728 x 90

۲۷رجب، برانگیختگی پیامبر حبیب خدا در برابر جاهلیت و ستم و ارتجاع

بعثت پیامبر
بعثت پیامبر

۲۷رجب، عید مبعث

برانگیختگی پیامبر حبیب خدا

در برابر جاهلیت و ستم و ارتجاع

اگر نخواهیم سرسری از روی کلمات بگذریم و هر کلمه‌ای را با همان ضرب‌آهنگ همیشگی و شناخته‌شده‌ترین معنی‌اش، بخوانیم و زود بگذریم، حتی لحظه‌ای درنگ و تفکر در همین «شبه‌جمله» کوتاه زیرین

«مسئولیت رساندن پیام‌های خالق هستی به جهانیان»

شوکه‌کننده است.

پیام‌رسانی که گرچه خود حتی خواندن و نوشتن هم نمی‌دانست! اما شگفتا که به جهانیان، خوانشی نو از جهان هستی و کل آفرینش آموخت.

 

مسعود رجوی - ۲۹خرداد ۱۳۹۱

«تبریک به‌خاطر برانگیختگی، پیام‌آوری، رسالت و ابلاغ مأموریت پیامبر اکرم است رستاخیز نخستین؛ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ بخوان و بخوان به نام آن‌که آفرید.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ {۱} تسبیح می‌گویند و روان و شناورند آسمان‌ها و زمین به جانب مالک و حاکم مطلق پاک و پاکیزه و دانا و پیروزمند. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ {۲} و از بارزترین و شاخص‌ترین آثار تکامل و پیشرفت و پیروزی و قدرت و پاکیزگی و حکمت همین خداست که در میان بی‌سوادان و ناآگاهان فرستاده و پیام‌آوری از جنس و سنخ خود آنها فرستاد، یتلوا علیهم آیاته، که نشانی‌هایش را بر آنها بخواند و یزکیهم و پاک‌شان سازد و آنگاه یعلمهم الکتاب و الحکمه. بیاموزد به آنها کتاب را، کتاب آفرینش و تکامل و نبرد و پیروزی حق و حقیقت بر باطل و انقلاب بر ارتجاع را و حکمت و فلسفه و پایه‌ها و بنیادهای این روند و این جریان را در حالی که از این پیش‌تر گم‌گشتگان بودند.

نخستین تبریک امروز به‌خاطر برانگیختگی پیام‌آوری، رسالت و ابلاغ مأموریت پیامبر اکرم است. رستاخیز نخستین، اقرأ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، بخوان و بخوان به نام آن‌که آفرید، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ {۳} الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، آن‌که قلم را، نوشتار را، نطق و بیان را، اندیشمندی را، آگاهی را خصلت ویژهٔ انسانی قرار داد و بعد او را در برابر آزمایش‌های مختلف قرار داد تا ببیند که طغیان و سرکشی پیشه می‌کند یا به مسیر تقوا، تقوای رهایی‌بخش به مسیر آزادی یا تکامل می‌رود. در ایدئولوژی انقلابی توحید پس از اصل نخستین اصل یگانگی و یکسویی و سمت و سوی واحد هستی و تکامل، اصل بعدی هدایت یعنی مضمون و محتوای نبوت است. راه‌یافتگی است و این‌که به کجا می‌رویم. هدف چیست؟ و در دنیایی با این همه مظاهر متضاد، با این همه کشاکش با این همه جنگ و دعوا، با این همه نامردمی و سنگدلی و قساوت، از جانب رژیم‌های سرکوبگر که در زمانهٔ ما رژیم پلید و ضدبشری آخوندی سیاه‌ترین و تباه‌ترین و برجسته‌ترین نمونهٔ آنهاست. بله در این وانفسا به کجا می‌رویم؟ در نظر اول در نگاه نخستین اگر که به سطح قضایا نگاه کنیم، انگار که خیلی درهم و برهم است. اما وقتی با علم و آگاهی و با بینش و حکمت نظر کنیم، سیر مداوم از قلمرو ضرورت، از اجبارات برده‌ساز و بنده‌ساز از غل و زنجیرهای فردی و اجتماعی و طبقاتی و تاریخی بی‌گمان و بی‌تردید به جانب بروز و برجسته شدن و حقانیت و به‌کرسی نشستن گوهر انسانی است. همان که خدا از روح خودش در او دمید. پیام این بود در مأموریت و رسالت انبیاء که آمده‌اند زنجیرها را از هم بگسلند. زنجیرهایی که اجبارات برده‌ساز، اعم از فردی و اجتماعی و تاریخی، بر دست و پای بنی‌بشر پیچیده یا پیچانده و اوست که می‌باید با آگاهی، جبریات را به کناری بزند، آنچه را که به او تحمیل شده و گوهر وجودی خودش را اثبات کند. این مسیر بی‌گمان مسیر پیروزی است».

