امام محمد تقی(جوادالائمه)، امام نهم شیعیان، در آخر ذیقعده سال ۲۲۰ هجری، در اوج جوانی (۲۵سالگی) به حکم خلیفه ارتجاع بهشهادت رسید.
«جرم نهمین پیشوای آرمانی و سیاسی ما این بود که اسرار هویدا میکرد. مهمتر از این جرمش این بود که سازمان مخفی یکتاپرستان انقلابی و حزب شیعه علوی بهراه انداخته و سلاح جمعآوری میکند و قیامی را تدارک میبیند. پس دیگر "محارب" است و "اعدام باید گردد" تا در قدم بعد قتلعام یارانش انجام شود»(مسعود رجوی زیارت کاظمین نوروز ۱۳۸۰).
امام محمد تقی از هنگامی که بیش از ۷-۸سال نداشت، بهمدت ۱۷سال در رأس جنبش تشیع انقلابی قرار داشت و در این مدت چنان کفایت و صلاحیتی را در عمل بهاثبات رساند که حتی مخالفان و دشمنان را به اعجاب وامیداشت.
فرازهایی از زندگی امام جواد
محمد بن علی بن موسیالرضا(ع)، امام نهم شیعیان اثنیعشری، در ماه رمضان (و به روایتی ماه رجب) سال ۱۹۵ هجری در مدینه متولد شد. او تنها پسر امام هشتم، حضرت رضا(ع) بود. ۵سال بیشتر نداشت که امام رضا به خراسان عزیمت کرد تا که به سال ۲۰۲ هجری در همان دیار بهشهادت رسید و امامت شیعیان در حالی به این تنها پسر واگذاشته شد که بیش از ۷سال نداشت.(۱)
مادر امام نهم(ع) کنیزی بهنام «سبیکه» بود، از سلسله شگفتانگیز کنیزانی که به جنبش شیعیان آل محمد(ع) راه یافتند و برخی به چنان مرتبه و جایگاهی رسیدند که در این جنبش نیمهپنهان و مشحون از ابتلائات و اطلاعات سری و حساس، به کانون رهبری راه داشتند و مادران کلیه امامان شیعه از امام هفتم تا دوازدهم از همین لایه برگزیده شدهاند.
سبیکه که نام معروف دیگرش «درّه» بود، از اهالی منطقه معروف «نوبه» در جنوب رود نیل در سرزمین مصر بود که بهعنوان برده به حجاز آورده شد. در منزلت او کلامی از امام هفتم موسی بن جعفر(ع) را یاد میکنیم که ضمن بشارت به ولادت امام نهم(ع)، مادرش را به نیکی ستوده و به شخصیتی مشهور از شیعیان تأکید فرمود: «کنیزی که این نوادهام را بهدنیا میآورد، یک قبطی (مصری) از خاندان «ماریه قبطیه»(۲) است که اگر توانستی، به ملاقاتش رفته و سلام مرا به وی ابلاغ کن».
امام نهم(ع) تنها تا ۷سالگی سایه پدر را بر سر داشت و در مدت حیاتش با ۲خلیفه از عباسیان معاصر بود که عبارتند از عبدالله مأمون و برادرش ابراهیم معتصم، پسران هارون الرشید.
امام نهم علاوه بر عنوان «ابنالرضا» با لقبهای جواد، تقی، منتجب و مرتضی خوانده میشد و کنیهاش «ابو جعفر» بود که بهخصوص در مکاتبات شخص امام رضا(ع) به ایشان با همین کنیه خطاب میشد.
امام جواد(ع) در سن ۱۶سالگی با سمانه مادر امام دهم، کنیزی که از غرب مدیترانه به اسارت آورده شده بود ازدواج میکند و در ۲۰سالگی با درخواست مأمون با ام فضل دختر مأمون ازدواج کرد. البته هدف مأمون از این ازدواج گذاشتن زنی بهمثابه جاسوس در خانه امام نهم(ع) بود و سرانجام هم به روایتی با فرمان معتصم عباسی و بهدست همین زن مسموم و بهشهادت رسید. بهگفته برخی دیگر از مورخان، مأمون امام جواد را در سن ۹سالگی به بغداد فراخواند و دخترش زینب معروف به ام فضل را که تقریباً همسن امام بود، بهرغم مخالفت عباسیان به ازدواج او درآورد.
