانند شعرشاعربزرگ اسپانیا، گارسیا لورکا، سخت با زبانی که بهآنشعر میگفت درآمیخته است و او از زبان با توانمندی تحسینبرانگیزی بهره برد و از تمام امکانات آن، با الهامگرفتن از سرچشمههای «کوچه و بازار» استفاده کرد. اینسرچشمهها، سرشار از تاریخ و داستان و فرهنگ عامیانه ملت ترکاند. ناظمحکمت سرانجام در ژوئن۱۹۶۳ در مسکو درگذشت.
قسمتی از بیوگرافی ناظمحکمت بهقلم خودش
در سال ۱۹۰۲ بهدنیا آمدهام
هیچگاه بهشهری که بهدنیا آمدهام برنگشتم
بازگشتها را دوست ندارم
در سهسالگی، در حلب، شغلم نوهی پاشابودن بود
در نوزدهسالگی، دانشجوی دانشگاه کمونیست مسکو بودم
در چهلونهسالگی در مسکو، میهمان کمیتهمرکزی
و بعداز چهاردهمینسال تولد، حرفه شاعری را پیش گرفتم
آدمهایی هستند که انواع مختلف ماهیها را میشناسند
من انواع جداییها را
آدمهایی هستند که نام ستارهها را از حفظ میگویند
من نام غم غربتها را
درسال۱۹۵۱ جنگ شعرناظمحکمت در پاریس انتشار یافت.
در سال۱۹۵۷ شعرهای دوران تبعیدش در کتابی بهنام «تبعید، حرفه سختی است» انتشار یافت، یکی دیگر از آثار او «پاریس، گل سرخ من» نام دارد. ناظمحکمت آرزوی دنیای جدیدی را داشت که در آن، رنج انسانهای محروم از میان رفته باشد. اینرا از خلال شعرهایش، که بهرنج و مصیبت انسانهای محروم از آزادی و عدالت پرداخته درمییابیم.
ناظمحکمت از تجربهجدید در زمینه شعر هراسی نداشت. شعر او را نمیتوان آنطور که در زبان خودش (ترکی) بسیار گویا و قوی است در ترجمه آورد. اما، حتی پساز ترجمه، باز هم شعر ناظمحکمت جسورانه، نو و متنوع است.
در تصویرهای بیشمارش، شجاعت قابل تحسینی نهفته است. حکمت که دوست میداشت برای آنان که خودش «برادران بیسوادم» مینامید بنویسد بهسطح شاعران بزرگ در مقیاس جهانی رسید. شعر ناظمحکمت، مانند شعرشاعربزرگ اسپانیا، گارسیا لورکا، سخت با زبانی که بهآنشعر میگفت درآمیخته است و او از زبان با توانمندی تحسینبرانگیزی بهره برد و از تمام امکانات آن، با الهامگرفتن از سرچشمههای «کوچه و بازار» استفاده کرد. اینسرچشمهها، سرشار از تاریخ و داستان و فرهنگ عامیانه ملت ترکاند. ناظمحکمت سرانجام در ژوئن۱۹۶۳ در مسکو درگذشت.
قسمتی از بیوگرافی ناظمحکمت بهقلم خودش
در سال ۱۹۰۲ بهدنیا آمدهام
هیچگاه بهشهری که بهدنیا آمدهام برنگشتم
بازگشتها را دوست ندارم
در سهسالگی، در حلب، شغلم نوهی پاشابودن بود
در نوزدهسالگی، دانشجوی دانشگاه کمونیست مسکو بودم
در چهلونهسالگی در مسکو، میهمان کمیتهمرکزی
و بعداز چهاردهمینسال تولد، حرفه شاعری را پیش گرفتم
آدمهایی هستند که انواع مختلف ماهیها را میشناسند
من انواع جداییها را
آدمهایی هستند که نام ستارهها را از حفظ میگویند
من نام غم غربتها را
من مستأجر بودهام، در زندانها و در هتلهای بزرگ
من گرسنگی را شناختم، همینطور اعتصابغذا را و طعامی وجود ندارد
که من مزه آنرا ندانم
من گرسنگی را شناختم، همینطور اعتصابغذا را و طعامی وجود ندارد
که من مزه آنرا ندانم
زمانی که بهسی سالگی رسیدم، میخواستند مرا بگیرند
در چهلوهشتمین سال، میخواستند جایزه جهانی صلح را بمن بدهند
وآنرا بمن دادند.
در طول سی و ششمین سالم، در شش ماه ۴ متر مربع بتن را طی میکردم.
در پنجاهو نهمینسال، از پراگ بههاوانا پرواز کردم، در ۱۸ساعت.
لنین را ندیدم اما نزدیکتابوتش، حفاظت را بهعهده داشتم، در ۱۹۲۴
در ۱۹۶۱ آرامگاهی را که ویزیت میکنم، کتابهایش هستندکوشش کردند تا مرا از حزبم جدا سازند
موفق نشدند
من در زیر بتهایی که میافتادند له نشدم
در ۱۹۵۱، روی دریایی، همراه با رفیقی، بهسوی مرگ قدم برداشتم
در ۱۹۵۲، با قلبی ترک خورده، چهارماه بر پشت خوابیده، در انتظار مرگ بودم............
در ۱۹۶۱ آرامگاهی را که ویزیت میکنم، کتابهایش هستندکوشش کردند تا مرا از حزبم جدا سازند
موفق نشدند
من در زیر بتهایی که میافتادند له نشدم
در ۱۹۵۱، روی دریایی، همراه با رفیقی، بهسوی مرگ قدم برداشتم
در ۱۹۵۲، با قلبی ترک خورده، چهارماه بر پشت خوابیده، در انتظار مرگ بودم............