- در گرامیداشت ۸مارس همواره به ضرورت آزادی میرسیم. آزادی و برابری دو ضرورت توأمان هستند که یکی تضمین دیگری و الزام ناگزیر تحقق آن است. در هر جامعهای که این دو بال با هم تعادل پرواز به جانب یگانگی و رهایی را برقرار نکنند، ریشهٔ استثمار و اندیشهٔ طبقاتی را نمیتوان زد.
- اکنون ما در جهانی هستیم که زنان انبوهی رسانه و تریبون در اختیار دارند که رساندن پیام برابری به جهان را ممکن نموده است. به یمن همین آگاهیبخشی، اکنون زنان در خط مقدم مبارزه علیه دیکتاتوریهای سیاسی و مذهبی و آپارتایدهای عقیدتی و جنسیتی قرار گرفتهاند.
- از آنجا که ریشهٔ این نابرابری به یک اندیشه و ایدئولوژی منجر شده است، جهان ما بهغایت به یک دگرگونی فرهنگی از طریق مبارزهای ضداستثماری محتاج است؛ آنگونه که ضرورت برابری جنسیتی در تمامی زمینهها به یک فرهنگ عمومی بسان ضرورت ناگزیر آزادی بالغ گردد.
- از آنجایی که ویژهگی خاص دیکتاتوری ولایت فقیه بر محور «زنستیزی» بنا شده است، لاجرم پادزهر و آنتیتز این حاکمیت، قدرت و نیروی معنوی و انسانی زنان است. این معنویت و انسانیت بسان جویباری از سراسر ایران به هم خواهند پیوست و دگرگونی تاریخی و بیهمتایی را رقم خواهند زد.
- این نسل از زنان که از دهلیزهای زندان، تیرباران و قتلعامها عبور کرد، یک توانایی و قدرت رهبری را از خود بارز کرد که نمونههایش را در جنبشهای پیشین کمتر سراغ داریم. دلیل آن هم رشد و تکامل این مبارزات و انطباق آن با ضرورتهای هر دوره و عصر بوده است.
- بدون پیشتازی زنان بهعنوان پادزهر هر نوع دیکتاتوری و آپارتایدی غیرممکن میباشد؛ چرا که انواع دیکتاتوریها ـ بهخصوص دیکتاتوری مذهبی ـ آزادی زنان را کابوس خود میبینند و از این روی افسارگسیختهترین سرکوبها را در حق زنان اعمال میکنند.
- این تحول بزرگ که اکنون با شرایط ویژهٔ سیاسی منطقهای و بینالمللی ایران گره و پیوند خورده، در آستانهٔ تحقق و عینیت است. اتحاد، همبستگی، سازمانیافتگی و رهبری زن ایرانی بر گرد مشعل فروزان آزادی، تضمین این تحول و دگرگونی سرنوشتساز برای ایران و آثار بلافصل آن برای خلقهای خاورمیانه خواهد بود...
هنوز آرزوی دیرین بشری
سالی دیگر در نکوداشت «روز جهانی زن» فرامیرسد. نکوداشت یک آرزو برای پایان بخشیدن به یک رنج مستمر. گرامیداشتی برای عبور شاق از یک پل طولانی در تاریخ حیات بشر. ایستگاهی برای توقف و تفکر؛ تا از خویش بپرسیم: نابرابری چرا؟ از کجا تا به کجا آمدهایم؟ چه باید کرد؟
«روز جهانی زن» همیشه با دو بال مرارت و مسرت به سوی ما آمده است: فهم و درک مرارت و رنج پنهان و آشکار زنان / امید به برابری و مسرت رهایی از استثماری به قدمت قرون تاریک. این دو بال اما همیشه در تیررس صیادان جهل، خرافات، طبقات و حاصل همهشان استثمار زنان.
روز ۸مارس بهعنوان نماد برانگیزانندهٔ حس برابریطلبی، اگر چه یک زنگ بیداری است، اما در پشت سر چه بسیار از این روزها هستند که زنان قیام کرده و ناقوس برابریخواهی و استیفای حق مسلم انسانیشان را در گوش مسدود حاکمیت مردسالار ندا دادهاند. از این روی باید اعتراف کنیم که در سیر حیات بشر، در حقیقت این زنان و مردان هستند که قربانی اندیشهٔ جنسیتی گشتهاند. در این توقف تأملبرانگیز حتی جهان مردسالار پشت سر و اکنون هم اسیر استثمار و گرفتار کمبود وجوه انسانی خویش است.