نگاهی به قلمرو و دامنههای امامت
امام محمد تقی(ع) در عمر کوتاهش بهطور عمده معاصر مأمون بود. بهجز حدود ۲/۵سال(۳۰ماه) آخر که همعصر با معتصم عباسی بود. اما همین مدت اندک چنان بر فرمانروای رسمی گران میگذشت که خطاب به مشاورانش میگفت: «وای بر شما، در موضوع ابنالرضا بهعجز آمدهام». مشاوران، عاقبت رأی دادند که باید میان مردم شایع کنند که «ابنالرضا» در خلوت بزم خلیفه حاضر میشود(۳)، و ترفندهای بسیار کثیفی پیشنهاد کردند که از آن میگذریم و البته همه این ترفندها بیفایده بود.
فهم تنگنای عاجزکننده خلیفه البته چندان دشوار نیست چرا که اطلاعات درباره پیکهای پنهان، حتی به همان میزان که علنی میشد، میتوانست به دستگاه حاکم نشان دهد که انبوه شیعیان پرشور آل محمد که در حلقه تبعیت این پیشوای جوان گردآمدهاند، در سرزمینهای وسیعی فعالند. از «سمرقند» و «سجستان» و «مرو» تا ری، قم، دیلم، طبرستان، اهواز، بغداد و کوفه و تا سرزمین مصر و…
برای نمونه «علی ابن اسباط» میگوید: «ابوجعفر(ع) بر ما وارد شد و من کوشش داشتم تا چنان از سر تا پاهایش را بهدقت بنگرم که بتوانم شمایل و قامتش را برای اهل مصر توصیف کنم»(۴)
برخی پسرعموهای خائن حضرت جواد(ع) به خلیفه هشدار میدادند که: «در یک کشور ۲خلافت وجود دارد» و «یک رهبری بهغایت معنوی در مدینه و بهموازات قدرت خلافت برقرار است که «خلقی کثیر» از سراسر قلمرو اسلامی از او تبعیت میکنند».
حریفی که در کودکی توانسته بود صلاحیت خویش در رهبری دینی را به پیران پیرو خاندان محمد(ص) ثابت کند، حریف بیخطری برای قدرت حاکم نبود وگرنه چرا حاکم وقت، راهی جز دسیسهچینی برای قتل او در ۲۵سالگی، در پیش پای خود نمییافت؟
قابل ذکر است که قبلاً مأمون، راه آشتیجویانه اتخاذ کرد و مصمم شد دخترش را به همسری ابن الرضا درآورد. کاری که با مخالفت بنیعباس مواجه شد و اخطار کردند که این تصمیم میتواند مانند خطر ولایتعهدی امام رضا(ع)، خلافت را از خاندان عباس به علویان منتقل کند. مأمون این نگرانی را رد کرد اما بنیعباس اصرار داشتند که پس بگذار این کودک بزرگ شود و از علم دین بیاموزد و سپس هر کاری لازم است، در پیش بگیر. اما مأمون پاسخ داد: شما جاهلید و این بهاصطلاح کودک به دانش کسی نیاز ندارد. مأمون به عباسیان پیشنهاد کرد که میتوانند امتحان کنند و درباریان از مهمترین فقیه زمان بهنام «یحییبن اکثم»، که قاضی بزرگ بغداد بود، کمک خواستند. او در مجلس مأمون پرسشی بهحساب خود پیچیده از احکام حج را بهمیان کشید. اما حضرت جواد(ع) انبوهی نکات را یادآور شد که نشان میداد فقیه بغداد احاطه به موضوع نداشته و پرسشی بس ناپخته مطرح کرده بود. این نکات و پاسخ حضرت جواد به یکایک آنها بهتفصیل در منابع آمده است. سرانجام معترضان دربار خلیفه شکستخورده و ازدواج، با خواندن خطبه توسط خود مأمون پاگرفت.
