«در آن زمان که گردنهٔ حرف باز بود
لبهای شعر من
جز آستان رنج
نبوسید هیچگاه
هرگز نکرد نقش و نگار پلید یأس
دیوار آرزوی دراز مرا سیاه...»
اسماعیل شاهرودی را با تخلص «آینده» میشناسیم. در زمرهٔ نخستین پیروان تحول شعر فارسی توسط نیما یوشیج بود. شاهرودی را باید از الگوها یا شاخصهای شعر نیمایی در دهههای ۲۰ و ۳۰ نام برد.
شعر نیمایی چه بود؟
نیما ۲کار با شعر فارسی کرد: تحول در فرم ـ گسترش سیالیت اندیشه و حواس شاعر برای رسوخ در تصاویر و حواس و معنا.
نیما در ایجاد تحول در شعر کلاسیک فارسی، وزن را نگهداشت، قافیه و ردیف را مناسب دانست و جزء موسیقی شعر دانست؛ اما به اختیار شاعر گذاشت. نیما اوزان عروضی و اندازههای ثابت شعری را شکست تا شاعر بتواند در فضای سیال اندیشه و حواس و معناها رسوخ کند و در قید و بندهای اندازهها و عروض گرفتار نیاید. نیما دنبال محتوایی بود که منشأ حرفهای نو و دیدگاهی مرتبط با زندگی و جویای تغییر در زندگی انسان و جامعه و ارزشهای شاعر باشد.
تولدی تازه
اسماعیل شاهرودی یکی از آن اولین نوپردازان نیمایی بود که به ادراک مفهوم تاریخی هنر، ضرورت دگرگونی فرمها و قالبها، ریختن اندیشههای تازه در فرمهای نو پی برد. او به درک تحول مفهوم زیبایی در هنر همراه با تحولات تاریخی و اجتماعی رسید. شاهرودی نخستین کتابش با نام «آخرین نبرد» را با مقدمهای از نیما یوشیج در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد.
زندگی و افق در افق
اسماعیل شاهرودی در سال ۱۳۰۴ در دامغان متولد شد. در جوانی به تهران آمد و آموزگار شد و همزمان رشتهٔ نقاشی را در دانشکدهٔ هنرهای زیبا تمام کرد. مدتی به هند رفت و با دانشگاه علیگره همکاری داشت. با آمدن به ایران در مؤسسه لغتنامه دهخدا همراه با محمد معین فعالیت کرد.
شاهرودی از آغاز کار هنریاش از معدود کسانی بود که دانست راه نیما یوشیج، راه تازهای پیش پای شعر امروز و آینده ایران است. او نخست با نام «شوریده» شعرهای تازهاش را در روزنامهای که با آن کار میکرد، امضا مینمود. همانجا هم بود که با نیما یوشیج آشنا شد و از آن پس تخلص «آینده» را هم تحت تأثیر همین تحول فکری و ادراکهای تازه برگزید. یکی از مجموعه شعرهای او به همین نام یعنی «آینده» در سال ۱۳۴۶ منتشر گردید.
شاهرودی از شاعران معاصر دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ بود. دهههایی پرتحول که آینده ایران در پردهای از ابهام فرو رفته بود. لاجرم شاعر اجتماعی نمیتوانست از سایه سیاست بگریزد و بیتفاوت باشد. با شعرهای اعتراضی که در دهه ۴۰ نوشت، راهش به زندان کشیده شد. چند ماه بعد که از زندان آزاد شد، روحیهاش بسیار تحت تأثیر دیدهها و آنچه بر سرش آمده بود قرار گرفت.
شاهرودی در سال ۱۳۴۸ از کارشناسان فرهنگی در کمیسیون ملی یونسکو بود. همزمان استادی دانشکده هنرهای زیبای تهران را تا ۱۳۵۴ داشت.
یافتن زبان خاص شعر خویش
شاهرودی از اولین کسانی است که در فرم شعر، ضابطههای شعر نیمایی را با توانایی بهکار گرفت. بهکارگیری کلمات بامحتوا، استفاده از تصویرها، قدرت خیال، هماهنگی در ریتم کلام ـ در بعضی اوقات بهجای وزن ـ از خصیصههای شعر او است.
