شکری هرگز نمیمیرد
بهمناسبت سالروز شهادت انقلابی همیشه دریاد، شکرالله پاکنژاد
هنوز صدایش به گوشها میرسد، هنوز پیامش در رگهای جنبش جاری است، میجوشد و میخروشد. وصف شکری را (شکرالله پاکنژاد، مبارز بزرگی که خمینی در یکی از هولناکترین جنایاتش در همان سال ۶۰، خون پاکش را بر زمین ریخت) همان به که از زبان رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی بشنویم:
«با شهادت پاکنژاد، خلق ما یکی از رشیدترین فرزندان مبارزش، انقلاب ما یکی از ارزندهترین رهبرانش، سازمان مجاهدین، یکی از صمیمیترین و غمخوارترین همزنجیران، همرزمان و همسنگران و مشوقان انقلابی خود را از دست داد. اگر چه یقین دارم که راهش، همچون نامش هر روز درخشندهتر و تابندهتر تا قله پیروزی نهایی ادامه خواهد داشت».
شکری و گروه ”فلسطین“
انقلابی نامدار، شهید شکرالله پاکنژاد که توسط دوستانش با نام ”شکری“ خوانده میشد، از فرزندان رشید مردم خوزستان بود که در شهر دزفول متولد شد و دوران نوجوانی خود را در میان مردم این شهر گذراند. مشاهده نابرابریهای اجتماعی و فقر و فلاکت مردم از اولین سالهای نوجوانی، شکری را تحت تأثیر قرار داد و قلبش را لبریز از عشق به محرومان کرد و همین عشق بود که او را به مبارزه علیه نظام ستمگر سلطنتی کشاند.
مبارز برجسته، شکرالله پاکنژاد، با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، دست به ایجاد تشکل و هستهیی برای آغاز مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه زد.
در واقع، این هسته که به گروه فلسطین معروف شد، اولین تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه علیه رژیم شاه بود. اما در سال ۱۳۴۸ شکری بههنگام خروج از ایران بهمنظور پیوستن به جنبش فلسطین توسط ساواک شاه دستگیر شد و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت.
مبارز برجسته، شکرالله پاکنژاد، با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، دست به ایجاد تشکل و هستهیی برای آغاز مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه زد.
در واقع، این هسته که به گروه فلسطین معروف شد، اولین تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه علیه رژیم شاه بود. اما در سال ۱۳۴۸ شکری بههنگام خروج از ایران بهمنظور پیوستن به جنبش فلسطین توسط ساواک شاه دستگیر شد و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت.
دفاعیات پرشور و قاطع او از آرمان رهایی خلق و از مبارزه مسلحانه در بیدادگاههای شاه، نام شکرالله پاکنژاد را در سراسر ایران بر سر زبان مردم انداخت.
در همان زمان، ژان پل سارتر، نویسنده ترقیخواه فرانسوی نیز متن کامل دفاعیات شکری را بهطور کامل در مجله خود بهنام عصر جدید چاپ کرد.
پاکنژاد را بهخاطر همین دفاعیات، ابتدا به اعدام محکوم کردند. اما رژیم شاه، تحت فشارهای بینالمللی مجبور شد حکم اعدام او را به حبس ابد تبدیل کند. به این ترتیب دوران اسارت ۹ساله شکری در زندان آغاز شد.
حمایت قاطع شکری از مجاهدین
از سال ۵۰ به بعد، انقلابیون مجاهد و سایر مبارزین جنبش مسلحانه، فضای بهکلی جدیدی از مقاومت و مبارزه را با خود به زندانها آوردند و در همین دوران بود که شکری در سیمای مجاهدین و بهخصوص در سیمای مسعود رجوی، آینده تابناک انقلاب ایران را دید و با شم خارقالعاده خود این حقیقت را بهدرستی تشخیص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاکنژاد را در صحنه مبارزات سیاسی میهنمان برجسته و متمایز میکند، درک و بینش ژرف او از مسائل مبارزاتی و سیاسی و موضعگیریهای قاطع و اصولی او در این زمینهها بود که در صدر آنها بایستی از موضعگیری عمیقاً انقلابی و تحسینانگیز او در جریان ضربه اپورتونیستهای چپنما بر پیکر مجاهدین یاد نمود. چرا که پاکنژاد قاطعانه آن ”خیانت“ را محکوم نمود و در زندان اوین با تحمل انواع تهمتها از جانب اپورتونیستها و دیگر جریانهای فرصتطلب، به حمایت قاطع و آشکار از مجاهدین قد برافراشت.
