بهتحقیق میبینید که پیمانهای خدایی (همه موازین و حدود)، شکسته میشوند و هراس نمیدارید. ولی (از شکسته شدن) برخی عهدها و حقوق ازدسترفته پدرانتان درهراس و ولولهاید.حالاینکه پیمان رسولخدا (ص) بیمقدار گشته، کورها و لالها و زمینگیرها در شهرها بیسرپرست افتادهاند و بر ایشان ترحم نمیشود و شما درخور مسئولیت و تواناییتان کار نمیکنید و نسبت به آنکس هم که وظیفه خود را انجام میدهد اعتنا ندارید و به مسامحه و سازشکاری و همکاری با ظالمان آرمیدهاید ...شما ستمگران را درمقام خود جا دادید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادید که بهاشتباه عمل میکنند و در شهوات پیش میروند. فرار شما از مرگ و دلخوشیتان بهزندگانی گذرا، آنها را سلطه بخشیده. پس ضعیفان ناتوان را بهایشان تسلیم کردید تا برخی را برده و مقهور خود کنند و برخی را بهخاطر لقمهنانی، بیچاره. در مملکت بهخواست خود حکم میرانند و راه رسوایی و پستی را برای هوای خود هموار میکنند. برخدای جبار، دلیری کرده و زشتی و اشرار را پیروی میکنند. در هر شهری، گویندهیی از جانب خود برمنبر دارند و این سرزمین، پایمال آنهاست. برهمهجای آن دست گشادهاند. مردم، برده آنها و دراختیار ایشانند و هردستی برسر آنان بکوبند، دفاع نتوانند کرد. دستهیی زورگو و جبار که نه خدا و نه بازگشتگاه میشناسند، بر ضعفا و ناتوانان شدیداً فشار میآورند. پس ایعجب و چرا که تعجب نکنم که زمین، در تصرف مردی دغل و ستمکار است یا باجگیری نابکار یا حاکمی که بر مؤمنان ترحمی ندارد…
خدایا میدانی که که اینها را نمیگویم که چندینروز بهفرمانروایی برسم، و آرزوی آن را هم ندارم. میدانی که من مشتاق اصلاح دین تو هستم و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردمم، و نمیخواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. این ستمگران میکوشند چراغ هدایتی را که پیامبر میان امت، برافروخته است، خاموش کنند، ولی توکل ما برخداست و ما بهسوی او بازمیگردیم…
مجاهدین، مفتخرند که پرچم سرخ حسینی را برافراشته نگه داشتند و اجازه ندادند که دینفروشان زمان یعنی خمینی و آخوندهای هممسلک او چهره اسلام، چهره حضرت حسین، حضرت زینب، عاشورا، فدا و جانبازیها و دیگر پیامهای آنها را کاملاً محو و نابود کنند.
السلام علیک یا نورالله، السلام علیک یا ثارالله، السلام علیک یا ولیالله، السلام علیک یا حجهالله
سلام بر تو و بر همه جانهای پاکی که در آستان تو فرود آمدند، سرساییدند و سربلند شدند…
در روایتهای معتبر، زیارتی منسوب به امام زمان نقل شده که کلام مهدی موعود در زیارت شهادتگاه حسین، و معروف به زیارت ناحیه مقدسه است. متن مشروح و پرشور این زیارت، با درود به انبیای بزرگ و آنگاه پیامبراکرم وعلی و فاطمه و حسن شروع میشود و پس از زیارت حسین، در پایان، ازیکیک شهیدان کربلا نام میبرد و به قتله آنها لعنت میفرستد. با تمسک به آستان فاتح و بنیانگذار جامعه عاریازطبقات و ستم و زنجیر، جامعه بیطبقه توحیدی، بخشهایی از این زیارت را که خطاب به سید الشهداست میخوانیم:
السّلام علی الحسین الّذی سمحت نفسه بمهجته سلام بر حسین که خون خویش را با بخشندگی نثار کرد.
السّلام علی من اطاع اللّه فی سرّه و علانیته سلام بر آنکه خدا را در پنهان و آشکار اطاعت میکرد.
السّلام علی من جعل اللّه الشّـفاء فی تربته سلام بر آنکه خدا در تربت و طریق او شفا قرار داد .
السّلام علی من الاجابه تحت قبّته سلام بر آنکه استجابت دعا در آستانش مقرر است.