افزون بر موارد ثبت شده در مورد دانش گسترده و اعجابانگیز امام جواد(ع)، جا دارد هر چند در حد یادآوری، ماهیت انقلابی این رهبری را هم مدنظر داشته باشیم. زیرا همین امام جوان بود که پس از حضرت رضا(ع) سرپرستی زنان و دختران انقلابی خاندان، همان «رضویات» را برعهده داشت که در آن هنگام هسته بزرگشان بسی دور از او، در جوار مزار معصومه(ع) در شهر قم مستقر بودند و امام جواد(ع) از مدینه برایشان کمکهزینه مالی میفرستاد. واقعیتی نهچندان مخفیانه چرا که در کتابها، از جمله در «تاریخ قم» چنین انعکاس دارد: «رضائیه، دختران خود را به شوهر نمیدادند… تا غایتی که این معنی در میان دختران ایشان عادت شده است و محمدبن علیالرضا(ع) به شهر مدینه ده دیه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکردهاند و از ارتفاعات آن دیهها نصیب و قسط رضائیه که به قم ساکن بودهاند از مدینه جهت ایشان آورده»(۵).
یادآوری کنیم که برخلاف مسامحه در «تاریخ قم»، این زنان انقلابی، تنها «دختران و خواهران» امام جواد نبودند بلکه از یک نسل جلوتر پدید آمده بود و حضرت معصومه(ع) عمه امام جواد(ع) بود.
اشراف، جامعیت و کفایت
در امور جنبش انقلابی شیعیان، این بسی قابل فهم است که پاگرفتن امامت و رهبری بهخصوص در مورد یک «کودک» ۷ساله مانند حضرت جواد(ع) امری بس عظیم بود که بدون کفایت و دلالتهای قوی هرگز پا نمیگرفت چرا که نیروهای این جنبش ممنوع که باید پیوسته در برابر قدرت گسترده حاکمیت زمانه بر جان و جانان خویش خطر میکردند، ممکن نبود که بدون حجتهای بهغایت قوی، خود را به خطری بسپرند که حقانیتش حتی اندکی زیر سؤال باشد.
بهعنوان نمونه «با وفات رضا(ع) و سن ابوجعفر که حدود ۷سال بود، میان شیعه اختلاف پدید آمد هم در بغداد و هم در «امصار» دیگر. در بغداد، چهرههای معتمد شیعه در خانه عبدالرحمانبن الحباج در نقطه «برکه زلول» گردآمدند و نخست دردمندانه گریستند تا که یونسبن عبدالرحمن گفت: تا کی باید گریست تا که او(اشاره به امام جواد-ع) بالغ شود… «ریانبن الصلت» در رویش اعتراض کرد که تظاهر به ایمان داری با شکی که در باطنت هست… امر این امامت از جانب خداوند است هر چند برای کودکی یکروزه باشد… و بحث و مشاجره ادامه یافت تا در نهایت ۸۰نفر از صاحبان فهم دینی در بغداد و «امصار» برگزیده شدند که برای شناسایی حقانیت امر به مدینه بروند… و وقتی رسیدند، به خانه سابق جعفرالصادق(ع) وارد شدند… آنجا نخست عبداللهبن موسی(از برادران امام رضا-ع) به نزدشان آمد با عنوان «ابن رسولالله»(یعنی ادعای امامت). اما جوابهای نامربوطی به پرسشهای آن هیأت اعزامی… میداد که بسی موجب نگرانی آنها شد… و برخی مأیوسانه قصد بازگشت کردند تا که ابوجعفر(ع) وارد شد و وقتی ماجرا را دانست، عموی یادشده را نکوهش کرده و از باطلگویی برحذر داشت و آنگاه در برابر انواع پرسشهای گروه مبعوثان شیعه پاسخهایی بهتمام ارائه داد… و شیعیان با فرح بسیار دست به دعای خیر برای آن حضرت برداشتند…»(۶).