شاهرودی اگر چه رد پای نیما را گرفت و از پیروان نخستینش بود، اما در مجموعه کتابهایی که از اواخر دهه ۴۰ به بعد منتشر کرد، شاهد استقلال او هستیم. این استقلال را در یافتن زبانی خاص خود او میبینیم که ناشی از پیوندش با مسائل اجتماعی جامعه است.
امیدی عجین شخصیت و غمی عجین عشق
محتوای شخصیت شاهرودی، امید سرسختانه به زندگی و انسان، مبارزه با یأس و گلایه نکردن از رنجهای زندگی و غم شاعرانه داشتن ـ غمی عجین عشق به دیگران و جامعهـ بود. نیما یوشیج در وصف مفهوم غم و تفاوت دو غم شخصی و شاعرانه، به شاهرودی نوشته بود: «مثلاً اگر شاعری برای ضعف باصره یا درد ثقل سامعه یا زندانی شدن شخص خودش اشعاری صادر کرده است، مانعی ندارد؛ اما این غم و رنج که فقط خود او در آن جا گرفته است، غم و رنج شاعرانه و مربوط به دیگران نیست. و چخوف گفته: از کار ما فایدهای به هیچکس نرسیده است». نیما ادامه میدهد: «در این صورت ما فقط برای شخص خودمان زندگی کردهایم، تفاوت اشعار(آن شاعر) با اشعار دیگران اول از همین نظر است».
شاهرودی در شعری بهنام «طاق نصرت» به این درد شاعرانه اشاره میکند و سپس طاق نصرت آرزوهای خود را به تصویر میکشد:
«همهٔ گلبرگهای کاج را
در هوای عشق تو میریزم
و صلیب دردهایم را
بهدوش میکشم
برای خاطر این دل که سرخ است
تا خون گذشتهام
سنگفرش جادهای را
که تو از آن خواهی گذشت
بشوید
و انسان یادبودهایم
بمیرد.
اگر پیام سرزمین انتظار
نگاهت را
از پیچ واپیچ طول راههای خود بگذراند
تو در کنار من خواهی بود
و من اینک
طاق نصرت کهکشانهای آرزویم را
بر سر راهت بستهام
تا سو به سوی بیابانهای سرگشتگی
در روبهرویت نماند
و تا یادم را
ترنم اسرار گامهایت
پرکند».
خنجر دیکتاتور و روحی مجروح
اسماعیل شاهرودی که بنمایهٔ قلمش ریشه در عشق به سعادت اجتماعی مردم و میهنش داشت و با این هدف، آن شعرهای قدرتمند را خلق میکرد، از اوایل دهه ۵۰ گرفتار دردها و آسیبهای ناشی از فشار دیکتاتوری شاه که روح و روان او را میآزرد از ۱۳۵۴ به بعد از کار کناره گرفت و بازنشسته گشت. در اواخر عمر کمتر میسرود.
اسماعیل شاهرودی (آینده) در آذرماه ۱۳۶۰ رد پای اندیشههایش را در قلمش بهیادگار گذاشت و ساکت و خاموش شد.
با شعر «باغستان سبز» یادش را گرامی میداریم:
«نفس در سینهام زنگیست
امشب بر بلند هول
به طبلش گرم میکوبد.
کسی در میزند ـ در باد ـ
میگویم به گوش هول خود: باد است.
به غیر از باد
کس را با درخت دور کاری نیست!
کسی هر لحظه بر در میزند
و من
با هر نفس ـ هر کوفتن بر طبل ـ
میجویم به جان
سوی رهایی راه.
کسی آرامتر از پیش
بر در میزند گویی
چو میآیم بگویم از با خود: باد...
شباهت مینشاند ضربه آرام بر در را درون ریزش باران
و راهی میکند آواز آن را نرم
ز کورهراه گوش من
به باغستان چشم من!
و من در باغ سبز چشم خود آرام میگیرم
و شب آرام میگیرد
و در
آرام میگیرد».