 

مسعود رجوی عید مبعث ۱۳۷۷

«...با ساده‌ترین زبان در سوره جمعه توضیح داد که... برانگیخت در میان افراد امی، بی‌سواد، عادی یکی مثل خود آنها از نوع خود آنها از جنس خود آنها، بشری مثل همه آنها که می‌خورد و می‌آشامید و می‌خوابید با همان ساختار با همان عواطف و با همان غرایز.

عجبا از این پیش‌تر، تکامل به‌گونه‌یی دیگر، جریان داشت مثلاً در چارچوب معدنی در چارچوب زیست‌شناسانه و بیولوژیک. وقتی تکامل آخرین محصول خودش یعنی انسان را تقدیم کرد، دیگر تکامل زیست‌شناسانه به‌پایان رسید.

بعد از خاتمهٔ دوران تکامل زیست‌شناسانه، دنیای جدیدی بازگشوده شد؛ تکامل اجتماعی، تکامل انسان، انسان به‌عنوان یک‌ موجود اجتماعی. به‌عنوان موجود جمعی.

قبل از انسان اجتماعی، بنا به تفسیر قرآن در هد‌ایت و پیش‌برد خط تکامل که می‌گوید هدایت تکوینی، از طریق قانونمندی‌ها بود. از طریق قوانینی بود که مثلا بی‌حیات را به ذی‌حیات تبدیل می‌کرد. حیاتی روی کره زمین نبود. از طریق آنزیم‌های راه‌گشایی بود، معین‌عمل‌های راهگشایی بود که جریان را تسریع می‌کردند و سمت می‌دادند، یعنی هدایت می‌کردند. این هدایت که مضمون دومین اصل دین اسلام هست، این بار با همین سادگی و روشنی و به همین دلیل، بسیار دیرباورانه به‌وسیله انبیایی انجام می‌شد، فرستادگانی که راهنمایانی که عین خود بشر بودند، از خودش بودند.

داعیه‌شان هم بیشتر از این نبود که پیام‌ آورده‌ایم و می‌گفتند که ما بنده خدا هستیم. من پیام آورده‌ام نه این‌که خودم کسی باشم. خودم هیچ تفاوتی ندارم. پیام رهایی. و همین باعث دیرباوری می‌شد که می‌گفتند تو؟ منکران‌شان می‌گفتند که تو هم مثل من هستی. تو هم می‌خوری و می‌خوابی. تو هم زاییده شده‌یی تو هم خواهی مرد پس فرقت چیست؟ نگو که آزمایش همین است. هر چقدر که منکران و مدعیان، سخت‌سرانه در نفی آنها می‌کوشیدند اما آنها پیشاپیشِ توده‌های محروم و ستمزدهٔ مردم در حرکت بودند و درست به همین دلیل ناب‌ترین، رهاترین و پاکیزه‌ترین افراد پیوسته جذب‌شان می‌شدند. احتیاج هم نبود که خیلی بحث و فحص و جدل کلامی وجود داشته باشد. هر که مریم عذرا و مسیح را در آغوش او می‌دید، خودش می‌فهمید چه خبر است و هم‌چنین درباره حبیب خدا، محمد مصطفی(ص)... .

...می‌گوید از جنس خودتان فرستادم. که چه کار بکند؟ مأموریت را توضیح داده. یتلوا علیهم آیاته فرو بخواند، بخواند، توضیح بدهد نشانی‌ها را، دلایل را، حجت‌ها را. که چی؟ که ابتدا یزکیهم پاکیزه بشوند. آئینه غبارگرفته‌یی نباشد که نتواند تصویر را درست منعکس کند، تصویر وجود را. بلکه زنگارزدوده باشد. اول این ذهن، این ضمیر، این قلب، پاک و پاکیزه بشود. به عبارت دیگری در جای دیگر قرآن هست، گردن آزاد شود، غل و زنجیر از دست و پا باز شود. زمینه فراهم شود که یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ.