السّلام علی من الأئمّه من ذرّیته سلام بر آنکه امامان از او و از نسل او هستند .
السّلام علی شهید الشّهداء سلام بر شهید شهیدان.
السّلام علی قتیل الادعیاء سلام بر کشته نسل ناپاکان.
السّلام علی ساکن کربلاء سلام بر آرامگرفته در کربلا.
السّلام علی من بکته ملائکه السّماء سلام بر آنکه فرشتگان آسمان بر او گریستند.
السّلام علی من ذرّیته الازکیاء سلام بر آنکه تبار او سلاله پاکانند.
السّلام علی یعسوب الدّین سلام بر سرور و سالار مکتب و آیین.
السّلام علی منازل البراهین سلام بر منزل و منزلهای بینهها، بر فرودگاه برهانها و بر شاخصی بهتمام معنا .
السّلام علی القتیل المظلوم سلام بر کشته ستم .
السّلام علی اخیه المسموم سلام بر برادر زهرخورانده شدهاش (حسن مجتبی) .
السّلام علی علـّـی الکبیر سلام بر علی اکبر.
السّلام علی الرّضیع الصّغیر سلام بر علی کوچک شیرخوار .
السّلام علی الابدان السّلیبه سلام بر پیکرهایی که دشمنان جامههایشان را هم درربودند.
السّلام علی العتره القریبه سلام بر عترت و ناموس و نزدیکان و خاندان حسین.
السّلام علیالمـجدّلین فیالفلوات سلام بر رهروان بیابانها (و واحدهای راهگشا و راهپیما).
السّلام علی النّازحین عن الاوطان سلام بر دور ماندگان از وطنشان.
السّلام علی المدفونین بلا اکفان سلام بر مدفونهای بیکفن.
السّلام علی الرّؤوس المفرّقه عن الابدان سلام بر سرهای جداشده از پیکرها .
السّلام علیک یا مولای و علیالملائکهالمرفرفین حول قبّتک سلام بر تو ای مولای من و بر فرشتگانی که پیرامون بارگاهت درپروازند.
الحافـّین بتربتک بر گرد تربت تو میچرخند.
الطّائفین بعرصتک آستان تو را طواف میکنند.
الواردین لزیارتک و به زیارت تو میآیند
السّلام علیک سلام بر تو.
فانّی قصدت الیک من (ما) قصد و آهنگ تو را کردیم.
و رجوت الفوز لدیک و به رستگاری در نزد تو و در راه تو امید بستهایم.
السّلام علیک سلام بر تو.
سلام العارف بحرمتک سلام کسی و کسانی که حرمت و ارزشهای تو را میشناسند.
المخلص فی ولایتک و در رهبری تو، اخلاص و یگانگی میورزند.
المتقرّب الی اللّه بمحبّتک و با محبت تو به خدا تقرب میجویند.
البرایی من اعدائک تبریجوینده و تبریجویندگان (و دارای مرزبندی و مرز سرخ) از دشمنان تو (ارتجاع حاکم بر ایران).
سلام من قلبه بمصابک مقروح سلام کسی و کسانی که قلبش و قلبشان به مصیبت تو مجروح است.
و دمعه عند ذکرک مسفوح و اشکهای او و اشکهایشان در هنگام یاد تو روان است.
سلام المفجوع المحزون الواله المستکین سلام فاجعهزدهیی محزون، شیفته و سرگشته، بهتزده و درمانده و حیران.
سلام من لو کان معک فی الطّفوف لوقاک بنفسه حدّالسّیوف سلام کسی و کسانی که اگر با تو و در کنارت بودند، مؤکداً با جان خویش، تو را از لبه شمشیرها حفاظت میکردند.
و بذل حشاشته دونک للحتوف و جان و روان خود را بهفدای تو نثار مرگها میکردند.
و نصرک علی من بغی علیک و پیش رو و پیشاپیش تو به جهاد برمیخاستند.
و جاهد بین یدیک و در برابر هرستمکار خیانتپیشه به یاری تو برمیخاستند.
و فداک بروحه و جسده و ماله و ولده و فدای تو میکردند جان و روان و مال و فرزندان خود را .
و روحه لروحک الفداء و روحش فدای روح تو .
و اهله لاهلک وقاء و اهل و خاندانش و اهل و خاندان و یارانش، نگاهبان خاندان و یارانت .