قابل توجه است که این نوع پرسشهای شیعیان که بهخصوص در سرفصلهای رهبری بروز میکرده، محدود به مسائل دینی یا فکری نبود بلکه شامل کدها و اطلاعات پنهانی میشد که ورود و پاسخ مناسب به آنها تنها از یک امام برمیآمد که باید آنها را از امام پیشین دریافت کرده باشد. نمونههای این اشراف و اطلاع در تاریخ امامان تشیع انقلابی فراوان و بسی انگیزاننده است. روشن است که چنین اشراف تام به تمامی امور و نیروهای تحت رهبری امامان، بهموازات تحولات، تغییر میکرده و تنها در اختیار کسی میماند که هم عملاً امور رهبری را بهدست داشت و هم دارای کفایتی فوقالعاده بود.
در اینجا به یک مورد اکتفا میکنیم که فرازی از گزارش یکی از پیکهای رابط میان امام و برخی شیعیان مناطق است:
«ابیهاشم جعفری میگوید: بر ابوجعفر دوم(ع) وارد شدم و در میان نامهها و امانتهایی که برده بودم، ۳نامه بیامضا و نشانی وجود داشت که متوجه شدم فرستندگان و نشانی آنها را فراموش کردهام و بسی غمگین شدم که چه پاسخی بدهم؟ ناگزیر، موضوع را مطرح کرده و نامهها را دادم. امام جواد(ع) یکی از آنها را باز کرد و با نگاه به خط و متن آن فرمود: این نامه از ”زیادبن شعث“ است و دومی را باز کرده و نگاه کرد و فرمود: این نامه از ”محمدبن ابیحمزه“ است و سومی را باز کرد و فرمود این از ”فلان“ است(جعفری نام این سومی را باز هم از یاد برده و لذا گفت: «فلان» …)». ابوهاشم اضافه میکند که: «از دیدن این صحنه و اینکه امام کم سنوسال حتی خط و سیاق پیروانش را در نامه بیامضا میشناسد، بهتزده شده بودم اما وقتی چشمم به چهره امام جواد(ع) افتاد، دیدم با رویی خوش به من تبسم میکند و آرام گرفتم»(۷).
چونان مسیح در آزمایشی سترگ
تا اینجا بهاختصار به نکاتی از مباحث رهبری و امامت شیعیان، آن هم بهمناسبت نمونهیی از امامت در کودکی و نوجوانی پرداختیم. در منازعه مأمون با عباسیان در موضوع همسری امام جواد(ع) با دختر مأمون که در بالا اشاره داشتیم، وقتی که مأمون بر عباسیان پیروز شد، خطاب به آنان گفت: «مگر فراموش کردهاید که حساب این خاندان، حسابی خاص است و در این خاندان، ایمان علیبن ابیطالب(ع) در شرایطی توسط پیامبر اسلام(ص) پذیرفته شد که علی(ع) کودکی ۱۰ساله بود و بیعت حسن و حسین(ع) در شرایطی نزد پیامبر(ص) جاری شد که هیچکدام از ۲برادر عمری بیش از ۵-۶سال نگذرانده بودند و آنها تنها کسانی بودند که پیامبر(ص) بیعتشان را در صغر سن و شخصاً پذیرا شد».
میدانیم که مأمون بههرحال خلیفهیی از بنیعباس بود که اصلاً اتهام شیعهبودن به او نمیچسبد. تأکید وی بر منزلت خاص خاندان پیامبر(ص) امری بود که عامه مسلمانان قبول داشتند. و میدانیم که در رویه پیامبر(ص) مشابه آن هم سابقه داشت مانند سپردن فرماندهی ارتش مجاهدان آغازین اسلام در اوایل سال یازدهم هجری به نوجوان ۱۷ساله، اسامهبن زید که حضرت، شخصاً به پاسخگویی انتقادات اشخاصی که این انتصاب خوشایندشان نبوده اقدام فرمود و این در حالی بود که امثال ابوبکر، از قدیمیترین صحابه و خلیفه اول راشدین، تحت همین فرماندهی به جنگ با رومیان فرستاده میشدند. مشاهده میکنیم که منزلت امام جواد(ع) در نزد شیعیان معطوف به سنت و سابقههای روشنی از دوران و رویه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) هم بوده است. و در حقیقت باید گفت که ریشه دینی موضوع از این هم فراتر بوده و به انبیای پیشین برمیگردد. مانند سابقه مسیح(ع) که بهخصوص طبق روایت قرآن در گهواره نه تنها سخن گفت بلکه نبوت بالفعل خویش را اعلام داشت و نه نبوتش در آینده و در ۳۰سالگی که دعوت عام و علنی آغاز فرمود.