تأکید بر تشکیل جبهه مردمی
پس از پیروزی قیام ضدسلطنتی نیز شهید پاکنژاد که از مؤسسین جبهه دموکراتیک ملی ایران بود، مواضع انقلابی خود را در زمینه حمایت از مجاهدین و همچنین افشای خطوط خیانتبار اپورتونیستی راست و چپنما دنبال مینمود. در همین رابطه او به نقش تعیینکننده برادر مجاهد مسعود رجوی در صحنه مبارزات سیاسی کشور علیه ارتجاع خمینی تأکید بسیار میورزید.
بهدنبال انتشار مصاحبههای برادر مجاهد مسعود رجوی در سال ۵۹ درباره مسائل سیاسی روز و مواضع نیروهای مختلف سیاسی، شکری طی نامهیی به تأثیرات عمیق این مصاحبهها در میان نیروهای مبارز و انقلابی پرداخت و بر نقش راهگشایانه آن در مسیر ایجاد جبهه مردمی که از همان زمان نام ”شورا“ بر آن نهاده شده بود تأکید نمود و خود نیز همین مسیر را تعقیب مینمود.
بهدنبال انتشار مصاحبههای برادر مجاهد مسعود رجوی در سال ۵۹ درباره مسائل سیاسی روز و مواضع نیروهای مختلف سیاسی، شکری طی نامهیی به تأثیرات عمیق این مصاحبهها در میان نیروهای مبارز و انقلابی پرداخت و بر نقش راهگشایانه آن در مسیر ایجاد جبهه مردمی که از همان زمان نام ”شورا“ بر آن نهاده شده بود تأکید نمود و خود نیز همین مسیر را تعقیب مینمود.
شکرالله پاکنژاد و منوچهر هزارخانی
در ۳۰خرداد سال ۶۰، خمینی، دستور آتش گشودن به تظاهرات مسالمتآمیز ۵۰۰هزارنفره مردم تهران را که بهدعوت مجاهدین و برای آخرین اتمام حجت به رژیم خمینی برگزار شد، صادر کرد و آخرین قطرات آزادی را همراه با آخرین ذرات مشروعیت سیاسیاش نابود کرد و مقاومت مسلحانه مجاهدین آغاز گردید. پس از آن، پاکنژاد در ارتباط با مجاهدین، به تلاشهای خود در جهت پیشبرد امور مربوط به شکلگیری شورای ملی مقاومت ادامه میداد.
دستگیری و شهادت دردناک شکری
سرانجام در یکی از روزهای مردادماه سال ۶۰، در جریان تماسهای سازمان با انقلابی بزرگ، شکرالله پاکنژاد، جهت پیشبرد امور ”شورای ملی مقاومت“، وی پس از خاتمه ملاقات با یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، در یکی از پایگاههای حفاظتشده سازمانی، در طول مسیر بازگشت، مورد شناسایی گشتیهای مزدور خمینی قرار گرفت و بههمراه مجاهد شهید احمد اکملی، دستگیر گردید.
پس از اسارت شکری، اقدامات گستردهیی از جانب شورای ملی مقاومت در سطح بینالمللی برای نجات جان او صورت گرفت، اما سرانجام روز ۲۸آذر ۱۳۶۰ پیرکفتار خونآشام جماران، حکم اعدام پاکنژاد را صادر نمود و او را بهشهادت رساند.
مجاهد خلق احمد اکملی نیز پیش از او بهدست جلادان خمینی تیرباران گردیده بود.
پس از اسارت شکری، اقدامات گستردهیی از جانب شورای ملی مقاومت در سطح بینالمللی برای نجات جان او صورت گرفت، اما سرانجام روز ۲۸آذر ۱۳۶۰ پیرکفتار خونآشام جماران، حکم اعدام پاکنژاد را صادر نمود و او را بهشهادت رساند.
مجاهد خلق احمد اکملی نیز پیش از او بهدست جلادان خمینی تیرباران گردیده بود.
نظام برخاسته از عمق دل و اندیشه مردم
در اولین شماره شورا، ارگان شورای ملی مقاومت که در ۱۰اردیبهشت سال ۱۳۶۰ منتشر شد، شکرالله پاکنژاد، طی مقالهیی نوشته بود: «اگر در دوره شاه، جریان وابستگی، از نظر سیاسی، خود را در حاکمیت دیکتاتوری نشان میداد، جریان استقلال در دوره انقلاب از نظر سیاسی میبایستی خود را در حاکمیت دموکراسی نشان دهد و نشان نداد. اینک زحمتکشان میهن ما ۲سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی مییابند. بدون آن که در جبین حکومت، نور رستگاری ببینند. آنان از قبل حاکمیت انحصارطلبان نه نان در سفره دارند و نه امید در دل. به زبانی دیگر نه استقلال و نه آزادی. شورا در این مرحله میخواهد زبان انقلاب باشد. بعد، محوری برای تجمع نیروهای انقلاب. و آنگاه است که میتواند در تناسب با ماهیت خویش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشه مردم و انقلاب آنان باشد».