یازدهم ذیقعده میلاد هشتمین پیشوای تشیع انقلابی، آفتاب تابان خراسان، ضامن و پناه بیپناهان علیبن موسیالرضا(ع)
آنکه در هر فرصتی پرچم پایداری و آرمان عدالتخواهانهٔ اسلام انقلابی و مردمگرا را رو در روی جباریت حاکم برمیافراشت.
فرازهایی کوتاه از زندگانی امام هشتم علی بن موسیالرضا
میلاد خجستهٔ هشتمین پیشوای تشیع انقلابی، امام رضا(ع) روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری واقع شد و در سال ۱۳۸ هجری، پس از شهادت امام موسی کاظم در شرایطی که ارتجاع ستمگر و غاصب بر شدت خفقان و سرکوب شیعیان و خاندان علی(ع) افزوده بود، علی بن موسیالرضا زمام رهبری شیعیان را بهدست گرفت.
کشمکش و درگیری بین امین و مأمون بر سر قدرت و جانشینی پس ازمرگ پدرشان هارون درگرفته بود و سرانجام مأمون با پیروزی بر برادرش به حکومت رسید و «مرو » در خراسان را به عنوان پایتخت خود برگزید. وی سپس درصدد برآمد برای کسب اعتبار و جلب نظر مردم و مشخصاً برای اينكه بقيه رقبا و درباريان را ساكت كند و بهجای خود بنشاند خود را رياكارانه به علی بن موسیالرضا که در میان مردم محبوبیت بسیار داشت، نزدیک کند. از همین رو توطئهٔ ولایتعهدی آن حضرت را به مورد اجرا گذاشت و امام رضا را به بهانه ولايتعهدی و اينكه پس از مأمون ديگر حاكميت در دست علويان از خاندان پيامبر باشد.
نزد خود به «مرو» فراخواند. این دعوت و برعهده گرفتن ولايتعهدی، امام رضا را در موقعیت بسیار دشواری قرار داد. اگر این پیشنهاد را نمیپذیرفت بهلحاظ سیاسی خلعسلاح میشد و اگر میپذیرفت بهمثابهٔ مشروعیت دادن به مأمون بود و او میتوانست با سهولت بیشتری توطئههای بعدی خود را برای نابود کردن جنبش بهمرحلهٔ اجرا بگذارد.
از اين رو امام رضا با شجاعت ايدئولوژيك و سياسی، با حفظ مواضع و مرزبندیهای خود به دل حادثه رفت در حالیكه میدانست بهای اين كارزار و آزمايش برای برچيدن بساط خلفای جور، فدا كردن جان خود اوست.
كما اينكه خواهرش معصومه عليها سلام نيز كه قصد پيوستن به او را داشت به مقصد نرسيد و در نزديكی قم همه مجاهدان همراهش را كشتند و خودش هم بيمار شد و جان فدا كرد.
اما دستاورد سفر امام رضا و اينكه به دل حادثه و آزمايش شتافت، روشن نگهداشتن شعلههای مقاومت و اسلام انقلابی در دنيای جهل و تاريكی و استبداد در آن زمان، بهويژه در خراسان بزرگ آن روزگار بود.
چنين بود كه کارزار روشنگرانهٔ امام از بدو احضار از مدينه در تمام طول راه تا رسيدن به طوس ادامه یافت. هنگام ورود کاروان حضرت رضا به شهر بزرگ نیشابور صدهزار تن از مردم گردآمدند و در مسير هم گرداگرد هودج او را گرفته بودند.
حضرت رضا برای آن جمعیت انبوه ۲بار سخن گفت و راوایان تاریخ سخنان آن حضرت را که بر رهبری ذیصلاح و مردمگرا در بینش توحید و تعالیم پیامبر تاکید داشت، برانگیختن آشکار مردم علیه نظام و خلافت غاصب و ستمگر دانستهاند.
امام رضا علیهالسلام با آگاهی نسبت به ماهیت این توطئه و بهمنظور تبدیل آن بهفرصتی برای افشای دشمن و کسب دستاوردهایی در جهت گسترش جنبش و آرمان عدالت و آزادی در اسلام انقلابی، عازم خراسان شد و از آنجا که میدانست قدم در راهی بیبازگشت میگذارد، هنگام عزیمت از مدينه با خاندانش وداع کرد و بهصراحت گفت دیگر او را هرگز نخواهند دید.