بینش و دانش جاگیر بشه، جابیفتد. علم و آگاهی جاگیر بشود در حالی که قبل از این در گمراهی آشکار بود و این هدایت، این راه‌یافتگی تحت عنوان فضل خدا، برتری و بخششی، بالاترین پوئن تفسیر شده است.

در ادامه‌اش به مسائلی که آن روزگار جنبش انقلابی دچارش بود، جریان ضدانقلابی که پشت حضرت موسی سنگر گرفته بود و خودشان را هم‌جبهه ارتجاع کرده بودند... خیلی ساده آنها را تعیین‌تکلیف می‌کند که: مانند درازگوشان و خرانی هستند که کتاب حمل می‌کنند نه این‌که از محتوایش بهره‌یی برده باشند.

این مثال چقدر امروز با آخوندهای مرتجع، آخوندهای خمینی‌صفت انطباق دارد. دم می‌زنند از اسلام و مسلمانی... همه این دم‌زدن‌ها از اسلام، این دجالیت است... مانند خری است که کتابی بر او بار شده است.

اصلاً این‌طور نیست که این حامل قرآن باشد، ضدش است. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا» تو که حاملش نیستی تو که رسانای اون پیام نیستی ضدش هستی. دجالیت...

«کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً». بهترین تفسیر برای آخوندها و مفسران و روشنفکران و قلم‌زنان خمینی‌صفت و چقدر این مثال زشتی است. «بئس مثل‌القوم الذین کذّبوا بآیات‌الله». چه قدر زشت است چقدر پلید است این کار، که می‌خواهد حکومت خودش را بکند، اما خون می‌ریزد به‌نام اسلام، به‌نام قرآن. توجیه می‌کند به نام اسلام و قرآن. و اینها را هرگز خدا هدایت نخواهد کرد. هرگز این فضیلت راه‌یافتگی را به اینها نخواهد داد. مرگشان را می‌باید، سرنگونی‌شان را می‌باید ارتش آزادی‌بخش محقق کند.

 

کسی که دست‌هایش تا مرفق به خون، به خون رشیدترین فرزندان این میهن آغشته است، کسی که اموال خلق را به‌ باطل، اموال الناس را به باطل بالا کشیده، خیلی می‌ترسد. خیلی وامی‌رود در برابر مرگ. از برجسته‌ترین ویژگی‌های انسان آگاه و آزاد بر‌خلاف حیوانات، این است که در اوج آگاهی از مرگ خودش بیم و باکی ندارد: «جان‌بر‌کف».

اما بر عکس کسی که اموال مردم را به باطل بالا کشیده و کسی که دست‌اندرکار ستم و سرکوب بوده خیلی خوب حالی‌اش هست. بنابراین وعده به‌شان می‌دهد که «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ» آن مرگ و سرنگونی که ازش می‌ترسید، «فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» بی‌تردید به‌سراغ‌تان می‌آید. بی‌تردید و بعد حساب‌تان رسیده خواهد شد. هر چه می‌خواهید توطئه کنید، هر چه می‌خواهید مکر و حیله کنید، هر چه می‌خواهید لجن‌پراکنی کنید، هر چه می‌خواهید بکشید، بخورید و چپاول کنید، اما آن مرگ و سرنگونی که به‌شدت از آن می‌هراسید بی‌تردید به سراغ‌تان خواهد آمد...» .

 

