«خیال آشنایی بر دلم نگذشته بود اول
نمیدانم چه دستی طرح کرد این آشنایی را» ـ پروین اعتصامی
«کوه با سنگ آغاز میشود
و انسان با درد» ـ احمد شاملو
سرچشمهٔ دلشورهگی و آفریدن
تداعی نخستین معنای زندگی و هدف از آفریده شدن و زیستن را باید اولین دلشورگی و ناآرامی برای هر آفرینشگر اثر فرهنگی و هنری دانست. دلشورگی و بیقراریای که همان «خیال آشنایی» را بر دل مینهد و «دستی» که سنگ بنای نوعی مسؤلیتشناسی را در وجود وی «طرح میریزد».
مسؤلیتشناسی در فرهنگ هنر، راه به عرصههای گوناگون آن میبرد. اما این عرصهها در پیوند مشترکشان، راه به یک سرچشمه دارند:
ـ دست در هدف و گوهر هستی بردن و تلاشی ابدی برای رها گشتن از تبعید درون
ـ رؤیا پروردن در اکسیر امیدی لایزال
ـ مدینهٔ فاضلهای را در افق انتظار مردم جستن
پتک بر دیوار سربین فرهنگ مسلط
چنین عرصهای از تبعید شدگی، رؤیا پروری و مدینهٔ فاضله جستن را باید وجه مشترک همهٔ هنرمندان جهان تلقی نمود؛ وجه مشترکی از ازل تاریخ تا اکنون و افقهای دورتر هستیِ واپسین ما. چنین عرصهای اما در نظام متعارف و غیرطبقاتی و تهی از نابرابری جنسیتی میتواند وجه مشترکی برای همگان ـ زنان و مردان ـ در دنیای فراخ فرهنگ و هنر باشد. اما آیا ما وارثان چنین جهان و مدینهٔ فاضلهای هستیم؟ در جهانی که هنوز فاصلهٔ طبقاتی و نابرابری جنسیتی، مبنای بسیاری قوانین و قراردادهای بشر با بشر است، چه جای وجود وجه مشترک عناصر فرهنگ و هنر برای زن و مرد؟
در چنین جهانی مردسالار، اگر زنانی هنرمند یافت شوند که دست در قوانین و سنتهای سْربی و مردانهٔ دنیای ما ببرند، بیشک نخستین تضادی که با آن چنگ در چنگ میشوند، شکستن دیوار بنبست جنسیتی برای گشایش راه اندیشیدن است. اینان پتک بر دیوار سربین فرهنگ مسلط کوبیدهاند. در چنگاچنگ شدن با این تضاد است که نخست اصالت وجودی خویش را کشف میکنند و از آن پس است که از فراز چنین تضادی عبور نموده و میشناسندش و آنگاه دست به آفرینش اثر هنری میبرند.
کوکب درخشان سپهر ادب و هنر
در میان زنان هنرمند ایرانزمین که به جوهر و اصالت هنر برای پاسخگویی به زندگی، جامعه و انسان رسیدهاند، باید نام پروین اعتصامی را در زمرهٔ یکی از کوکبهای درخشان آسمان ادب و فرهنگ و هنر یاد کرد. پروین از قضا یکی از نخستین زنان عرصهٔ گسستن تبعید شدگی، رؤیاپروری و مدینهٔ فاضلهجویی در دنیای فرهنگ و هنر است.
در ایرانزمین هرگاه سخن از زن هنرمند و پیشگام در شعر و موسیقی میشود، در پله نخست شناخت وی، بیشک به سنتشکنی میرسیم. همان سنتهایی که محصول دنیای طبقاتی و نابرابری جنسیتی ناشی از جهل و استثمار و دیکتاتوریهای سیاسی و عقیدتی است. این زنان در همان قدم اول سنتشکنی و در چنگاچنگ شدن با موانع مریی و نامرئیاش، به شناخت ارزش انسانی خویش و رابطه آن با جامعه و مردم میرسند. از آن پس است که دستآوردهای این شناخت و آگاهی را سرمایه و دستمایهٔ کار و اثر و آفرینش ادبی و هنریشان میکنند.