از آن پس امام رضا(ع) در هر جا و هر فرصتی و بهرغم تمامی محدودیتهای حکومتی، پرچم رهایيبخش پایداری و آرمان عدالتخواهانهٔ اسلام انقلابی و مردمگرا را رو در روی جباریت حاکم برمیافراشت تا سرانجام پس از حوادث بسيار پس از ۳سال در طوس(مشهد امروز) بهشهادت رسيد و زيارتگاه تمام شيعيان گرديد.
قرارداد شرایط امامرضا برای قبول ولایتعهدی
حضرت رضا، چهار شرط برای پذیرش ولیعهدی مأمون مشخص کرد. تنها نگاهی بهاین چهار شرط، نشاندهنده این است که امام هیچ مشروعیتی به مأمون و خلافتش نداده بلکه حاکمیت او را هم نامشروع کرده است. اما متقابلاً فضای بازی را برای هر چه بیشتر آگاه کردن مردم ایجاد کرده است. شروطی که امامرضا مکتوب فرمود و مأمون را بدان ملتزم کرد، عبارت است از:
الف- هیچ امر و نهیی صادر نخواهم کرد.
ب- هیچ فتوی یا حکم قضایی نخواهم داد.
ج- کسی را به امارت نمیگمارم و کسی را عزل نمیکنم.
د- باید از هر گونه تغییرات در وضعیتی که برقرار است، معاف باشم.
امام در سال ۲۰۰هجری از مدینه به سمت مرو حرکت نمود و همانطور که اشاره کردیم، قبل از حرکت، خانوادهاش را به بیبازگشت بودن این سفر توجیه نمود.
تا سال ۲۰۳هجری که حضرتش توسط مأمون، مسموم و بهشهادت رسید، ۳سال زمان بود و در این ۳سال مسائلی اتفاق افتاد که مأمون را بهاین نتیجه رساند که امام را بهشهادت برساند!
ماجرا از همان بدو ورود امامرضا به خراسان شروع شد. وقتی حضرت به نیشابور رسید، حدود صد هزار تن! از مردم شهر برای دیدار امام و شنیدن روایاتی از پیامبر از زبان امام گرد او جمع شدند که این خود بهتنهایی برای دستگاه خلافت مأمون، خطری جدی بود که امامرضا (ع) در میان چنین جمعی به سخنرانی پردازد و حدیث معروف به سلسلهالذهب را بهنقل از پدرانش بیان کند:
”کلمه لااله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی
شعار لا اله الا الله دژ مستحکم من است که هر که بدان درآید، از عذابم ایمنی خواهد داشت“ .
این شعار مشروط بهشرطهایی است و من یکی از آن شرطها هستم“ .
این کلام در مضمون خود مشخصاً بیاعتبار کردن و نامشروع کردن مأمون را نتیجه میداد که خودش را خلیفه مسلمین میخواند.
همچنین زمانی که امامرضا (ع) مردم را از تصمیم خودش برای خواندن نماز عید فطر مطابق سنت پیامبر آگاه کرد، چنان ولولهیی در میان مردم شهر ایجاد شد که مأمون مجبور شد جلوی آنرا بگیرد. چرا که زیرآب خلافت مأمون را میزد و یک حرکت اعتراضی نسبت به حاکمیت مأمون به حساب میآمد.
بهاین ترتیب در تمامی این صحنهها، امام، مرز خودش را با حاکمیت مأمون بست تا بهآن مشروعیت ندهد. اگر بخواهیم حرکت امام را در یک جمله تعریف کنیم، ابن بود که امام از شرایطی که دشمن به وی تحمیل کرده بود، نهایت استفاده را کرد تا نقاب از چهره مأمون بردارد و او را وادار کند که ماهیت واقعی خودش را بارز نماید. بهرغم همه دجالگریها، مأمون در سال ۲۰۳ هجری، امام را مسموم کرد و بهشهادت رساند و این البته بهایی بود که امام برای روشن شدن واقعیت پرداخت.