موانع اصلی برابری
موانع برابری زنان و مردان، حکایت تاریخ شکلگیری طبقات اقتصادی و اجتماعی است که جزئیات آن در این نوشتار نمیگنجد. این موانع با توجه به شکلگیری تمدنها در طول تکامل اجتماعی، بین ملتها متفاوت است؛ اما آنچه وجه مشترک این موانع بین مردمان جهان ـ بهخصوص در جهان سوم ـ بوده و هنوز ادامه دارد، از این قرارند:
۱ـ دیکتاتوریهای پشتاپشت
۲ـ بیسوادی
۳ـ رواج فرهنگ استثماری و تمتعجویی در سیر تحولات اجتماعی و فرهنگی جهان
۴ـ سلطهٔ مردسالاری و لاجرم رشد اندیشهٔ جنسیتی بین مردان و زنان
۵ـ استیلای فرهنگ عقبماندگی و سنتهای کهن و بازدارنده
۶ـ ناباوری به تغییر و تندادن به رضا و تسلیم و ناگزیری
۷ـ به محاق بردن توان، نیرو، نیاز و انگیزه برای برهم زدن نظم ارتجاعی و استثماری
۸ـ استفاده از موانع و عوامل فوق توسط حکومتهای سلطهگر و تمامیتخواه برای ماندن بر اریکهٔ قدرت و دستیابی به سرمایه و دارایی کشورها و ملتها جهت تضمین عمر حاکمیتشان
انسان کجاست؟
رنجهای مضاعف زنان در طول قرون گذشته، در همهٔ عرصهها نشانهها بر بوم روزگاران نهاده است. در تاریخ بردهداری شاهدیم که حتی مردان و زنان برده در حقوق بردگیشان نیز نابرابرند؛ این زنان برده بودند که باید استثمار و بهرهکشی بیشتری را متحمل میشدند و رنجهای جانکاه مضاعفی را تاب میآوردند. در نظام وحشی بردهداری شاهدیم که کوچکترین عواطف زنان نسبت به فرزندانشان هم بهرسمیت شناخته نمیشد؛ آنگونه که داستان بردگی زنان، ناله از سنگ برانگیزد و سیلاب اشک از فلک بباراند! در مطالعهٔ این داستان حیرتبار گاه از خود میپرسیم آیا حقیقتاً «انسان»ی بر کرهٔ خاکی بوده و هست؟
«در پشت سر
روزهای خالی
در قابهای سفالین
و پاکی گمشده
در لحظههای فریب.
در پشت سر
مادرم
سخاوت گریههای زمین
و خواهرم
زینت برفی ابرهای عروسکی».
مگر فرهنگ آزادی...
نابرابری زنان با مردان در حقوق سیاسی، اجتماعی، مدنی، قضایی و فرهنگی از زخمهای همیشه باز و رنجهای همیشه جاری زندگی پشت سر و اکنونی جهان ما بوده و میباشد. در این زمینه هنوز باید قدمهای بلندتری برداشت. بیشک پیشرفت ارتباطات و تکنولوژی و آگاهیبخشی ناشی از آن، در تسریع این تحول مهم نقش تعیینکننده ایفا خواهند نمود؛ اما از آنجا که ریشهٔ این نابرابری به یک اندیشه و ایدئولوژی منجر شده است، جهان ما بهغایت به یک دگرگونی فرهنگی از طریق مبارزهای ضداستثماری محتاج است؛ آنگونه که ضرورت برابری جنسیتی در تمامی زمینهها به یک فرهنگ عمومی بسان ضرورت ناگزیر آزادی بالغ گردد.