کلمهٔ خاتم کلمهٔ عشق و رحمت است

اما در ارتجاع هر چه هست قساوت است و سنگدلی

مسعود رجوی ـ فروردین ۱۳۶۹

«…می‌گویند که این محمد حبیب گیس داشت و قبل از آن که بیاید بوی عطرش می‌آمد همه عطرها را یکجا با هم داشت و در منتهای قدرتمندی و اقتدار، در برابر ارتجاع زمان بی‌خود که مکتبی و جامعه‌یی را پی نیفکنده هنوز که هنوز است با سوء‌استفاده از نام اوست که خمینی‌چی‌ها می‌خورند ولی او که نیامده بود برای دست و پا بریدن و سرکوب. والا رحمه للعالمین نبود که. کلمه و پیام مجسم عشق بود... بی‌خودی که نمی‌گوییم سرچشمه خروشان عشق و معرفت، یعنی که دارای یگانگی، وحدت و محرمیت مطلق است با بنی‌بشر. چهره‌یی که آخوندها تصویر می‌کنند، یک آخوند بزرگ‌تری است مثل خودشان. اما چه انقلابی بزرگی باید باشد که دنیای کهن را با امپراتوریها و ابر قدرت‌هاش ـ‌از قیصر روم گرفته تا کسری‌ـ و ایران اینها را در هم بریزد. حتماً‌ که جای درستی انگشت گذاشته بوده و انرژی شگفتی آزاد کرده از بنی‌بشر. بزرگ‌ترین فریب و دجالیت و خیانت ایدئولوژیکی آل خمینی در این است که چهرهٔ او را هم مسخ می‌کنند و نمی‌گذارند که پیروانش به او وصل بشوند.

...

لابد که هر چه بوده یکرنگی و صمیمیت و صفا و پاکیزگی بوده والا که جاذبه‌یی نداشت. ولی همین "امی" بی‌سواد و درسنخانده، جهان رامبهوت کرد. و پیامش را پایدار کرد "وترکنا علیه فی‌الاخرین". راهش را آینده‌دار کرد. چون کلمهٔ ختم‌کننده و خاتمه، کلمه خاتم پیامبر خاتم و سرآمد. چیزی جز عشق در متعالی‌ترین مفهومش نمی‌تواند باشد. والا به چه درد می‌خورد والا باید جزو داستان‌های کهنه شده با یگانی‌اش کرد. با چنان عشقی است که می‌توان امروز هم از بنیاد به ارتجاع زد. بت‌شکنی کرد و ریشه‌اش را زد. و هر کس که شناخت، یا پرتوی از او را دریافت و یا ذره‌یی‌اش را گرفت، طبعاً که مدهوش شد و چرا که نشود؟ و وای بر سنگین‌دلان یعنی خمینی‌گرایان. که می‌دانند این آن نیستند که او بود. ولی نونش را می‌خورند. نام او را می‌آورند اما کام خود را می‌جویند. کلمهٔ خاتم، کلمهٔ عشق و رحمت است بنابراین. این، آن چیزی است که ارتجاع بویی از آن نبرده، اصلاً بویی نبرده. در ارتجاع هر چه هست، قساوت است و سنگدلی».

 

خدا، مردم و «قدرت»!

ما شگفت‌زده‌ایم که پیامبر با همه «قدرت» خدایی که داشت، هرگز بر مردم «خدایی» نکرد، غافل از آن‌که حتی خدای محمد هم بر مردم خدایی نکرد! همان خدایی که به بندگانش آموخت که حرف و آیهٔ خدا را هم چشم و گوش بسته قبول نکنند!

«بندگان خدای بخشنده آنانند که... چون به آیات خدا، تذکر داده می‌شوند، کر و کور روی آن آیه نمی‌افتند (عبادالرحمن... َالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا ﴿ فرقان آیات ۶۳ تا ۷۳)»

همان خدایی که همه قدرتش بر بندگانش، نهفته در یک یادآوری بود!

یادآوری نظم و حساب و کتاب جهان و حتمیت حسابرسی اعمال انسان‌ها و بس!

این راه، به بهشت می‌رسد و آن یکی راه به جهنم، ۲مقصد کاملاً متفاوت با ویژگی‌هایی کاملاً متضاد و قابل فهم برای همگان! اینک انتخاب با توست، ای انسان!

 

مردم، مظلوم! خدا و پیامبر خدا هم مظلوم!

و این‌چنین است که حتی خدا و پیامبر خدا هم مظلوم واقع می‌شوند در جایی که در مقام خالق هستی و آفریدگار انسان و در مقام پیامبر پروردگار مقتدر هستی، انسان‌ها را در انتخاب راه و روش زندگی خویش آزاد می‌گذارند ولی... .

ولی با این همه تصریحات بی‌تفسیر، در میان انسان‌ها، موجوداتی پیدا می‌شوند که خود را «قیم» یک ملت می‌نامند و همه یک ملت را مجنون و نادان و سفیه!

قیمی که خود را صاحب‌اختیار «دین و دنیا»ی دیگران می‌نامد و با مردم آن می‌کند که در تمامی این سال‌ها، خمینی و بازماندگانش مرتکب شده‌اند.