تحوط الهدی و تنصره گواهی میدهم که نگاهبان هدایتی، و به یاری آن برمیخیزی.
و تبسط العدل و تنشره تو عدالتگستری، و عدالت را رواج میدهی.
و تنصر الدّین و تظهره یاور مکتب و آیین و پشتوانه و پشتیبان آن هستی .
و تکفّ العابث و تزجره سد راه و کیفردهنده کسانی که دین را بازیچه قرار میدهند.
و تأخذ للدّنی من الشّریف حق پائینیها را از بالاییها و اشراف قوم میگرفتی.
و تساوی فی الحکم بین القوی و الضّعیف و در داوری بین قوی و ضعیف به مساوات عمل میکردی.
کنت ربیع الایتام تو بهار یتیمان بودی.
و عصمه الانام ای پناه خلق.
و عزّ الاسلام مایه سربلندی اسلام.
و معدن الاحکام سرچشمه احکام .
و حلیف الانعام ای همگن و همگون با بخشایش و پرداخت.
سالکاً طرائق جدّک و ابیک رهرو روشهای جدت وپدرت.
مشبهاً فی الوصیه لاخیک و همچون برادرت، عهدهدار وصیت آنان بودی.
و واجهوک بالظّلم و العدوان دشمنان، با ستم و تجاوز با تو رودررو شدند.
فجاهدتهم بعد الایعاذ الیهم و تأکید الحجّه علیهم و تو پس از فراخواندن آنها به پناه خداوند و همه اتمام حجتها با آنان به جهاد برخاستی.
فنکثوا ذمامک و بیعتک لیکن آنان عهد و پیمان شکستند.
و اسخطوا ربّک و جدّک و خشم خدا و جدّت را برانگیختند.
و بدؤوک بالحرب و جنگ با تو را آغاز کردند .
فثبّتت للطّعن و الضّرب اما تو در برابر ضربهها و زخمها با ثبات قدم ایستادی.
و طحنت جنود الفجّار لشگر تبهکاران را خرد و خاکشیر و آسیاب کردی
و اقتحمت قسطل الغبار در انبوه گرد و خاک میدان نبرد فرو رفتی.
مجالداً بذیالفقار کانّک علیالمختار با آنها با ذوالفقار درمیآویختی همچون پدرت، علی مختار.
و لم یرعوا لک ذماماً دشمنان در قبال تو هیچ پیمانی را مراعات نکردند.
و لا راقبوا فیک آثاماً فی قتلهم اولیائک و نهبهم رحالک از هیچ گناهی پروا نداشتند، به قتل یارانت و غارت کاروانت پرداختند.
و انت مقدّمٌ فیالهبوات حال آنکه تو پیشاپیش همه، در گرد و خاک میدان فرومیرفتی.
و محتملا للاذیات و همه رنج و اذیتها را بهدوش میکشیدی.
قدعجبت من صبرک ملائکه السّماوات و همانا که فرشتگان آسمان از شکیبایی و صبر وپایداری تو درشگفت بودند.
فاحدقوا بک من کلّالجهات پس از هرسو، دشمنان، تو را در میان گرفتند.
و اثخنوک بالجراح با فرود آوردن زخمها، بر تو داغ مینهادند،
و حالوا بینک و بین الرّواح و آسایش را از تو میربودند.
و لم یبق لک ناصر و هیچیک از یاران و مجاهدین تو را باقی نگذاشتند.
وانت محتسب صابر و در این حال، تو به رضای خداوند، نظر دوخته بودی.
تذبّ عن نسوتک و اولادک با شکیبایی و به تنهایی از حریم و حرمت دفاع میکردی.
حتّی نکسوک عن جوادک فهویت الی الارض تا آنگاه که از اسب تیزگام بر زمین افتادی.
تطؤک الخیول بحوافرها آنچنان که از یکسو سم اسبهای دشمنان، بدنت را میکوفت .
و تعلوک الطّغاه ببواترها و از سوی دیگر، شمشیرهای تیز طغیانگران بر تو فرود میآمدند.
لقد قتلوا بقتلک الاسلام همانا که در تو و با قتل تو، اسلام را به قتل رساندند.
و عطّلوا الصّلوه و الصّـیام نماز و روزه را عاطل و باطل کردند
و نقضوا السّنن و الاحکام فرامین و سنتهای خدا را شکستند.
و هدّموا قواعد الایمان پایههای ایمان را منهدم کردند.