کشف دو جریان موازی و نامتحد
در زندگی معنوی پهناور و سالهای باریک و کوتاه عمر پروین اعتصامی، شاهد دستیابی وی به ارزشهای ستودنی و آرمانی از یک طرف و شناخت وی نسبت به موانع عمدهٔ تحقق این ارزشها هستیم. پروین به کشف دو جریان موازی و نامتحد هستیِ بشر در جامعه و در درون انسانها دست یافت. دو جریانی که مضمون اصلی تمام اثرهای بزرگ و اصیل فرهنگی و هنری بوده و هستند. جریان داشتن این مضمون در اثرهای هنری با هدف پالایش دادن زندگی و انسان از آنهاست. سراسر شعر پروین اعتصامی از ضرورت این پالایش مالامال است. تمام دفترهای شعر پروین را که ورق بزنیم و در آنها سیر و سلوک کنیم و دقیق شویم، مضمونشان همین چنگاچنگ شدن دو جریان موازی و نامتحد هستیِ بشر است:
«علم است میوه، شاخهٔ هستی را
فضل است پایه، مقصد والا را»
***
«دست هنر چید، نه دست هوس
میوهٔ این شاخ نگونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را» ـ (از قصیده شماره ۲)
دو هنرمند، دو هنر
در بررسی زندگی و آثار هنرمندان، همواره به چگونگی یا کیفیت رابطه هنرمند با اثر هنری خویش خواهیم رسید. در همین تلاقی هم هست که دو گونه هنر و هنرمند از یکدیگر تمیز داده میشوند:
۱ـ هنر برای کشف گوهر انسانی، فرهنگسازی و ایجاد تغییر در کیفیت مناسبات انسانی و اجتماعی
۲ـ هنر برای هنر
در هنرمند فرهنگساز بهطور عام شاهد تلفیق زندگی هنرمند و یگانگی شخصیت وی با هنرش هستیم. اینگونه هنرمندان بهطور نسبی ترجمه عینیِ آفرینش اثر هنری خویش هستند. در دومی اما بهطور عام رابطهای بین شخصیت هنرمند با هنر او نیست. اینگونه هنرها سببساز سوداها، معاملات، زد و بندها و نام و نشانجویی و بازارگرمی هستند.
کنکاش در زندگی، شخصیت و هنر پروین اعتصامی ما را به دنیای هنرمندی عجین و یگانه با اثر هنری خویش میبرد:
ـ «از صفات برجستهٔ این دختر هنرمند، چیزی که بیش از همه جلب توجه میکرد، صداقت و صراحت او بود. هیچگاه خویشتن را صاحب افکار و عقایدی که نداشت، قلمداد نمیکرد. بهاصطلاح ایرانیها، قلب «پروین» مانند آیینه صاف و روشن بود و فقط شخصیت حقیقی او را منعکس میساخت». (بانو «شولر» رئیس مدرسهٔ دخترانهٔ آمریکایی)
ـ «پروینی که من دیدم و بارها دیدم بدینگونه بود: قیافهای بسیار آرام داشت. با تأنی و وقار خاصی جواب میگفت و مینگریست. وقتی که از شعر او تحسین میکردم، با کمال آرامش میپذیرفت؛ نه وجد و نشاطی مینمود و نه چیزی میگفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم. رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد، از او ندیدم...» (استاد سعید نفیسی)
«بِهِل صباغ گیتی را که در یک خُم زند آخر
سپید و زرد و مشکین و کبود و ارغوانی را
تمام کارهای ما نمیبودند بیهوده
اگر در کار میبستیم روزی کاردانی را
بگرداندیم روی از نور و بنشستیم در ظلمت
رها کردیم باقی را و بگرفتیم فانی را» ـ (دیوان پروین، از قصیده شماره ۱)
گذار در پرتو مهر
پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی (پروین) در ۲۵اسفند ۱۲۸۵خورشیدی در تبریز متولد شد. پدرش یوسف اعتصامالملک (متولد ۱۲۵۳)از پیشگامان ادبیات و نثر فارسی، مسلط بر ادبیات عرب و اصول منطق و کلام و حکمت بود و احاطهٔ کامل بر زبان فرانسه و ترکی داشت. پدر پروین اولین مترجم رمان «بینوایان» اثر جهانیِ ویکتور هوگو و سردبیر مجلهٔ «بهار» و مادرش اختر فتوحی دختر میرزا عبدالحسین از واپسین شاعران عصر قاجاریه بود.
نقش بیبدیل پدر پروین در شکل و قوام دادن ضمیر روشن و اندیشهٔ سنتشکن وی را در سوگنامهٔ پروین و نیز در شناخت وی از گوهر دستیافتهٔ پدرش شاهدیم:
«گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس ای مرغ گلستانی من».