کمی بعد از شهادت امامرضا، مأمون بهدلیل ترس از قیام مردم، پایتخت را به سامرا منتقل کرد که بیشتر یک دژ نظامی بود تا یک پایتخت.
ایستادن بههرقیمت روی اصول و انعطاف در سایر موارد، این همان سنتی است که امامرضا از خود بهجای گذاشت و مجاهدین نیز با درسگرفتن از این پیشوایان تاریخی خود، نهایت انعطاف را نشان میدهند اما وقتی پای اصول به میان میآید، بهایش را در ماکزیمم میپردازند.
یکی دیگر از وجوه کارکردهای رهبری امامرضا، نقش گسترده زنان موحّد و از جمله خواهرشان حضرت معصومه، تحت رهبری ایشان بود.
یک زیارتگاه آباد در شهر قم وجود دارد که معروف به چهلاختران است. در این محل مزار حدود چهل بانو از این سلاله پاک قرار دارد. همه آنها همزمان با حضرت رضا (ع) به ایران آمده بودند و نظایرشان هم در نقاط دیگر ایران و کشورهای همجوار حضور داشتند. اما چرا آنها باید در این سفر مبارزاتی، خود را به امامرضا برسانند؟ یا در نزدیکی او از جمله در شهر قم اقامت گزینند؟ پاسخ همه این سؤالات جز این نبود که: این نسل مطهر از دختران میراثدار فاطمه و زینب، صرفاً امامزادههای عادی نبودند، بلکه کادرهای حرفهیی امامرضا (ع) و امامان بعدی بودند و برای اینکه مبادا بهواسطه هر گونه مانع و بستگی دیگری از وظایف انقلابی خود باز بمانند، از زندگی خویش مایه گذاشته، از هر عاملی که مبارزه آنها را تحتالشعاع قرار میداد و از جمله از ازدواج دست شسته بودند.
مردم ایران پیوسته حضرت رضا علیهالسلام را در ابراز مخالفت با شاهان و سلاطین جبار و ستمگر، آفتاب خراسان خواندهاند. راستی که امامرضا بهمثابه سمبل خاندان محمد و راهبر اسلام علوی و مردمی، حاکم و سلطان حقیقی دلهای مردم این سرزمین بود. و زیارت مشتاقان و دوستداران امامرضا علیهالسلام که طی قرنها شب و روز پروانهآسا گرد حرمش در طوافند، همچون خاری در چشم حکام جور و ستم زمانه فرو میرفت. همچنانکه مرتجعین و دینفروشان حاکم در خصومت حضرتش پرچم و نشان مرقد مطهر امامرضا (ع) و فرشها و ذخایر آستان رضوی را گستاخانه به سرقت برده و به محل قبر دجال منتقل کردند. آنها همچنین مرتکب بیشرمانهترین جنایت در حرم مقدس امامرضا در روز عاشورا و نسبتدادن آن انفجار به مجاهدین شدند و قلب مردم ایران را به درد آوردند. کاری که هرگز هیچ دجال و ستمگری در تاریخ، جرأت دستزدن بهآنرا نداشت. جنایت و حرمتشکنی رسوایی که به فاصله کوتاهی توسط مهرهها و مقامات اطلاعاتی رژیم برملا گردید و توطئه رژیم برای نسبتدادن به مجاهدین، به زبان خودشان افشا و رسوا گردید.
از کلمات آن حضرت:
«رهایی و اندیشهٔ مسلمان تمام نیست، مگر اینکه ۱۰ویژگی را دارا باشد:
دیگران از او امید خیر داشته باشند
از بدی او در امان باشند
نیکی اندک دیگری را بسیار شمارد
خیر بسیار خود را اندک شمارد
هر چه از او بخواهند دلتنگ نشود
در عمر خود از دانشطلبی خسته نشود
فقر در راه خدا برایش از توانگری محبوبتر باشد
خواری در راه خدا برایش از عزت با دشمن خدا محبوبتر باشد
گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد
هیچ یک از یاران را ننگرد جز اینکه بگوید او از من بهتر و پرهیزگارتر است