و حرّفوا آیات القرآن آیات قرآن را تحریف کردند.
و همجوا فی البغی و العدوان و در جهالت این ستمها و تجاوزها فرو رفتند.
لعنت بر یزید - لعنت بر خمینی
مرگ بر خامنهای - مرگ بر خاتمی - مرگ بر رفسنجانی.
الّلهمّ لا تدع لی فی هــذا المشهد المعظّم و المحلّ المکرّم ذنباً الاّ غفرته بارخدایا در این شهادتگاه عظیم و جایگاه ارجمند هیچ گناه و کم و کسری را بر من فرومگذار، مگر بخشوده باشی.
و لا عیباً الاّ سترته و هیچ عیب و ایراد و کمبودی را مگر پوشانده باشی.
و لا غمّاً الاّ کشفته و هیچ اندوهی را مگر گشوده باشی.
و لا رزقاً الاّ بسطته و هیچ روزی را مگر افزوده باشی.
و لا جاهاً الاّ عمّرته و هیچ منزلت و موقعیتی را مگر آباد کرده باشی.
و لا فساداً الاّ اصلحته و هیچگونه فسادی را مگر درست و اصلاح کرده باشی.
و لا املاً الاّ بلّغته و هیچ آرزو و آرمانی را مگر محقق کرده باشی.
و لادعاءً الاّ اجبته و هیچ دعایی را مگر اجابت کنی.
و لا مضیقاً الاّ فرّجته و هیچ تنگنایی را مگر گشایش داده باشی.
و لا شملاً الاّ جمعته و هیچ پراکندگی را مگر گردهم آورده باشی.
و لا امراً الاّ اتممته و هیچ امر خطیر و مهمی را مگر به تمام و کمال رسانده و گره زده باشی.
و لا مالاً الاّ کثّرته و هیچ دارایی را مگر افزایش و برکت داده باشی.
و لا خلقاً الاّ احسنته و هیچ منش و اخلاقی را مگر پسندیده و نیک کرده باشی.
و لا انفاقاً الاّ اخلفته و هیچ بخشش و انفاقی را مگر ادامهدار و دنبالهدار نموده باشی.
و لا حالاً الاّ عمّرته و هیچ حالتی را مگر آباد و نیکو کرده باشی.
و لا حسوداً الاّ قمعته و هیچ حسودی را مگر درهم بکوبی.
و لا عدوّاً الاّ اردیته و هیچ دشمنی را مگر سرنگون کنی.
و لا شرّاً الاّ کفیته و هیچ شر و پلیدی را مگر ما را از آن امان بدهی.
و لا مرضاً الاّ شفیته و هیچ بیمار و بیماری را مگر شفا بدهی
و لا بعیداً الاّ ادنیته و هیچ دورماندهیی را مگر بازگردانی و نزدیک سازی.
و لا شعثاً الاّ لممته و هیچ پراکندگی را مگر به همبستگی تبدیل کنی.
و لا سؤالاً الاّ اعطیته و هیچ خواسته و آرزویی را مگر اجابت نمایی.
الّلهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّدالاخیار بارخدایا بر محمد و آل نکوکردار محمد درود فرست.
فی آناءاللّیل و اطرافالنّهار در سراسر شب و در تمامی روز.
و اکفنی شرّالاشرار و ما را از شر شریران و پلیدان در امان بدار.
و طهّـرنی منالذّنوب والاوزار و ما را از گناهان و همه بارهایی که بر دوش داریم پاکیزه ساز.
و اجرنی منالنّار و از آتش، پناهم ده.
و ادخلنی دارالقرار و ما را در سرای قرار و قرارگاه فرجامین خود وارد کن.
واغفرلی و لجمیع اخوانی فیک و اخواتیالمؤمنین والمؤمنات و خدایا، من و همه برادران و خواهران مجاهدم را مشمول مغفرت و بخشایش خود ساز. همگی برادران و خواهرانم را که به تو و راه تو گرویدهاند.

دعا از وارث زمین و صاحب زمان بود. معلوم است که این کلمات و این مفاهیم و این اشارات و عطف و رابطهها از کسی جز او نیست. پس باید که عاشورای امسال را با دعای زیارت خود او تکمیل کنیم:
اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی (و سلاح المجاهدین علی الخمینی و آل خمینی) بنصرته مشحوراً
بار خدایا همچنان که قلب ما را با یاد او آباد نمودی سلاح مجاهدین را به نصرت او در پیکار آخرین و علیه شجره خبیثه خمینی هرچه آختهتر و کارآتر کن.