بافتن تار و پود خرد در کارگاه کاشفان عرفان و ادب و هنر
پروین در چنین هالهای از مهر مادری با فرهنگ و پدری دانشمند با دنیای پر کشاکش انسانی و هستیِ متلاطم زندگی آشنا شد و رشد کرد. از ۸سالگی دست در نوشتن شعر برد. در همین سالها زبان عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش آموخت. از ۱۱سالگی با اشعار شاعران نامور ایران چون سنایی، سعدی، مولوی، خیام، منوچهری، حافظ و ناصر خسرو آشنا شد و با شوق فراوان به حفظ کردن آثار این شاعران میپرداخت. از همین روی هم بود که خردورزی و نشاط اندیشههای فرهنگی در وجود و ذهن و ضمیرش نمو و گسترش یافت. در ۱۴ـ ۱۵سالگی شعرهایی آمیخته با عمق معانی و لطافت آرایههای ادبی میسرود که حیرت و اعجاب مخاطبانش را برمیانگیخت. در همین ایام هم بود که علیاکبر دهخدا و محمدتقی بهار(ملکالشعرا) به خانهشان رفت و آمد داشتند و با قلم و افکار بلند پروین آشنا شدند. از این مؤانستها و نقد و نظرها بر نوشتههای پروین بود که سالها بعد او خودش را تربیتیافتهٔ این دو استاد سخن پارسی معرفی نمود.
رنگین کمان بر خشت عمر
۱۸ساله بود که به مدرسهٔ دخترانهٔ آمریکایی رفت و پس از آموختن زبان، در همان مدرسه به تدریس مشغول شد. در مراسم فارغالتحصیلیاش، خطابهای ایراد کرد که عنوان آن را «زن و تاریخ» انتخاب نمود. خطابهای دارای محتوایی مملو از دانش تاریخی، اجتماعی، فلسفی و انسانشناسی. خطابهای که نثر مستحکم آن نشان از مطالعهٔ گستردهٔ پروین و تسلط کاملش به زیر و بمهای نگارش زبان فارسی دارد. انتخاب عنوان «زن و تاریخ» از جانب دختری نوجوان در عصر قاجار و در کشوری اسیر سنتهای لایه به لایهٔ بازدارندهٔ رشد فرهنگ برابری و آزادی، گویای کیفیت رشدیافتهٔ فکر و ذهن و ضمیر پروین و سالیان سال جلوتر بودنش از جامعهٔ آن روز ایران است.
در سال ۱۳۱۴ اولین مجموعه شعر پروین با همت و تلاش پدرش به چاپ رسید. در ۳۰سالگی (۱۳۱۵خورشیدی) از طرف وزارت فرهنگ و علوم، نشان درجه ۳علوم به پروین اهدا شد؛ اما او نپذیرفت و خیلی کوتاه نوشت که «از من شایستهتر بسیارند».
در سال ۱۳۱۸مدت کوتاهی کتابدار دانشسرای عالی تهران بود که انصراف داد و به سمت و سوی دیرین قلم و افکارش پرداخت.
پروین، باقی خشت عمر را غیر از چند ماه زندگی مشترک که بهدلیل تفاوتهای بنیادین فرهنگی، به کامش خوش نیآمد و از سر آن گذشت، به جلا بخشیدن رنگین کمان افکار و قلم و نوشتههایش گذراند. از تعلقات رایج دنیای پر آب و رنگ و وسعت سطوح بیعمق، توشهای برنگرفت و نواهای ناسورش، پردههای خاطر و ضمیرش را نلرزاند.
«ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
روی مانند پری از خلق پنهان داشتن
روشنی دادن دل تاریک را با نور علم
در دل شب پرتو خورشید رخشان داشتن» ـ (از قصیده شماره ۴۶)
کشف معدنهای آفرینشگری
مطالعات گسترده و همت و پشتکار پروین، دنیای او را بسا بیشتر از خانه، محله، شهر، کشور و قارههای تقسیمشده برده و به او قدرت تخیل و تصور و نیروی حاصل از آن یعنی توان آفرینشگری داد. با کسب این قدرت و توانایی، او به ریشههای نابرابری جنسیتی و سیر جنایت علیه زن در تاریخ و ضرورت شناخت آن پی برد. او به گسترهٔ تنوع فرهنگ بشری و دستآوردهای گوناگون نیک و بد آن رسید. به اصل وجود تضاد و اساس شکلگیری آن دست یافت. از آن پس بود که قلمش قدرت گرفت و اندیشههایش را تواناتر کرد. از این قدرت و تواناییِ معناگزینی بود که «دیوان پروین اعتصامی» متولد شد. دیوانی که در ۷۰سال گذشتهٔ تاریخچهٔ نشر شعر فارسی، دارای بیشترین تعداد چاپ و فروش و مطالعه بوده است و هنوز ادامه دارد. دفترهای شعر پروین در زمرهٔ بیشترین نقد و بررسی ادبی توسط منتقدان و شاعران و نویسندگان قرار گرفته است. دیوان پروین از بیشترین اقبال میان مردمان و حتی عوام برخوردار بوده است. چرا؟
پرتوهای لوح قلم پروین
شعر پروین اعتصامی دارای چندین ویژهگی است:
۱ـ سبک قلم و تفکر و نگاه او بر واقعگرایی یا رئالیسم استوار است.
۲ـ شعر پروین با زبان و قواعد بیتکلف و روان سبک خراسانی (رودکی، فردوسی، سنایی، خیام و...تا قرن ششم) عجین شده و غیر از مواردی اندک که سبک عراقی را هم آزموده، بیشترین نوشتههایش از آبشخور سبک خراسانی سیراب گشتهاند.
۳ـ شعر پروین، دنیای تصادم تضادهای طبقاتی، نیک و بد و نبرد ازلی و فلسفیِ «خدا و شیطان» در ضمیر و اندیشهٔ انسان است.
۴ـ حکمت تجربی و پند و اندرزیابی ناشی از آن، بخش عمدهیی از قصائد و تمثیلات پروین را ساخته است.
۵ـ در شعر پروین، جای پای جلوههای زندگی را با تمام تلخ و شیرین و سوگ و سرورش میبینیم. خوانندهٔ شعر پروین، لاجرم آیینهای را مقابل خویش میبیند که از رفتن در اعماق آن گریزی نیست.
۶ـ شعر پروین در بسیاری قصائد، نشان از اثرپذیری وی از سعدی و ناصر خسرو را دارد؛ شاعرانی که بیشترین نفی و اثباتها در تجربهآموزیِ حیات بشری را مضمون قلم خویش نمودهاند.
۷ـ زبان قلم و شعر پروین، بدون گره و پیچیدگی و تکلف است. از این روی، دامنهٔ آن گسترده میباشد و در برقراری آسان ارتباط با مخاطب موفق است. پروین حتی از انواع آرایههای ادبی بهطور گسترده استفاده نکرده است. بیشترین عناصر ادبی شعر پروین شامل تشبیه و تمثیل و استعارههای ساده است. در این میان «تمثیل»ها در دیوان پروین، بیشترین و بلندترین شعرها را در بر گرفتهاند. همین زبان ساده و قصهگون در قالب گیرا و پرکشش مثنوی، باعث گسترش مخاطبان شعر او گشته است.
۸ـ پروین نمونه شعرهایی دارد که حتی عناوین آنها واقعیتهای دست به گریبان مردم است؛ مثل «نغمهٔ رفوگر»، «قاضی دغل»، «اشک یتیم»، «دکان ریا»، «کودک آرزومند» و... شعرهایی که وصف حال مستقیم و نکتهسنجیِ رنجها و آرزومندیهای مردمان هستند.
۹ـ تسلط بر «موسیقی شعر» از نخستین مصرع قصیدهها تا واپسین مصرع مثنویات، چونان نمنم لطیف و منظم باران در دیوان پروین روان است. گویی باران موسیقی میبارد و او از قطرههایش دانههای واژه برمیچیند و در قالبهای شعری میگنجاند و معناها را آرام و قرار میدهد.
۱۰ـ پروین تلفیقی از عرفان و حکمت و ادب و هنر را نخست در وجود و شخصیت خویش یافت و پرورد و از پشت همین پنجرهها به دیدار هستی و انسان و زندگی و تاریخ رفته است. از این روی باید گفت که پروین اعتصامی به دم و بازدمهای آدمی با عناصر حیاتی اندیشه و ضمیرش دست یافته است. عناصری چون «عرفان و حکمت و ادب و هنر» در وجود همهٔ انسانها، لوحی از عشق و عاطفه و نیاز مشترک ازلی و ابدی هستند.