در گرامیداشت ۸مارس همواره به ضرورت آزادی میرسیم. آزادی و برابری دو ضرورت توأمان هستند که یکی تضمین دیگری و الزام ناگزیر تحقق آن است. در هر جامعهای که این دو بال با هم تعادل پرواز به جانب یگانگی و رهایی را برقرار نکنند و استثمار جنسی ریشهکن نشود ریشهٔ استثمار و اندیشهٔ طبقاتی را نمیتوان زد. در جامعهای که برابری زنان و مردان محقق نگشته است، دمزدن از آزادی، زینت بخشیدن و رنگ و لعاب دادن زنجیرهای استثمار و بهرهکشی است.
۸مارس چیست؟
۸مارس یک سکو برای پرش از سکون و تکرار وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زنان بوده است. این ثقل سالانه با خود همواره یک جنبش در ذهن و ضمیر را برانگیخته است. از این رو باید گرامی داشته شود و تاریخچه و رویداد و هدف آن را به جانب سکوهای بیشتری در افق آینده نیل داد.
تاریخ بشر ۸مارسهای بسیاری دیده و تجربه کرده است. اما وقتی واقعهای بدل به نماد و نقطهٔ تلاقی خطوط تاریخ میگردد، باید آن را با اجزا و هدفش شناخت.
۸مارس یک تاریخ وقایعنگاری دارد و یک تاریخ اندیشه. بیشک اندیشهها از وقایع تاریخی تأثیر میپذیرند و خود را پالایش و نو و بالنده میکنند.
بذرافشانی شورش، بنبستشکنی و آگاهی
در بخش وقایعنگاری روز جهانی زن به ۸مارس ۱۸۵۷ در شیکاگو و نیویورک آمریکا میرسیم. در این روز زنان کارگر کارگاههای پارچهبافی و لباسدوزی دست از کار کشیدند و به خیابانها ریختند. خواسته آنان «افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار و بهبود محیط و شرایط کار» بود. خواستههای آنان با سرکوب و ضرب و شتم پلیس مواجه شد. زنان در وهله نخست به خواستههایشان نرسیدند؛ اما دانه و بذر یک مبارزه، اعتراض و شورش علیه استثمار را در تاریخ افشاندند و یک هشدار را به ثبت رساندند.
همین بذرافشانی اعتراض و شورش بود که زنان را نسبت به حقوقشان آگاه کرد و در سال ۱۹۰۷ تظاهرات بزرگی را در گرامیداشت ۸مارس ۱۸۵۷ ترتیب دادند. این تظاهرات آغاز گرامیداشتهای پیاپی بهمثابه ترویج آگاهی و هشدار نسبت به حقوق زنان گشت.
روز ۱۹مارس ۱۹۱۱ شهرهای آلمان، اتریش، سوئیس و دانمارک مملو از زنان شد که با نواختن مارش، این شهرها را به لرزه درآوردند و مطالبات زنان در ۸مارس ۱۸۵۷ را فریاد زدند. این تظاهرات که در زمان خود رویدادهای سیاسی و اجتماعی اروپا را تحتالشعاع قرار داده بود، موجب برگزاری کنفرانسهای متعدد پیرامون مسألهٔ زنان گردید. ۲سال طول کشید تا دبیرخانه بینالمللی زنان که یکی از نهادهای انترناسیونال دوم بود، روز ۸مارس را بهعنوان روز جهانی زن تصویب و اعلام نمود؛ اما هنوز این مراسم جهانی نشده بود. مبارزات زنان قریب ۶۰سال با برگزاری تظاهرات و کنفرانسهای متعدد و با عبور از دو جنگ جهانی در ۱۹۱۸ و ۱۹۴۵ طول کشید تا سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۵ روز ۸مارس را «روز جهانی زن» تصویب کرد. این مصوبه تمام دنیا را مخاطب این روز انسانی کرد تا هر دولت و ملتی مسئولیت و نقش خود را برای تحقق آزادی و برابری برای زنان ایفا نماید.
زنان و رشد تفکر و فرهنگ
۸مارسهای پیاپی و فضای جهانی که ایجاد کرده است، بر اثر مبارزات و پایداری زنان بر حقوق مسلم انسانیشان، بر رشد تفکر و فرهنگ بشری آثار بسیار بهجای گذاشته است. اکنون ما در جهانی هستیم که زنان انبوهی رسانه و تریبون در اختیار دارند که رساندن پیام برابری به جهان را ممکن نموده است. به یمن همین آگاهیبخشی، اکنون زنان در خط مقدم مبارزه علیه دیکتاتوریهای سیاسی و مذهبی و آپارتایدهای عقیدتی و جنسیتی قرار گرفتهاند.