سخنرانی خانم مریم رجوی - عاشورای حسینی سال ۸۱
سلام بر تو ای سرور شهیدان، و ای پیامبر جاودان آزادی و رهایی انسان.
سلام بر تو ای خون خدا، ای وارث انبیا و ای کسی که انتقام خونت بازپس ناگرفته باقی مانده، ای چراغ هدایت و ای کسی که خون پاکت تا ابد، راهنما و انگیزاننده پیشتازان رهایی انسان، باقی خواهد ماند. سلام بر تو ای نور دیدهی پیامبر خدا، و ای فرزند وصی و جانشین او، ای فرزند فاطمه زهرا سرور تمامی زنان. درود خدا بر تو باد و بر همه روانهای پاک و پاکیزهیی که به آستان تو فرود آمدند.
یا حسین، همه افتخارات مجاهدان امروز، تنها جرقهیی و پرتوی از خورشید عاشورای توست. پس، از خدا میخواهیم که بهحرمت تو، بهخاطر شأن و جایگاهی که تو در نزد او داری، ما را در انجام مسئولیتهایمان برای دورکردن شر آخوندهای دینفروش و غاصب و ستمکار از سر مردممان موفق و پیروز کند.
ای زینب کبری، طنین خطابه آتشین تو در بارگاه یزید در طی قرون و اعصار هرگز خاموش نشد، تو بر دشمنی که سرمست از پیروزی خودش بود خروشیدی و گفتی:
«ای یزید زود باشد که با تندر عدالت خدا روبهرو شوی و آرزو کنی که ایکاش عاجز و نابینا بودی تا آنچه را گفتی و کردی، نمیگفتی و نمیکردی.
ای یزید، قسم به خدا، تو جز خویشتن را نکشتی و جز گوشت و پوست خود را نشکافتی… اگر تقدیر روزگار، مرا واداشته که امروز با تو همکلام شوم و تو را مخاطب قرار دهم، اما بدان که نزد من بسا حقیر و بیارزشی و جرم و جنایتت عظیم، و مکافات و مجازاتت بزرگ است…»
ای زینب کبری، ای الگوی جاودان زنان انقلابی موحد و مجاهد، این زنان بهرغم وحشیانهترین، رذیلانهترین و ضدانسانیترین سرکوبها و شکنجهها، با تأسی جستن به تو بود که لحظهیی در قیام به وظایف انقلابی خود درنگ نکردند، بهپا خاستند، سلاح برکف گرفتند، با تمام توش و توان به میدان شتافتند، همهچیز خود را فدا کردند، و اینک در بحبوحه سنگینترین نبردها، پرچم فرماندهی این نبرد و این مقاومت ظفرنمون را بهدوش دارند. همان پرچم سرخفام حسینی را که تو به دست آنها دادی… پس برای انجام مسئولیتهایمان و برای اینکه شایستگی بهدوش کشیدن این پرچم و رهروی راه تو را داشته باشیم، از خودت کمک میخواهیم…
با تمسک بهنام و راه تو، از زبان تمام خواهران و مادرانم، از زبان تمام زنان و مردان مقاوم و بهپاخاسته ایران، به این آخوندهای جلاد و جنایتپیشه باید گفت:
ننگ بر شما که بهنام دین، سنگسار میکنید، بساط دست و پا بریدن و چشمدرآوردن و تخت شلاق بهراه میاندازید.
اما بدانید که این وحشیگریها و ارعاب و توهین و تحقیرها که در حق جوانان میهنمان اعمال میکنید آتش خشم مردم را علیه شما تیز و تیزتر میکند. شما با قتلعام زندانیان سیاسی، با وحشیانهترین سرکوبها و با تبلیغات سرسامآور در این سالها، تلاش کردید نگذارید نام مقاومت و نام مجاهدین و نام ارتش آزادی و صدای آزادیخواهی و پایداری و نوای هیچگونه مخالفت از هیچکس برخیزد. اما جوشش خون شهیدان و برق اراده ملت ایران را دیدید؟ دیدید که نسل مقاومت و ایمان و جوانان غیور ما چگونه جوابتان را میدهند؟
بله، این نسل، همان نسلی که میخواستید بهنام دین و بهنام اسلام و بهنام حسین، او را بفریبید، قسم یاد کرده است که بهنام حسین و به پیروی از او بساط دینفروشی شما ستمکاران را بر سرتان خراب کند و قطعاً چنین خواهد کرد. نسلی که در دوران افول ارزشهای انقلابی، بهای طراوت، تطهیر و تازگی انقلابی خود و انقلابی ماندن خودش را هر روز پرداخته و میپردازد.