«علیبن اسباط» در مورد اولین ملاقاتش با حضرت جواد(ع) که در حیرت و شگفتی از کمسنی این امام صورت گرفته بود، میگوید: امام جواد(ع) خطاب به من فرمود: ای علی، خداوند در امر امامت، همان حجت را دارد که در نبوت داشته است. همان که در متن قرآن در یک جا فرمود: «و آتیناه الحکم صبیاً»، یعنی که حکمت و فرمان رسالتش را بههنگام صباوت و کودکی به او دادیم، که منظور، حضرت یحیی از پیامبران بنیاسراییل(ع) بود»(۸).
در خاکپایش کاظمین
امام نهم(ع) برای دومین بار در اول ۲۲۰ هجری توسط معتصم به بغداد احضار شد و در اواخر همان سال در ۲۵سالگی توسط همسرش ام الفضل با انگور سمی، مسموم و بهشهادت رسید.
آن شهید جوان را در حومه بغداد و محلی که مقبره بنیهاشم شناخته میشد، در جوار نیای بزرگوارش موسیبن جعفر(ع) بهخاک سپردند. و چه آموزنده که مزارشان در زیر ۲گنبد طلایی بهعنوان زیارتگاهی مقدس برای مسلمانان و خاصه شیعیان، نماد ماندگاری این مرام و آرمانهایش است. همان شهری که روزی زندان، تبعیدگاه و قتلگاهشان بود.
از زیارت مسعود رجوی – کاظمین اول فروردین ۱۳۷۲
بارخدایا بر نور مجسم خودت د ر ظلمات تاریخ، بر محمدبن علی دهمین پیشوای بزرگ آزادی و پیامآور توحید و انقلاب درود بفرست.
گواهی میدهم که امامت تو چونان که نبوت مسیح که از بدو تولدش آغاز شد، آزمایشی سترگ برای پیروانت و رهروانت بود
گویی که مشیت خدا در آن روزگار بر چنین آزمایشی قرار گرفته بود تا پاک رو پاکتر و خالصتر بکند و هر آن که را که شایستگی رهبری تو را دارد، نزدیکتر بکند و دور و برکنار بکند، هر اندیشه ارتجاعی و غیرتوحیدی را.
سلام بر تو یا سفیر الله و یا سر الله.
اما وقتی که فقیهان روزگار و صاحبان فتوا و قضاوت در همین سن و سال با تو به بحث و فحص نشستند، تسلط خیرهکننده تو بر جوهر جوهرهای پیامهای علوی و محمدی که حامل و رساننده آنها بودی، دوست و دشمن را مجاب کرد که از تو اوج بلوغ، اوج فهم و پختگی و اطلاع و آگاهی تششع میکند.
راستی که نگار من در چنین سن و سالی مسأله آموز صد مدرس شد.
سلام بر تو ای نور ساطع، ای بدر طالع، ای آیت عظمی و ای حجت کبری، دجالان خمینیصفت دوران بعد از شهید کردن پدرت امام رضا، ابتدا تو را برای استمالت ظاهری و برای تبری جستن از جنایتی که جرأت اعلامش را نداشتند و نمیخواستند به آن اقرار بکنند تو را به پایتخت احضار کردند. دخترشان را هم به عقد ازدواج تو درآوردند. شاید هم کسی در این میانه فکر میکرد که تو مفتون در و دربار سلاطین بشوی. اما سرانجام وقتی خروش انقلابی محرومان و توده مردم در اینجا و آنجا بالا گرفت باز هم بهناگزیر تو را از مدینه به پایتخت احضار کردند و توسط همان زنی که در خانه تو گمارده بودند مسمومت کردند و چه عمر کوتاهی فقط ۲۵سال. وای بر سنگ دلان.