 

درودی بر پیامبر

در سالروز بعثت پیامبر، سلامی و درودی به محمد مصطفی که با تمامی قدرتی که نصیبش شده بود، یک لا قبا آمد و یک لا قبا رفت.

در تمامی دوران حیاتش، پاکدست زیست،

حتی یکبار طعامی سیر نخورد،

خودسری و دیکتاتوری، پیشه نکرد

اما همین پیامبر همواره و در هر حالتی با جاهلیت و ارتجاع، در افتاد

درهم‌شکستن ساختار جامعهٔ کهن، همیشه اولویت کار و کلامش بود

و آن‌چنان به رستگاری مردم، حریص و غم‌خوارشان به‌خاطر کفر و کاستی‌هایشان بود که بارها مورد خطاب و عتاب پروردگارش قرار گرفت که:

تو تنها یک بشارت دهنده‌ای، کار تو تنها ابلاغ پیام خداست و نه بیشتر!

قرآن آکنده از این‌گونه آیات روشن است تا جایی برای سوء‌استفاده از قدرت برای آنان که پس از پیامبر می‌آیند، باقی نماند.

 

پیامبر و «قدرت»

چگونه می‌توان این همه را نادیده گرفت؟

در سالروز بعثت پیامبر، چند آیه از کتابش را ببینیم که عموماً خطاب پروردگار است به فرستاده‌اش و در حقیقت، خطابی به مردم است تا با درک شأن پیامبر خدا، بدانند؛

آن‌که پیغمبر بود، قدر و جایگاهش نزد پروردگار این بود، تا دیگر جایی برای دزد‌های ایمان عوام، باقی نماند!

فما ارسلناک علیهم حفیظا (نساء ۸۰) (ما تو را به نگهبانی آنان ـ مردم ـ نفرستادیم)

ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین (انعام ۴۸) (ما پیامبران را جز برای مژده دادن و بیم دادن نمی‌فرستیم)

در قرآن کریم در ده‌ها و ده‌ها آیه (که جای بحثش اینجا نیست) با بیانات مختلف با این مضمون مواجه می‌شویم که خدا به پیامبر تاکید و تصریح می‌کند که تو نگهبان ، محافظ، وکیل و کنترل‌کننده مردم نیستی مسولیت تو فقط هشدار دادن (انذار) و مژده و بشارت دادن و ابلاغ پیام است و بس و این که حساب و کتاب این بندگان هم به عهدهٔ تو نیست و با خود من است.

 

کفر مطلق! در فراق پیامبر

همه این آیات را که جمع کنیم یک جمله می‌شوند:

ای پیامبر! تو، تنها یک فرستاده و یک پیام آوری! وکیل وصی و قیم و صاحب‌اختیار مردم نیستی! حتی اجازه حسابرسی از مردم را نداری! گرچه که بر مؤمنان از خودشان هم «صاحب‌اختیارتر»ی! اما در هر حال، تنها و تنها یک پیام‌آوری!

حتی اجازه حسابرسی از آن‌که از دعوتت روی می‌گرداند و کفر می‌ورزد! را هم نداری!

چه رسد به مسلمانی که با تو اختلاف‌نظر داشته باشد!

پیام را برسان و به شنوندگانت هم بگو که آیات کتابت را چشم و گوش بسته قبول نکنند! (شگفتا!) در آنها اندیشه کنند! و... دیگر؟

هیچ!

آمدند فبها!

نیامدند؟

با تو تمام!

پس از آن را به خدا واگذار!

حال اینها همه را مقایسه کنید با جعلیات خمینی و خامنه‌ای و رفسنجانی و تمامی آخوندهایی که پای نظریه شیطانی ولایت فقیه، نشسته و خون ملت را می‌خورند، هزاران هزار شهروند ایرانی را به‌علت رویگردانی از این جعلیات، به‌قتل می‌رسانند، به زندان و شکنجه‌گاه و تبعید روانه می‌کنند و کار را به جایی می‌کشانند که دادستان خون‌آشام مشهد می‌گوید: اختیارات دادستان تنها یک بند انگشت از قدرت خدا کمتر است!(خبرگزاری حکومتی ایسنا ـ ۴مهر ۱۳۹۶)

و درست به همین علت باید گفت که اگر نبود آن پرچمداری که رایت این پیام را به قیمت جان و هستی و تمامی داشته‌های خود و یارانش برافراشته نگه‌دارند، پیامبر امروز در سالگرد پیامبر شدنش، در این سرزمین بیش ار هر زمان و هر مکان دیگری ناشناس، تحریف شده و ”غریب“ بود! چرا که همه اینها را گفت و نوشته‌اش را هم برایمان در «کتابی میان ۲ جلد» به جا نهاد تا هیچ‌کس نتواند از او و پیامش آن چنان که به نامش در زیر عبا و عمامه کردند، سوءاستفاده کنند.