با وجود این پیشرفتها هنوز جهان ما تا سپیدهٔ خجستهٔ برابری زنان و مردان، باید از شبانههای ناآگاهی و اختناق فرهنگی و سرکوبهای سیاسی عبور کند. عبوری که بدون پیشتازی زنان بهعنوان پادزهر هر نوع دیکتاتوری و آپارتایدی غیرممکن میباشد؛ چرا که انواع دیکتاتوریها ـ بهخصوص دیکتاتوری مذهبی ـ آزادی زنان را کابوس خود میبینند و از این روی افسارگسیختهترین سرکوبها را در حق زنان اعمال میکنند.
۸مارس ایران کجاست؟
نخست نمونههایی اندک از ارمغان آپارتاید مذهبی ـ جنسیتی حاکم بر ایران را در عناوین رسانههای ایران و جهان مرور میکنیم:
«ایران ۱۵هزار دختر بیوه زیر ۱۵سال دارد»
«بیشترین ضریب ترکتحصیل بین دختران»
«در ایران درآمدهای نابرابر زنان نسبت به مردان بیداد میکند»
«راه طولانی مبارزات زنان در راه کسب آزادی و برابری حقوق»
«خشونت نهادینه شده علیه زنان در ایران»
«خودکشی زنان ایرانی بالاترین رقم در جهان»
«پلیس اجازهٔ برگزاری تجمع ۸مارس در تهران را نمیدهد»
«دستگیریهای فراخوان تجمع ۸مارس در ایران»
«ایران از حجاب اجباری تا ممنوعیت ورود به ورزشگاهها»
اما این عناوین، تمامیت تصویر ایران نیستند. ایران وجهی دیگر از پایداری و تسلیمناپذیری زنان و دختران علیه این آپارتاید ضدبشری را هم داشته و دارد.
از مشروطیت تا ۸مارس ایران
در گرامیداشت روز جهانی زن به سرفصلهای مبارزات زنان ایران و مختصات نقطهٔ کنونی آن میپردازیم.
مبارزات زنان ایران برای آزادی و برابری به شروع تاریخ جدید ایران یعنی آغاز مشروطیت برمیگردد. مشروطیت که خود فکر نو زمانهاش بود، انگیزش و شور نویی در زنان برانگیخت. حضور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نیز سازمانیافتگی زنان را اولین بار در مشروطیت شاهدیم. مشروطیت علیه «قرنها سکون و تکرار» و نیز «پرتو فکر نو و اندیشهٔ تغییر» بود. همین دو عامل هم بودند که افقی نو پیش روی زنان گشودند و آنان به یاری مشروطیت شتافتند.
در جنبش مشروطه زنان زیادی با تغییر قیافه و پوشیدن لباس مردانه در کنار مشروطهخواهان علیه نیروهای دولتی و مرتجعین ضدمشروطه میجنگیدند. در همین نبردها حدود ۲۰تن از زنان در زمرهٔ جان باختگان راه آزادی بودند. با پیروزی جنبش مشروطیت، زنان دست به تأسیس تشکلهای صنفی خویش زدند و از دستآوردهای برابری محافظت میکردند. برخی از تشکلها و اجتماعات خاص زنان تا ۵۰۰نفر هم میرسید.
اثرگذاری آن حضور بر نسلهای بعدی زنان ایران باعث شد که زن ایرانی از کنج عزلت و فراموشخانههای پشتاپشت کاشانه و زندگی به در آید و به میزانی که بر حق برابری خویش اصرار میورزید، به حقوق مسلم خویش آگاه میشد.
مصدق و فکر رأی زنان
در قدم بعدی جای پای مبارزات برابریطلبانه و آزادیخواهانهٔ زنان در تاریخ ایران را در حمایت از دکتر محمد مصدق میبینیم. دکتر مصدق برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران تلاش کرد حق رأی زنان را از تصویب مجلس بگذراند. اما کارشکنیهای جناح مرتجع مجلس نگذاشت لایحهٔ حق انتخاب زنان به تصویب برسد. اما طرح این مسأله و انتشار آن در مطبوعات و خانههای مردم، اثری را که باید بر جنبش برابری میگذاشت، گذاشت و زمینهای شد برای حضور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زنان در جامعه ایران.