نسلی که با سرفرازی، از کورانهای بسیار عبور کرده و اینک در اوج اقتدار و بالندگی، پیامآور بهار خرمی و بهروزی فردای ایران است. بله، خلقی در اسارت و تحت ستم آخوندی که هر روز جسم و جان و روح و روانش، سرکوب و له میشود در انتظار است. و این نسل باید که بهعهد خود یعنی سرنگونی این حکومت یزیدی قیام کند.
بگذارید صحبتم را در روز عاشورا خطاب به صاحب این روز یعنی خود امام حسین به پایان ببرم:
ای امام حسین، فروغ جاودان عاشورای تو از فراز تاریخ، بر ارتش آزادی میتابد و بالاترین الهامبخش مجاهدان راه آزادی است. با تمسک به تو و در پرتو فروغ هستیبخش تو با محکم نگهداشتن پرچمهای قیام ومرزبندی و تعهد در دستهایمان، یکبار دیگر تجدید پیمان میکنیم.
حسین (ع)، پایمردی صلح و برافروختن عاشورا
در این میان، این واقعیت تلخ را هم باید پذیرفت که یک گناه همگانی مسلمین در کتمان یک ارزش بزرگ مبارزاتی در اسلام، عرصه را پیشاپیش برای جولان دادن این بیآزرمان مهیا کرده بود. منظور، کتمان ارزش «جهاد اکبر» است که موجب نوعی کوری یا نزدیک بینی در فهم اسلام و تاریخ پیشوایانش شده و شکوه این پیشوایان بیمانند در عرصه «جهاد اکبر» را نمیبینند یا نادیده میگیرند.
میلاد به موازات اعلام سرنوشت شهادت
البته، عنوان و مفهوم «جهاد اکبر» از دیرباز در منابع همه مسلمین وجود داشته و مرهون آموزشی معروف، توسط شخص پیامبر اسلام (ص) است. هنگامیکه آن حضرت، این موضوع را در پایان غزوه بسیار دشوار «تبوک» مطرح فرمود، توجه بسیاری برانگیخت. چرا که حضرتش آن غزوه را با همه آزمونهایش، «جهاد اصغر» نامید و مؤمنان را به «جهاد اکبر» دعوت فرمود و مفهوم آن را بهروشنی توضیح داد که:
اینکه آن پرسشها وجزئیات، توسط حضرت محمد (ص)، ریز و بهتفصیل بیان نشد، باید بهخاطر پرداختن قرآن مجید بهاین موضوع باشد، که هرچند با واژهیی متفاوت اما آنقدر واضح بیان کرده که دیگر کلام یادشده از پیامبر (ص) تنها یک تأکید بر اهمیت موضوع و یک گواهی بر جایگاه و اولویت مبارزاتی آن است. مگر نه که «تقوی» در قرآن با وضوح و صراحت کافی، بهعنوان ارزش ارزشها آموخته شده است و مگر نه که بایستی تنها با همین ملاک بهارزش و ارجحیت امور و اعمال دینی، از جمله برتری «جهاد اکبر» بر «جهاد اصغر»، راه گشود، چنانکه باید میان مؤمنان، از جمله در سنجیدن صحابی از صحابی، میان اصحاب پیامبر (ص)، مراتب فضیلت را با همین ارزش مادر تمیز داد. چنانکه برای تشخیص مراتب صلاحیت در میان ادامهدهندگان همان راه و مرام از جمله در این زمانه، باز هم ملاک، تنها همان است، همان که در سوره حجرات تصریح شده است:
بحثی ندارد که «مجاهد» بهمعنی حاضر و فعال در میدان جهاد است، و کسی که در این مسیر، جان خود را از دست بدهد، شهید شناخته میشود. اما آنکه از چنین حضور فعال، غایب باشد، گو معذور یا بدونعذر، قاعد است؛ که اگر معذور باشد، البته مرتکب نقض فرمان و گناه نشده اما هرگز در مرتبت برتر مجاهد فعال و حاضر هم نیست. مشخص است که مجاهدان برتر، کسانی هستند که حتی در میدان جهاد و شهادت نیز مراقبند تا در دره «به دلخواه» سقوط نکنند، مانند علی (ع) در جنگ خندق، هنگامیکه بر عمروبنعبدود چیره شد و خواست کار را تمام کند، عمرو بر چهره علی (ع) تف کرد، اینجا همگان دیدند که آن حضرت برخاست و لختی راه رفت تا بر سر عمرو بازگشت. وقتی از وی سبب پرسیدند، فرمود: از کارش خشمگین شدم و لذا درست ندیدم که جهاد را آمیخته با انگیزه خشم خودم دنبال کنم و برخاستم تا خشم شخصی فرو نشانم مگر تنها بهقصد فرمانبرداری از خداوند، کار را دنبال و تمام کنم.