خدایا چرا چرا؟ خودشان میگفتند چون که محمدبن علی جوادالائمه سلاح جمع کرده و سازمان مخفی راهانداخته و قیامی را در نهایت مخفیکاری تدارک میبیند.
سلام بر تو ای پیشوای مبرا و راهنما، ای خزینه رحمت، ای سرچشمه حکمت، ای پیشوای نیکی و برکت، ای کلمه حسن و زیبایی، ای خواننده به سوی خدا ای امام مجاهدان ای خصم خمینی صفتان ای نور شکافنده جهل و تاریکی، و ای مظهر و شاخص هدایت در تمامی دورانها.
جرم نهمین پیشوای آرمانی و سیاسی ما این بود "که اسرار هویدا میکرد".
السّلام علیک یا سراللّه.
آنچه را که مرتجعان و دجالان دینفروش و پاسداران جور و ستم، ناگفته میگذاشتند یا پنهان میکردند و وارونه میگفتند، فاش میکرد و با توده مردم در میان میگذاشت. آنچه را به دستها و قلمهای ناپاک مینوشتند و به خدا و پیامبر نسبت میدادند، نفی میکرد...
خدایا درود فرست بر محمدبن علی، امام محمد تقی، پرچم و پرچمدار و شاخصی برای بندگانت، که درخشانترین عامل تشخیص و تمیز میان راه تو و دین تو با شریعت شرکآمیز آخوندهای حقستیز حاکم بر ایران است».
از کلمات آن حضرت است که فرمود:
ظالم و همدست ظالم و سکوتکننده در مقابل جنایات ظالم همه در ستم بر مردم شریک هستند.
روز حسابرسی از ستمگر، شدیدتر از روز ظلم ستمگر بر ستمدیدگان است.
کسی که از هوای نفس پیروی میکند، راه موفقیت دشمنش را هموار میکند.
امام جواد در قنوت نماز این دعا را میخواند:
خدایا همه ما را مشمول کمک خودت قرار بده تا هرگز در برابر ستمگران سر خم نداشته باشیم و از یاری خودت برخوردارمان کن تا ستمگران هرگز نتوانند با آن هماوردی کنند. خدایا! در این مبارزه فرصتهای مناسبی را در اختیار ما قرار ده تا یاران تو در امنیت و سرافرازی و دشمنانت و دشمنان خلق ناامید و مأیوس گردند. خدایا ما را به وادی گذشت و مهربانی خودت وارد کن و دشمنانت و دشمنان خلقت را در بدبختی و نکبت فرو بر! خدایا تو کمک و پناه ما باش و بلاها را بر حاکمیت ستمگر سرازیر کن. ای مهربانترین مهربانان.
پانویس:
۱-یادآوری میشود که امام دهم در ۸سالگی و امام دوازدهم در ۵سالگی به این مسئولیت نایل آمدند. و در این میان تنها امام یازدهم بود که بههنگام امامت در سنین جوانی و ۲۲ساله بود.
۲- روایتی در چند منبع، هم از کلینی و هم ابنبابویه، نقل از بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. ماریه قبطیه همسر پیامبر اسلام(ص) و مادر ابراهیمبن رسولالله است که زمان آن حضرت و در کودکی فوت کرد.
۳- «ویحکم، قداعیانی امر ابنالرضا…»، بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید.
۴- همانجا
۵ - «تاریخ قم» تألیف حسنابن محمد قمی در ۳۷۸ هجری تألیف و به سال ۸۰۵ و ۸۰۶ هجری توسط حسنابن علیابن حسنابن عبدالملک قمی از عربی به فارسی ترجمه شد.
۶ - بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. «امصار» جمع «مصر» بهمعنی آبادیهای بزرگ است و در مورد بالا باید بهمعنی بغداد و شهرهای این منطقه باشد.
۷ - همان بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. عنوان «ابوجعفر دوم» به این اعتبار که اولین ابوجعفر، امام محمد باقر (ع) بود.
۸ - بحارالانوار، ج ۵۰ چاپ جدید. آیههای بهکار رفته در کلام امام جواد(ع) بهترتیب: آیه ۱۲ سوره مریم(۱۹) و آیه ۱۵ سوره احقاف(۴۶).