«باور کن تا ببینی»
فراز برجسته و تکاملیافتهٔ حضور زن ایرانی در مبارزه برای آزادی را از اواخر دههٔ ۴۰ و دههٔ ۵۰ به بعد شاهدیم. زنانی را حتی اگر اندک شاهدیم که پیام حضورشان این فکر را تداعی میکند که اعتراف کنیم این زنان نخست در ژرفای حقیقت انسانیشان یگانگی و برابری را باور داشتند و سپس به ضرورت بودن خویش در عرصهٔ نبردهای سیاسی و فرهنگی رسیدند. در این دوره مبارزه زنان با مبارزه علیه دیکتاتوری و استبداد گره میخورد. دختران و زنانی را در زمرهٔ پیشتازان مبارزه مسلحانه علیه دیکتاتوری شاه میبینیم. عدهٔ قابلتوجهی از دختران دانشجو در ردیف زندانیان سیاسی بودند. در جامعه هم حضور فرهنگی و اجتماعی زنان نسبت به دورههای پیشین تفاوت بسیار پیدا کرده بود. با همین زمینهها به قیام سراسری سال ۱۳۵۷ میرسیم.
قیام بزرگ، آگاهی زنان و خیانت خمینی
در قیام ۵۷ زنان دوشادوش مردان در خیابان و کوی و برزن بودند. از سویی اما انرژی آزاد گشته بر اثر شکست طلسم اختناق شاهی، تأثیرات بسیاری بر آگاهی تاریخی و صنفی زنان نسبت به جنبش برابری و حقوق مسلم آنان گذاشت. در قیام ۵۷ زنان هم چرخهٔ امورات جاری زندگی را در اختیار داشتند و هم در تظاهرات سراسری نقش فعال و یکسان با مردان ایفا میکردند. حضور زنان آنقدر پررنگ و ویژه بود که خمینی که سال ۴۲ با حق رأی زنان مخالفت کرده بود، مجبور شد بر افکار ارتجاعیاش نسبت به زنان لااقل چند ماهی دهنه بزند و در مصاحبهها و گفتارهایش از آزادی زنان حمایت نماید. اما این حمایت را هم دجالگرانه و فریبکارانه برای به قدرت رسیدن خودش صورت میداد؛ چرا که بلافاصله پس از قبضهٔ قدرت، در یک خیانت آشکار بهقول و قرارهایش با مردم ایران، درست ۲هفته پس از پیروزی قیام بهمن ۵۷، حرکت ارتجاعی و قرونوسطایی «یا روسری یا توسری» را راه انداخت که زمینهای برای سرکوب تمامعیار زنان تا امروز گشته است. زنان ایران در همان ۱۷اسفند ۱۳۵۷ در یک تظاهرات بزرگ که از حمایت هزاران زن محجب مجاهد برخوردار بود، مقابل حکم و فتوای ضدبشری خمینی و سرکوب چماقداران ایستادند و اعتراضشان را در وجدان بیدار ایران و جهان به ثبت رساندند.
وجود نوین زن ایرانی
بعد از قیام ۵۷ زنان و دختران پیشتاز ایران دیگر آن وجود مرعوب گشته و مغلوب استثمار قرون نبودند. هزاران دختر و زن جوان و مادران میانسال به جنبش رهایی و برابری زنان پیوستند. این هزاران پیشتاز را باید نمایندهٔ میلیونها زن ایران دانست. اینان که بیشترشان دانشجویان و دانشآموزان بودند، با آرمان آزادی و برابری پیوندی ناگسستنی یافتند. این پیوند در نظرگاه تئوری و در مبارزه عملی با هم گره خوردند و وجودی نوین از زن ایرانی را در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به تاریخ جدید ایران معرفی نمود.