مدتی از این ماجرا نگذشته، امام حسن مجتبی (ع) در اوایل سال 51هجری بهدست زنش «جعده»، مسموم شد و بهشهادت رسید (9) و چیزی نگذشت که معاویه، بیعت گرفتن برای یزید را دوباره علنی کرد اما با مخالفت شخصیتهای برجسته مسلمین و در رأس همگان با مخالفت حسین (ع) مواجه شد و لذا شخصاً نامههای عتابآلودی نوشت که ذیلاً بهخلاصهی پاسخ حسین (ع) بهنامه تهدیدآمیز معاویه نگاه میکنیم که کلید مهمی برای روشن شدن بحث حاضر است:
در پاسخ بهمعاویه، حسین (ع) در نامه خود که اندکی پس از شهادت حسن (ع) در 51هجری و درست، 10سال پیش از حماسه عاشورا نوشت، چنین آورد:
«نامهات بهمن رسید… نوشتی که گزارشهایی از من دریافت کردهای که انتظار نداشتی… من تا اینجا عزم جنگ و معارضه با تو نکردهام، در حالی که بهخاطر ترک چنین معارضه و جنگی از خداوند بیم دارم».
تصریح حسین (ع) بهموضع جهادی خود آشکار است. گو که هنوز هنگام چکاچک شمشیرها نرسیده و باید همان راه را با صبوری در عین صراحت دنبال کند. حسین (ع) ادامه میدهد:
«با تو و با حزب پیمان شکن و مباح کننده مرزهای ممنوع، حزب ستمگران و دستیاران شیطان… آیا تو (معاویه) قاتل «حجر» نیستی، که او را همراه یاران خاشع و عابدش کشتی؟ کسانی را که با بدعتآفرینی دستگاه تو مخالفت داشته و دعوت کنندگان بهنیکی و بازدارندگان از زشتی بودند (10). اما تو آنها را پس از امان دادن، ستمکارانه و تجاوزکارانه کشتی».
اینجا دلیل مشروعیت اصلی این جهاد را تصریح میکند که همانا نقض پیمان و هتک حرمت و خون مردمان نیک است. در بخش دیگر، حسین (ع) میگوید:
«خدا را ای معاویه! گویی خود را دیگر در شمار امت مسلمان نمیدانی و مسلمانان را از خود نمیشناسی. آیا تو «حضرمی» را نکشتی که در نامهاش بهتو نوشت بر دین علی (ع) است؟ (11) و دین علی، دین پسرعمویش محمد (ص) است…
و اما من، (حسین)، هیچ بلیهیی را دردناکتر از امارت تو بر مسلمین نمیشناسم… و سوگند بهخداوند که عملی را برتر از جهاد برضد تو سراغ ندارم که اگر موفق شدم، بهمنظور تقرب بهخداوند، جهاد خواهم کرد و اگر موفق نشدم، از موضع دین و مرام، بهدرگاه خداوند، توبه و طلب مغفرت کرده و از درگاهش درخواست دارم که مرا بهامری قادر و موفق بدارد که خود دوست میدارد و میپسندد».
اشارهیی دیگر که در عین داشتن موضع جهاد، باید از موضع مرامی، از خداوند توفیق طلب کرد تا روشی که رضای اوست در پیش گرفته شود، گو که جهاد در قالبهای دشوارتر، یعنی «جهاد اکبر» باشد. در خاتمه، حسین (ع) مهر میکند که انتخاب مشی و روش را نه بر پایه بیم، صورت میدهد چنانکه از آغاز و در کنار برادرش حسن (ع) هم، چنین نبود. این بود که نامه را چنین پایان میدهد:
«اما تهدیدهایت… ، پس هرچه کید و حیله که دوست میداری برضد من ساز کن. »...
