۲۱مهر ۱۳۸۹ - خانم مرضیه، بانوی هنر ایران درگذشت
یاد یار مهربان
سالگرد درگذشت مرضیه
بانوی هنر ایران
آغاز زندگی مرضیه
مرضیه - گام گذاشتن در زندگی هنری
دیدار مرضیه با خانم مریم رجوی
مرضیه صدای شورشی زمانه
چنین بود که تکستاره آواز ایران، پس از نیم قرن هنرنمایی و چشیدن سرد و گرم روزگار، جلای وطن و ترک خانمان و عزیزان کرد و سرانجام بهسوی مجاهدین و مقاومت ایران پرکشید. تولدی نو در پروازی دیگر بهسوی رهایی.
آنگاه خروشید:
«آزادی چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. بهخاطر آزادی تا آخرین نفس در کنار مردم و مقاومت مردم ایران، در کنار مجاهدان ایستادهام…».
«من بعد از ۱۵سال وقتی آمدم، اول نیامدم روی سن پاله دکنگره یا آلبرت هال. صاف و مستقیم رفتم وسط آن بیابانهای بیآب و علف و داغ. وسط آن زنان و مردان شجاع و رشید و وطنپرست که بهخاطر مردم و بهخاطر آزادی سر از پا نمیشناسند».
«رفتم روی تانکهای داغ در هوای ۵۰درجه فریاد کشیدم و سرود خواندم. سرود جنگی و نظامی، سرود برای مجاهدان، بهخاطر آزادی، بهخاطر مردمی که عشق من هستند».
«با همه خلوص میخواهم بر روی اولین تانک بهجانب دشمن بشتابم. فکر همه خطرات را هم کردهام و صدبار قاطعتر از پیش مبارزه خواهم کرد و خواهم جنگید…».
بدین ترتیب خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل سرگشته در دل صحرای تاریخ ایران، نیمهشبان تنها، بسان درویشی شیفته و سوختهجان، عاقبت گمشده خود را در ۷۰سالگی یافت:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
آنگاه کنسرتهای وی در پراعتبارترین مراکز هنری جهان، همچون آلبرت هال سلطنتی لندن، المپیای پاریس و سالن ویلشرهال لسآنجلس با ترکیبی از موسیقی و پیامهای سیاسی برگزار گردید.
فیگارو، روزنامه مشهور فرانسوی، درباره حضور مرضیه ۸۲ساله در سالن المپیای پاریس در برابر ۵۰۰۰نفر که مدت ۳ساعت آواز خواند، این رویداد بزرگ را چنین توصیف کرد:
«اگر کسی بخواهد مرضیه را برای فرانسویان توصیف کند، جز با تلفیق چندین چهره نمیتواند این کار را بکند: عشقی از نوع «کاترین سوژ» برای شعر و شاعران، طعم صدای بیانتها در زمینه ویولنها همچون «نانا موسکوری»، هیبت قوی مانند «جون بائز» و گرمای جذبکننده شرقی ام کلثوم… مرضیه و هزاران هنرمند ایرانزمین، هزارهها و قرنهاست که با حرارت گرم صدایشان شعله این فرهنگ را در مقابل توفانها زنده نگهداشته اند و از نسلی به نسلی دیگر سپردهاند»(روزنامه فیگارو - ۲۵فروردین ۸۵ - به قلم «برتران دیکال»).
به این ترتیب بود که این شوریدهحال دلسوخته صدای سحرانگیز خود را به فریاد خروشان یک شورشی بدل نمود و عزم کرد تا تمام هنر خود را وقف مقاومت برای آزادی مردم میهنش کند. مردمی که به آنها عشق میورزید. او همه آزارها و دشنامهای نامردمان را پذیرا شد، رفاه و آسایش را بر خود حرام کرد تا در دیار بیقراران، پیکی شود برای مهر تابان و عاقبت هم حلقه به در زد و سلاح بر دوش کشید.
مرضیه – رزمنده شورشی ارتش آزادیبخش
«…اراده و عزم جزم کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش آزادیبخش به ارتش مریم بپیوندم. من برای رزمیدن و آزادی مردمم ترک خانمان و عزیزان و جلای وطن کردم، به دامن سیمرغ رهایی چنگ زدم، بر آستان علی(ع) و سیدالشهدا سرساییدم و گرد و غبار اشرف و مجاهدان پاکبازش را توتیای دیده نمودم و بهنام گل سرخ خواندم»(اعلام پیوستگی خانم مرضیه به ارتش آزادیبخش ملی ایران ـ ۲۱مهر ۱۳۷۶).
۲۱مهر، اگر چه بهظاهر روز پرکشیدن اوست، اما او درست در چنین روزی در بیش از یک دهه پیش، تولدی دیگر یافته و پرکشیده بود. چرا که در جنگ ارادهها، اراده خللناپذیرش او را بهسوی ارتش آزادی کشاند.