چراییِ گسترش امواج شعر پروین
این ویژهگیها ـ و بهطور خلاصه، محورهای اول و سوم و هفتم و دهم ـ باعث شدهاند که دایرههای ارتباطی امواج شعر پروین، دامنه و برد گستردهتری نسبت به قلم دیگر شاعران ـ حتی اشعار فراگیر فروغ فرخزاد ـ داشته باشد و نفوذ پروین را در عامة مردمان میسر کند.
«پروین در قصائد خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه، روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق میدهد». (محمدتقی بهار)
فاتح کیمیا و امضای جاودانگی
پروین اعتصامی در اوایل فروردین ۱۳۲۰در ۳۵سالگی و در فصل دوم عمر که دریچههای اندیشه و خرد وی، گشایشی نوین به سوی هستی بیکران معناها مییافت، دچار بیماری شد و روزهای متمادی بستری بود. در سپیدهٔ روز ۱۵فروردین در سکوتی ابدی که پیرامون آن افسانه و واقعیت به هم آمیختهاند، امضای جاودانگی بر غنای گسترده در دیوان خویش نهاد. غنایی که در تلاقی مداوم انسانها با آن، هماره نام و یاد و قلم و اندیشهٔ آفرینندهاش را پژواک خواهد داد...
«گویند عارفان: «هنر و علم کیمیاست»
وان کس که گشت همسر این کیمیا طلاست
فرخنده طائری که بدین بال پر پرد
همدوش مرغ دولت و هم عرصهٔ هماست
گر زندهای و مرده نهای، کار جان گزین
تنپروری چه سود، چو جان تو ناشتاست؟
چون معدن است علم و در آن روح، کارگر
پیوند علم و جان سخن، کاه و کهرباست
خوشتر شوی به فضل ز لعلی که در می است
برتر پری به علم، ز مرغی که در هواست
گر فکر برتری کنی و بر پری به شوق
بینی که در کجایی و اندر سرت چههاست
در آسمان علم، عمل بهترین پر است
در کشور وجود، هنر بهترین غناست
میجوی گر چه عزم تو ز اندیشه برتر است
میپوی گر چه راه تو در کام اژدهاست
آن سفلهای که مفتی و قاضیست نام او
تا پود و تار جامهاش از رشوه و ریاست» ـ (از قصیده شماره ۱۵)
ضمیمه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خطابهٔ «زن و تاریخ»
سخنرانی پروین اعتصامی در جشن فارغالتحصیلی زبان انگلیسی ـ ۱۳۰۳خورشیدی
«در قرون وسطی معبدها و صومعهها زندان علوم و معارف بودند. انظار خلق از مشاهده طلعت دلآرای علم محظوظ نمیشد و در مزرعهٔ امید انسانها گیاه ترقی نمیرویید. همین که صنعت طبع و نشر کتب در قرون پانزدهم به وجود آمد، تألیفات گرانبها که دیر زمانی در کنج گمنامی پنهان بودند، به موقع استفاده گذاشته شده و به بیداری افکار، خدمات نمایان کردند. تشنهگان بیابان نادانی از چشمة شیرین معرفت سیراب گشتند و درماندگان جهل از تاریکی به طرف نور و روشنایی رفتند. ارباب تحقیق به واسطهٔ کوشش متمادی، نیک و بد و زشت و زیبا را شناختند. در نتیجهٔ مجاهدهٔ دماغهای مستعد و سیر سریع تمدن، معلوم شد که انسان از قرنهای تاریخی قدیمتر است و عصرهای بیشمار در سطح زمین زندگی کرده است.
این آگاهی و اکتشاف، علما را وادار نمود که تاریخ طبیعی انسان را بهدست آورند. این مبحث بهصورت علمی مستقل درآمد و به نام «انتروپولوژی» موسوم گردید. به راهنمایی این علم، بر طبایع و عادات نوع بشر مطلع شده و دانستند که مرد هنگام انتقال از دوره وحشیت به آرامگاه مدنیت، در حق زن که سهیم رنج و الم و شریک اوقات شادی و اندوه او بوده، ظلم کرده است. وقتی که از مرحله محنت به منزل امن و راحت شتافته، زن را وجودی مهمل و آلتی بیاراده قرار داده است. تصدیق کردهاند که ستمکاریِ مرد از قدر و منزلت زن کاسته، او را به قصور مدارک و ضعف نفس و انحطاط قوای معنوی متهم داشته، تا کار به جایی رسیده که محسنات حوزهٔ اجتماعی نابود شده و بنای فضایل اخلاقی، روی به ویرانی نهاده است.