اندکی پس از این، معاویه خود بهمدینه آمد. و پس از ملاقاتها و خریدن برخی اشخاص، سخنرانی عمومی برپا کرد و در مورد ولیعهدی یزید گفت: «سوگند بهخدا که اگر کسی بهتر از یزید یافته بودم، هرآینه برای او بیعت میگرفتم».
ناگهان و در برابر چشم همگان، حسین (ع) برخاست و ندا در داد که ای معاویه: «سوگند بهخداوند، تو کسانی را واگذاشتی که در نسب و دیانت، بسی برتر از یزید هستند».
معاویه با خشم گفت: گویا خودت را میگویی؟ حسین (ع) فرمود: «آری» و افزود: «موضع تو دروغ و خلاف است و یزید، یک شرابخوار و مشتری بازار عشرت و خوشگذرانی است» (12).
در باره اهمیت این کلام، چندان سخنی لازم نیست. غریوی از حنجره حسین (ع) که نه معاویه و نه کسی دیگر، نیارست بهتکذیب و تردید آنچه حسین (ع) در مورد یزید برمیشمرد، برخیزد.
در این جنگ، برخلاف معمول همیشه، حضرت محمد (ص) پیشاپیش، بهمجاهدان رکابش که اغلب بسیار فقیر و در آن هنگام سال در عسرت بودند، تمامی سختیهای استثنایی این مأموریت را تشریح کرد و مؤمنان، چنان درخشیدند که در حالات یکایک مشاهده میشد. چنین بود که رومیان، بدون درگیرشدن، عقبنشینی کردند. رویدادهای عزیمت پیروز بهتبوک و مجموع آیههای قرآن که در خلال آن نازل شد، قسمت مهمی از تاریخ و آموزشهای اسلام است.
4 - «المنجد» : «الهوی، جمع اهواء، اراده النفس و میلانها الی ما تستلذّ » هوی که جمع آن اهواء است، قصد نفس انسان و تمایلش به لذایذ است.
7- مانند احنف بن قیس که از جمله بهمعاویه هشدار میداد که: «واعلم ان قدمت یزید علی الحسن و الحسین، و انت تعلم من هما و الی ما هما. ».. مراجعه کنید بهمأخذ معروف، کتاب «الامامه و السیاسه»، تألیف «ابن قتیبه دینوری»، وفات276هجری.
8 - از همان «السیاسه و الامامه». هرقل، عنوان امپراتوران مصر قدیم. قیصر، عنوان امپراتوران روم؛ و کسری، عنوان امپراتوران ایران قدیم بود.
9 - در تاریخ این شهادت هم با اختلاف مواجه هستیم. مطابق معروف نزد شیعیان، شهادت امام حسن (ع) در 28صفر، ماه دوم از سال51هجری واقع شد. ابن قتیبه هم همین تاریخ را نوشته است. اما ابن اثیر در الکامل و برخی دیگر، سال49 نوشتهاند و ذهبی سال50 را ذکر کردهاند. اما در علت خیانت جعده، مطابق منابع مختلف، این زن با پول و وعده ازدواج با یزید بن معاویه، خریده شد و در مقابل، دست بهاین جنایت زد. وی سپس به آن پول رسید اما در مورد ازدواج با یزید بهوی گفتند: بهتو که همسری با منزلت حسن (ع) را کشتی، چگونه اعتماد کنیم.
10 - حجر بن عدی، از صحابه نامور و از شیعیان شایسته که از معاویه تبعیت نداشت و معاویه، واسطه برانگیخت و بهوی و یارانش امان داد تا دست از سلاح بردارند و سپس دستگیرشان کرد و بهشام احضار نموده کت بسته و در حال شکنجه گسیل شدند اما نزدیک شام، دژخیمان را فرستاد که اگر بیعت نکنند آنها را بکشند. حجر و یارانش نپذیرفتند و شهید غدر و خیانت معاویه شدند. جنایتی که با اعتراض بسیاری از جمله اعتراض امالمؤمنین عایشه مواجه شد.
12 - تمام موارد این قسمت ازهمان کتاب «الامامه و السیاسه»است.