تا هیچ‌کس نتواند به اسم خدا و پیامبر، متعرض جان و مال و ناموس و آزادی و آزادگی مردم شود!

تا هیچ‌کس نتواند خودش را جای پیامبر خدا بنشاند و به اسم خدا و پیغمبر بر گردهٔ مردم سوار شود!

تا هیچ‌کس نتواند به اسم ”ولایت“ خودش را قیم و مالک؟! دین و دنیای مردم بنامد! و تازه دعوایشان هم بشود که: مردم را من به بهشت ببرم یا تو ببری؟!

آن‌که خودش پیامبر خدا بود، خدا بر زبانش نهاد و گفت، به مردم بگو:

من نمی‌گویم که گنج‌های پنهان خدا نزد من است

من نمی‌گویم که علم غیب دارم

و نمی‌گویم که فرشته‌ای هستم

من تنها و تنها آنچه را که به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم

و باز هم خدا بر زبان همان پیامبرش نهاد تا بگوید: آیا کور (آن‌که بینش ندارد) با آن‌که می‌داند و ژرف هم می‌داند (بصیر) برابر است؟ آیا نمی‌اندیشید؟ (انعام ۵۰)

و باز دوباره همین‌جا به یاد آوریم آن آیه را که:

بندگان خدا آنانند که حتی آیهٔ قرآن و کلام خدا را هم کورکورانه قبول نمی‌کنند (فرقان ۷۳).

 

روز برانگیختگی پیام‌آور رحمت و رهایی

آزادکننده فرزند انسان از غل و زنجیرها

هدایت به‌جانب عدالت اجتماعی و یگانگی

مریم رجوی -  ۲۱اسفند ۱۳۹۹

«...عید مبعث و روز برانگیخته شدن حضرت محمد روز طلوع پیام پاک و رهایی‌بخش است. آن که حبیب و دوست و عشق خدا و رحمت خدا برای جهان بشری است. او کسی است که پیام‌اش، مأموریت‌اش، رسالت‌اش، همه بر اساس الفت و محبت بین انسان‌ها بود.

پیام او رهایی فرزند انسان از غل و زنجیر و هدایتش به‌جانب عدل و قسط و یگانگی اجتماعی بود و هم چنان که در قرآن آمده است:

و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بود برمی‌‏دارد

و خطاب به پیامبر می‌گوید تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای جهانیان

وَمَا أَرْسَلْنَاک إلَّا رَحْمَةً لّلْعَالَمینَ

بله، آن قلب‌ها را فتح می‌کرد و این‌چنین بود که می‌توانست رسالتش را پیش ببرد. گرمای وجودش، صفای انسانیتش و مهر نگاهش هر دیدارکننده‌یی را مجذوب خودش می‌کرد.

همان که شما در این روزها می‌گویید عواطف پرداخت‌گر،

دوست داشتن دیگران به خاطر خودشان و نه هیچ چشم‌داشت دیگری.

مگر رایحه جامعه بی‌طبقه توحیدی، دوستی و مهر و صفای میان انسان‌ها نیست؟

مگه روزی نمی‌آید که دیگر کینه و سنگدلی بین انسان‌ها نباشد؟ و دیوارها و فاصله‌هایی که مردم را از هم جدا کرده فروریخته باشد؟

بله، قطعا چنین روزی می‌آید. و شما دارید آن را تجربه می‌کنید.

در آیین محمدی،  کدورت، سردی و برودت میان انسان‌ها جایی ندارد؛

بر‌عکس عاطفه‌ها و مهر انسانی است که شعله می‌کشد.

پیامبر ما کسی بود که دل‌های نیکان به سوی او پرمی‌کشید، حسادت و کین‌توزی را از میان برمی‌داشت، از مردمی که به خون هم تشنه بودند، بله از این مردم، برادرانی مهربان ساخت،

زنان را که قربانیان تحقیر و ستم بودند، بزرگی بخشید و زنجیرها را ازدست و پای سرکوب‌شدگان و محرومان برداشت...