در بخشی از نامهاش به رهبر مقاومت آمده است:
«برای پیروزی سهل و آسان نیامدهام. آمدهام تا در همه غم و شادی و شکست و پیروزی رشیدترین و پاکترین زنان و مردان ملتم شریک باشم. به خدا دیگر حال و حوصله خارجه و اروپا را ندارم…
من رزمنده ارتش آزادیبخش هستم. لااقل برای بچهها و راهگشایان ملتم آشپزی که بلدم. اگر نه دستکم دعایی بدرقه راهشان میکنم، اما اراده کردهام که بهعنوان رزمنده ارتش آزادیبخش به ارتش مریم بپیوندم…
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه هست».
آنگاه عزم خود را چنین فروتنانه مزین به شعری زیبا نمود:
گفتا که کیست بر در
گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری
گفتم مها سلامت
گفتا چه عزم داری
گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی
گفتم که لطف عامت
و آنوقت، شور خود برای رزمندگی را چنین ابراز کرد:
گفتا که تا چند رانی
گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی
گفتم که تا قیامت
مرضیه - یک اشرفی شورشی
باری، مرضیه، اشرفالسادات هنرمندان آزاد و رها، به اشرف رسید. به شهر شهرها، شهر حماسهها، شهر افسانهها:
گفت معشوقی به عاشق، کی فتی!
تو به غربت دیدهیی بس شهرها
گو کدامین شهر از آنها خوشتر است
گفت آن شهری که در آن دلبر است
صدای او پس از ورود به اشرف، قلوب مردم ستمدیده در ایران و ایرانیان آزاده در سراسر جهان را تسخیر کرد، آنجا که گفت:
«در کمال افتخار و سربلندی، لباس رزم به تن کردم و بهخاطر آزادی تا آخرین نفس و با تمام هستی خودم در کنار مردمم، سربلند و شاد و سرشار از افتخار، میایستم.
من آمدهام تا همه استعداد و توان و انرژی و هنر و صدایم را برای آزادی مملکت، برای آزادی ایران و مردم شریف و بزرگوارمان بهکار بگیرم. آمدهام تا دست یاری بانوی بزرگ مقاومت ایران را بهگرمی بفشارم… در تو با تو، با تو در تو، بهاران میشوم».
به این ترتیب مرضیه در میدان مبارزه سیاسی نیز به خواندن غزل خیرهکننده و آتشینی که غزل شرف و افتخار است، پرداخت. هنرش فروزانتر شد و از «کاوه میهن» و «ایرانزمین» تا «مثل جنگل» و «ارتش آزادی» و صلای اذانی که با سلام به فاطمه زهرا(ع) مزین است، بیمحابا «بهنام گل سرخ» نغمه سر داد تا رهروان تنهای «نیمهشبان» شاه و شب تیره و تار شیخ را بیشتر و بیشتر برانگیزد و «بوی جوی مولیان» وطن را عطرافشانی نماید.
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
تا در طلب شود دلم امیدوار دوست
او که تمامی هنر خود را در مسیر مقاومتی پرشکوه و سترگ در مقابل سیاهترین دیکتاتوری تاریخ معاصر قرار داده بود، از این پس تا هنگامی که صدایش برای همیشه به جاودانگی پیوست، کارنامه زندگیاش مجموعهیی ارزشمند از هنر و مقاومت شد و او را نه تنها در تاریخ هنر ایران، بلکه در تاریخ هنر ملتهای معاصر، منحصربهفرد و کمنظیر کرد.
مرضیه - قایق جاری زمان
مهرماه سال ۱۳۸۹ در حالی که هوای سرد پاییز میرفت تا هر چه بیشتر سرمای خود را به رخ بکشد، ایران گرمترین صدای خود را از دست داد. آخر او به مردم زمانه خود متکی بود و به آنها تعلق داشت و مردم محبوبش نیز بهشایستگی آنچنانکه سزاوارش بود، از او به نیکی یاد کردند. زنی که با تارهای جادویی حنجره طلاییاش در شکستن تارهای ضخیمی که زنان و زندگی آنها را در هم تنیده بود، یکتنه ایستاد و در مسیر انساندوستی و میهنپرستی، جسور و استوار به پیش تاخت.
نام و یادش همچون مهتاب دلانگیز بر آسمان تیره و تار میهن روشنی خواهد درخشید و صدای آسمانیاش هنوز در خاطره جمعی ایرانیان زنده مانده است. چرا که:
تنها صداست که میماند
من از سلاله درختانم
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
همچو قایقی، در رودخانه زمان جاری
مرضیه، ستاره درخشان آسمان ادب و هنر ایران، هرگز غروب نخواهد کرد. وقتی ستارهها غروب کنند، افسانهها متولد میشوند و چون رودی نیلگون در صفحات تاریخ جاری میگردند. صدای مرضیه که برای آزادی میخواند، برای همیشه در کوهها و دشتهای ایران و در دلها و جانهای آحاد این ملت مقاوم، تا جاودان طنین ایران و آزادی آن خواهد بود. مرضیه صدای صداها و فاتح جنگ ارادهها مرگ بهسراغش نیامد، بلکه جاودانگی از او استقبال کرد.