روز ۱۹شهریور ۱۳۵۸ پدرطالقانی، روح بزرگ و راستین انقلاب ضدسلطنتی پس از ۴۰سال مبارزه مستمر علیه دیکتاتوری و استبداد و تحمل سالها رنج تبعید و زندان از دامان پرمهر خلق بهسوی ابدیت پرکشید.
پدر طالقانی در حالیکه هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود و بهشدت از بازگشت مجدد دیکتاتوری تحت لوای دین متأثر شده بود، چشم از این جهان فروبست و به دیار رفیق اعلی شتافت.
در مراسم تشییعجنازه پدر، بیش از یکمیلیون نفر از مردم تهران شرکت داشتند. آنها با چشمانی اشکبار، چهره راستین انقلاب ضدسلطنتی را برای آخرینبار بدرقه کردند.
۴۰سال مبارزه با ۲دیکتاتوری خاندان پهلوی
پدرطالقانی در طول دیکتاتوری شاه، بارها به زندان افتاد و به تبعید رفت، اما لحظهیی از مقاومت و مبارزه پای پسنکشید. ۴۰سال مبارزه بیوقفه در برابر ۲دیکتاتوری خاندان پهلوی و برخورداری از خصائل والای انسانی، از پدر چهرهیی ساخته بود که بهدرستی روح راستین انقلاب ضدسلطنتی میهنمان نام گرفته بود.
پدرطالقانی مبارزات خود را از دوران نوجوانی در حکومت رضاخان آغاز کرد. در زمان سلطنت محمدرضاشاه خائن، این مسیر را ادامه داد و همواره در صفوف مقدم جبهه میهنی و مردمی علیه دیکتاتوری حاکم و ارتجاع مذهبی قرار داشت. پدر طالقانی در این دوران چندین بار دستگیر شد و به زندان و تبعید رفت.
حمایت از مصدق و مقابله با کاشانی
آنچه سیمای پدر طالقانی را برجسته میسازد، مرزبندیهای مترقیانه او با ارتجاع مذهبی است. در زمانی که دکتر محمد مصدق، مورد حمله کاشانی بود، پدر طالقانی در کنار مصدق قاطعانه ایستاد. وی علیه کاشانی خائن که از دولت کودتا و سرلشکر زاهدی حمایت میکرد و آخوندهایی از قبیل خمینی نیز وی را حمایت میکردند، موضع گرفت و سنگر مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری مردم را ترک نکرد.
پس از تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران نیز پدر طالقانی به حمایت از فرزندان مجاهد خود برخاست. وی به این ترتیب با حمایت از مبارزه مسلحانه انقلابی، مرزبندی قاطعی با ارتجاع مذهبی ارائه نمود.
پس از آزادی مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان شاه در آستانه پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، پدر طالقانی مشتاقانه بهدیدار آنها شتافت. در این دیدار بود که پدر با اشاره به بازجوها و سربازجوهای مجاهدین در اوین، گفت:
«این شکنجهگرها و بازجوهایی که خودتان میشناسید و دیدید از نزدیک... وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب آنها بههم میریخت و کنترلشان را از دست میدادند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان آنهاست. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم خیابانی وحشت داشتند. در حالیکه در چنگال این دشمن گرفتار بودیم، باز قدرت شما فائق بود. این قدرتی است که نباید دستکم گرفت».
استبداد زیر پرده دین خطرناکترین نوع استبداد
برخلاف خمینی دجال که بر موج فداکاریهای مردم سوار شد و رهبری انقلاب را ربود، پدر هیچگاه فریب مطامع دنیوی و حب جاه و مقام را نخورد و از لباسی که بر تن داشت، سوءاستفاده نکرد. او آنگاه که میدید پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، مشتی عوامفریب و شیاد بر اریکه قدرت تکیه زدهاند و پیشتازان واقعی انقلاب را -که بهقول پدر راه جهاد را گشوده بودند- مورد ضربوشتم قرار میدادند، با صراحت اعلام کرد: «استبداد زیر پرده دین خطرناکترین نوع استبداد است».
بیشک خطیرترین دوران حیات او دوره پایانی عمرش بود که در مقابل هیولای دیکتاتوری مذهبی قرار گرفت. وی در مقابل دشمنی آشکاری که از همان ابتدا خمینی و اعوان و انصارش علیه فرزندان مجاهد و مبارز مردم اعمال میکردند، بهدفاع از آنان برخاست. در حالیکه خمینی با وقاحت، مجاهدین و بنیانگذارانشان را منافق خطاب میکرد، پدر طالقانی آنان را شاگردان مؤمن و دلداده مکتب قرآن میدانست.
مجاهدین دلدادگان مکتب قرآن
پدر طالقانی طی پیامی که در میتینگ ۴خرداد(بهمناسبت سالروز شهادت بنیانگذاران سازمان) قرائت شد، گفته بود:
«امروز برای تجلیل از شهدایی جمع شدهایم که از خون پاک آنها پس از ۷سال سیلابها برخاست. همانها که برای درهمکوبیدن شرک و بتها و اقامه توحید بهپاخاستند. دشمن مشرک هم از همین جهت از آنها انتقام گرفت.
«و مانقموا منهم الا ان آمنوا بالله العزیز الحمید». آنها شاگردان مؤمن و دلداده مکتب قرآن بودند. گوهرهایی بودند که در تاریکی درخشیدند. حنیفنژاد، بدیعزادگان، عسکریزاده، مشکینفام، ناصر صادق از همین تابندگان بودند. اینها راه جهاد را گشودند. درود و رحمت خداوند بر روان آنها باد».
بهخاطر همین ویژگیهای مردمی و مترقیانه بود که پدرطالقانی در دل تودههای وسیع مردم جای گرفت. همه از زن و مرد، پیر و جوان و با هر مرام و مسلک و ملیت، پدر را مظهر آرمانها و خواستههای خود مییافتند. از همین زاویه، پدر طالقانی پیوسته مورد حسادت و کینه حیوانی شخص خمینی دجال بود و از جانب ارتجاع، مورد انواع و اقسام تهمت و فشار قرار داشت.
یاد پدر از زبان مسعود
یاد پدر طالقانی را با ذکر قسمتهایی از سخنان برادر مجاهد مسعود رجوی در مراسم درگذشت او گرامی میداریم:
«پروردگارا همانا ما شنیدیم ندادهندهیی را که به ما ندا میداد و میگفت به پروردگارتان بگروید. او ندادهنده ما بود! منادی ایمان، معلم قرآن. پس تعجبی نیست اگر مردم ما اینچنین از شمال تا جنوب در ماتم فرورفتهاند و بر سروسینه میکوبند. بگذارید بگریند. همه بگریند.
گریه کن دشت کویر
گریه کن بحر خزر
گریه کن جنگل سرخ
گریه کن مرد بلوچ
بگذار تا بگریند چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
بارخدایا درود بفرست بر راهنمای بهجانب خودت در شبهای تیره شبترین و چنگزننده به ایمان خودت، ریسمانهای شرف بلندترین.
راستی اگر کودکان از شما پرسیدند که طالقانی را کجا میشود دید و کجا میشود او را پیدا کرد؟ از آنجا که گفتیم روح مجسم انقلاب ما بود، بگویید: در چشمهسارها، آنجایی که ماهیهای سیاه کوچولو گستاخی میکنند و خلاف جریان آب شنا میکنند. آنجا میشود دیدش. در هر کجا که ابوذری هست و اعتراض. در هر کجا که مالکی هست و شمشیر از نیام کشیده. در هر کجا که علیوار چهره راستین اسلام و قرآن هست».