امیدافکنان بیهمتا
این نسل از زنان اگر چه در مصاف با سرکوب قرونوسطایی آخوندی، بسیار رنج و مرارت و فراق و شکنجه تحمل کرد، اما یک پایداری و امیدافکنی بیهمتا را خلق نمود. این نسل از زنان که از دهلیزهای زندان، تیرباران و قتلعامهای دههٔ ۶۰ و ۷۰ عبور کرد، هم ماهیت ضدبشری و زنستیز ایدئولوژی آخوندیسم را آشکار و افشا نمود و هم ریشههای یک روشنگری همهجانبه را در جامعه گستراند. این نسل از زنان یک توانایی و قدرت رهبری را از خود بارز کرد که نمونههایش را در جنبشهای پیشین کمتر سراغ داریم. دلیل آن هم رشد و تکامل این مبارزات و انطباق آن با ضرورتهای هر دوره و عصر بوده است.
۳دهه مبارزه سازمانیافته زنان
در نمونهای دیگر از بینظیری پیشتازی زنان در مبارزه برای برابری و آزادی در تاریخ معاصر ایران، باید به حضور متشکل زنان و دختران در عرصهٔ نبرد با دیکتاتوری آخوندی از ۱۳۵۸ تاکنون اشاره کرد. اینان که عموماً در گروههای سیاسی متعدد عضویت یا همبستگی داشتند، به نیرویی قدرتمند در مقابل ارتجاع مذهبی بدل گشتند. گویی حاصل مبارزات پیشین زنان ایران و انرژی آزاد گشته از قیام ۵۷ در وجود اینان متبلور شد و وجودی نوین را در جنبش برابری معرفی کرد.
قریب هزار زن ایرانی در مصاف با دیکتاتوری مذهبی آخوندی در خیابانها، جنگلها، دشتها، تنگهها و کوهها جان باختند و یا در زندانها تیرباران و اعدام و قتلعام شدند. ادامهدهندگان آن نسل از زنان در داخل و خارج از ایران راهشان را ادامه دادند و آرمان برابری را زنده نگاه داشتند که آثار مبارزه و پایدریشان را در خروش دختران و زنان ایرانی در قیامهای ۸۸ و ۹۶ شاهد بودیم. بخش قابلتوجهی از آن نسل زنان و نسلهای بعدی، در ارتش آزادیبخش ملی ایران به هم پیوستند و طی کمتر از ۱۰سال به رهبران این ارتش بدل گشتند.
بالندگی مبارزات زنان را طی قیامهای چند سال اخیر شاهدیم که نتیجهٔ بنبستشکنی زنان در دهههای ۵۰، ۶۰، ۷۰ و ۸۰ میباشد. اکنون شاهد پیشتازی زنان در قیامهای ۸۸، ۹۶ و ۹۷ هستیم. این پایداری و مبارزات حقیقتاً یک دروغ را از پیشانی تاریخ پاک کرده است. این پیشتازی، بنیاد اندیشههای ارتجاعی و بهرهکشانه را زده و امیدی نوین برای زدودن رسوبات کهن را پیافکنده است.
نگاه ایران به اتحاد و رهبری زنان
اکنون جنبش و قیام و نقش بیبدیل زنان در پیشتازی برای رساندن ایران به سپیدهدم خجستهٔ آزادی و برابری، کابوس بزرگ دیکتاتوری آخوندی گشته است. از آنجایی که ویژهگی خاص دیکتاتوری ولایت فقیه بر محور «زنستیزی» بنا شده است، لاجرم پادزهر و آنتیتز این حاکمیت، قدرت و نیروی معنوی و انسانی زنان است. این معنویت و انسانیت بسان جویباری از سراسر ایران به هم خواهند پیوست و دگرگونی تاریخی و بیهمتایی را رقم خواهند زد که افکار قرونوسطایی و ارتجاعی هرگز توان درک و فهم آن را نداشته و ندارند.
این تحول بزرگ که اکنون با شرایط ویژهٔ سیاسی منطقهای و بینالمللی ایران گره و پیوند خورده، در آستانهٔ تحقق و عینیت است. اتحاد، همبستگی، سازمانیافتگی و رهبری زن ایرانی بر گرد مشعل فروزان آزادی، تضمین این تحول و دگرگونی سرنوشتساز برای ایران و آثار بلافصل آن برای خلقهای خاورمیانه خواهد بود...