اشخاص خیرخواه از بذل مساعی دریغ نکردند و به ترمیم تخریبات نیاکان خویش مصمم شدند. برای تخفیف مصائب بشریت رنجها بردند. حکما و نویسندگان از ارشاد عقول و افهام بازنایستادند. از چراغ انسانیت روشنایی صاف و پاک طلوع کرد و امر تعلیم و تربیت زن مقرر گردید.
زن پس از قرنها درماندگی، حق فکری و ادبی خود را بهدست آورد و به مرکز حقیقی خود نزدیک شد. دایره تعلیم و تعلم نسوان در خور ارزش ذاتی آنان کسب اهمیت کرد. تابش انوار دانش، ملکات عقلیه آنها را پرورش داد. زنها در این وقت به انجام وظیفه مبادرت نمودند و مبادی آدمیت، اجتهاد در سعی و عمل ضرورت تحصیل علم، مقاومت در میدان مبارزه زندگانی، احتراز از اعمال ناشایست را به فرزندان خودشان که مردان زمان آینده بودند، یاد دادند.
در این عصر، مفهوم عالی «زن» و «مادر» معلوم شد و معنی روحبخش این دو کلمه که مؤسس بقا و ارتقای انسان است، پدیدار گشت.
اینکه بیان کردیم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنیت و صنعت، رایت فیروزی افراشته و اصلاح حقیقی بر اساس فهم و ادراک تکیه کرده. آنجا که کالای هنر و خرد خریدار دارد. آنجا که تعلیم صحیح، مربی عواطف شاگردان است و معانی عزم و اراده را به اطفال مکاتب میآموزد. آنجا که دختران و پسران بیتفاوت جنسیت از تربیتهای بدنی و عقلی و ادبی بهرهمند میشوند. آنجا که معلمین هنرمند برای حل مشکلات تعلیم، عمرها صرف کردهاند. آنجا که تعمیم معارف را محور سعادت و کلید کامیابی میدانند.
آری، آنچه گفتیم در این مملکتهای خوشبخت وقوع یافت. عالم نسوان نیز در اثر همت و اقدام به مدارج ترقی صعود نمود. اما در مشرق که مطلع شرایع و مصدر مدنیت عالم بود، در این ممالک بزرگ نامور که همه از حشمت و شوکت دیرین آن آگاهند، کار بر این نهج نمیگذشت. اخیراً «کاروان نیکبختی از این منزل کوچ کرد و معمار تمدن از عمارت این مرز و بوم روی بر تافت».
چنین بهنظر میآید که این کوکب هدایت فقط در فکر روشن کردن مغربزمین است و به شناسایی نقاط دیگر مایل نیست. در طی این ایام، روزگار زنان مشرقزمین همهجا تاریک و اندوهخیز، همه جا آکنده به رنج و مشقت، همهجا پر از اسارت و مذلت بود.
یکی از علمای اجتماعی میگوید: «در میان امواج بلیات و توفانهای حوادث وارده بر شرق، قسمتی از عجز و عدم موفقیت شرقیان به این سبب است که به تربیت زنان التفات نکردند. آنها را عضو عاطل بشریت پنداشته، نصف قوای خود را ضایع نمودند. مادران نومید نادان، اولاد خودشان را به بیدانشی بزرگ کردند. اطفال شرق در داخل از تربیت خانوادگی و در خارج از تأدیب و تهذیب محروم ماندند. لاجرم، اسباب تباهی و تیرهروزی دست به هم داده، ۸۰۰میلیون جمعیت آسیا را به تدنی و تنزل محکوم کردند».
مدتهاست که آسیایی از خواب گران یأس و حرمان برخاسته، میخواهد آب رفته را به جوی باز آرد. اگر چه برای معالجه این مرض اجتماعی بسیار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند، اما داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید.
ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمة آن زینتافزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش ارو پای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتهٔ خود میدود و به دیدار شاهد نیکبختی میشتابد.
پیداست برای مرمت خرابیهای زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آتیه چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک، این پرتگاهها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان، اصلاحات مهمهٔ اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهٔ اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بالگشایی خواهد کرد.»