مهر و محبت حضرت محمد یک پرداخت یک‌طرفه  و بی‌پایان بود و کوچک و بزرگ نمی‌شناخت.

وقتی که به بچه‌ها در کوچه برخورد می‌کرد، به آنان سلام می‌کرد.

و خیلی وقت‌ها حتی در بازی آنها شرکت می‌کرد و مدتی را با آنها می‌گذراند.

بچه‌ها هر جا که  او را می‌دیدند، دورش جمع می‌شدند.

او می‌گفت: من برای «رحمت» برانگیخته شده‌ام.

به ایمان‌آورندگان و همه مریدانش آموخت که اختلاف بین خودشان را نوعی رحمت بدانند.

کسی بود که به قول قرآن رنج بردن مردم بر او بسیار سخت و گران بود و برای رهایی مردم بی‌تابی می‌کرد.

یادآورنده خدا بود؛ و نه کسی که بر مردم سیطره داره.

پیش از آن که به مدینه برود، مردمی را که به دعوت او آمده بودند، به دوری کردن از زشتی‌ها از جمله کشتن دختران و افترا بستن متعهد کرد.

وقتی هم که به مدینه هجرت کرد، در اولین  سخنرانیش، مردم را به بخشش نسبت به هم دعوت کرد و از آنها خواست ولو با بخشیدن نیم خرمایی به دیگران محبت کنید. در دومین سخنرانی گفت: راستی کنید و یکدیگر را دوست بدارید چرا که خدا دوست‌تان دارد.

کم نبود که دشمنی کینه‌جو صبح سلاح بر دست روانه خانه او می‌شد اما تا عصر همان روز چنان تحت تاثیر کلمات پیامبر قرار می‌ٔگرفت که به یکی از یاران وفادار او تبدیل می‌شد. موثرترین شیوه یارانش برای دگرگون کردن مردم این بود که می‌گفتند بیایید او را ببینید .می‌گفت: بهترین عمل ایمانآورندگان، مبارزه و مجاهدت در راه خداست. و  محبوبترین عبادتی که هر کس می‌تواند به آن بپردازد صدق و راستی است. و باز حضرت محمد میگفت: هیچ‌کدام از شما ایمان نیاورده است تا آن زمان که هر چیزی را که برای خودش می‌خواهد برای دیگری هم همان را بخواهد.

و  می گفت: بهترین ایمان‌آورندگان، کسی است که محور الفت سایرین باشد، کسی که انس نگیرد و با دیگران مأنوس نشود، خیری ندارد.

درست در نقطه مقابل دین‌فروشان حاکم بر ایران، آخوندهای ظالم و جنگ‌افروز، مستبد و کینه‌توز؛ کسانی که از حکومت آنها جز جنگ و بدبختی و تفرقه و دشمنی حتی در میان خانواده‌ها و در میانه خانواده بزرگ مردم ایران یعنی در بین ملیت‌ها و قومیت‌های مختلف، جز جنگ و خصومت چیزی حاصل نشده است.

رژیمی که درست در نقطه مقابل اسلام واقعی و اسلام محمدی، خشونت، نفرت و جنگ را ترویج کرده است.

به همین دلیل ما می‌گوییم که آنها یعنی این رژیم حاکم خونریز جبار، ضد اسلام، ضد حضرت محمد و ضد راه و رسم او هستند.

 

فرازی از سخنان پیامبر اکرم درباره دین‌فروشان جنایتکار

 وای بر کسانی‌که دین خدا را برای اهداف سودجویانه و دنیایی خود به‌کار می‌گیرند. وای بر کسانی‌که مردمانی را که برای عدالت قیام می‌کنند کشتار می‌کنند. وای بر کسانی‌که مردم باورمند را به پوشاندن اعتقادات‌شان ناگزیر می‌کنند. سوگند می‌خورم اینان به چنان سرنوشتی دچار می‌شوند که نخبگان‌شان هم سرگردان شوند. 

(منبع: اصول کافی جلد سوم صفحه ۴۰۷)

برترین پیکار و نبرد، بیان عدالت و ایستادگی بر آن در برابر حاکم ستمگر است.

(أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ ـ منبع: سنن نسائی، حدیث شماره ۴۲۰۹. و منابع دیگر)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6f071e7e-3645-40fb-a77e-d6ead5bbd8b0"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات